در امتداد تاریکی-سرگذشت مادری که دخترش را دزد کرد!

در سال های گذشته تلاش می کردم تا دخترم به همه آرزوهایش برسد و مانند من در تنگنای سختی‌های زندگی قرار نگیرد به همین دلیل نقشه ای کشیدم که ...

به گزارش خراسان ، این ها بخشی از اظهارات زن 33 ساله ای است که به همراه دختر 16ساله اش و به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود. این زن جوان که مدعی بود، همسرش در یکی از شرکت های پیمانکاری مربوط به امور خدماتی و نظافتی کار می کند اما درآمد چندانی ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 15 ساله بودم که با «حسن» ازدواج کردم . او از بستگان نزدیک پدرم بود و شغل مناسبی نداشت بیشتر روزها را به کارگری می پرداخت چرا که فقط تا پایان مقطع ابتدایی درس خوانده بود و نمی توانست در یکی از ادارات استخدام شود . حسن با آن که به تازگی از سربازی بازگشته بود اما باز هم سعی می کرد کاری برای خودش دست و پا کند . خلاصه بعد از آغاز زندگی مشترک او در یکی از شرکت های پیمانکاری استخدام شد اما با آن که مردی زحمت کش بود و برای تامین هزینه های زندگی بسیار تلاش می کرد ولی درآمد اندکی داشت که نمی توانست آرزوهای مرا برآورده کند چرا که من آرزوهای زیادی داشتم و فکر می کردم بعد از ازدواج به همه این آرزوهایم خواهم رسید ولی همه آن ها برایم به یک رویا تبدیل شد. خلاصه 17 ساله بودم که دخترم به دنیا آمد او بزرگ تر می شد اما من نمی توانستم به هیچ کدام از آرزوهایم برسم به همین دلیل تصمیم گرفتم کاری کنم تا دخترم مانند من در رنج و سختی نباشد و به آرزوهایش برسد. او هم مانند من بلند پروازی می کرد و دوست داشت همه امکانات رفاهی وتفریحی برایش فراهم باشد. وقتی به 16 سالگی رسید تصمیم گرفتیم برای پولدار شدن دست به سرقت بزنیم چون همسرم هرچه تلاش می کرد فقط می توانست به سختی مخارج روزانه زندگی ما را تامین کند . این بود که دخترم نقشه سرقت از منزل همسایگان را کشید و ما با هم این نقشه ها را اجرا می کردیم .از مدتی قبل به بهانه دیدار و احوالپرسی به خانه همسایگان می رفتیم و زمانی که زن همسایه برای پذیرایی از ما  یا آماده کردن چای به آشپزخانه می رفت من با دخترم بلافاصله یک لنگ گوشواره دختر همسایه را از گوشش خارج می کردیم و بدین ترتیب کسی به ما مشکوک نمی شد. گاهی نیز دخترم به اتاق خواب همسایگان می رفت و محل طلاهایشان را شناسایی می‌کرد و سپس با سرگرم کردن صاحبخانه طلاها را می ربودیم . این ماجرا ادامه داشت تا این که یکی از همسایگان طبقات بالا به در خانه ام آمد و با بیان این که قصد دارد دختر بیمارش را نزد پزشک ببرد از من خواست مواظب پسر خردسالش باشم که در منزل خواب بود. او کلید منزل را به من سپرد و از خانه بیرون رفت. من هم بی درنگ به خانه همسایه رفتم و به جست و جوی طلا پرداختم تا این که طلاهایش را در کشوی دراور پیدا کردم هنوز طلاهای او در دستم بود که ناگهان به خانه بازگشت و مرا در حال سرقت طلاهایش دید. زن همسایه بلافاصله به پلیس 110 و سپس با شوهرش تماس گرفت و این گونه من و دخترم دستگیر شدیم. هنوز سخنان زن جوان ادامه داشت که در یک لحظه شوهرش وارد اتاق شد و در حالی که از شدت عصبانیت فریاد می کشید خطاب به همسرش گفت: عمری در میان زباله ها به جست و جوی نانی حلال بودم و با آبرومندی کار کردم تا مخارج شما را تهیه کنم اما حالا با سرقت اموال دیگران آبرویم را بر باد دادید و... گزارش خراسان حاکی است، این مادر و دختر با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در اختیار نیروهای دایره تجسس کلانتری قرار گرفتند تا برای کشف سرقت های دیگر مورد بازجویی های تخصصی قرار گیرند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20826 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۳ آذر

 

ازدواج با سفارش در بستر مرگ!

اگرچه من و همسرم هیچ علاقه ای به هم نداریم و در طول سال ها زندگی مشترک همه رفتارهای خیانت بار او را تحمل کرده ام اما اکنون از درگیری و چاقوکشی های او و پسر بزرگم وحشت دارم که به خاطر مواد مخدر بین آن ها رخ می دهد و ...

زن 36 ساله که به دلیل شکایت از همسرش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود درباره قصه پرفراز و نشیب زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: در یکی از روستاهای سبزوار به دنیا آمدم و در یک خانواده پرجمعیت رشد کردم. پدرم با آن که سواد چندانی نداشت و با کشاورزی روزگار می گذراند اما در میان اهالی روستا احترام ویژه ای داشت و معتمد اهالی بود به طوری که بسیاری از افراد کلامش را قبول می کردند و برای نظرهایش اهمیت قائل بودند. یکی از اهالی روستا که "امیرعلی" نام داشت از دوستان دوران کودکی پدرم بود و آن ها رفاقت دیرینه با هم داشتند به همین خاطر امیر علی مرا که 16 سال بیشتر نداشتم برای پسرش خواستگاری کرد. "محمد" 12سال از من بزرگ تر بود با وجود این من حرفی برای گفتن نداشتم وپای سفره عقد نشستم اما هنوز یک سال از دوران نامزدی ما نگذشته بود که نامزدم در یک سانحه رانندگی فوت کرد و من عروس نشده به سوگ همسرم نشستم . با وجود این از نیش و کنایه های مادر شوهرم در امان نبودم و بسیار زجر می کشیدم چرا که او معتقد بود من به زودی پسرش را فراموش می کنم و به دنبال سرنوشت خودم می روم حتی وقتی در مجلس عزای همسرم اشک می ریختم او مرا سرزنش می کرد که اشک تمساح می ریزم. خلاصه همزمان با سالگرد مرگ همسرم پدرشوهرم نیز بیمار شد و در همان بستر بیماری از پدرم قول گرفت که من با پسر دیگرش ازدواج کنم. اگرچه بعد از فوت پدر شوهرم خانواده او دوباره مرا برای "موسی" خواستگاری کردند اما من هیچ علاقه ای به او نداشتم و نمی خواستم عروس خانواده دوست پدرم باشم ولی مخالفت های من فایده ای نداشت . پدرم معتقد بود دیگر کسی با من ازدواج نمی کند از سوی دیگر نیز موسی هم به اصرار خانواده اش قصد داشت با من ازدواج کند چرا که غیرتشان اجازه نمی داد عروس آن ها با فرد غریبه دیگری ازدواج کند. بالاخره با اصرار اطرافیان و بعد از برگزاری مراسم چهلم پدرشوهرم راهی خانه بخت شدم به طوری که حتی برگزاری یک جشن عروسی کوچک برایم به یک آرزو تبدیل شد. با وجود این موسی هیچ گاه مرا به عنوان همسرش قبول نداشت و ما فقط به خاطر حرف مردم زیر یک سقف زندگی می کردیم . در طول این سال ها او چندبار من و فرزندانم را رها کرد و برای مدتی به مکان نامعلومی رفت. بیشتر اوقات مست به خانه می آمد و به من خیانت می کرد. برایم خانه ای در حاشیه شهر اجاره کرده بود که آب و برق نداشت و من مجبور بودم مسیری طولانی را برای تهیه آب طی کنم و با بخاری نفتی زندگی ام را بگذرانم. او بارها مرا کتک می زد و آشکارا می گفت هیچ علاقه ای به تو ندارم و باید به خانه پدرت بازگردی! اما پدرم نیز مرا نمی پذیرفت چرا که از آبرویش می ترسید و من به ناچار برای تامین هزینه های زندگی ام در خانه های مردم کارگری می کردم و به این زندگی آشفته ادامه می دادم تا این که چند سال قبل موسی به بهانه سختی کار و دردهای استخوانی به مصرف مواد مخدر روی آورد . او حتی فرزندانم را مجبور می کرد برایش مواد مخدر بخرند و اگر یکی از آن ها به خواسته اش عمل نمی کرد او با کمربند به جانش می افتاد و بدنش را سیاه و کبود می کرد به همین دلیل چندین بار درگیری وحشتناکی بین پسربزرگم و پدرش اتفاق افتاد و آن ها به روی یکدیگر چاقو کشیدند. در این میان پسرم نیز آلوده به مواد مخدر شده است و من چند بار سیگار و تریاک در جیب لباس های او پیدا کرده‌ام . اکنون نیز از این درگیری های خطرناک وحشت دارم و می ترسم بلایی به سر یکی از آن ها بیاید و...

گزارش خراسان حاکی است پرونده شکایت این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به دایره مددکاری اجتماعی ارجاع شد و توسط مشاوران زبده تحت بررسی قرار گرفت.  

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20827 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۴ آذر

 

پلنگ سیاه » در آستانه مرگ!

او که 2 جوان را درون یک خودرو تیرباران کرده بود، در آستانه اجرای حکم 2بار قصاص نفس قرار گرفته است

سجادپور- قضات دیوان عالی کشور بر احکام قاطع شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی درباره جنایت مسلحانه  میدان تلویزیون مشهد مهر تایید زدند و بدین ترتیب «پلنگ سیاه» پای چوبه دار ایستاد. به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای هولناک این پرونده که عاملان آن به «گانگسترهای هالیوودی» معروف شدند از مرداد سال 96 زمانی کلید خورد که جنایت مسلحانه ای در منطقه قاسم آباد مشهد رخ داد و طی آن جوانی به نام «حسین» با شلیک از سلاح شکاری به قتل رسید. بررسی های مقدماتی پلیس حکایت از آن داشت که ریشه جنایت مذکور به آشنایی و ارتباط غیرمتعارف در شبکه اجتماعی اینستاگرام گره خورده است و ردپای یک زن جوان در این حادثه وحشتناک به چشم می خورد. چرا که ردیابی این ماجرا به حادثه تیراندازی چند روز قبل از وقوع این جنایت مسلحانه در بولوار آزادی رسید که بر اثر شلیک سرنشینان یک  خودرو به سوی خودروی دیگر، یک نفر مجروح شد. این تیراندازی که به خاطر ارتباط «شهاب» یکی از سرنشینان خودرو با زن جوانی به نام «الف» آغاز شده بود، دامنه آن به بولوار امامیه در منطقه قاسم آباد کشید و بدین ترتیب «حسین» (برادر «شهاب») در این جنایت مسلحانه به قتل رسید. گزارش خراسان حاکی است، تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی برای شناسایی و دستگیری عاملان این جنایت ادامه داشت که بیست و دوم اردیبهشت سال 97 تیراندازی مرگبار دیگری در اطراف میدان تلویزیون مشهد به وقوع پیوست و دو سرنشین جوان یک دستگاه پژو 405 به نام های «حسن – ق» و «حسین – م» بر اثر شلیک های متعدد از سلاح کلاشینکف تیرباران شدند. دقایقی بعد از وقوع این جنایت وحشتناک، بررسی های تخصصی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ حمید رزمخواه (رئیس پلیس وقت آگاهی خراسان رضوی) و به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس وقت اداره جنایی) آغاز شد. رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان از ردپای «شهاب» (برادر مقتول در جنایت منطقه قاسم آباد) حکایت می کرد بنابراین تحقیقات گسترده ای در این باره آغاز شد و کارآگاهان در یک عملیات ضربتی و هماهنگ موفق شدند «شهاب» و 4 تن دیگر از عوامل مرتبط با این جنایت هولناک را دستگیر کنند. در میان دستگیرشدگان گانگستر معروف به «پلنگ سیاه» حضور داشت که در پرونده های جنایی دیگری نیز تحت تعقیب بود و روز حادثه در حالی که سلاح کلاشینکف را در دست می فشرد از درون خودرو پراید پیاده شده و دو جوان را به قتل رسانده بود. بنابرگزارش خراسان، «مهدی- الف» در بازجویی ها گفت: در یک کارگاه شن شویی در قوچان به عنوان نگهبان مشغول کار بودم که با «شهاب» آشنا شدم و او ماجرای قتل بی رحمانه برادرش را برایم تعریف کرد. من هم تصمیم گرفتم تا انتقام برادر او را بگیرم. این گونه بود که نقشه قتل را طراحی کردیم و در مسافرخانه‌ای در خیابان خرمشهر مشهد مستقر شدیم. من ،حسن و رضا (مقتولان) را نمی شناختم و تنها عکس «حسن» را  دیده بودم. براساس اطلاعاتی که به دست آورده بودیم آن دو جوان در اطراف میدان تلویزیون با فرد دیگری قرار داشتند به همین خاطر مرتضی (یکی از متهمان پرونده) به همراه ما آمد تا حسن و رضا را به من نشان بدهد .«میلاد» (متهم دیگر) رانندگی پراید را به عهده داشت و من هم در صندلی عقب نشستم. مرتضی خودرو پژویی را در اطراف میدان تلویزیون به من نشان داد اما گفت : «رضا» درون خودرو نیست و من راننده را نمی شناسم اما «حسن» سمت شاگرد نشسته است .متهم 36 ساله افزود: با وجود این من کلاش را از ساک بیرون آوردم و به طرف پژو 405 رفتم. لوله سلاح را روی شیشه خودرو گذاشتم و گلوله های متعددی شلیک کردم و سپس با همان پراید به سمت قوچان رفتیم که بعد هم دستگیر شدیم. «حمید» یکی دیگر از متهمان این پرونده نیز گفت: آن روز و درست زمانی که قتل انجام شد «شهاب» مرا با خود به منطقه قاسم آباد برد تا چنین وانمود کند که از ماجرای قتل اطلاعی ندارد و در آن ساعت از داروخانه خرید کرد و سپس مقابل دوربین مدار بسته بانک ملت ایستادیم چرا که شهاب یقین داشت با مشخص شدن هویت مقتولان، پلیس به سراغ او می رود. گزارش خراسان حاکی است: در پی اعترافات متهمان و بازسازی صحنه جنایت، این پرونده به دلیل اهمیت ویژه آن به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک 

خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات با تجربه مورد کنکاش های دقیق قضایی قرار گرفت. در این میان عامل جنایت مسلحانه وقتی در برابر قضات نام آشنای دادگستری خراسان رضوی ایستاد و متوجه شد که انکار جنایت یا داستان سرایی های ساختگی هیچ سودی ندارد به ناچار به تشریح اقدامات مجرمانه اش پرداخت و پس از بیان این که 8 سال از عمرش را پشت میله های زندان گذرانده است به جزئیات ارتکاب قتل های مسلحانه اشاره کرد و زوایای پیدا و پنهان تیراندازی در میدان تلویزیون را شرح داد. در پی اعترافات صریح متهم معروف به "پلنگ سیاه" و دیگر عوامل مرتبط با این دو جنایت هولناک ، جلسات دادگاه به ریاست قاضی "علی موحدی راد" و مستشاری قاضی " محمد شجاع پور فدکی" ادامه یافت و همه ابعاد این ماجرا زیر ذره بین قضات قرار گرفت چراکه این حادثه جوی از احساس ناامنی را در شهر به راه انداخته بود. به گزارش خراسان، پس از اتمام جلسات محاکمه ، قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی رای خود را در این باره صادر کردند. براساس این رای "مهدی- الف" متهم اصلی پرونده (پلنگ سیاه) به اتهام ارتکاب قتل دو مرد مسلمان به دو بار قصاص نفس و به خاطر نگهداری سلاح و مهمات جنگی به تحمل 5 سال زندان و ضبط سلاح به نفع دولت و همچنین به دلیل ایراد صدمات غیرکشنده به پرداخت دیه محکوم شد. قضات با تجربه دادگاه "شهاب" را نیز به تحمل 25 سال زندان به اتهام معاونت در قتل، 6 ماه زندان به خاطر نگهداری سلاح شکاری و ضبط سلاح به نفع دولت و 3 سال تبعید از باب تتمیم مجازات محکوم کردند. گزارش خراسان حاکی است ؛ بنابه رای صادر شده از سوی قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی "میلاد" (راننده پراید) نیز به تحمل 25 سال زندان و دو سال تبعید و همچنین تحمل یک سال زندان به دلیل نصب پلاک غیر روی خودرو محکوم شده است. "حمید" متهم دیگر این پرونده جنایی هم به اتهام معاونت در قتل به تحمل 15 سال زندان و دوسال تبعید و "مرتضی" (عضو دیگر باند گانگسترها) به خاطر نقش کم رنگی که در وقوع این جنایت هولناک داشت به تحمل 2 سال زندان محکوم شدند. اما آرای مذکور مورد اعتراض وکلای مدافع و متهمان واقع شد و بدین ترتیب پرونده "گانگسترهای هالیوودی" برای بررسی دقیق تر به شعبه 32 دیوان عالی کشور ارجاع شد . بنابرگزارش اختصاصی خراسان قضات سپید موی این شعبه که سال های زیادی از عمر خود را در امر قضاوت سپری کرده اند پس از مطالعه سطر به سطر اوراق این پرونده قطور، رای دادگاه کیفری یک خراسان رضوی را منطبق با موازین شرعی و قانونی تشخیص دادند و عینا برهمه احکام صادره مهر تایید زدند. بدین ترتیب با قطعیت یافتن احکام عاملان جنایت در میدان تلویزیون مشهد، این پرونده به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد و این گونه "پلنگ سیاه" در آستانه مرگ قرار گرفت و دیگر مجرمان نیز باید سال های جوانی خود را پشت میله های سیاه زندان سپری کنند. خراسان : شماره : 20827 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۴ آذر

 

ماجرای پسری که شب عروسی پدرش را به خون کشید

او فرزند واسطه ازدواج پدرش را با خودرو به دیوار کوبید و چند نفر را زخمی کرد

سجادپور- حکم قصاص نفس جوان 25 ساله‌ای که در شب ازدواج مجدد پدرش، دست به جنایتی هولناک زد ،از سوی قضات دیوان عالی کشور تایید شد. به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه وحشتناک شب چهاردهم آذر سال 98 و در یکی از روستاهای تایباد هنگامی رخ داد که جوان 25 ساله ای به نام «حمزه » سوار خودروی پرادو شد و در حالی که از شدت خشم پدال گاز را می فشرد به طرف منزل یکی از اهالی روستا حرکت کرد. او با دیدن افرادی که مقابل منزل مذکور حضور داشتند، خودرو را به سمت آن ها راند و بدین ترتیب درگیری ترسناکی آغاز شد. طرف های مقابل با پرتاب سنگ و آجر سعی کردند خودرو را متوقف کنند اما راننده جوان پس از برخورد با یک دستگاه سمند و مجروح کردن راننده آن، با سرعت به در منزل کوبید و پس از ورود به حیاط منزل روستایی، به سمت افراد دیگر هجوم برد. یکی از جوانان حاضر در محل را زخمی کرد و فرد دیگری را محکم به دیوار منزل مسکونی کوبید. زنان و مردان درون خانه با مشاهده این صحنه دردناک، با جیغ و فریاد به طرف مجروحان دویدند و «حمزه» نیز با رها کردن خودرو از محل گریخت. در این هنگام، یکی از حاضران پشت فرمان پرادو پرید و دنده عقب گرفت تا بتوانند پیکر «بشیر» را از میان خودرو و دیوار بیرون بکشند ولی او نفس های آخر را می کشید. با وجود این، پیکر خون آلود مجروحان به مرکز درمانی انتقال یافت و دقایقی بعد خودروهای پلیس آژیرکشان وارد محل درگیری شدند اما «بشیر» جان خود را از دست داد و جنایتی وحشتناک رقم خورد. بررسی های مقدماتی پلیسی بیانگر آن بود که نزاع هولناک در پی مشاجره و توهین های تلفنی آغاز شده است به همین دلیل و با صدور دستورات قضایی، تعدادی از متهمان به همراه «حمزه» دستگیر و به پلیس آگاهی هدایت شدند. در این میان «ابراهیم» (پدر مقتول) به نیروهای انتظامی گفت: پسرم داخل حیاط بود که هدف حمله «حمزه» قرار گرفت. او با خودرو فرزندم را به دیوار کوبید! یکی دیگر از حاضران در صحنه نزاع مرگبار نیز گفت: برادرم با من تماس گرفت و من هم به در خانه ابراهیم رفتم. آن جا شلوغ بود، از «رحمت» پرسیدم چه خبر است؟ اما او از ترس می لرزید و نمی توانست چیزی بگوید، ناگهان صدای جیغ و فریاد از داخل منزل بلند شد. وقتی به درون حیاط رفتم دیدم شیشه های خودروی پرادو شکسته و «بشیر» (مقتول) مقابل خودرو افتاده است که بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم. برادر «حمزه» نیز گفت: «بشیر» را بین دیوار و خودرو  دیدم و بی درنگ برادرم را از پشت فرمان پیاده کردم و خودم پشت فرمان نشستم و آن را چند متر عقب بردم تا بتوانند «بشیر» را از بین خودرو و دیوار بیرون بیاورند!  گزارش خراسان حاکی است، در همین حال «حمزه» راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد. او در اولین مراحل بازجویی گفت: پدرم از یک ماه قبل قصد ازدواج مجدد داشت و «ابراهیم» یک زن به او معرفی کرده بود. مادرم مخالف این ازدواج بود و به همین دلیل با «ابراهیم» مشاجره لفظی کرده بود. وقتی این موضوع را شنیدم اعصابم به هم ریخت چرا که همان شب نیز مراسم عروسی پدرم با زنی برگزار می شد که «ابراهیم» واسطه این ازدواج مجدد بود ! خشم و عصبانیت سراسر وجودم را فرا گرفت . شب هنگام با «ابراهیم» تماس گرفتم و تلفنی به او فحاشی کردم حتی ناسزای ناموسی گفتم او هم پاسخ مرا داد. ولی هنوز شب به نیمه نرسیده بود که بعد از برگزاری مراسم ازدواج، «عنایت» (یکی از فرزندان ابراهیم) با من تماس گرفت و ضمن فحاشی ناموسی پرسید چرا به پدرش ناسزا گفته ام؟! در پاسخ به او گفتم چرا فحش می دهی اگر جرئت داری بیا تا با هم روبه رو شویم! که او هم فریاد زد: «بیا بیرون». دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم سوار خودروی پرادوی پدرم شدم و با دست خالی به طرف خانه ابراهیم به راه افتادم. وقتی آن جا رسیدم ابراهیم و چند تن از فرزندانش در حالی از خانه بیرون آمدند که سنگ و چوب در دست داشتند و به سمت خودروی من حمله ور شدند. آن ها شیشه ها را شکستند و خودرو را تخریب کردند . ابتدا دنده عقب گرفتم تا از محل فرار کنم ولی آن ها همچنان به سمت من می آمدند و اجازه نمی دادند محل را ترک کنم. برای آن که از ضربات چوب و سنگ بگریزم چند بار با خودرو به سمت آن ها هجوم بردم ولی ضاربان پشت در حیاط منزل پناه می گرفتند. زمانی که دیدم خودرو به کلی تخریب شده و آن ها قصد جان مرا دارند خودرو را با شدت به در کوبیدم و وارد حیاط منزل شدم ولی هنگامی که خودرو به دیوار سمت چپ حیاط برخورد کرد تازه فهمیدم که «بشیر» (فرزند ابراهیم) بین خودرو و دیوار مانده است . او از درد فریاد دلخراشی کشید که من ترسیدم و از پشت فرمان بیرون پریدم تا از آن جا بگریزم در همین لحظه برادرم «فضل ا...» از راه رسید و خودرو را عقب کشید.

من هم به خانه پدرم گریختم که دایی ام از ماجرا مطلع شد و مرا تحویل پلیس داد . بنا برگزارش اختصاصی خراسان، در پی اعترافات متهمان، این پرونده جنایی به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و با توجه به اهمیت و حساسیت آن در شعبه ششم مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت و طبق قوانین جزایی، قضات با تجربه دادگاه، محاکمه عامل این قتل هولناک را در حالی آغاز کردند که قاضی جواد شاکری ریاست دادگاه را به عهده داشت و قاضی هادی دنیا دیده در زمان محاکمه به عنوان مستشار دادگاه به پرونده‌های ویژه رسیدگی می کرد. بنابراین گزارش ، همزمان با آغاز جلسات محاکمه، تلاش گسترده ای شکل گرفت تا این حادثه مرگبار را غیرعمدی جلوه دهند. «حمزه» (جوان 25ساله متهم به قتل) در ادامه اعترافاتش به قضات دادگاه گفت: من می خواستم با ابراهیم و پسرش رو در رو صحبت کنم ولی آن ها با سنگ و چوب به من حمله کردند که شیشه کنار راننده شکست و چوب به دست من خورد . خودرو را خاموش کردم و پیاده شدم ولی آن ها همگی به طرفم هجوم آوردند و مرا کتک زدند. از ترس به درون خودرو رفتم و من هم خودرو را به سوی جمعیت حاضر راندم. در این هنگام « کریم» را دیدم که کنار دیوار منزل همسایه در حال فرار بود با خودرو به او زدم سپس دنده عقب گرفتم و رو به روی منزل «ابراهیم» ایستادم چون «بشیر» با آجر به شیشه جلو می کوبید. من هم نفهمیدم و با خودرو وارد منزل آن ها شدم که در همین زمان «بشیر» بین خودروی  من و دیوار کنار منزل گیر کرد که زخمی شد و... آن لحظه در حال خودم نبودم ، پای راست، دست چپ و لگنم زخمی شده بود. به همین دلیل من عمدا این کار را نکردم و قصد کشتن او را نداشتم! براساس گزارش خراسان، درهمین حال متهم ادعا می کرد به دلیل شکستن شیشه ها و چراغ های خودرو و با توجه به تاریکی شب دید کافی نداشتم و می خواستم از محل فرار کنم که این حادثه رخ داد و ...

به دنبال اظهارات وکلای مدافع و متهمان، قضات دادگاه که گویی سطر به سطر این پرونده جنایی را زیر ذره بین واکاوی های تخصصی و علمی قرار داده بودند فقط با طرح چند سوال حقوقی و عقلی، متهم را در تنگنایی قرار دادند که جز سکوت پاسخ دیگری نداشت. قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از شنیدن اظهارات شهود و متهمان و با استناد به دلایل قاطع و مدارک موجود، در نهایت رای به قصاص نفس متهم دادند و رفتار او را با چند دلیل محکم، عملی نوعا کشنده تشخیص دادند به گونه ای که دفاعیات وکیل مدافع نیز موثر واقع نشد اما متهم به رای صادرشده از سوی قضات دادگاه اعتراض کرد و بدین ترتیب این پرونده جنایی برای رسیدگی ویژه به شعبه 32 دیوان عالی کشور ارسال شد. با وجود این،قضات دیوان عالی نیز پس از واکاوی سطر به سطر این پرونده، رای دادگاه را مطابق با موازین قانونی و شرعی تشخیص دادند و عینا به آن مهر تایید زدند . گزارش خراسان حاکی است، با تایید حکم قصاص نفس، «حمزه» در آستانه اجرای حکم قرار گرفت و این پرونده به دایره اجرای احکام دادسرا ارسال شد. شایان ذکر است، با ادامه خدمت قاضی جواد شاکری در دادگاه تجدیدنظر خراسان رضوی، هم اکنون قاضی هادی دنیادیده در سمت رئیس شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مشغول خدمت شده است. خراسان : شماره : 20826 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۳ آذر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۰ | 6:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |