در امتداد تاریکی-ماجرای دزد کریستالی
شش سال قبل با یکی از هموطنانم در مشهد دوست شدم و با او معاشرت کردم اما «یاراحمد» که به مواد مخدر صنعتی اعتیاد داشت مرا هم به مصرف مواد مخدر ترغیب کرد تا این که مجبور شدیم برای تامین هزینه های اعتیاد دست به سرقت و زورگیری بزنیم و...
سارق 22 ساله تبعه خارجی که هنگام دستبرد به یک ساختمان در حال احداث در مشهد دستگیر شده است، با بیان این که همدستم از محل سرقت گریخت درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: پدر و مادرم سال ها قبل برای کسب درآمد بیشتر و زندگی بهتر از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و من هم در منطقه گلشهر مشهد به دنیا آمدم اما به خاطر این که پدرم مردی بی سواد بود، شغلی بهتر از کارگری پیدا نکرد و با دیگر هموطنانش به امور ساختمانی مشغول شد. با وجود این، پدرم درآمد خوبی نداشت و زندگی ما به سختی می گذشت اما مادرم که او نیز بی سواد است از اوضاع زندگی اش راضی بود و به درآمد پدرم قناعت می کرد ولی من که به سن نوجوانی رسیده بودم و به هیچ وجه نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم، هشت کلاس بیشتر درس نخواندم و تصمیم گرفتم وارد بازار کار شوم، اما در آن سن و سال کار مناسبی پیدا نکردم و به نوجوانی بیکار تبدیل شدم که اوقاتم را به بطالت می گذراندم. در همین روزها با یکی از هموطنانم در منطقه گلشهر دوست شدم. آن زمان تازه وارد 16 سالگی شده بودم که به پیشنهاد یاراحمد برای اولین بار مواد مخدر صنعتی استفاده کردم. دوستم که معتاد بود هر روز مرا به مصرف شیشه و کریستال ترغیب می کرد و من هم که از بیکاری حوصله ام سر رفته بود در کنار بساط او به استعمال مواد مخدر می پرداختم. خلاصه خیلی زود معتاد شدم و نمی توانستم هزینه های اعتیادم را تامین کنم. این بود که چند بار تصمیم گرفتیم برای درآمدزایی بیشتر به کشورهای عربی برویم ولی هیچ کجا را بهتر از ایران نیافتیم به همین دلیل به پیشنهاد یاراحمد به سرقت و زورگیری روی آوردیم تا مخارج اعتیادمان را تامین کنیم. چندبار سرقت های مختلفی انجام دادیم و با فروش لوازم سرقتی روزگارمان را می گذراندیم تا این که ساختمانی نیمه کاره در بولوار میرزا کوچک خان را شناسایی کردیم تا در فرصت مناسب به آن جا دستبرد بزنیم اما روزی که وارد ساختمان شدیم و مقدار زیادی لوازم مانند گوشی های تلفن، ابزار بنایی و آچار آلات را درون کوله پشتی ریختیم، ناگهان نگهبان ساختمان متوجه شد و یاراحمد لوازم سرقتی را انداخت و درحالی که من با نگهبان درگیر شده بودم از محل گریخت. بعد از آن هم نگهبان ساختمان با پلیس تماس گرفت و نیروهای انتظامی مرا به کلانتری انتقال دادند. حالا هم که برای اولین بار دستگیر شده ام از کرده خودم پشیمانم و... .گزارش خراسان حاکی است، تحقیقات ماموران تجسس با دستور سرهنگ عبدی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) برای دستگیری متهم فراری و کشف سرقت های احتمالی دیگر آنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20810 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۴ آذر
آرمان قصاص شد
گروه حوادث- با وجود همه تلاشهای انجام گرفته از سوی چهرههای مختلف، اما خانواده شکور طی سال های گذشته همواره بر اجرای حق قانونی خود تاکید داشتند و حکم قصاص آرمان عبدالعالی پس از شش بار تعویق، سرانجام سحرگاه دیروز اجرا شد. به گزارش میزان، با تقاضای قصاص و گذشت نکردن خانواده غزاله شکور، حکم قصاص آرمان عبدالعالی که از سال ۹۲ در زندان به سر میبرد، صبح دیروز چهارشنبه ۳ آذر در زندان رجایی شهر تهران اجرا شد. طی سالهای گذشته جلسات متعددی در دادستانی تهران با حضور قضات و اعضای کمیته صلح و سازش و همچنین فعالان و چهرههای فرهنگی و اجتماعی شاخص برای گرفتن رضایت از خانواده غزاله شکور برگزار شده بود. با وجود همه تلاشهای انجام گرفته از سوی چهرههای مختلف، اما خانواده شکور طی سال های گذشته همواره بر اجرای حق قانونی خود تاکید داشتند.
از سه شنبه گذشته نیز تلاشهای دوباره دادستانی تهران، کمیته صلح و سازش و برخی از مقامات قضایی دیگر برای متقاعد کردن خانواده شکور به منظور گذشت از اجرای حکم قصاص قاتل فرزندشان، شدت گرفته بود تا این که بر اساس قانون هر دو خانواده برای اجرای حکم به زندان رجایی شهر دعوت شدند.
آخرین تلاش ها برای جلب رضایت پدرو مادر غزاله
این تلاشها تا جایی ادامه داشت که قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی از ساعت ۴ صبح به همراه تیمی از قضات اجرای احکام و کمیته صلح و سازش که سابقه طولانی در رضایت گیری برای پروندههای مختلف قتل دارد وارد سالن جلسات زندان رجایی شهر شدند.
در ابتدای حضور قاضی شهریاری در این اتاق، وی و دیگر اعضای کمیته صلح و سازش همه تلاش خود را برای کسب رضایت خانواده شکور انجام دادند که این تلاشها باز هم به نتیجهای نرسید و اولیای دم بر اجرای حق قانونی و شرعی خود اصرار داشتند.
در جلسه فوق، علاوه بر تلاش افراد با سابقه در گرفتن رضایت برای پروندههای قصاص به خانواده عبدالعالی نیز فرصت داده شد تا برای گرفتن رضایت با خانواده شکور دیدار داشته باشند. در انتهای جلسه قاضی شهریاری یک بار دیگر از خانواده شکور درخواست کرد در فضایی آرام و به دور از حضور افراد برای سرنوشت پرونده قتل دخترشان تصمیم گیری کنند.
پیش از اعزام آرمان عبدالعالی به سالن اجرای حکم، خدام حرم مطهر امام رضا(ع) نیز با همراه داشتن پرچم متبرک گنبد حضرت امام رضا(ع)، ملاقاتی با خانواده شکور داشتند، اما تلاشهای آنها نیز برای گرفتن رضایت بی نتیجه ماند و آرمان عبدالعالی باوجود همه تلاشهای انجام گرفته در طول هشت سال گذشته، به سمت سالن اجرای حکم رفت و حکم قصاص در مورد او به اجرا در آمد.
پیشتر مادر غزاله شکور در مصاحبهای تاکید کرده بود اگر آرمان، محل جسد دخترم را بگوید او را میبخشم، اما محتویات پرونده و اقاریر آرمان حکایت از آن داشت که او پس از قتل غزاله شکور، جسد وی را داخل سطل زباله انداخته است.
ماجرای قتل غزاله چه بود؟
در این پرونده، پسری به نام آرمان متهم بود 14 اسفند سال 92، پس از آن که دختر موردعلاقهاش غزاله را به خانهشان دعوت کرده، او را به قتل رسانده و جسدش را داخل یک چمدان چرخدار گذاشته و در سطل زباله انداخته است.
یکی از دلایلی که باعث به وجود آمدن پیچیدگیهای قضایی در روند رسیدگی به این پرونده شد، پیدا نشدن اثری از جسد غزاله در همه این سالها بود؛ مسئلهای که حتی گاهی باعث بهوجود آمدن ادعاهایی درباره زنده بودن این دختر شد، اما این ادعاها هرگز ثابت نشد و آن چه پلیس و قضات دادگاه در جریان بررسیهای گسترده به آن رسیدند، شکی باقی نگذاشت که دختر 19 ساله توسط آرمان به قتل رسیده است.
این همان حقیقتی بود که آرمان هم در جریان محاکمه به آن اعتراف کرد و به این ترتیب بود که او از سوی قضات دادگاه به قصاص محکوم شد و این حکم به تأیید دیوانعالی کشور نیز رسید. خراسان : شماره : 20810 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۴ آذر
اعتراف مرد هوسران به قتل فجیع زن باردار!
سجادپور- مرد هوسران به قتل فجیع زن بارداری اعتراف کرد که در برابر خواسته نامشروعش مقاومت کرده بود!
به گزارش اختصاصی خراسان، روزهای آغازین آبان در تقویم پاییز امسال ورق میخورد که خبر وقوع جنایتی هولناک در اطراف تفرجگاه روستای زُشک نیروهای انتظامی را به محل کشف جسد کشاند.
بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که زن بارداری حدود 30 ساله در حالی با وارد آمدن ضربات جسم سخت به ناحیه سر کشته شده است که جمجمه اش متلاشی شده بود. ماموران با مشاهده این صحنه وحشتناک، بلافاصله مراتب را به قاضی محمدزاده (دادستان عمومی و انقلاب طرقبه شاندیز) اطلاع دادند و سپس به حفظ صحنه جنایت پرداختند.
با توجه به اهمیت ماجرا طولی نکشید که با دستور ویژه دادستان، بازپرس شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی عازم باغهای اطراف منطقه زشک شد و بدین ترتیب تحقیقات میدانی گسترده ای درباره این پرونده جنایی کلید خورد. تحقیقات مقدماتی قاضی گلمکانی در صحنه جنایت بیانگر آن بود که فرد یا افرادی زن جوان را به ارتفاعات و باغ های اطراف تفرجگاه کشانده و او را به قتل رسانده اند. این درحالی بود که آثار کبودی زیر گلوی پیکر زن جوان نشان می داد عامل یا عاملان جنایت ابتدا قصد داشته اند او را خفه کنند. در ادامه بررسی های قضایی، برگه سونوگرافی از جیب مقتول کشف شد که مشخصات «الهام- م» روی آن نمایان بود اما کنکاش های دقیق پلیسی نشان داد که هویت درج شده روی برگه سونوگرافی واقعی نیست! اما ساعتی بعد کارآگاهان با استفاده از بانک های اطلاعاتی پلیس موفق شدند هویت اصلی مقتول را به دست آورند که «م – ع» نام داشت.
گزارش خراسان حاکی است، پس از انجام تحقیقات مقدماتی در صحنه جنایت و انتقال جسد به پزشکی قانونی، مشخص شد که زن جوان جنین هفت ماهه ای را باردار بوده است.
بنابراین با توجه به حساسیت ماجرا، گروه زبده ای از کارآگاهان پلیس آگاهی با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ بهنام اویسی (فرمانده انتظامی طرقبه شاندیز) مامور رسیدگی به این پرونده جنایی شدند و به تجزیه و تحلیل اطلاعاتی پرداختند. کارآگاهان پس از بررسی سوابق مقتول به سرنخ هایی دست یافتند که نشان می داد زن جوان سال گذشته و در پی بروز اختلافات خانوادگی از چناران به مشهد آمده تا به صورت ناشناس به زندگی خود ادامه دهد و به همین منظور سابقه ای در پلیس آگاهی چناران دارد.
براساس این اسناد و مدارک بلافاصله خانواده مقتول شناسایی شدند و بدین ترتیب پرونده این جنایت وحشتناک در حالی وارد مرحله جدیدی از تحقیقات شد که بررسی ها نشان می داد او در مشهد جا و مکانی برای زندگی نداشته و به قول معروف «آواره» بوده که همین موضوع پیچیدگی روند رسیدگی به پرونده را دوچندان می کرد.
گزارش خراسان حاکی است، این گونه بود که شیوه تحقیقات پلیس تغییر کرد و کارآگاهان در چند شاخه اطلاعاتی و عملیاتی به فرماندهی سرگرد جواد زنگنه (رئیس پلیس آگاهی طرقبه شاندیز) دامنه بررسی ها و رصدهای تحقیقاتی را به موضوعات اخلاقی و اجتماعی گسترش دادند چرا که زن جوان برای امرار معاش و سرپناه شبانه در مشهد دچار مشکل بود. به همین دلیل شاخه ای از بررسی های کارآگاهان به هسته مرکزی مشهد رسید جایی که به دلیل وجود مسافرخانه های متعدد، احتمال ردیابی وی در آن محلات وجود داشت. از سوی دیگر گروهی از کارآگاهان ماموریت یافتند تا با هماهنگیهای قضایی به بازبینی دوربین های ترافیکی در هسته مرکزی مشهد بپردازند و گروه دیگری هم رصدهای اطلاعاتی درباره گوشی تلفن همراه مقتول را ادامه دهند که بعد از وقوع جنایت گم شده بود.
بنا بر گزارش خراسان، عملیات های تخصصی و شبانه روزی کارآگاهان با راهنمایی های سرهنگ اویسی همچنان ادامه داشت تا این که سرنخ هایی از حضور زن جوان در مسافرخانه های محلی به دست آمد که نشان می داد او برخی از شب ها را در مسافرخانه ها به سر می برد. ورود کارآگاهان به ماجراهای تکان دهنده زیر پوست شهر حکایت از آن داشت که زن جوان با نگهبانان، کارکنان و متصدیان برخی مسافرخانه های هسته مرکزی شهر ارتباط دارد و از آنان برای استراحت یا سرپناه شبانه کمک می خواهد. در همین حال تحقیقات کامل کارآگاهان با ردیابی گوشی تلفن همراه مقتول به مردی حدود 40 ساله رسید که به صورت پاره وقت متصدی یکی از مسافرخانه های مشهد بود.
بنابراین کارآگاهان با دستورات ویژه قضایی وارد عمل شدند و با همکاری پیگیرانه کارشناسان اداره اطلاعات جنایی پلیس خراسان رضوی به مخفیگاه مرد 40 ساله رسیدند که «مهدی- ص» نام دارد. به گزارش اختصاصی خراسان، کارآگاهان سپس در یک عملیات هماهنگ و ضربتی در حالی این متهم را در مشهد به دام انداختند که وی در تصاویر دوربین های مداربسته در کنار زن جوان (مقتول) دیده می شد.
این مرد 40 ساله که در میان بهت و ناباوری به حلقه های گره خورده قانون بر دستانش خیره شده بود به مقر انتظامی انتقال یافت و مورد بازجویی های فنی و تخصصی قرار گرفت . او که ابتدا سعی داشت چنین وانمود کند که با زن جوان هیچ ارتباطی ندارد و او را نمی شناسد وقتی اسناد و مدارک انکارناپذیر را دید، آه سردی کشید و راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد . او به افسر پرونده گفت: دو سال قبل از همسرم جدا شدم و چون جا و مکانی نداشتم به صورت پاره وقت و شبانه در مسافرخانه کار می کردم تا این که یک شب «م - ع» به مسافرخانه آمد و از من جایی خواست تا شب را به صبح برساند.او سپس قصه تلخ زندگی اش را برایم بازگو کرد که پولی برای مخارج زندگی ندارد و با سختی روزگارش را می گذراند . به همین دلیل رابطه احساسی بین ما شکل گرفت تا این که من او را به باغی در اطراف روستای «زشک» بردم.
آن جا وقتی هوس بر من غلبه کرد از او خواستم تا ارتباط نامشروع برقرار کنیم ولی آن زن به شدت مخالفت و به بهانه بارداری در برابر خواسته ام مقاومت کرد . من هم که در آن شرایط هوس آلود قرار گرفته بودم به اصرارهایم ادامه دادم تا این که بالاخره به من فحاشی کرد. در این هنگام دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و از شدت عصبانیت روسری اش را دور گلویش پیچیدم تا سروصدا نکند چرا که می ترسیدم رهگذران یا افراد دیگری متوجه ماجرا شوند ولی بعد از چند دقیقه فهمیدم که او هنوز جان دارد و نفس می کشد از ترس این که ماجرا لو برود و من شناسایی شوم سنگی را برداشتم و با آن به قدری به سر و گیجگاهش زدم که مغزش بیرون ریخت. بعد هم مدارک و گوشی تلفن او را برداشتم و با اتوبوس به مشهد بازگشتم اما اکنون از کرده خودم پشیمانم و...
گزارش خراسان حاکی است؛ در پی اعترافات صریح متهم، این پرونده جنایی بعد از حدود 20 روز تلاش شبانه روزی کارآگاهان و دستورات ویژه قضایی به نتیجه رسید و مرد 40 ساله برای ادامه تحقیقات و طی مراحل قانونی با صدور دستور بازداشت موقت از سوی قاضی گلمکانی روانه زندان شد. خراسان : شماره : 20808 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲ آذر
قصه دردناک خواربار دزدی مرد تنبل
من سارق نیستم و تاکنون هیچ گاه دست به سرقت نزده ام اما اکنون فروشنده عینک های گران قیمت به من تهمت می زند که یک عدد عینک 5 میلیون تومانی را از فروشگاهش به سرقت برده ام در حالی که من به همراه همسر و دو فرزند کوچکم وارد مغازه شدیم تا ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات مرد 30 ساله ای است که در پی شکایت یکی از کسبه مشهد توسط نیروهای گشت کلانتری سپاد مشهد دستگیر و به همراه اعضای خانوادهاش به کلانتری هدایت شده بود. این جوان که ابتدا هرگونه ارتکاب جرمی را انکار می کرد وقتی با تصاویر دوربینهای مدار بسته رو به رو شد که چگونه از فرزندان خردسالش برای دستبرد به اموال مغازه ها استفاده می کند سرش را پایین انداخت و درحالی به سرقت عینک چند میلیونی اعتراف کرد که شاکیان دیگری نیز تصاویری از سرقت های خانوادگی او را روی میز افسر تجسس گذاشتند. این متهم که راه گریزی برای پنهان کردن حقیقت نداشت پس از اعتراف صریح به جرایم خود درباره چگونگی ماجرا به ماموران کلانتری سپاد مشهد گفت: قبول دارم که این سرقت ها را من با سوء استفاده از کودکانم انجام داده ام اما اشتباه کرده ام چون بیکار بودم و باید هزینه های زندگی ام را می پرداختم این بود که به فکر سرقت خانوادگی افتادم تا کسی به من مشکوک نشود به همین دلیل همسرم را نیز مجبور کردم تا در سرقت ها با من همکاری کند. زمانی که به همراه همسر و دو فرزند 6 و 9 ساله ام وارد خواربار فروشی ها می شدیم همه چیز عادی جلوه می کرد و فروشنده به من مشکوک نمی شد که قصد سرقت دارم در این هنگام من حواس فروشنده را پرت می کردم و سپس آن چه را نیاز داشتیم مانند حبوبات، لبنیات و خواربار به فرزندانم نشان می دادم و آن ها نیز با کمک همسرم مواد غذایی را زیر لباس هایشان پنهان می کردند و بعد هم به آرامی از فروشگاه خارج می شدیم تا این که یک روز قیمت چند میلیونی یک عدد عینک مارک دار را در یک عینک فروشی دیدم و درحالی که خیلی وسوسه شده بودم تصمیم به سرقت آن گرفتم سپس با شگرد همیشگی وارد فروشگاه شدیم و من عینک را با شیوه خاصی به دست پسرم رساندم و او هم آن را زیر پیراهنش مخفی کرد. غافل از این که دوربین های مداربسته فروشگاه به طور واضح صحنه سرقت را ضبط کرده اند هنوز از فروشگاه خارج نشده بودیم که فروشنده با پلیس 110 تماس گرفت و نیروهای گشت ما را به کلانتری انتقال دادند . حالا در حالی از کرده خودم پشیمانم که شاکیان دیگر هم متوجه دستگیری من شده اند و تصاویر دیگری از صحنه های سرقت من و خانواده ام را به ماموران انتظامی ارائه داده اند درحالی که خانواده ام به اجبار با من همکاری می کردند.
در همین حال همسر 25ساله متهم نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: کودک خردسالی بودم که مادرم در یک حادثه ناگهانی فوت کرد و من نزد مادربزرگم رفتم چرا که پدرم در مدت کوتاهی بعد از مرگ مادرم ازدواج کرده بود و نامادری ام حاضر نمی شد از من نگهداری کند اما حدود 10 سال قبل مادربزرگم نیز جان سپرد و من به ناچار به خانه پدرم رفتم ولی نامادری ام مرا به خانه راه نداد و من بالاخره به عمه ام پناه بردم و برای تامین هزینه های زندگی ام در بیرون از منزل کار می کردم. در همین روزها جوانی در خیابان به من ابراز علاقه کرد و من هم بدون هیچ گونه تحقیقات یا خواسته ای با او ازدواج کردم اگرچه در مدت کوتاهی متوجه شدم همسرم بیماری روحی و روانی دارد اما چاره ای جز ادامه زندگی با او را نداشتم . با وجود این همسرم مردی بسیار تنبل بود و هیچ گاه برای پیدا کردن شغلی تلاش نمی کرد . در این شرایط مجبور بودم برای تامین مخارج زندگی در خانه های مردم کار کنم در حالی که سومین فرزندم را باردار بودم اما درآمد اندک من کفاف هزینه های زندگی را نمی داد . به همین دلیل همسرم من و فرزندانم را مجبور می کرد تا در سرقت از فروشگاه های بزرگ با او همکاری کنیم...
شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این مرد جوان برای طی مراحل قانونی در اختیار مراجع قضایی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20808 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲ آذر
دختری با قلب شکسته
نمی دانم این زندگی سراسر شوربختی و نابسامان روزی رنگ آرامش به خود خواهد گرفت یا نه؟ اما من روزهای تلخی را می گذرانم و آرزو می کنم هرچه زودتر از این گرداب ترس و دلهره نجات یابم چرا که برادر ناتنی ام و پدرم به بهانه های مختلف مرا کتک می زنند و... دختر 20 ساله که خود را دانشجو معرفی می کرد و برای شکایت از پدر و برادرش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشم باز کردم فقط شاهد درگیری و کتک کاری بین پدر و مادرم بودم. آن ها هیچ سازگاری اخلاقی با یکدیگر نداشتند و روزگارشان با دعوا و مشاجره می گذشت. در این میان من هم قربانی اختلافات آن ها بودم چرا که پدرم قبل از آن که با مادرم ازدواج کند همسر دیگری داشت. او به دلیل همین اختلافات و پرخاشگری هایش، همسرش را رها کرده و مادر مرا به عقد خودش درآورده بود. در این میان «هاشم» برادر ناتنی من نیز که نمی توانست با نامادری زندگی کند، به منزل پدربزرگم رفت و درکنار آن ها بزرگ شد. با آن که هاشم فقط روزهای جمعه به منزل ما می آید اما من نه تنها حس بدی به او ندارم بلکه مانند یک برادر واقعی دوستش دارم و به او احترام می گذارم. در این میان اما پدرم رفتاری تند و پرخاشگرانه با من دارد به طوری که گویا هیچ مسئولیتی را در برابر من و مادرم احساس نمی کند. سوء ظن ها و بهانه گیری های پدرم از من فقط به خاطر انتقام گیری و زجردادن مادرم است. متاسفانه هاشم نیز در این رفتارهای توهین آمیز و سرزنش و تحقیرهای پدرم با او همکاری می کند. بی مسئولیتی و بی توجهی های پدرم به من و مادرم به جایی رسید که من مجبور شدم برای کمک به هزینه ها و مخارج زندگی در بیرون از منزل کار کنم و هم اکنون نیز که در دانشگاه تحصیل می کنم، خودم مخارج تحصیلم را می پردازم ولی دیگر از این وضعیت و شرایط اسفبار خانوادگی خسته شده ام و قادر به تحمل آن نیستم. نابسامانی در زندگی ما به حدی رسیده که مادرم از چند ماه قبل، زمانی که متوجه شد پدرم با همسر اولش آشتی کرده است با حالت قهر منزل را ترک کرد و به خانه خاله ام رفت. او در آن جا نیز با پاک کردن سبزیجات و زعفران امور خود را می گذراند و من در خانه تنها مانده ام. حالا پدرم برای تحت فشار قرار دادن مادرم و زجر دادن او مرا کتک می زند. او این بار نیز برادرم را ترغیب کرد تا مرا به طور وحشتناکی تنبیه کند و سرم را به دیوار بکوبد. اگرچه آن ها مرا کتک زدند و سرم نشکست اما در واقع قلبم به شدت شکسته است و نمی دانم سرنوشتم به کجا خواهد رسید؟ حالا هم با آن که خواستگار خوبی دارم اما جرئت ابراز آن را به پدرم ندارم چرا که او معتقد است اگر می خواهم ازدواج کنم خودم باید جهیزیه ام را فراهم کنم. بارها از خودم می پرسم اکنون که پدرم دو بار ازدواج کرده است چرا باید من قربانی تصمیمات اشتباه و نسنجیده او باشم؟ با خود می گویم ای کاش دختری یتیم بودم که حداقل دیگران دست نوازشی بر سرم می کشیدند و...
گزارش خراسان حاکی است اگرچه اقدامات قضایی برای معرفی این دختر جوان به پزشکی قانونی صورت گرفت اما به دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) مشکلات این دختر جوان در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی توسط کارشناسان زبده مورد واکاوی های روان شناختی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20806 - ۱۴۰۰ يکشنبه ۳۰ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی