کتاب نوحههای سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه)
شعر(که پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده : إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً ؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4 ، ص 379 برخى از شعرها حكمت است . امام صادق عليه السلام فرموده است : ما قالَ فِينا قائلٌ بَيتا مِن الشِّعرِ حتّى يُؤَيَّدَ بِرُوحِ القُدُسِ . هيچ سراينده اى درباره ما بيت شعرى نگفت ، جز آن كه روح القدس كمكش كرد [عيون أخبار الرِّضا : 1/7/ 2]. هر کس درباره ما بیت شعری بسراید، روح القدس او را یاری می کند ]عیون الاخبار الرضا، شیخ صدوق 7/1،ح1 [. و نیز فرموده است : من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه ، هر کس درباره ما بیت شعری بسراید خداوند خانه ای برایش در بهشت می سازد . ]عیون الاخبار الرضا،شیخ صدوق 7/1،ح2 [. امام رضا علیه السلام فرمودند: مَا قَالَ فِینَا مُؤْمِنٌ شِعْراً یَمْدَحُنَا بِهِ إِلاَّ بَنَى اَللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَدِینَةً فِی اَلْجَنَّةِ أَوْسَعَ مِنَ اَلدُّنْیَا سَبْعَ مَرَّاتٍ یَزُورُهُ فِیهَا کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ (عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۷)) یکی ازصناعات خمس است (صناعات خمس عبارت اند از : صناعت برهان، جدل، خطابه، مغالطه و شعر) که درکتابهای منطق (الحاشیة علی تهذیب المنطق معروف به «حاشیه ملا عبدالله یکی از کتابهای درسی حوزه»، المنطق مظفر یکی از کتابهای درسی حوزه ، النجاة ابن سینا ، شرح منظومه ملاهادی سبزواری یکی از کتابهای درسی حوزه ، التحصیل بهمنیار بن مرزبان ، جوهر النضید حلی از آن بحث میشود. و انواع شعر پارسی عبارتند از قصیده: شعری است بر یک وزن و قافیه که هر دو مصرع بیت اول آن هم قافیه هستند. مثنوی: اشعاری است طولانی دارای یک وزن که هر بیت قافیه خاص خود را دارد. رباعی: شعری است دارای چهار مصراع با یک مفهوم که وزن آن لاحول ولا قوة الا بالله است. غزل: اشعاری است بر یک وزن و قافیه که دو مصرع بیت اول آن هم قافیه اند. فرق آن با قصیده در وحدت موضوع کل غزل است. مسمط: مجموعه اشعاری است مرکب از بخشهای کوچک با مصراعهای مساوی و هم وزن اما با قافیه های مختلف. قطعه: مجموعه شعری است دارای یک وزن که فقط مصراعهای دوم آن دارای قافیه است و بیتها مصرّع نیستند. ترجیح بند و ترکیب بند: اشعاری هستند متشکل از چند قسمت مجزی به نام «بند»، بندها از لحاظ وزن و تعداد بیت با هم برابرند اما دارای قافیه مستقل. در ترجیح بند در پایان هر بند یک بیت واحد تکرار میشود اما در ترکیب بند در پایان هر بند تک بیتهای مختلف با قافیههای متفاوت میآید. مستزاد: شعری است که پس از هر مصراع آن جمله ای کوتاه و موزون بیاید که اگر حذف شود به وزن اصلی شعر لطمه ای نمیخورد. دوبیتی: مانند رباعی است که دارای وزن «مفاعیلُن، مفاعیلُن، مفاعیل» میباشد.[۱] [۲] [۳] [۴] .
اشعاری که در مجالس ... خوانده میشود ازقبیل سرود و مدح و موسیقی و ترانه و تصنیف و مصیبت و مرثیه و نوحه و ... ، هرکدام که باشد مُقَفّی است و یک ضرب آهنگی دارد و دارای قافیه است و با یکی از قالبها و وزنهای شعری مطابقت دارد ، و اشعار اکثر شعرا و نوحه سرایان و مرثیه سرایان اینچنین است ، و چنین اشعار «مدح و غزل و مرثیه و نوحه و ...» را هر مدّاحی با اندکی تمرین میتواند بخواند ، ولی بعضی از مدح ها و مرثیه ها و نوحه ها را فقط خود سراینده آن میتواند بخواند ، چرا؟ چون دارای قافیه نیست، و با هیچ یک از قالبها و وزنهای شعری مطابقت ندارد! خُب چگونه سراینده آن میخواند؟ سراینده با صدا و آهنگ خودش آن را تنظیم میکند! نه از باب اینکه شعر و دارای وزن و قافیه است! لذاست که هر سراینده مدح، غزل، مرثیه، نوحه، و ... باید شعرش را با یکی از قالبها و وزنهای شعری مطابقت دهد که همگان بتوانند از آن استفاده کنند ، و ...
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراع ها و نظام قافیه آرایی آن است - در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هم وزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است. هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است
انواع شعر در قالبهای مختلف : قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، ترجیع بند، ترکیب بند، مسمط، مستزاد، رباعی، دوبیتی، تصنیف، چهارپاره، مفرد، تضمین. قصیده ، مثنوی ، غزل ، قطعه ، ترجیع بند ، ترکیب بند ، مسمط ، مستزاد ، رباعی ، دو بیتی ، تصنیف ، چهارپاره ، مفرد ، تضمین ، رباعی ، دوبیتی ، غزل ، قافیه ، ترانه ، تصنیف .
وزن و قافیه شعری هم اجزائی دارد که هر سراینده باید با اجزای آن آشنا باشد .
اگر بخواهیم اجزاء قافیه را بطور خلاصه مرور کنیم شاید بتوانیم جدول زیر را ترسیم کنیم : 1- حرف متحرک که به آن حرف دخیل گویند مثل : ذاکر، ناظر، طاهر، آخر، محکم، منعم، مرهم، محکم، منعم، مرهم . 2- یکی از صداهای کشیده باشد که به آن رِدْف اصلی گویند مثل : خواب، تاب، ناب، دریاب، خویش، پیش، نیش ، ریش، شین، روی ، جوی، خوی، بوی . 3ـ ساکن بعد ازصداهای کشیده که به آن رِدْف زاید گویند وباید حرف عیناً تکرارشود مثل : شناخت، انداخت، نتاخت، پرداخت، آمیخت، ریخت، انگیخت، افروخت، دوخت، سوخت، اندوخت . 4ـ حرف ساکن به تنهائی که قید است و باید حرف عیناً تکرار شود مثل : دست، مست، بست، رخت، تخت، سخت، رشت،
هر کدام ازکلمات داخل پرانتز ها (غَم، سَم، خَم) (خُم، دُم، سُم) (دَشت، هَشت، رَشت) (کِشت، خِشت، زِشت) (جوان ، زبان، کمان) رِدف و با یکدیگر هم قافیه هستند.
ردیف : آخرین کلمه ای ست که در پایان هر مصرع یا بیت (بعد از کلمه قافیه) می آید وعیناً تکرار می شود. مثلاً در شعر زیر کلمه اهل بیت ردیف است : چشمی که هست محو تماشای اهل بیت - بیند جـمال دوست به سیمای اهل بیت - نور خدا که موسیِ عمران طلب کند - شد جلوه گر به سینۀ سینای اهل بیت . نکته : بیت یا شعری را که دارای ردیف باشد را مردّف گویند. شعر با ردیف دو کلمه ای که کلمات «روی نیزه ها» ردیف است : کربلا را می سرود این بار، روی نیزه ها - با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزه ها - نینوایی شعر او از نای هـفـتاد و دو نی - مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه ها - چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست – لاله ها را سر به سر بشمار، روی نیزه ها - زخمی داغند این گلهای پرپر، ای نسیم! - پـای خود آرام تر بگـذار روی نیـزه ها - یا بر این نیزار خون امشب متاب ای ماهتاب - یا قـدم آهـسـته تر بـردار روی نیـزه ها - قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش - چـشم میر کاروان، بیدار روی نیزه ها - زنگیان آئینه میبندند بر نی، یا خـدا - پرده بر می دارد از رخسار روی نیزه ها؟ - صوت قرآن است این؟ یا با خدا در گفت و گوست - رو به رو، بیپرده، در انظار روی نیزهها - یاد داری آسمان؟ با اختران، خورشید گفت: - وعدۀ دیدارمان: این بار روی نیزه ها؟! - با برادر گفت زینب: راه دین هموار شد - گر چه راه توست ناهموار روی نیزه ها - ای دلیل کاروان! لختی بران از کوچه ها - بلکه افـتـد سـایـۀ دیـوار روی نـیزه ها - صحنۀ اوج و عروج است و طلوع روشنی - سیر کن سیـر تجـلّی زار روی نیزه ها - چشم ما آئینه آسا غرق حیرت شد چو دید - آن همه خورشید اختربار روی نیزه ها . محمد علی مجاهدی . شعر با ردیف سه کلمه ای که کلمات چرا قران نمی خوانی ردیف هستند : برادر تو مسلمانی، چرا قرآن نمی خوانی؟ - همانا اهل قرآنی، چرا قرآن نمی خوانی؟ - خدا “یا ایّها الانسان” خطابت کرده درقرآن - عزیز من! تو انسانی، چرا قرآن نمی خوانی؟ ...
شعر با ردیف دو کلمه ای که کلمات زینب است ردیف هستند : زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است - آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است - ایثار و پـاکـدامنی و عزم واقتدار - این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است ...
شعر با ردیف سه کلمه ای که کلمات اگر زینب نبود ردیف هستند : کعبه بی نام و نشان می ماند اگرزینب نبود - بی امان دار الأمان می ماند اگر زینب نبود - گرچه دادند انبـیاء هریک نشان از کربلا - کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود ...
ای کاروان آهسته ران کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود (سعدی) : ای کاروان = مستفعلن، آهسته ران = مستعفلن *** کارام جا = مستفعلن، نم میرود= مستفعلن *** وان دل که با= مستفعلن، خود داشتم= مستفعلن *** با دل ستا = مستفعلن، نم میرود= مستفعلن .
ای داده شرف زینب تو کرببلا را *** مظلوم حسینم (مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
رفتی و بردی ز دل تاب و توانم علی *** داغ فراق تو زد شعله به جانم علی *** تازه جوانم علی سرو روانم علی (مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
ای عمو بر سر قاسم ز وفا کن گذری *** تا به روی تو کنم در دم آخر نظری *** آمده جان عمو جان شیرین به گلو (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
جان بابا تشنگی زد شعله بر جان العطش *** ای پدر جان العطش (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
ای صبا برگو به خاتون جنان اندر جنان با غم و آه و فغان *** کی به جنت سرور و سر خیل خیرات حسان از جفای آسمان (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
ای اهل حرم علی اصغر *** سیر آب شده ز آب آمد (مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
امروز عاشوراست یا عید قربان است *** کرب و بلا یکسر از خون گلستان است (مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
چون شد به دشت کربلا آواره زینب *** وقت اسیری با دل صد پاره زینب (مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع)
ای خسرو بیسر ای باب گرامم *** بردند ز کویت آخر سوی شامم (قالب شعری: چند بندی)
کوفیان آخر من لب تشنه مهمان شمایم *** شهریار ملک یثرب تشنه کام کربلایم (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
رفتی ای جان پدر سوی سفر از بر صغرا *** سوختی از شرر دوری خود پیکر صغرا (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
ای نام تو زینت زبانها *** احوال تو زیب داستانها (مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
مرو ای جان برادر سوی میدان ز بر من *** منما تیره چو شب روز بمد نظر من (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
چون دید زینب شمر را به میدان *** بر سینه شاهنشه شهیدان (مفعول مفاعیل مفاعیل فعل وزن چندبندی)
ای کشته غلتان به خون ای علمدارم *** بردی ز دل صبر و سکون ای علمدارم (چند بندی)
ای داده شرف زینب تو کرببلا را *** مظلوم حسینم (مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
زد قاصد بزم عزا با قامت خم *** از نو به عالم بیرق ماه محرم (مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع)
چون به صف کرب و بلا بخت وهب یار شد *** آمد و یار پسر احمد مختار شد (مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
جان به قربان وفایت یا حبیببن مظاهر *** با سر از تن جدایت یا حبیببن مظاهر (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
چون آل طاها از جور ایام *** گشتند وارد در کشور شام (مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
نیست ممکن که شود از دلی شاد فلک *** بشنود چون ز غم قاسم داماد فلک (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
ای شمر دون بهر خدا صوابی *** تر کن لب خشکم ز جرعه آبی (مستفعلن مستفعلن فعولن)
داد که از رخ حسین شمر حیا نمیکند *** تا نکشد دست ز دامنش رها نمیکند (مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
آمد مه غم بهر عزاداری زینب *** شد موسم غمخواری بییاری زینب (مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
گفت شه تشنه لبان زیر تیغ *** آب ز شمشیر مرا آرزوست (مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
ای به محراب عبادت کشته از شمشیر کین یا امیرالمومنین *** شد سیه پوش از غم داغ تو جبریل امین یا امیرالمومنین (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فعولن فاعلن)
زینت دوش نبی خاک سیه جای تو نیست *** خیز کاین جای تو نیست (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
آه که صد پاره جگر شد حسن *** داد ز زن داد ز بیداد زن (مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
ای مسیب ز جهان سوی جنان در سفرم *** شده پرخون جگرم (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
هر شب جمعه به خروش و نوا *** فاطمه طاهره خیرالنسا (مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
امروز بود وقت عزای علیاکبر *** سوزد دل عالم ز برای علیاکبر (مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
الظلیمه الظلیمه امت بیدادگر *** سر بریدند از تن نوباوه خیرالبشر (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
لم یا قوم تریدون ببغی و فساد *** لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی
ادامه مطلب را ببينيد
مُسَمَّط : مجموعه جدید مصراع هم قافیه (بند مسمط) ویک مصراع که قافیه آن مستقل است ، رشته مسمط یا مصراع تسمیط - و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود ، مجموعه جدید مصراع هم قافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است ، رشته مسمط یا مصراع تسمیط - و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود : و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مانند: گویی بط سپید جامه به صابون زده است - کبک دری ساق پای در قدح خون زده است - بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است - لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است - لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است - خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین
چهارپاره : مجموعه ای از دو بیتی هایی است که در کل یک شعر را می سازند : دو بیتی های تشکیل دهنده چهارپاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند - نمونه ای از چهارپاره: کند وی آفتاب به پهلو فتاده بود - زنبورهای نور زگردش گریخته - در پشت سبزه های لگدکوب آسمان - گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته
مفرد: پای ملخی نزد سلیمان بردن - زشت است ولیکن هنر است از موری
تضمین : به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند. در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند. مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود: من از آن روز که در بند تو ام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم . و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم - ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
در یک شعر سه وزن مختلف به کار گرفته شده است : لاله فاطمه در خون نشسته - یک گل و این همه نیزه شکسته - ای سکینه گریه کن از بهر بابا - وا شهیدا . نخل سرخ نبی در خون تپیده - ساربان شاخه او را بریده - کرده زهرا بر حسینش ناله بر پا - وا شهیدا . بلبل از داغ گل دارد ترانه - می زنندش چرا با تازیانه - لاله در خون ناله بلبل کرده بر پا - وا شهیدا . دختر فاطمه از شش برادر - برده یک پیرهن برای مادر . در این شعر نیز بیت اول ، دوم ، سوم ، پنجم و هفتم به وزن “فاعلاتن فعولن فاعلاتن ” و بیت دوم و چهارم به وزن “فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن” سروده شده اند . که اولی در بحر مقتضب و دومی بحر رمل کامل است .
یا در این بحر، بیتهای دیگری را از مولوی با حالت شور، وجد و هیجان مشاهده میکنیم : مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خنده شدم - دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم . لازم به ذکر است که این وزن، از اختیار وزنی جا به جایی هجای کوتاه و بلند در وسط مصراع پیروی میکند، که در اصطلاح به آن قلب گفته میشود.
این بحر، جزء بحور خیزابی محسوب شده و طنطنۀ کلام و ضرب و تأکید را حفظ میکند که متناسب با مضامین مدح و منقبت است : دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند - از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند . علامه غروی اصفهانی . فاطمه ای که عقلها، محو عبادتش بود - نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بود . سیدرضا مؤید .
وزنهایی مانند وزن «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» با نام وزنهای جویباری، خاصیت بینابین دارند و قابلیت ارائۀ مفاهیم مختلف عارفانه، غنایی، مرثیه، و حماسی را دارند که در مجموع غزلهای حافظ و سعدی فراوان به چشم میخورند : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند - آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند . حافظ . باز این چه شورش است که در خلق عالم است - باز این نوحه و چه عزا و چه ماتم است . محتشم کاشانی . این آستان که هست فلک سایه افکنش - خورشید شبنمی ست به گلبرگ گلشنش . خسرو احتشامی . هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا، تویی - یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی . مرتضی امیریاسفندقه .
بخشی از وزنهایی هستند که در ضرب آهنگ حالت حزن و غم را به ذهن متبادر و احساس و عاطفه را تداعی میکنند . مثل : «مستفعلن فاعلاتن، مستفعلن فاعلاتن» دل بردی از من به یغما، ای تُرک غارتگر من - دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من . صفای اصفهانی . از آسمان میرسی تا در خاک پهلو بگیری - خورشید من باید اما، با سایهها خو بگیری . سیداکبر میرجعفری .
و مانند این وزن: «مستفعلن مستفعلن، مستفعلن مستفعلن» ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود - وآن دل که با خود داشتم، با دلستانم میرود . سعدی . بیرون ببار ای آسمان، از محفل من ماه را - کز آتش دل کرده ام روشن چراغ آه را . غلامرضا سازگار .
بحر رجز کامل: «مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن» : ای ساربان منزل مکن جز در دیاریارمن(امیرمعزی) . «مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن» : ای ساربان آهسته ران کارام جا نم میرود(سعدی) . «مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن» ای یْو سْفِ خوش نامِ ما خوش میروی بر بام ما(شمس)
«فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن» رمل مسدس سالم نام دارد. «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» رمل مسدس محذوف نام دارد. «فاعلاتن فاعلاتن فاعل» رمل مسدس محذوف نام دارد. « مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» هزج مسدس سالم نام دارد. «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» هزج مسدس محذوف نام دارد.
اي که مهجوري عشاق روا مي داري - عاشقان راز بر خويش جدا مي داري = فعلاتُن فعلاتُن فعلاتُن فعلن
به صحرا بنگرم صحراتوبينم - به دريا بنگرم درياتوبينم = مفاعلين مفاعلين فعولن
دل به يار بي وفاي خويشتن - دادم و ديدم سزاي خويشتن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
وزن «مفتعلن مفاعلن، مفتعلن مفاعلن» از وزنهایی است که در غزلیات مولوی متعدد از آن استفاده شده است . مثل : بیهمگان به سر شود بی تو به سر نمیشود - داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
و غیره.....
بحر رجز کامل : «مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن» ای ساربان منزل مکن جز در دیار یارمن(امیر معزی) . «مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن» ای ساربان آهسته ران کارام جا نم میرود(سعدی) . ای یْو سْفِ خوش نامِ ما خوش میرُوی بر بام ما(شمس) .
ای ساربان منزل مکن جز در دیاریارمن(امیر معزی) = بحر رجز کامل: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
ای ساربان آهسته ران کارام جا نم میرود(سعدی) . ای یْو سْفِ خوش نامِ ما خوش میرُوی بر بام ما(شمس) = مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن
بلغ العلی بکماله، کشف الدجی بجماله - حسنت جمیع خصاله، صلّوا علیه و آله . (سعدی) . متفاعلن متفاعلن، متفاعلن متفاعلن
دختر و خورشید و ماه، زهرۀ زهرا - آنکه کرامات او گذشته ز احصا . (محمدرضا طهماسبی) . مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
در زیر به اوزان و تقسیم بندی آنها اشاره میکنیم.
گروه اول :
۱ـ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
روزگار است این كه گه عزت دهد گه خوار دارد - چرخ بازیگر ازین بازیچه ها بسیار دارد
۲ ـ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن . شاهد کل الجمال ایـــزد یکتـــا علیست - پرتو اشـــراق آن پیدای ناپیـــدا علیست . معنی فرقان فروغ ملک جان فخرجهان - شاهد ایمان شه امکان مه بطحا علیست (الهی قمشه ای)
۳ ـ فاعلاتن فاعلاتن فاعلن یا « فاعلاتن فاعلاتن فاعلات» . در دل محراب خون جای من است - نغمۀ تکـبیر آوای من است - روزه ام را در سحر قاتل گشود - زان بخون آغشته لب های من است (سید رضا موید)
گروه دوم :
۱ـ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
شب يلداي فراق تو دگر آخر شد - سوختم از غم هجر تو وليكن سر شد - فـاطمه ياس بخون خفته نيلوفريم - شومهيا كـه مهياي سفرحيدرشد (ناصر زارعی)
۲ ـ فاعلاتن مفاعلن فعلن
وقت پرواز آسمان شده بود - گوئیا آخر جهان شده بود - کعبه می رفت در دل محراب - لحظه ی گریه ی اذان شده بود .
۳ ـ فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند - مرد شب گریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند – وصله های لباس و پاپوش اش، و یتیمان مست آغوش اش - راز آن كیسه های بر دوش اش، در شب تار را نفهمیدند ( علوی)
گروه سوم :
۱ ـ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
نظرآوردم و بردم كه وجودی به تو ماند -همه اسمند و تو جسمی،همه جسمند و تو روحی
۲ ـ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد - ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد - اولین بار که دیدم حرمت را گفتم: - ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد (قاسم نعمتی)
۳ ـ فعلاتن فعلاتن فعلن
بت خود را بشكن خوار و ذلیل - نامور شو به فتوت چو خلیل
گروه چهارم:
۱ ـ مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن
در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را - پیشه خود نموده ام حالت انتظار را - سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل - تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را (محمد حسین میر جهانی)
۲ ـ مفتعلن مفتعلن فاعلن
كرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش - كبك فرو ریخته مشك به سوراخ گوش
۳ ـ مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
عالم و آدم کند گریه برای علی - حیف که در خاک رفت قد رسای علی - نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی قرار - حیف که خاموش شد صوت دعا ی علی (غلامرضا سازگار)
گروه پنجم :
۱ـ مستفعل مستفعل مستفعل مستف
تا كی به تمنای وصال تو یگانه - اشكم شود ازهر مژه چون سیل روانه - مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو - مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه (شیخ بهائی)
۲ ـ مستفعل مستفعل مستفعل فع
وقتی که با نان ونمک افطار می کرد - انگار که با فاطمه دیدار می کرد - هی شیر را از پیش خود می زد کنارو - هی دخترش باچشم تر اصرار می کرد (مهدی نظری)
۳ ـ مستفعل مفعولن مستفعلن مفعولن
وقتی دل سودایی می رفت به بستا ن - بی خویشتنم كردی بوی گل و ریحان ها
گروه ششم :
۱ ـ مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
امروز روز شادی و امسال سال گل - نیكوست حال ما، كه نكوباد حال گل
۲ ـ مستفعل مفاعل مفعولن
ای آن كه غمگنی و سزا وا ری - واندر نهان سرشك همی باری
۳ ـ مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن
ای باد بامدادی خوش می روی به شادی - پیوند روح كردی پیغام دوست دادی
۴ـ مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن
اي سوره نامت تـفـسـير اعطينا - زهرا ترين زينب ، زينب ترين زهرا - خير کثيرتو، آئـيـنه کوثر - نامت سرآغازتکثيرخوبي ها (محمد جواد شرافت)
گروه هفتم :
۱ـ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
خدایا مشکل از کار منِ مشکل گشا وا کن - بُوَد درمان من زهرا، مرا مهمان زهرا کن - اجل از بعد زهرا منتظر بودم که برگردی - بیا امشب علی را بین شهر کوفه پیدا کن (سعید خرازی)
۲ـ مفاعیل مفاعیلن مفاعیل مفاعیلن
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته - به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته - بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن - تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته (غلامرضا سازگار)
۳ـ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
حسن را باید ازقرآن شناسیم - به بطنِ کهف و الرحمن شناسیم - حسن را باید ازکوثر، نباء، نور - ز بسم الله تا پایان شناسیم (جواد حیدری)
گروه هشتم :
۱ـ فعولن فعولن فعولن فعولن
به سبزه درون لاله ی نو شكفته - عقیق است گویی به پیروزه اندر
۲ ـ فعولن فعولن فعولن فعل
مدینه حسینت کجا میرود؟ - اگر میرود شب چرا میرود؟ - غریب وطن نیمه شب از وطن - غریبانه پیش خدا میرود (ژولیده نیشابوری)
گروه نهم :
۱ـ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی - شكنجه صبر ندارم بریز خونم و رستی
۲ ـ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
تو ای تجلی سبز ظهور خواهی کرد - به جام لاله، شرابا طهور خواهی کرد - تو قلب سوته دلان را به هم کنی نزدیک - به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد (محمد جواد غفور زاده)
گروه دهم :
۱ ـ مستفعل فاعلات مستفعل
از كرده ی خویشتن پشیمانم - جز توبه ره دیگر نمی دانم
۲ ـ مستفعل فاعلات فع لن
لاف از سخن چو در توان زد - آن خشت بود كه پر توان زد
گروه یازدهم :
۱ـ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
امشب غمت به صفحه ی دل جا نمیشود - با خود مرا ببر، که فردا نمیشود - گفتند رفته ای به سفرتا شوم خموش - این دل بدین ترانه تسلاّ نمیشود (ناصر زارعی)
۲ـ مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بین من و تو، جز منِ من فاصله ای نیست - تو پیش منی، من ز تو دورم، گله ای نیست - ما مدعی و نفس پرستیم و صد افسوس - در خیل مریدان که دل یکدله ای نیست (حسین ایزدی)
۳ ـ (مفعول مفاعلن مفاعیلن فع) یا (لاحول ولا قوه الا بالله)
زخمی به جگر داشت وَ در تب می سوخت - از دوری دلبرش مرتب می سوخت - هر جا که سرِ درد دلش وا می شد - می گفت: امان از دل زینب، می سوخت (محمود مریوبی) . این وزن مختص قالب شعری رباعی است البته وزن دیگر رباعی لاحول و لا قوه الا بالله است
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی
ادامه مطلب را ببينيد
وزان شعر فارسی متجاوز از ۲۵۰ وزن است، اما ۲۹ وزنِ آن بسیار پرکاربردند.[۳]
روزگار است این كه گه عزت دهد گه خوار دارد - چرخ بازیگر ازین بازیچه ها بسیار دارد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن - رمل مثمن سالم
ای مسلمان فغان از جور چرخ چنبری - وز نفاق تیر و قصد ماه و كید مشتری
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن - رمل مثمن محذوف
هر كسی از ظن خود شد یار من - از درون من نجست اسرار من
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
نظر آوردم و بردم كه وجودی به تو ماند - همه اسمند و تو جسمی،همه جسمن و تو روحی
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن - رمل مثمن مخبون
نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس - كه چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن - رمل مثمن مخبئن محذوف
بت خود را بشكن خوار و ذلیل - نامور شو به فتوت چو خلیل
فعلاتن فعلاتن فعلن
عشق تو بر بود ز من مایه ی مایی و منی - خود نبود عشق تو را چاره ز بی خویشتنی
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن - رجز مثمن مطوی
كرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش - كبك فرو ریخته مشك به سوراخ گوش
مفتعلن مفتعلن فاعلن - منسرح مثمن مطوی مكشوف . این وزن دوری است
تا كی به تمنای وصال تو یگانه - اشكم شود ازهر مژه چون سیل روانه
مستفعل مستفعل مستفعل مستف - هزج مثمن اخرب مكوف محذوب
تقدیر كه بر آن كشتنت آزرم نداشت - بر حسن جوانیت دل نرم نداشت
مستفعل مستفعل مستفعل فع - هزج مثمن اخرب مكوف مجبوب . این وزن رباعی است
وقتی دل سودایی می رفت به بستا ن - بی خویشتنم كردی بوی گل و ریحان ها
مستفعل مفعولن مستفعلن مفعولن - هزج مثمن اخرب
امروز روز شادی و امسال سال گل - نیكوست حال ما، كه نكوباد حال گل
مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل - مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوب
ای آن كه غمگنی و سزا وا ری - واندر نهان سرشك همی باری
مستفعل مفاعل مفعولن - مضارع مسدس اخرب مكفوف
ای باد بامدادی خوش می روی به شادی - پیوند روح كردی پیغام دوست دادی
مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن - مضارع مثمن اخرب
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم - جرس فزیاد می دارد كه بر بندید محمل ها
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن - هزج مثمن سالم
الهی سینه ای ده آتش افروز - در آن سینه دلی وان دل همه سوز
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن - هزج مسدس محذوف
به سبزه درون لاله ی نو شكفته - عقیق است گویی به پیروزه اندر
فعولن فعولن فعولن فعولن - متقارب مثمن سالم
مگردان سر از دین از راستی - كه خشم خدا آورد كاستی
فعولن فعولن فعولن فعل - متقارب مثمن محذوف
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی - شكنجه صبر ندارم بریز خونم و رستی
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن - مجتث مثمن مخبون
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد - تو را درین سخن انكار كار ما نرسد
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن - مجنث مثمن مخبون محذوف
از كرده ی خویشتن پشیمانم - جز توبه ره دیگر نمی دانم
مستفعل فاعلات مستفعل - هزج مسدس اخرب مقبوض
لاف از سخن چو در توان زد - آن خشت بود كه پر توان زد
مستفعل فاعلات فع لن - هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها - که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها "حافظ"
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن - بحر هزج مثمن سالم
روزگار است این که گه عزّت دهد گه خوار دارد - چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد "قائم مقام فراهانی"
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن - بحر رمل مثمن سالم
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود - وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود "سعدی"
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن - بحر رجز مثمن سالم
سلامی چو بوی خوش آشنایی - بر آن مردم دیدهٔ روشنایی "حافظ"
فعولن فعولن فعولن فعولن - بحر متقارب مثمن سالم
ای صبا صبحدم چون رسی سوی او - حال من عرضه ده با سگ کوی او "مشتاق اصفهانی"
فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن - بحر متدارک مثمن سالم
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی - که اگر کنی همه درد من به یکی کرشمه دوا کنی "هاتف اصفهانی"
متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن - بحر کامل مثمن سالم
چه شد صنما که سوی کسی به چشم رضا نمینگری - ز رسم جفا نمیگذری طریق وفا نمیسپری "عروض سیفی"
مفاعلتن مفاعلتن مفاعلتن مفاعلتن - بحر وافر مثمن سالم
نه می پایی عهد خود را، نه میمانی یک دو روزی - درافتادم از پی تو، به افغان و آه و سوزی
مفاعیلن فاعلاتن| مفاعیلن فاعلاتن - بحر مضارع مثمن سالم
ز دل نالهٔ مرغی، شنیدم سحرگاهی - که بر یاد معشوقی، کشید از جگر آهی "مهدی الهی قمشهای"
فعولن مفاعیلن| فعولن مفاعیلن - بحر طویل مثمن سالم
یار ما دلدار ما، عالم اسرار ما - یوسف دیدار ما، رونق بازار ما "مولوی"
فاعلاتن فاعلن| فاعلاتن فاعلن - بحر مدید مثمن سالم
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من - دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من "صفای اصفهانی"
مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن - بحر مجتث مثمن سالم
سلسلهٔ موی دوست، حلقهٔ دام بلاست - هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست "حافظ"
مفتعلن فاعلن| مفتعلن فاعلن - بحر منسرح مثمن مطوی مکشوف
یارم اگر بوسه را، از لطف ارزان کند - شاید که یک بوسه اش، ارزانتر از جان کند "مهدی الهی قمشه ای"
مستفعلن فاعلن| مستفعلن فاعلن - بحر بسیط مثمن سالم
ای نگارین روی دلبر، کم کن ستم - کاین دل من بی رخ تو، پر شد ز غم "المعجم"
فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن - بحر جدید مسدس سالم
تو نوحِ روزگاری و ما چو اهل کشتی - چو نوح رفت کشتی کجا رهد ز طوفان "مولانا"
مفاعلن فعولن| مفاعلن فعولن - بحر عریض مثمن مقبوض
الا یا ایها الساقی ، ادر کاسأ و ناولها - که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها "حافظ"
مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن - هزج مثمن سالم
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد - هر که محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد "سعدی"
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن - رمل مثمن سالم
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود - وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود "سعدی"
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن - رجز مثمن سالم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم - دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم "مولوی"
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن - رجز مثمن مطوي
همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی - وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی "سعدی"
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن - رمل مثمن مخبون
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را - برون کن ز سر باد خیره سری را "ناصر خسرو"
فعولن فعولن فعولن فعولن - متقارب مثمن سالم
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند - چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند "حافظ"
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن - رمل مثمن محذوف
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز - مرده آنست که نامش به نکویی نبرند "سعدی"
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن - رمل مثمن مخبون محذوف
آنچه مرا آرزوست ، دیر میسر شود - وین چه مرا در سر است ، عمر در این سر شود "سعدی"
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن - منسرح مطوي مكشوف
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را - دردا که راز پنهان ،خواهد شد آشکارا "حافظ"
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن - مضارع مثمن اخرب
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود - داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود "مولوی"
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن - رجز مثمن مطوي مخبون
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی - دل بی تو به جان آمد ،وقت است که باز آیی "حافظ"
مفعولُ مفاعيلن مفعولُ مفاعيلن - هزج مثمن اخرب
به قرار تو او رسد که بود بیقرار تو - که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو "مولوی"
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن - غريب مثمن مخبون = شعری مشهور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم" سعدی"
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن - مجتث مثمن محذوف = بیتی مشهور
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی - چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی "عراقی"
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن - رمل مثمن مشكول
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی
ادامه مطلب را ببينيد
عیشم مدام است ، از لعل دلخواه - کارم به کام است ، الحمداللّه "حافظ"
فع لن فعولن فع لن فعولن - متقارب مثمن اثلم = بیتی مشهور
از بس که در نظرم خوب آمدی صنما - هر جا که مینگرم گویی که در نظری "سعدی"
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن - بسيط مخبون = بیتی مشهور
بسی رنج بردم در این سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی" فردوسی"
فعولن فعولن فعولن فعل - متقارب مثمن محذوف
شاهنامه ی فردوسی که کلا بر این وزن است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است - ببین که در طلبت حال مردمان چون است "حافظ"
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن - مجتث مثمن مخبون محذوف
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست - بگشای لب که قند فراوانم آرزوست "مولوی"
مفعولُ فاعلاتُ مفاعيل فاعلن - مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف
تا کی به تمنای وصال تو یگانه - اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه "شیخ بهایی"
مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن - هزج مثمن اخرب مكفوف ومحذوف
زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا - چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا "مولوی"
مفاعيلُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن - هزج مثمن مكفوف محذوف = غزلی زیبا
از کشت عمل بس است یک خوشه مرا - در روی زمین بس است یک گوشه مرا "فروغی بسطامی"
مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعل - هزج مثمن اخرب مكفوف مجبوب = بیتی مشهور
این وزن جزء وزنهای مشهور برای رباعیات نیز هست.
گویند کسان بهشت با حور خوش است - من می گویم که آب انگور خوش است "خیام"
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فع - و یا - لا حول و لا قوه الا بالله
رایج ترین وزن رباعی .کل دیوان عمرخیام نیشابوری بر این وزن است.
بر سر آنم كه گر زدست بر آيد - دست به كاري زنم كه غصّه سر آيد "حافظ"
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع - منسرح مثمن مطوي منحور = بیتی مشهور
بشنو از نی چون حکایت می کند - وز جداییها شکایت می کند "مولوی"
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن - رمل مسدس محذوف
مثنوی معنوی بر این وزن سروده شده است.
ای نام تو بهترین سرآغاز - بی نام تو نامه کی کنم باز" نظامی
مفعولُ مفاعلن فعولن - هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
لیلی و مجنون نظامی بر این وزن سروده شده است.
ز دست دیده و ُ دل هر دو فریاد - که هرچه دیده بیند دل کند یاد" بابا طاهر عریان "
مفاعيلن مفاعيلن فعولن - هزج مسدس محذوف
دوبیتی های قدیم غالبا بر این وزن است
ای نفس خرم باد صبا - از بر یار آمده ای مرحبا "سعدی"
مفتعلن مفتعلن فاعلن - سريع مطوي مكشوف
درد عشقی کشیده ام که مپرس - زهر هجری چشیده ام که مپرس "حافظ"
فعلاتن مفاعلن فعلن - خفیف مسدس مخبون محذوف= غزلی بسیار مشهور
ما دُرد فروش هر خراباتیم - نه عشوه فروش هر کراماتیم" عطار نیشابوری"
مفعولُ مفاعلن مفاعيل - هزج مسدس اخرب مقبوض صحيح عروض و ضرب = شعری مشهور
که زندگانی بیعشق زندگانی نیست "رهی معیری"
مفاعلُن فَعَلاتُن مفاعِلُن فَعْلُن
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین "رودکی"
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلُن
باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند "قطران تبریزی"
فاعلاتُن فاعلاتُن فاعلاتُن فاعِلُن
ای خردمند نگه کن که جهان بر گذر است "ناصرخسرو"
فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَعْلُن
خرد و داد و راستی، کرم است "ملکالشعرا بهار"
فَعَلاتُن مفاعِلُن فَعْلُن
نگارینا دلم بردی، خدایم بر تو داور باد "سنایی"
مفاعیلُن مفاعیلُن مفاعیلُن مفاعیلُن
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است "منوچهری"
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعولُن
که صد دشمن نمیارزد به یک دوست "صابر همدانی"
مفاعیلُن مفاعیلُن فَعولُن
به دردم به دردم که اندیشه دارم "سنایی"
فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن
به نام خداوند جان و خرد "فردوسی"
فَعولُن فعولُن فَعولُن فَعَل
من ز مِی ننگی ندارم، میپرستم میپرستم "عطار"
فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلاتُن
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت "پروین اعتصامی"
فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاعِلُن
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی "سنایی"
فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَعَلاتُن
ای خرد در طلب غایت تو "ظهیر فاریابی"
فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَعْلُن
به کسم مکن حواله، که به جز تو کس ندارم "ابوسعید ابوالخیر"
فَعَلاتُ فاعِلاتُن فَعَلاتُ فاعِلاتُن
حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد "خاقانی"
مفعولُ مفاعیلُن مفعولُ مفاعیلُن
صد بار اگر توبه شکستی بازآ "ابوسعید ابوالخیر"
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل
ای خواجه دل تو شادمان باد "مسعود سعد سلمان"
مفعولُ مفاعِلُن فَعولُن
دود از دل و جان من برانگیزد "عسجدی"
مفعولُ مفاعِلُن مفاعیلُن
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود "سعدی"
مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن
هرجا روم با من روی با من روی "مولانا"
مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن
از عقل و دین بیگانه ام "حبیب خراسانی"
مستفعلُن مستفعلُن
تا اثر جهان بوَد، باد جهان به نام تو "فلکی شروانی"
مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن
ز من مپرس که بی من زمانه چون گذرانی "انوری"
مَفاعِلُن فَعَلاتُن مَفاعِلُن فَعَلاتُن
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم "شهریار"
مَفاعِلُن فَعَلاتُن مَفاعِلُن فَعْلُن
تا زنده ای چنین کن، دلهای ما حزین کن "کسایی"
مَفعولُ فاعِلاتُن مَفعولُ فاعِلاتُن
مستی کنیم از پی مستوری "ایرج میرزا"
مَفعولُ فاعِلاتُ مَفاعیلُن
چون تو نمودی جمال، عشق بتان شد هوس "میبدی"
مُفتَعِلُن فاعِلُن مُفتَعِلُن فاعِلُن
جان من از عشق تو لرزان شده "ادیب صابر"
مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن فاعِلُن
تازه جوانم ز غصه شدم پیر "میرزاده عشقی"
مُفتَعِلُن فاعِلاتُ مُفتَعِلُن فَع
خسته از دست روزگار شدم "عارف قزوینی"
فَعَلاتُن مَفاعِلُن فَعْلُن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی
ادامه مطلب را ببينيد
بحور شعر فارسی - هزج مفاعیلن - رمل فاعلاتن - رجز مستفعلن - متقارب فعولن - متدارک فاعلن - وافر مفاعلتن - کامل متفاعلن - مُضارِع مفاعیلن فاعلاتن - طویل فعولن مفاعیلن - مدید فاعلاتن فاعلن - بسیط مستفعلن فاعلن - جدید فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن - قریب مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن - مُشاکِل فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن - مُقْتَضَب مفعولاتُ مستفعلن - مُجْتَثّ مستفعلن فاعلاتن - سریع مستفعلن مستفعلن مفعولاتُ - خفیف فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن - مُنْسَرِح مستفعلن مفعولاتُ - بحور ناشناخته: عمیق (فاعلن غاعلاتن) - عریض (مفاعیلن فعولن)
ترصیع از آرایه های ادبی است. ترصیع زمانی پدید میآید که یا کلمات دو قرینه سجعِ متوازی باشند یا یکسان باشند. ترصیع خوش وزنتر از موازنه است. ترصیع ابزاری برای موسیقی درونی شعر است و در اشعار مسعود سعد سلمان، سعدی و رشیدالدین وطواط بسیار دیده میشود.
در تمامی ابیات قصیده سروده رشیدالدین وطواط آرایه ترصیع بکار برده شده است: ای منور به تو نجوم جمال - وی مقرر به تو رسوم کمال ...
ردیف و قافیه یکی از تفاوتهای ردیف و قافیه آن است که ردیف واژه ایست که عیناً (بدون تغییر) تکرار میشود، اما قافیه واژههایی هستند که وزن هجاهای آخرشان مشابه است اما معمولاً با هم مطابق نیستند. با این حال، از دیرباز اشعاری وجود داشته که در آنها یک واژه عیناً تکرار میشده و نقش قافیه را ایفا میکرده است.[ب][۱۹] .
ردیف واژههای عیناً تکراری در پایان مصرعهای یک بیت است. قافیه نیز، واژههای تکراری با معنای متفاوت یا واژههای با حروف آخر یکسان در انتهای مصرعهای یک بیت است. برای مثال در بیت «خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت * به قصد جان من زار ناتوان انداخت» از «حافظ»، واژه «انداخت»، ردیف بیت است و «کمان» و «ناتوان»، قافیههای این بیت هستند.
ردیف در شعر فارسی به واژه یا واژههایی اشاره میکند که به صورت مکرر و بدون هیچ تغییری در آخر بیتها یا مصراعهای شعر و پس از قافیه میآیند. بیشتر غزلهای شناخته شده دارای ردیف (یا اصطلاحاً «مُرَدَّف») هستند
ردیف واژه یا واژههایی است که که پیوسته یا گسسته، در یک یا چند معنی، پس از قافیه در پایان مصراعها یا بیتهای شعر میآیند. برای مثال، در بیت زیر از غزلی از حافظ، واژههای «کیمیا» و «ما» قافیه هستند و واژهٔ «کنند» ردیف است:[۳][الف] آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند - آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
در شعر زیر از حافظ، فعل «خواهد شد» در برخی مصراعها فعل خاص) به معنای «خواهد رفت») و در برخی دیگر فعل عام است:[۱۵] نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد - عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد - گل عزیز است،غنیمت شمریدش صحبت - که به باغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
در بیت زیر از سعدی، واژهٔ «بس» نقش ردیف میانی دارد:[۲۸] تا چند گویی ما و بس، کوته کن ای رعنا و بس - نه خود تویی زیبا و بس، ما نیز هم بد نیستیم
در قصیدهٔ زیر از خاقانی که در مرثیهٔ رشیدالدین وطواط سروده شده است، شاعر با استفاده از واژهٔ «بگشایید» به عنوان ردیف، به گشودن عقدههای دل خود میپردازد که این رابطه به زیبایی کلام کمک میکند:[۳۴] صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید - ژالهٔ صبحدم از نرگس تر بگشایید – دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک - گره رشته تسبیح ز سر بگشایید - خاک لب تشنهٔ خون است ز سرچشمهٔ دل - آب آتش زده چون چاه سقر بگشایید
بیش از نیمی از ابیات مخزن الأسرار مرّدف هستند.[۵۵] تا کرمش در تتق نور بود - خار ز گل نی ز شکر دور بود - چون که به جودش کرم آباد شد - بند وجود از عدم آزاد شد - با جبروتش که دو عالم کم است - اول ما آخر ما یکدم است - روضه ترکیب ترا حور ازوست - نرگس بینای ترا نور ازوست - کشمکش هر چه در و زندگیست - پیش خداوندی او بندگیست .
در بیتهای زیر از غزلی از عطار که عبارت «ما را» ردیف آن است و حاوی دو مصوت «آ» است، شاعر با استفادهٔ مکرر از همین مصوت در باقی واژههای شعر، به زیبایی آن افزوده است:[۱۰۴] چون نیست هیچ مردی در عشق یار، ما را - سجاده زاهدان را، درد و قمار ما را - جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان - آن نیست جای رندان، با آنچه کار ما را - گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند - می زاهدان ره را، درد و خمار ما را
در شعر زیر از انوری، قافیهها به «آر» ختم میشوند و ردیف که «روزگار» است نیز به همین صدا ختم میشود و این باعث زیبایی شعر میشود:[۱۰۷] ای در نبرد حیدرِ کرّارِ روزگار - وی راست کرده خنجرِ تو کارِ روزگار - معمور کرده از پی امنِ جهانیان - معمار حُرمِ تو در و دیوارِ روزگار
این غزل از مولوی است که اگر چه در بیت اول «مایی» و «چرایی» را به صورت قافیه و بدون ردیف استفاده میکند اما در تمام بیتهای بعدی شعر مردّف میشود:[۱۳۰] چه جمال جان فزایی که میان جان مایی - تو به جان چه مینمایی، تو چنین شکر چرایی - چو بدان تو راهیابی چو هزار مه بتابی - تو چه آتش و چه آبی، تو چنین شکر چرایی - غم عشق تو پیاده شده قلعهها گشاده - به سپاه نور ساده تو چنین شکر چرایی
یک نمونهٔ شاخص از تغییر ردیف در شعری از کمالالدین اسماعیل اصفهانی رخ میدهد و ردیف از «میآمد» به «میآید» تغییر میکند و شاعر در خودِ شعر به این تغییر ردیف اشاره میکند و به نوعی بابت آن پوزش میطلبد:[۱۳۳] سپیده دم که نسیم بهار میآید - نگاه کردم و دیدم که یار میآمد - چو برگ گل که به یاد صبا درآویزد - به باد پای روان بر سوار میآمد - ز بهر فال ز ماضی شدم بمستقبل - که نقلهای چنین خوشگوار میآید - زهی رسیده به جایی که پیش دانش تو - همه نهان سپهر آشکار میآید
قافیه به کلمات یا حروفی اطلاق میشود که با تکرار آنها میتوان به شعر ساختار و نظم بخشید. برای این منظور، لازم است که قسمت تکرارشونده بهگونهای باشد که مانند مثالهای زیر عمل کند: {خداوند نام و خداوند جای|خداوند روزی ده رهنمای}. در اینجا، «جای» و «رهنمای» به عنوان دو قافیه شناخته میشوند و باید توجه داشت که این قافیهها جزئی از کلمه اصلی هستند و به آنها افزوده نشده اند.
همچنین، اگر کل یک کلمه به معنایی مشابه و از یک ریشه واحد تکرار شود، به آن ردیف گفته میشود. حرف آخر قافیه را روى مینامند؛ به عنوان مثال، در کلمات «جام»، «وام»، «دام»، «نام» و «آرام»، حرف «م» روى است.
معین در فرهنگ لغت خود در مورد «قافیه» چنین نوشته است: ای نرگس پرخمار تو مست [/] دلها ز غم تو رفت از دست.» در اینجا قافیه از آخر کلمه آغاز میشود و تا نخستین حرکتی که پیش از حروف ساکن آن وجود دارد ادامه مییابد. بنابراین، قافیه این شعر تنها شامل دو حرف و حرکتی است که عبارتند از «س» و «ت» و حرکت ماقبل آن. اما اگر حرف آخر قافیه به طور طبیعی بخشی از خود کلمه نباشد و به دلیل خاصی به آن افزوده شده باشد، مانند مثال زیر: «برخی چشم مستشان [/] و آن زلف همچون شستشان.» در اینجا، کلمات اصلی در پایان شعر «مست» و «شست» هستند و «شان» به دلیل اضافت جمع به آنها ملحق شده است. بنابراین قافیه باید از آخر کلمه شروع شده و تا نخستین حرکتی که پیش از حروف ساکن کلمه وجود دارد ادامه یابد.
انواع قافیه در شعر فارسی، بر اساس تقطیع، به پنج دسته تقسیم میشود که این تقسیم بندی مورد توافق شاعران عرب و فارسیزبان است: مترادف، متدارک، متکاوس، متواتر و متراکب. برخی از اهل فن این اصطلاحات را «القاب قوافی» نامیده و برخی دیگر به آنها حدود قافیه میگویند.
1- مترادف: این نوع قافیه به معنای تکرار پیوسته است و شامل دو حرف ساکن متوالی و یک حرف ساکن در انتها میباشد. بهعنوان مثال، واژه «یار» نمونه ای از این قافیه است (که در آن، قدما حروف صدادار بلند را ساکن به حساب میآوردند)
2- متدارک: این واژه به معنای دریابنده ودریافت کننده است وقافیه ای است که شامل دوحرف متحرک ویک حرف ساکن درانتهاست. نمونه ای ازاین نوع قافیه،کلمه«خِرَد»است.
3 - متکاوس: این اصطلاح به معنای انبوه است و در شعر به قافیه ای اطلاق میشود که شامل چهار حرف متحرک و یک حرف ساکن در انتها باشد. مثالی از این نوع قافیه، واژه «بزنمش» است.
4- متواتر: تواتر به معنای تکرار پیوسته است و این نوع قافیه دارای یک حرف ساکن در دو طرف خود میباشد. مانند واژه «درکش»
5- متراکب: این واژه به معنای برهم نشسته است وقافیه ای است که شامل سه حرف متحرک ویک حرف ساکن درانتها باشد. نمونه ای ازاین نوع قافیه، کلمه«فِکَنَد» است.
ذوقافتین: زمانی که یک یا چند کلمه بعد از قافیه تکرار شوند و دارای معانی متفاوت اما تلفظ مشابه باشند، این کلمات بهعنوان ردیف محسوب نمیشوند بلکه قافیه به شمار میآیند و در این صورت، بیت را ذوقافتین مینامند. به عبارت دیگر، چنین بیتی به نوعی دو قافیه دارد.
قافیهها در شعر فارسی به چند نوع مختلف تقسیم میشوند که هر کدام ویژگیها و قواعد خاص خود را دارند. در زیر به انواع قافیه اشاره میشود:
1- قافیههای ساده: این قافیهها معمولاً شامل یک یا چند حرف آخر یک کلمه هستند که در انتهای بیت تکرار میشوند. مثلاً در کلمات «دل» و «بلبل»، حرف «ل» قافیه است.
2- قافیههای مرکب: این قافیهها شامل ترکیبی از چند کلمه یا ترکیبهای لفظی هستند. مثلاً در شعر«دلم گرفته، دلم تنگ است»، قافیه «گرفته» و «تنگ» به صورت مرکب استفاده شده است.
3- قافیههای متنوع: این نوع قافیهها شامل حروف و حرکات مختلفی هستند که ممکن است در انتهای کلمات مختلف وجود داشته باشند. مثلاً در کلمات «آسمان» و «دوران»، قافیه «ان» مشترک است.
4- قافیههای مکرر: در این نوع، قافیه یکسان در چندین بیت تکرار میشود. این نوع قافیه معمولاً برای ایجاد انسجام و هماهنگی در شعر استفاده میشود.
5- قافیههای غیرمستقیم: در این نوع، قافیهها به طور مستقیم مشابه نیستند، اما از نظر معنایی یا آوایی به هم نزدیک هستند. مثلاً کلمات «شاعر» و «خواب» میتوانند بهعنوان قافیههای غیرمستقیم در نظر گرفته شوند.
6- ردیف: ردیف به تکرار یک یا چند کلمه مشخص در انتهای هر بیت گفته میشود. این کلمات معمولاً ثابت هستند و به شعر انسجام بیشتری میبخشند.
هر یک از این انواع قافیهها میتوانند برای ایجاد زیبایی و تنوع در شعر استفاده شوند و شاعر با توجه به موضوع و احساس خود، نوع مناسب را انتخاب میکند.
احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری دراینباره میگوید: «میتوان از قافیه توقع ارجاع دهندگی داشت؛ یعنی خواننده را بیدرنگ ازطریق قافیه به کلمهٔ خاصی که مورد نظر است توجه داد. حضور نامنتظَرش میتواند در القاء موسیقایی شعر هم بسیار کارساز باشد. حتی در پارهای موارد، تمام بارِ ساختاریِ شعر را به دوش میکشد»
نمونه
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست - تا اشارات نظر نامه رسان من و توست - گوش کن با لب خاموش سخن می گویم - پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست - روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید - حالیا چشم جهانی نگران من و توست - گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید - همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست . هوشنگ ابتهاج
کاش می شد عشق را آغاز کرد - با هزاران گل یاس آن را ناز کرد - کاش می شد شیشه غم را شکست - دل به دست آورد نه این که دل شکست - ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند - به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند - ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا - به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا . خاقانی
زندگی یعنی همین لبخند تو - عشق یعنی یک نفر مانند تو - مرحبا بر عشق تفسیرش تویی - آفرین بر آسمان ماهش تویی - ای عشق همه بهانه از توست - من خامشم این ترانه از توست - من اندوه خویش را ندانم - این گریهی بیبهانه از توست - من میگذرم خموش و گمنام آوازه ی جاودانه از توست - چون سایه مرا ز خاک برگیر کاینجا سرو آستانه از توست - هوشنگ ابتهاج
نگارینا دل و جانم ته داری - همه پیدا و پنهانم ته داری - نمیدونم که این درد از که دارم - همی دونم که درمانم ته داری - خوشا دردی که درمانش تو باشی - خوشا راهی که پایانش تو باشی - خوشا آن دل که دلدارش تو باشی - خوشا جانی که جانانش تو باشی - خوشی و خرمی و کامرانی - کسی دارد که خواهانش تو باشی - چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی . عراقی
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را - غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور - پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را - با صد هزار جلوه برون آمدی که من - با صد هزار دیده تماشا کنم تو را - زیبا شود به کارگه عشق، کار من - هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را . فروغی بسطامی
ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟ - وی آرزوی هر دو جهانم! چونی؟ - من بی لب لعل تو چنانم که مپرس - تو بی رخ زرد من، ندانم چونی؟
تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم - کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم - به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم - اگر هر آینه سوی گذشته ها بگریزم - به هر کجا که روم آسمان من این است - سیاه مثل دو چشم تو، پس چرا بگریزم . حسین منزوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی
ادامه مطلب را ببينيد

