نان را گرامی بدارید
رسول خدا (ص) می فرماید: «بارِکْ لَنا فِی الْخُبْزِ وَلا تَفَرَّقَ بَیْنَنا وَبَیْنَه؛[کافی ، ج 5، ص 73] خدایا! به نان ما برکت بده و میان ما و آن جدایی میفکن» . همچنین می فرماید: «فَاِنَّ الْخُبْزَ مُبارَکٌ اَرْسَلَ اللَّهُ لَهُ السَّماءَ مِدْراراً وَلَهُ اَنْبَتَ اللَّهُ الْمَرْعَی وَبِهِ صَلَّیْتُمْ؛[وسائل الشیعه، ج 24، ص 393] نان مبارک است. خدای بزرگ برای [به دست آمدن] آن، آسمان را فرستاد که بسیار ببارد، و به خاطر نان زمین را رویاند. و به وسیله ناناست که می توانید، نماز بخوانید» . امیر مؤمنان(ع) نیز می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ وَاَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ؛[ مستدرک الوسائل، ج 16، ص 303] نان را اکرام کنید. همانا خداوند عزیز و جلیل، برای آن، برکات آسمان را نازل کرد و برکات زمین را خارج نمود» . رسول خدا(ص) در بیانی می فرماید: «فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَلا صُمْنا وَلا اَدَّیْنا فَرائِضَ رَبِّنا عَزَّ وَ جَلَّ؛[کافی، ج 6، ص 287] اگر نان نبود، نه نماز می خواندیم و نه روزه می گرفتیم و نه واجبات پروردگار بزرگ خود را ادا می کردیم» . و در جایی دیگر می فرماید: «وَبِهِ (الْخُبْزِ) حَجَجْتُمْ بَیْتَ رَبِّکُمْ؛[کافی، ج 6، ص 303] با نان به حجّ خانه پروردگارتان می توانید رفت» . امام صادق(ع) به مفضل می فرماید: «وَاعْلَمْ یا مُفَضَّلُ اَنَّ رَأسَ مَعاشِ الْاِنْسانِ وَ حَیاتِهِ الْخُبْزُ وَ الْماءُ؛[بحار الانوار، ج 3، ص 86] ای مفضل! بدان که سرچشمه زندگی و معاش انسان، نان است و آب». رسول خدا(ص) فرمود: «خَیْرُ طَعامِکُمُ الْخُبْزُ وَخَیْرُ فاکِهَتِکُمْ الْعِنَب؛[مستدرک الوسائل، ج 16، ص 393] بهترین خوراکتان نان و بهترین میوه تان انگور است» . امام ششم(ع) می فرماید: «اِنَّما بُنِیَ الْجَسَدُ عَلَی الْخُبْزِ؛[کافی، ج 6، ص 286] تن آدمی بر نان بنا شده است» . رسول خدا(ص) می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ وَ عَظِّمُوهُ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعالی اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ مِنْ کَرَامَتِهِ اَنْ لا یُقْطَعَ وَلا یُوطَأ؛[بحار الانوار، ج 63، ص 270] نان را بزرگ دارید و آن را محترم شمارید که خدای متعال برای آن، برکاتی از آسمان فرو فرستاده و برکات زمین را بیرون آورده است؛ از جمله احترام گزاری به نان، آن است که آن را نبرند و زیر پا نیندازند» . امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ قِیلَ وَما اِکْرامُهُ قال اِذا حَضَرَ لَمْ یُنْتَظَرْ بِهِ غَیْرُهُ؛[مستدرک الوسائل، ج 16، ص 303] نان را گرامی بدارید که خداوند عز و جل برکات آسمان را برای آن فرستاده است، پرسیده شد: گرامی داشتن نان چیست؟ فرمود: وقتی (نان) [بر سفره] حاضر شد به انتظار چیز دیگری نباشید (به آن، به چشم بی اعتنایی ننگرید)» . امام صادق(ع) می فرماید: «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلی عایِشَةَ فَرَأی کِسْرَةً کادَ اَنْ تَطَأها فَاَخَذَها وَاَکَلَها وَقالَ یا حُمَیْراءُ اَکْرِمِی جِوارَ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَیکِ فَاِنَّها لَمْ تَنْفِرْ عَنْ قَوْمٍ فَکادَتْ تَعُودُ اِلَیْهِمْ؛[ کافی، ج 6، ص 300] رسول خدا(ص) نزد عایشه رفت و تکه نانی دید که نزدیک بود آن تکه نان زیر پایش بماند. حضرت آن را برگرفت و خورد و فرمود: ای حمیرا! نعمت خدا را خوش همسایه باش که از مردمی نگریزد و به آسانی بدانها باز گردد» . فضل بن یونس می گوید که ابو الحسن(ع) نزد من صبحانه خورد. در این هنگام کاسه ای آوردند که زیر آن نان بود، فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ اَنْ یَکُونَ تَحْتَها وَقالَ لِی مُرِ الْغُلامَ اَنْ یُخْرِجَ الرَّغِیفَ مِنْ تَحْتِ الْقَصْعَةِ؛[وسائل الشیعه، ج 24، ص 390] نان را گرامی تر از آن دارید که زیر کاسه باشد و به من فرمود: به غلام بگو تکه نان را از زیر کاسه در آورد» . در روایت دیگری می خوانیم که امام صادق(ع) نهی کرد از اینکه تکه نان را زیر کاسه نهند.[بحار الانوار، ج 59، ص 279] . رسول خدا(ص) فرمود: «صَغِّرُوا رُغْفانَکُمْ فَاِنَّهُ مَعَ کُلِّ رَغِیفٍ بَرَکَةً؛[بحار الانوار، ج 59، ص 273] تکه های نانتان را کوچک بگیرید که با هر تکه نانی، برکتی جداگانه است» . رسول مکرم اسلام(ص) می فرماید: «مَنْ وَجَدَ کِسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاَکَلَها لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّی یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ؛[امالی، شیخ صدوق، ص 299] هر که تکه ای از نان یا خرما بیابد و آن را بخورد از درونش جدا نشود تا خدایش بیامرزد» . امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «کُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخِوانِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ بِاِذْنِ اللَّهِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یَسْتَشْفِیَ بِهِ؛ بخورید آنچه را که از سفره و یا طبق غذا بیفتد و ریخته شود؛ زیرا آن، به اذن خداوند برای کسی که به قصد شفا یافتن بخورد، وسیله شفا از هر درد و بیماری است.» (وسائل الشیعه، ج 24، ص 378) . رسول اکرم(ص) فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ ما بَیْنَ الْعَرْشِ اِلی الْاَرْضِ وَما فِیها مِنْ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ؛[ کافی، ج 6، ص 302] نان را [که فرآورده کشاورزی است ]، عزیز دارید؛ چه آنکه عوامل سماوی و ارضی و بسیاری از آفریده های الهی در ایجاد آن مؤثّر بوده اند»
در کتاب حلیة المتقین : در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است که: آنچه از سفره میریزد، بخورید که در خوردن آن شفاست. شخصی به امام صادق علیه السلام از دردی شکایت کرد و حضرت برای شفا، خوردن همین غذاهای ریخته در سفره را پیشنهاد نمود و او استفاده کرده و خوب شد. خوردن این ریزه های سفره فقر و پریشانی را برطرف میکند و فرمودهاند هر که پاره نانی را بردارد و بخورد یک حسنه دارد. و اگر پاره نانی را از جای آلوده بردارد و تمیز کند، هفتاد حسنه دارد (یعنی آن را برای خوردن دیگر موجودات حفظ کند) و فرمودهاند: خورده ریزها در بیابان را برای حیوانات و پرندگان بگذارید. راوی میگوید: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم، دیدم که بعد از طعام میگردد و آنچه روی زمین افتاده بر میدارد، حتی کنجد و امثال آن را، گفتم: فدای تو شوم، اینها را جمع میکنید؟ فرمود: که اینها روزی توست، مگذار برای دیگری که شفایند از هر دردی. در حدیث دیگر آمده: جمع کردن غذاهای ریخته شده، فقر را برطرف میکند؛ حتی برای فرزندان آینده. در حدیث دیگر برای برداشتن نان و خرما، وعده بهشت داده شده است. در حدیث لطیف دیگری، خوردن آنچه از سفره ریخته، مهریه حورالعین محسوب گردیده. در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: من انگشتان خود را بعد از طعام میلیسم، به طوری که خادمان من گمان میکنند که این از حرص است. و سپس داستان نهر ثرثار را، یادآوری فرمود. (منبع: حلیة المتقین، علّامه مجلسیرحمه الله ص 79 - 80 – 81) . پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده اند : هر کس غذایی را که اطراف سفره می ریزد برچیده تناول نماید فقر از او و فرزندانش تا هفت نسل دور می گردد (وسائل ج ۲۴ ص ۳۸۰) . پیامبر به امیر المومنین علی علیه السلام فرمود : هر چه از غذایت به زمین میریزد (خوردنش) فقر را از تو دور می کند و آن مهریه حورالعین خواهد بود و خوردن آن باعث پر شدن قلب از علم و بردباری ایمان و نور می گردد (بحارالانوار ج۶۶ صفحه ۴۳۱) . محمد بن ولید گوید : نزد امام جواد علیه السلام غذا خوردم وقتی فارغ شدم و سفره برچیده شد غلام رفت آن چه را از سفره افتاده بردارد . امام جواد علیه اسلام به او فرمودند : اگر در صحرا بود ( آنچه از سفره می افتد ) بر ندار اگر چه ران گوسفندی باشد و اگر در خانه باشد پس تعقیب کن آن را و بردار (من لایحضره الفقیه ۴۰۲)
امام رضا(ع) نقل می فرماید که در بنی اسرائیل، قحطی شدیدی به مدت چند سال متوالی به وجود آمد. در همان زمان، زنی لقمه نانی داشت. همین که آن را در دهانش گذاشت، سائلی گفت: «ای کنیز خدا! گرسنه ام» آن زن با خود گفت: «صدقه در چنین زمانی، خوب است.» و نان را از دهانش درآورد و به سائل داد. این زن، فرزند کوچکی داشت که برای جمع آوری هیزم به صحرا رفته بود. گرگ آمد و فرزند را ربود. فرزند فریاد کشید و مادر به دنبال گرگ دوید. خداوند جبرئیل را فرستاد. جبرئیل، فرزند را از دهان گرگ گرفت و به مادر داد. آن گاه جبرئیل به مادرش گفت: «ای کنیز خدا! این لقمه گرگ در مقابل آن لقمه ای که صدقه دادی. آیا راضی شدی؟»[عوالی اللآلی، ج 1، ص 354]
امام صادق(ع) این حکایت را از رسول خدا(ص) نقل می کند که آن حضرت به عده ای از همراهانش فرمود: «پیامبری به نام دانیال بود که روزی با دادن قرص نانی به صاحب یک کشتی از او خواست تا او را سوار کشتی کند؛ امّا صاحب کشتی، آن را پرتاب کرد و گفت: «نان به چه کار من می آید؟ نان آن قدر فراوان است که زیر پا لگدمال می شود.» وقتی دانیال، این امر را مشاهده کرد، به آسمان دست بلند کرد و گفت: «خدایا! نان را گرامی بدار. دیدی که این بنده با نان چه کرد؟» خداوند بر اثر این دعا به آسمان فرمان داد که باران نبارد و به زمین وحی کرد که مانند سفال خشکیده شود. در نتیجه، قحطی فرا رسید تا آنجا که مردم به جان یکدیگر افتادند تا همدیگر را بخورند؛ چنانچه دو زن که هر دو فرزند کوچک داشتند با هم قرار گذاشتند روز اوّل یکی از بچه ها و روز دوم، بچه دیگری را بخورند؛ چون کودک اوّل را خوردند ونوبت به دومی رسید، مادرش امتناع کرد، پس برای مرافعه نزد دانیال رفتند و مطلب را به او ابلاغ کردند. دانیال با شنیدن این ماجرا گفت: «یعنی امر گرسنگی شما به اینجا رسیده است که کودکان خود را می خورید؟» آن وقت به سوی آسمان، دست بلند کرد و گفت: «خداوندا! فضل و رحمت خود را به ما باز گردان و بی گناهان و کودکان را به گناه صاحب آن کشتی و بی حرمتی او به نعمت خود، عذاب مکن.»[کافی، ج 6، ص 302] .
(در زمانهای قدیم) قومی معروف به اهل (ثرثار) زندگی می کردند که خداوند، نعمت را بر آنها تمام کرده بود. آنها از مغز گندم، نان سفید می پختند و آن قدر غرق در نعمت بودند که کودکان خود را با نان سفید استنجاء می کردند، تا آنجا که کوهی از آن نانهای نجس پدید آمد. روزی مرد صالحی از آنجا عبور می کرد و دید زنی برای زدودن نجاست کودکش از نان به جای کهنه استفاده می کند. به او گفت: «وای بر شما! از خدایی بترسید که تغییر دادن نعمت شما برای او آسان است» آن زن گفت: «گویا تو ما را از گرسنگی و قحطی می ترسانی؟! تا وقتی نهر ثرثار جریان دارد، از گرسنگی بیمی نداریم» خداوند عزّ و جلّ از این کردار آنها به خشم آمد و نهر ثرثار را خشک کرد و بارانی بر آنها نبارید و زمین چیزی نرویاند. پس هر چه نان داشتند به مصرف رساندند. وقتی به گرسنگی دچار شدند، به آن نانهای نجس هم محتاج شدند و آنها را میان خود با ترازو تقسیم کردند.[ کافی، ج 6، ص 301] . [از کتاب الفبای اخلاق حرف ن نوشته حجةالاسلام سیدمحمدباقری پور]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: کتاب نوشته های باقری