حرکت اهلبیت از کوفه به طرف شام
نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند.
منزل_اول
کاروان اسرا با فرماندهی زجر بن قیس خبیث و شمرملعون و محفر_بن_ثعلبه ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر چهل_منزل کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند.
امام سجاد خطاب به محفر فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزا ئیده است.
پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سر مقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند و در مسیرها و شبها درون صندوق میگذاشتند.
در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری و پایکوبی گشتند.
ابوالحنوق ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد،
در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم و لذا هوش بودم. هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نور هایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده ا ند.
جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتند ومیبوسندوباحالتی گریان به حضر
ت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند.
دراین هنگام جبرئیل به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون قوم
لوط واژگون براین قوم برگردانم؟
حضرت فرمودند خیر، حساب من بااین قوم در روز قیامت و در محضر خداوند دادرسی میشود.
فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم.
.
منزل قادسیه
منزل بعدی قادسیه است که در عصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند.
در وقت ورود، حضرت_ام_کلثوم علیها السلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند:
"ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی - و
زادنی حسرات بعد حسراتی ، عز علیک
یارسول الله ماصنعوا - باهل بیتک یا نور البریات..."
درنزدیکی قادسیه از دو قریه برصاباد و خوشته هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند و جشن و شاد مانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند.
"وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت"
بعداز آن از طرف شرقی جصاصه یا حصا صه حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
تکریت
بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزد یکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال تماشاچیان نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند.
بزرگان نصرانی فهمیدند که این سر نورا نی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این اسراء از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ناقوس ها را به صدا در آوردند و قاتلان حضرت را نفرین کرده و برای جنگیدن با دشمنان آماده میشدند.
پس آن شب کاروان در تکریت بماند و صبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند.
اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹
وادی_النخلة
در راه به اعساء رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در عروه رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس صلیتاء را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند.
ناگاه صدای جنیان و هاتفی از آسمان را شنیدند که در حال گریه هستند و این اشعار را میخوانند:
"نساء الجن ساعدن الهاشمیات - بنا
ت المصطفی یبکین شجیات..."
زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه و ناله و زاری کرده و لباس سیاه به تن میکنند.
آن شب را درکمال ترس بیتوته کرده وصبح به سرعت رفتند.
بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶
تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴
منزل_لینا
بعد ازآنجا اول به ارمینا رسیدند و توقفی نکردند.
"وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر لینا رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او و جد و پدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند.
لشکریان به شهر حمله ور شدند و خانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا مرشاد را نیز گذراندند.
منزل_کحیله
کاروان به نزدیکی کحیله رسید والی ملعو ن، شهر را آذین بست و تا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت و به مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند.
ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شنا خت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام"
مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گر یه و ناله بلند شد.
چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد.
اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند و آنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند.
منزل_جهینه
پس به جهینه رسیدند درآنجا نیز شورش شد و مردم بپا خواستند و آن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف مو صل رفتند.
ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
✨گمشدن حضرت رقیه سلام الله عليها در مسیر شام
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیها السلام رامیسوزاند. دربین راه که سختی
بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت ومقام زمان پدر، اشک هاریخت.
گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و درآن
بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چو ن آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیها السلام گفت:
«اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛
ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت:
👈 «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
🌟🌟«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛
ای پدر! تو را ازروی ستم ودشمنی کشتند
و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیها السلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.
🤚تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
👈 همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آ و ر د، نتوانست.!!
رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.
👈امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا اوپیدا نشود، نیزه حر
کت نخواهد کرد!
حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.
👈زینب علیهاالسلام به هر سو می د و ید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گر فته است.
رو به آن زن نمودوپرسید: شماکیستید؟!
فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم!
زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کا ر و ا ن رساند و قافله به راه افتاد.
📓 ناسخ التواریخ، ص ۵۳۱٫
بیستممحرم دفنبدن مبارک جون
👈🏼👈🏼 در روز بیستم محرم جمعى از بنى اسد بدن جناب جون راپيدا كردند در حالى كه صورتش_نورانى وبدنش معطر بود و او رادفن كردند.
و ازجهتی که اراده خدا چنین بوده که شهداء کربلا را امام سجاد علیهالسلام نماز بخوانند ودفن بفرمایند.
بنابه قاعده برای دفن این شهید نیز امام به کربلا آمدند همانطور که در دوازدهم آمده بودند.
🔸جناب جون را اميرالمؤمنين عليه السلام به ۱۵۰ دينار خريد و به ا بو ذ ر بخشيد. او با حضرت ابوذر به ربذه رفت و بعداز جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرذالمؤمنين و سپس در محضر امام مجتبى عليهماالسلام و بعد درخدمت سیدالشهداء بود تا با کاروان حضرت به كربلا آمد.
🔸هنگامى كه جنگ در عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين عليه السلا م آمد وبراى ميدان رفتن اجازه خواست.
امام فرمودند: دراين سفربه عافيت و سلا
متى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را بخاطر ما مبتلا مساز.
جون خود رابرقدمهاى مبارک امام حسين
عليهالسلام انداخت و بوسيد وگفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در را حتى وآسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، وحال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟
آقاى من، بوى من بد است وشرافت خا نوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است.
يااباعبدالله لطف فرموده مرا بهشتى نما ئيد تا بويم خوش و شرافت خانوادگى بد ست آورم و روسفيد شوم. من ازشما جدا نمیشوم تاخون سياه من باخون شما خا نواده مخلوط گردد.
جون میگفت و گريه میكردبحدى كه امام
حسين عليه السلام گريستند واجازه فر مودند.
🔸 با آنكه پيرمردى ۹۰ساله بود، و لى بچهها درحرم بااو انس فراوانى داشتند. به كنار خيمهها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، ولی صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف اورا گرفتند. وداعی شبیه به وداع خودارباب شد. هريک رابه زبانى سا
كت كرد و به خيمهها فرستاد ومانند شير ى غضبناک روى به آن قوم ناپاک كرد.
جنگ نمايانى نمود و عده ای را بدرک واصل کرد.
تاآنكه اطراف اورا گرفتند و زخمهاى فرا وا نى به او زدند. هنگامى كه روى زمين افتا د، امام حسين عليهالسلام سراو را به دا من گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبا رک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فر ما و باخاندان عصمت محشورش نما.
🔸 ازبركت دعاى حضرت روى غلام ما نند ماه تمام درخشيد وبوى عطر از پیکر ش بلند شد. چنانكه وقتى بدن اورا بعد از ۱۰روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
تاريخ : شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ | 10:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |