درامتداد تاریکی-پیامک های مرموز!
از مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد به طوری که انگار «جادو» شده باشد. وقتی آن تهمت ناروا را به من زد دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همین دلیل برای چاره اندیشی به کلانتری آمدم این درحالی بود که همسرم مدام از من انتقاد می کرد و مدعی بود که باید با یک زن پاک ازدواج کند اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله در حالی که بیان می کرد تقدیر من با بدبختی گره خورده است اما ای کاش زودتر به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری می آمدم، درباره روزگار تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: اولین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم که پدرم از اتباع خارجی است و به همین دلیل هم مادرم شناسنامه های من و 2 خواهر دیگرم را به نام خودش گرفته است. از روزی که به خاطر دارم همواره مشاجره و درگیری بین پدر و مادرم وجود داشت؛ چرا که مادرم معتقد بود فریب چرب زبانی و دروغگویی های پدرم را خورده است.
خلاصه پدرم با ارثیه مادرم گاو و گوسفند خریده و در زمین های کشاورزی مشغول کار بود ولی مدام مادرم را سرزنش می کرد که همه فرزندانش دختر هستند. به همین دلیل من هر روز با پدرم به زمین های کشاورزی می رفتم تا مانند یک پسر به او کمک کنم! که مادرم از نیش و کنایه های او در امان باشد. اگرچه مادرم در خانه قالی بافی می کرد ولی پدرم چیزی برای ما نمی خرید و حتی لباس های دیگران را به ما می پوشاند چرا که معتقد بود فقط برای فرزند پسر باید هزینه کرد. در این شرایط مادرم با گریه و التماس و تحمل کتک کاری های پدرم، بالاخره موفق شد مرا در مدرسه ثبت نام کند و تا کلاس پنجم درس خواندم اما یک روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم مردی که از دوستان پدرم بود و در خانه ما حضور داشت، مرا با خود به یک مکان زیارتی برد و در حالی که مبلغی پول به پدرم داده بود مرا به عقد خودش درآورد! حالا من سومین زن «نعمت» بودم و دو همسر دیگر او در خانه های جداگانه زندگی می کردند. شوهرم 8 فرزند داشت و مرا به شدت اذیت می کرد چون معتقد بود پول زیادی به پدرم داده است! خلاصه 5 سال بعد «نعمت» از دنیا رفت و با ارثیه ای که به من رسید در پی یافتن مادرم برآمدم. او در روزی که پدرم مرا به «نعمت» شوهر داد به حالت قهر از خانه بیرون رفت و دیگر خبری از او نداشتم. بعد از مدتی جست وجو فهمیدم که او به خاطر این رفتار پدرم و به دلیل گریه های زیاد سکته کرده و از دنیا رفته است. در این وضعیت پدرم یکی از خواهرانم را نیز به مرد دیگری فروخته بود اما خواهر کوچک ترم از خانه فرار کرده و به مکان نامعلومی رفته بود. بالاخره بعد از مدتی خواهر کوچکم را پیدا کردم و با پول ارثیه، مغازه و خانه ای نقلی خریدم و با اجاره مغازه روزگار می گذراندم. تازه وارد 20 سالگی شده بودم که روزی در بانک با مردی چرب زبان آشنا شدم و او با اصرار مرا به خانه ام رساند. از آن روز به بعد معاشرت من و «کریم» به جایی رسید که او از من وکالت گرفت تا مغازه را اجاره بدهد ولی خانه و مغازه ام را فروخت و به یک باره ناپدید شد. حالا من آواره کوچه و خیابان شده بودم و شب ها را در پارک یا پاتوق های مختلف به صبح می رساندم. در یکی از همین پاتوق ها بود که با «منصوره» آشنا شدم و به خانه او رفتم. «منصوره» زنی معتاد و توزیع کننده مواد مخدر بود من هم که درآمدی نداشتم با او همراهی کردم و به زنی معتاد تبدیل شدم. هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که روزی نیروهای انتظامی مرا با مقداری مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و این گونه به تحمل سه سال زندان محکوم شدم اما یک سال بعد به خاطر این که سابقه نداشتم مشمول عفو شدم و از زندان بیرون آمدم. در زندان حرفه خیاطی را آموخته بودم و با تسهیلاتی که از کمیته امداد گرفتم چرخ های صنعتی خریدم و کارگاه خیاطی راه اندازی کردم. طولی نکشید که خانه و خودرو هم خریدم و روزگارم بهتر شد. دیگر به دنبال مواد نرفتم و افرادی برایم کار می کردند. در همین روزها با «قدیر» ازدواج کردم او سفارش های کارگاه را برایم می آورد ومدت ها بود که ازمن خواستگاری می کرد. او دو دختر داشت و همسرش را طلاق داده بود. یکی از دخترانش را عروس کردم و دیگری هم هنوز تحصیل می کند. خلاصه روزهای شیرینی را سپری می کردم تا این که مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد. مدام با نیش و کنایه مدعی می شد که باید با یک زن پاک ازدواج کند و من زن خوبی برایش نیستم. دیگر تحمل رفتارهایش را نداشتم تا این که به کلانتری آمدم و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است : در بررسی های کارشناسی و روان شناختی که با دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و توسط مشاوران زبده صورت گرفت ماجرای پیامک های مرموز لو رفت و مشخص شد که فرد ناشناسی برای برهم زدن زندگی این زوج، پیامک های توهین آمیز برای «قدیر» ارسال می کند و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21082 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان
ماجرای قتل مسلحانه رئیس کانون کارشناسان دادگستری خراسان رضوی در مشهد
سجادپور- رئیس کانون کارشناسان دادگستری خراسان رضوی با شلیک چند گلوله از سوی مهاجمان مسلح موتورسوار به قتل رسید.
به گزارش روزنامه خراسان، این حادثه ساعت 2 بعد از ظهر روز گذشته هنگامی رخ داد که رئیس 61 ساله کانون کارشناسان دادگستری خراسان رضوی از محل دفتر کانون واقع در خیابان ثمانه یک خارج شد و به سمت اتومبیل سانتافه اش رفت. او در حالی پشت فرمان خودرو نشست که راکب و سرنشین یک دستگاه موتورسیکلت، وی را زیر نظر داشتند. «محمدحسین شرکاء» هنوز از ساختمان کانون کارشناسان فاصله نگرفته بود که احساس کرد خودرو بسیار کم باد شده است. او بلافاصله اتومبیل را در حاشیه خیابان متوقف کرد و به محض این که از خودرو بیرون آمد تا لاستیک ها را بررسی کند ناگهان موتورسواران در مقابل خودرو قرار گرفتند و سرنشین موتورسیکلت که کلاه کاسکت به چهره داشت با شلیک چند گلوله از اسلحه کلت کمری او را خون آلود نقش بر زمین کرد. در این هنگام راکب گاز موتورسیکلت را فشرد و به سمت بولوار فردوسی گریختند چرا که انتهای خیابان ثمانه یک بن بست بود.
لحظاتی بعد شهروندان با مشاهده این صحنه دلخراش، با نیروهای امدادی و پلیس تماس گرفتند اما محمدحسین شرکاء (رئیس کانون کارشناسان دادگستری خراسان رضوی) بر اثر خونریزی و عوارض اصابت گلوله به ناحیه سر در دم جان باخته بود.
گزارش خراسان حاکی است: هنوز دقایقی از این حادثه تلخ نگذشته بود که با صدور دستوری ویژه از سوی سردار محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) گروه تخصصی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و تحقیقات گسترده ای برای شناسایی عاملان این جنایت مسلحانه آغاز کردند. در بررسی های میدانی چندین پوکه سلاح کلت جنگی در محل وقوع جنایت کشف شد و با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات پلیسی با راهنمایی و دستورات محرمانه قاضی «محمود عارفی راد» وارد مرحله جدیدی شد. خراسان : شماره : 21082 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان
«پلنگ سیاه» بر دار مجازات
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- گانگستر مخوف معروف به «پلنگ سیاه» سپیده دم امروز در زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته می شود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای تبهکاری های گانگستر مخوف که مدعی بود به «آدم کشی اعتیاد دارد!» از سال ها قبل زمانی آغاز شد که او به جرم دستبرد مسلحانه به یک طلافروشی در شهرستان باخرز، دستگیر و روانه زندان شد. این تبهکار خطرناک که حالا به «پلنگ سیاه» معروف شده بود 8 سال بعد از زندان بیرون آمد اما این بار مسیر آدمکشی را در پیش گرفت و اولین جنایت خود را با همدستی یک جوان موتورسوار در تربت جام رقم زد و مرد 45 ساله ای را با اسلحه کلاشینکف به رگبار بست.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، در حالی که همدست «پلنگ سیاه» با تلاش نیروهای انتظامی دستگیر شده بود، او به شهرستان قوچان رفت و زندگی مخفیانه ای را در یک کارگاه شن شویی شروع کرد. در همین روزها بود که «مهدی- الف» (تبهکار فراری) با جوانی به نام «شهاب» آشنا شد. «شهاب» که در مدت کوتاهی روحیات مخوف و غرور وحشتناک «پلنگ سیاه» را شناخته بود با نشان دادن عکسی به او، ماجرای قتل مسلحانه برادرش را بازگو کرد و مدعی شد صاحب عکس قاتل برادر 34 ساله اش است که مرداد سال 96 در منطقه قاسم آباد مشهد و با شلیک گلوله به قتل رسیده است.
این گونه بود که «شهاب» گانگستر معروف به «پلنگ سیاه» را برای انتقامی سخت از عاملان قتل برادرش تحریک کرد که مدعی بود آن افراد در قتل مسلحانه برادرش نقش دارند. بدین ترتیب یک جنایت مسلحانه دیگر در کارگاه خیال «پلنگ سیاه» نقش بست و او با همراهی شهاب و چند تن دیگر از دوستان وی، عازم مشهد شدند و مسافرخانه ای را در خیابان خرمشهر اجاره کردند. «پلنگ سیاه» اسلحه کلاشینکف خود را دوباره درون ساک دستی گذاشت و صبح دوازدهم اردیبهشت سال 97 در صندلی عقب یک دستگاه پراید نشست که رانندگی آن را «میلاد» (یکی از دوستان شهاب) به عهده داشت. دقایقی بعد آن ها به طرف میدان تلویزیون مشهد حرکت کردند چرا که طبق اطلاعاتی که یکی از اعضای باند در اختیار آنان گذاشته بود، عاملان قتل برادر شهاب در همان اطراف حضور داشتند. لحظات دلهره آور فرا رسیده بود اما گانگستر مخوف به آرامی کلاشینکف را از ساک دستی بیرون کشید و به سمت خودرو پژو 405 رفت که در اطراف میدان، پارک بود. او لوله اسلحه را روی شیشه جلو گذاشت و رگبار گلوله ها را به سمت راننده و سرنشین جوان خودرو پژو شلیک کرد سپس بدون هیچ اضطرابی دوباره سوار پراید شد و «میلاد» هم پدال گاز را به طرف بزرگراه آسیایی فشرد.
دقایقی بعد با حضور کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل وقوع جنایت، تحقیقات گسترده ای آغاز شد و حدود 16 روز بعد کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس وقت اداره جنایی آگاهی) و با دستورات ویژه قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) موفق شدند با ردزنی های اطلاعاتی، «پلنگ سیاه» را درون سوله ای متروکه در روستای نوری در منطقه خین عرب مشهد دستگیر کنند و این گونه همه عوامل این جنایت هولناک به دام افتادند.
با اعترافات صریح گانگستر مخوف، وی در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی محاکمه و در حالی به 2 بار قصاص نفس محکوم شد که هنوز روند رسیدگی به پرونده جنایت مسلحانه در تربت جام ادامه داشت. با اتمام جلسات محاکمه، «مهدی – الف» قتل مرد 45 ساله را نیز به گردن گرفت و بدین ترتیب با تایید آرای صادرشده در دیوان عالی کشور، پرونده گانگستر مخوف به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد و در شعبه هشتم اجرای احکام، روند رسیدگی قانونی خود را طی کرد. طولی نکشید که با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، سپیده دم امروز این قاتل 46 ساله با نظارت قاضی جواد قانعی زارع (قاضی اجرای احکام دادسرا) در حالی پای چوبه دار قرار گرفت که اولیای دم حاضر به گذشت نشدند. شایان ذکر است: گفت وگوی خبرنگار خراسان با «پلنگ سیاه» بعد از دستگیری وی در دوازدهم خرداد سال 97 با عنوان «معتاد به آدمکشی هستم! در صفحه 7 روزنامه خراسان منتشر شده است. خراسان : شماره : 21082 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان
معتاد به آدم کشی هستم!
سید خلیل سجادپور-گانگستر مخوف معروف به «سیاه» که در عملیات متهورانه پلیس آگاهی خراسان رضوی و در پیگیری پرونده جنایت مسلحانه میدان تلویزیون مشهد دستگیر شد، در حالی شغل خود را «آدم کشی» می داند که چندین قتل مسلحانه را به شیوه گانگسترهای هالیوودی انجام داده است.
فقط بگویید چه کسی مرا لو داد؟
به گزارش اختصاصی خراسان، دستگیری این گانگستر مخوف زمانی در دستور کار گروه ویژه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که هیچ کس فکر نمی کرد مهدی معروف به سیاه (گانگستر مخوف تحت تعقیب) در پرونده قتل مسلحانه میدان تلویزیون نقشی داشته باشد چرا که همه تحقیقات و رصدهای اطلاعاتی نشان می داد جنایت مذکور به دنبال انتقام جویی های کینه توزانه مرتبط با جنایت مسلحانه مرداد سال گذشته در چهارراه امامیه منطقه قاسم آباد رخ داده است و همه سرنخ ها در حالی به جوانی به نام شهاب می رسید که برادرش به نام حسین، در ماجرای درگیری مسلحانه قاسم آباد به قتل رسیده بود. با وجود این، هیچ ردی از گانگستر معروف به سیاه در این پرونده وجود نداشت. گزارش خراسان حاکی است در عین حال کارآگاهان زبده پلیس آگاهی که عملیات گسترده اطلاعاتی را به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) آغاز کرده بودند، در اثنای تحقیقات به سرنخ هایی از کلاف پیچیده جنایت های مسلحانه مشهد دست یافتند که نشان می داد نوع شلیک های رگباری و آثار گلوله ها به جنایت مسلحانه تربت جام در سال 92 گره می خورد. این گونه بود که پای گانگستر سیاه فراری به پرونده جنایت مسلحانه میدان تلویزیون باز شد و بلافاصله عملیات های کارآگاهان در چند شاخه اطلاعاتی برای دستگیری «شهاب» و دیگر اعضای باند گانگسترها به سرپرستی سرهنگ «مهدی سلطانیان» (رئیس دایره قتل اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد مرحله جدیدی شد و اطلاعات جدیدی از گانگستر معروف به سیاه به دست آمد.بنابراین گزارش کارآگاهان پس از دستگیری چهار عضو باند گانگسترها در قوچان و مشهد به اطلاعاتی رسیدند که نشان می داد گانگستر مخوف در روستای نوری و داخل سوله بزرگ نجاری پنهان شده است. وقتی چند تن از کارآگاهان به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی، سوله نجاری را بررسی کردند، مشخص شد «سیاه» (گانگستر مخوف مسلح) در داخل سوله است بنابراین آن ها که احتمال درگیری مسلحانه را می دادند بلافاصله موضوع را به سرهنگ رزمخواه (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با کسب مجوزهای قضایی و صدور دستورات ویژه از سوی قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) عملیات مسلحانه برای دستگیری «سیاه» آغاز شد. در حالی که کارآگاهان با رعایت نکات ایمنی و پوشیدن جلیقه های ضد گلوله، سوله بزرگ نجاری را به محاصره در آورده بودند، یکی از کارآگاهان در پوشش خریدار سوله در آهنی بزرگ را به صدا در آورد. گانگستر مخوف پنجره بالای سوله را نیمه باز گشود و بادیدن مردی با لباس شخصی که مدعی بازدید از سوله برای خرید بود، پی به ماجرا برد و فریاد کشید خودم را تسلیم می کنم، «فقط بگویید چه کسی مرا لو داد؟!» کارآگاهان با شنیدن این جمله و قبل از آن که گانگستر مخوف بتواند حرکت مسلحانه ای انجام دهد، از گوشه و کنار سوله وارد شدند و او را که دیگر همه درهای فرار را به روی خود بسته می دید، دستگیر کردند و به پلیس آگاهی انتقال دادند.
گفت و گو با گانگستر مخوف
این متهم خطرناک که مدعی است آدم کشی برای او همانند آب خوردن است و حال و حوصله توضیح دادن درباره جنایت هایش را ندارد، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی احمدی نژاد پاسخ داد و بخشی از زوایای تاریک پرونده جنایت های مسلحانه خود را روشن کرد، در گفت و گویی با خبرنگار روزنامه خراسان از جنایت های دیگری نیز پرده برداشت که قرار بود طی چند روز آینده انجام دهد. آن چه می خوانید نتیجه گفت و گوی یک ساعته دبیر گروه حوادث خراسان با این شرور خطرناک است.
نامت چیست؟مهدی – الف
چند سال داری ؟متولد اول فروردین 1360 هستم.
چرا به «سیاه» یا «پلنگ» معروف هستی؟(در میان سکوتش نگاهی خشم آلود می کند) پاسخی نمی دهد اما خطاب به یکی از همدستانش می گوید: «تو چیزی گفتی!؟»
پس چرا به اسامی مختلفی مانند مهدی، داوود، کرمانی یا ... صدایت می کردند؟به خاطر این که شناسایی نشوم.
اهل کجا هستی؟در شهر بابک کرمان متولد شدم.
الان کجا زندگی می کنی؟جا و مکانی ندارم. کسانی که برایشان آدم می کشم جایی را مدتی برای زندگی مخفیانه ام تهیه می کنند.
شغلت چیست؟آدم کشی!
چند خواهر و برادر داری؟خواهر ندارم ولی دو برادر دارم.
پدر و مادرت در قید حیات هستند؟نه فوت کرده اند.
تا کلاس چندم درس خوانده ای؟دیپلم هستم.
یعنی اصلا شغلی نداشتی؟چرا بعد از گرفتن دیپلم در یکی از سازمان های نظامی به صورت پیمانی استخدام شدم.
بعد از آن اخراج شدی؟بله! به خاطر شرارت ها و کارهای خلاف زیادی که انجام دادم خیلی زود اخراجم کردند.
برای آدم کشی پول هم می گرفتی؟نه! همه این ها را به خاطر رفاقت انجام دادم. وقتی کسی می گفت فلانی شرور است و با آن که در حق من ظلم کرده اما کسی از عهده قدرت نمایی های او بر نمی آید، من عصبانی می شدم و آن فرد شرور را می کشتم تا دیگر احساس قدرت نکند!
یعنی هیچ کدام از کسانی را که کشته ای، نمی شناختی؟
نه! فقط دوستانم می گفتند که فلانی زورگو است و سپس او را به من نشان می دادند. فقط همین!!
همه آن هایی که مقابل گلوله های تو قرار گرفتند، کشته شده اند؟خیر! برخی مجروح شدند و بعد از رسیدن به بیمارستان زنده ماندند.
می توانی یک نمونه را مثال بزنی؟
چند ماه قبل «میلاد» (یکی از متهمان پرونده گانگسترهای هالیوودی) به من گفت فرد گردن کلفتی در قوچان دست مرا با ضربه شمشیر در یک درگیری مجروح کرده است. من هم گفتم فقط او را به من نشان بده! با هم سوار پراید میلاد شدیم و آن جوان را هنگام خروج از منزلشان به من نشان داد. من هم از همان داخل خودرو لوله کلاشینکف را بیرون آوردم و به سویش شلیک کردم اما گلوله به کتفش خورد و مجروح شد.
ماجرای آدم کشی در تربت جام چه بود؟
من بعداز آن که به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشی در شهر باخرز (خراسان رضوی) دستگیر شدم به مدت هشت سال در زندان بودم و بعد از آن نیز در شهرهای مختلفی دوران محکومیتم را سپری می کردم تا این که در زندان با جوانی به نام «مجتبی» آشنا شدم. او بعد از آزادی از مردی سخن گفت که به او ظلم کرده بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم طرف مقابلش را بکشم. آن روز دو نفری در حالی که صورت هایمان را پوشانده بودیم سوار موتورسیکلت شدیم. من که ترک نشین بودم و تیرهایم کمتر به خطا می رفت با کلاشینکف آن مرد را درحالی به رگبار بستم که قصد خروج از پارکینگ را داشت. بعد از این ماجرا مجتبی دستگیر شد و من به زاهدان گریختم.
با «شهاب» (یکی دیگر از متهمان پرونده گانگسترها) چگونه آشنا شدی؟در قوچان و در یک کارگاه شن شویی نگهبان بودم که با او آشنا شدم. «شهاب»وقتی ماجرای کشته شدن برادرش در یک درگیری را برایم تعریف کرد و گفت طرف های مقابلش گردن کلفت هستند و گریه کرد، من هم تصمیم گرفتم آن ها را بکشم به همین خاطر نقشه قتل را طرح ریزی کردیم و من آن ها را در میدان تلویزیون به رگبار بستم.
می گویند دو خشاب گلوله زدی؟نه! هنگامی که شلیک میکردم اسلحه گیر کرد و من خشاب را بیرون آوردم و در همان حال دوباره جا انداختم.
از چند وقت قبل با شهاب آشنا شدی؟حدود چهار ماه قبل.
فکر می کردی دستگیر شوی؟به هیچ وجه! چون من همه مواردی را که احتمال شناسایی ام وجود داشت، رعایت میکردم حتی همدستانم از مخفیگاه های من خبر نداشتند. با وجود این، می دانم که یکی از همین همدستانم مرا فروخته است. او را شناسایی می کنم و حتی در زندان با هر چیزی که بتوانم او را به قتل می رسانم!
احتمال نمی دهی که در این باره اشتباه کرده باشی؟البته چرا! چون اطلاعات پلیس ایران خیلی قوی است. همین جا هم وقتی کارآگاهان از برخی مواردی سخن می گفتند که جز خودم هیچ کس از آن ماجراها اطلاعی نداشت، چشمانم از تعجب گرد می شد.
اگر دستگیر نمی شدی چه می کردی؟فقط کافی بود 20 روز دیگر دستگیر نمی شدم. می خواستم چند نفر دیگر از گردن کلفت هایی را که ادعایشان می شود، بکشم ولی متاسفانه دستگیر شدم.
مثلا قتل چه کسی را در نظر داشتی؟می گفتند فردی به نام «ع» شرور معروف است، می خواستم او را بکشم.
از قتل هایی که کردی پشیمان نیستی؟نه! من به کشتن اعتیاد پیدا کرده ام یعنی الان می توانم یک نفر را به راحتی همین جا سر ببرم.
مواد مخدر هم مصرف می کنی؟نه!
یعنی هیچ وقت مصرف نکرده ای؟چرا گاهی به صورت تفننی کشیده ام اما معتاد نیستم چون انسان معتاد همیشه سر به زیر است و به خاطر اعتیادش هیچ وقت نمی تواند سرش را بلند کند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی