چمدان را که جمع می کردیم، هرکسی یک نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیریّ و ، دخترت اذن کربلا می خواست
اسم ها را نوشته بودی تا، هییچ قولی ز خاطرت نرود
مرد همسایه شیمیایی بود، همسرش وعده ی شفا می خواست
من که این سالها قدم به قدم، پا به پای تو زندگی کردم
در خیالم دمی نمی گنجید، دل بی طاقتت چه ها می خواست
تو شهادت مقدرت بوده، گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملک الموت از همان اول، قبض روح تو را مِنا می خواست
عصر روز گذشته در عرفات، در مناجات عاشقانه ی خود
تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟که خدا هم فقط تو را می خواست؟!
ما دوتن هر دو همقدم بودیم، لحظه لحظه کنار هم بودیم
کاش با هم عروج میکردیم، کاش میشد….اگر خدا می خواست….
نفیسه سادات موسوی
***********************************
نسوز باغزل گریه چشم های عزا را
کمی حماسه بخوان سوگ کشته گان منا را
اگر صلاح بدانی بیا و روضه نخوان باد!
بچرخ و شعله بزن آه های سینه گشارا
اگر تو گریه کنی، من بنالم، آب بموید
رها کنیم به دست که بیرق شهدا را؟
شب از غلاف برون است و ماسکوت غلافیم
صریح تر شده ظلمت، عزا بس است خدا را
دراین جنایت بی انتها، به خون شهیدان
قسم که خسته نمودیم دستهای دعا را
کلید کعبه بدست! اینک این ابولهب است، آه
که جای داده دراین خانه (لات) بی سروپا را
کجاست عزم محمدکه با لبانی از اعجاز
ندا دهد، دم (تبت یدا ابی لهبا)را
سوار بر خر دجال، قوم آل سعودند
که بسته اند ره موج های رو به سما را
درست موسم (قربان) ،به پای بسته ی شیطان
چگونه کشته ببینیم حاجیان منا را؟
مرتضی حیدری آل کثیر
*******************************
نشسته ام بنویسم که عید قربان است
چه روی داده خدایا غزل پریشان است
چه روی داده درین عید خون که آن بالا
ستاره بر گذر حاجیان گل افشان است
دوباره دست سیاهی مسیر را بسته
دوباره چشم زمین و زمانه گریان است
دوباره واژه نفرت، دوباره آل سعود
که قاتل نفس زائران رحمان است
صفای عاشق دل خسته در منا این است
که مرگ سرخ عنایت ز حیّ سبحان است
ببین که خون شهیدان بیت حق جاریست
کنار رمی سعودی که اصل شیطان است
برای عرض خوش آمد به محضر حجاج
یقین که حضرت غایب کنار ایشان است
اگرچه طعم غزل طعم تلخ هجران شد
حکایتی ست که در حزن این نیستان است
زیارت همه ی حاجیان چه مقبول است
کنار سعی و صفایی که حاصلش جان است
اگرچه بغض ، غزل را دچار نسیان کرد
امام شاهد ما فکر این شهیدان است
صفای مشعر دل های منتظر بازآ
ظهور حضرت باران دوای هجران است
محمدمهدی عبدالهی
******************************
باد می آشوبدازهرسوصفوف کاج را
درمزارع بنگرازاین بیشترتاراج را
پیش ازاین هنگامه ازدریای سرخ آورده است
تاکجاهای سواحل سیلی امواج را؟!
ماه مهراست وچنین نامهربان آورده است
پایکوبان برزمین این شیوه ی تاراج را
باشباهنگان به آهنگی حجازی خوانده است
بین خاکستر،وصیت نامه ی حلاج را
های وهویش چون مقامرپیشگان درکعبه است
درشبیخون بین میان مشعراین لیلاج را
قاصدک های کبودی پشت هم می آورند
بال دربال ازمنا خون نامه ی حجاج را
بنگراین جامه سپیدان رابه لبیکی شگفت
بعدازآن باحیرت آن سوترامیرالحاج را
این شقایق سیرتان درخون تماشایی ترند
پس چه حاجت بعدازین گلدوزی نساج را؟!
“حجکم مقبول”ای قوم ای به چرخاچرخ خون!
“سعیکم مشکور”،کم می آیداین معراج را!
بشنویدای فتنه زادان حرم!آل سقوط!
باطنین خون ،شکست برج های عاج را
سهم تان می بینم آن بالاابابیلی دگر
غرق خون برقامت ناسازتان دیباج را
ابرهاسجیل می گرددبه چشم ابرهه
کس نمی بیندازاوحتی نشان تاج را
درعلامات ظهوراست اتفاقات منا
برستم سوزی ببین چشمان هاج وواج را
محمدحسین انصاری نژاد
********************************
یمن و شام و جنگ و خونریزی
دلت آقا گرفته بود امسال
میرسی کی سوار جادهٔ عشق!؟!
نرسیده زمان استهلال!؟!؟
خیمه خیمه به جستوجو بودند
که ببینند روی ماهت را
آرزوی دل همه این بودِ
بوسه باران کنند راهت را
روضه خوان خیمه را به وجد آورد
روضهٔ مشک و دست سقا بود
در زلالیِ اشک حاجیها
جلوات حسین پیدا بود
آه حاجیِ حج نیمه تمام…
عید قربان کجا و عاشورا
جبل الرحمه…، خاطرات حسین
درد و دلهای سید الشهدا
عرفات و دعا و زمزمهها
جان به قربان کام عطشانت
«و فدیناه…»، روضه شد جان سوز
بدن چاک چاک و عریانت…
عید قربان رسید و تشنه لبان
عید قربانشان قیامت شد
در طلوعی که آرزو کردند
قسمت عدهای شهادت شد
لیلهٔ قدرشان چگونه گذشت!؟!
که محبت خرید آنها را
پس رقم زد که حج شان مقبول
و چنین برگزید آنها را
چه قدر بغض در گلوشان بود
حاجیانی که تا منا رفتند
آه تقدیر عدهای این شد
از منا سوی کربلا رفتند
حرم امن و حرف ناامنی
موسم حج و کاروان در راه
آل فتنه دوباره صف بسته
با یزید زمانه شد همراه…
فاطمه نانی زاد
****************************
از مِنا می آورند اخبار داغ دور را
نوحه خوان کو تا بخواند “سعیکم مشکور” را؟
جامه ی احرام پوشیدند، اما شد کفن
مرگ در هم کرده اینجا خاک را، کافور را
سرزمین وحی در دستان کفر است، ای دریغ
در سیاهی ها فرو بردند کوه نور را
شعله ی این خشم را دشنام هم بی فایده است
پس چه باید کرد آل اینقدر منفور را؟
چاره ای جز مشورت با قبضه ی شمشیر نیست
چون نمی داند طرف غیر از زبان زور را
هم تراز بشکه ی نفت است، لطفا قبرکن
باز بی زحمت بیا و پهن تر کن گور را
علی فردوسی
*************************
کاروان های رفته می آیند
چه غریبانه اشک می ریزیم
مثل برگ درختها هستیم
برگهایی که غرق پاییزیم
با لباسی که بوی رفتن داشت
با نگاهی که لحظه ی آخر ..
آه.. این لحظه ها پر از دردند
رفته ای از دیار من دیگر
برنگشتی و جای تو برگشت
کاروانی که غرق اندوه است
منتظر توی کوچه می گردم
شانه ام زیر بار صد کوه است
مرگ بر آل نفرت انگیزی
که خدا را نشانه می گیرند
دستهاشان به خونت آلوده است
ای خدا پس چرا نمی میرند
خانه ات را خراب می خواهد
این سعودی بی خبر از تو
از میان هزارها یک روز
بت شکن می رسد تبر از تو
محبوبه راه پیما
*************************
با لبان تشنه زیر آفتاب
در کنار یک پدر…
بال بال میزند پسر
جاری اند جرعه های آب!
آه حاجی شهید من
ای سپید من
حال پیکرت چقدر آشناست
گرچه که “سر”ت به نیزه نیست
سرنوشت تو شبیه شاهدان کربلاست
عارفه دهقانی
منبع: اشعار مربوط به حوادث حج | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شعرومقاله درسوگ شهدای منا