وقتی علم را با نظر به عالِم بررسی میکنیم، ویژگی تحول و پویایی آن آشکار میشود. این تحول و پویایی از آنجا نشئت مییابد که عالمان در فضاها و شرایط گوناگون اجتماعی به علمورزی میپردازند. در معرفتشناسی معاصر، با نظر به این ویژگی، علم را «وابسته به زمینه» توصیف کردهاند. زیستن عالمان در زمینههای مختلف اجتماعی، آنان را در فضاهای فکری متفاوتی قرار میدهد، به گونهای که ممکن است هر فضایی، حساسیتها و سؤالهای ویژهای را فرا روی عالمان قرار دهد که لازمه آن پی جوییهای مختلف، حتی راجع به یک پدیده، و حصول علوم متفاوت خواهد بود.
گاهی، ویژگی پویایی علم در برابر ویژگی ثبات علم قرار میگیرد و جانبداران پویایی علم به نسبیتگرایی منسوب میشوند اما در معرفتشناسی اسلامی، با توجه به آنچه در باره ثبات علم مطرح شد، نسبیتگرایی پذیرفته نیست و بنابراین، پویایی علم با نظر به عالم، تا آنجا پذیرفتنی است که با ثبات علم با نظر به معلوم، در تعارض قرار نگیرد. به طور کلی، قائل شدن به ثبات علم با ظهور دو گونه تغییر در آن، قابل جمع است؛ گونه نخست آن است که معرفتهای دیگری بر علم پیشین افزوده شود، که این افزایش کمّی، مستلزم تغییر در مضمون علم پیشین نیست. گونه دوم آن است که علم پیشین با قرار گرفتن در منظومه معرفتی معیّنی، قدر معرفتی متفاوتی بیابد. اینگونه تغییر که حاصل قرار گرفتن در سطح یا منظومه جدیدی از معرفت است، به معنای آن نیست که علم پیشین، ارزش معرفتی خود را در سطح یا جایگاه پیشین نیز از دست بدهد. در واقع، یک پاره علم، در سطح و جایگاه خاص خود، همواره همان پاره علم خواهد بود، هر چند قرار گرفتن آن در سطح و جایگاهی دیگر، ارزش معرفتی متفاوتی برای آن فراهم آورد. بر همین اساس، از ویژگی ثبات علم، نباید چنین برداشت کرد که ارزش معرفتی یک پاره علم، در همه جا و در هر گونه بافت و منظومه معرفتی، همواره ثابت است. آنچه در ثبات علم مهم است، حفظ ارزش معرفتی آن در جایگاه و سطح خاص خود آن است.
علاوه بر تقسیم علم با نظر به معلوم و واقعیت آن، با نظر به عالِم نیز میتوان از اقسام علم سخن گفت. بر این اساس، علم دارای قسم یا اقسام اعتباری است و قصد و غرض عالم، معیار تقسیم علم قرار میگیرد. در این گونه تقسیم، فایده عملی مترتب بر آن در نظر گرفته میشود و با وجود چنین نتیجهای، تقسیم، موجه و در غیر این صورت، ناموجه خواهد بود. در خصوص این ویژگی نیز گفتنی است که این تقسیم بدیل اقسام حقیقی علوم نیست و در معرفت شناسی اسلامی، به دلیل اهمیتی که برای واقعیت معلوم در نظر گرفته شده، قسم یا اقسام حقیقی علوم وجود دارد اما علاوه بر آن، باب تقسیم اعتباری نیز گشوده است و انسان برای نیل به مقاصد خاصی به این گونه تقسیم میپردازد؛ هر چند سابقه تاریخی حاکی از آن است که گاهی بر این تقسیمها فواید اندکی مترتب بوده و در برابر، زیانهایی چشمگیر نیز به بار آورده است.
تعلیم و تعلم در اسلام
تعلیم یاددادن و آموزش و تعلّم فراگیری دانش است. اسلام در این حرکت از همه مکاتب پیشقدمتر و مصممتر است، بهطوریکه آموزش و فراگیری دانش از محوریترین برنامههای فردی و اجتماعی این مکتب الهی به شمار میرود.
نخستین آیات الهی که نازل گردیده، بیانکننده ارزش قلم و آموزش علم و دانش است. این آیات خط مشی فرهنگی در جهان اسلام را از همان ابتدا ترسیم مینماید. در آیات قرآن کریم آموزش علم و پرورش نفوس انسانها از مهمترین اهداف بعثت انبیاء معرفی شده است.
تأثیر عمیق تعالیم اسلامی بر حیات فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در مقایسه با اوضاع فرهنگی و علمی جزیرة العرب پیش از اسلام ممکن است به انکار مطلق وجود فرهنگ و دانایی در این سرزمین بیانجامد. با این حال قرائن و شواهدی بر آشنایی نسبی عرب قبل از اسلام با علم و فرهنگ دلالت دارد. اما این آشنایی با علوم و خواندن و نوشتن بسیار محدود بوده است به گونهای که به گفته مورخان در مکه تنها هفده نفر قادر به نوشتن بودهاند.
اما سفارشهای مکرر قرآن به تعقل و تفکر و تعلیم و تعلم و شیوهها و تعالیم پیامبر در دعوت مردم به اسلام و نیز ضرورتهای زندگی اجتماعی مسلمانان موجب تحول جدی در تعلیم و تعلم گردید.
در کتب تاریخی سیر تحول علمآموزی در دوران بعد از ظهور اسلام به صورت تفصیلی بیان شده است. مورخان به مقولاتی مانند مراحل آموزش، سن تحصیل، اهمیت مؤدبان، مراکز علمی از دوران ظهر اسلام تا به حال، گسترش علوم بعد از اسلام و مباحثی از این قبیل پرداختهاند.
در چهار آیه از قرآن کریم آموزش علم و پرورش نفوس انسانها از مهمترین اهداف بعثت انبیاء معرفی شده است، که این آیات عبارتاند از: سوره جمعه، آیه ۲،[۱] سوره آلعمران، آیه۱۶۴،[۲] سوره بقره، آیات ۱۵و۱۲۹[۳] [۴]
خداوند در سوره جمعه میفرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه؛[۵]
او کسی است که در میان مردمی امّی رسولی را از خودشان مبعوث کرد تا آیات او را بر آنها بخواند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد».
پیامبر اسلام نیز، تعلیم را از اهداف مهم رسالت خویش معرفی مینمایند، چنانچه نقلشده روزی رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) وارد مسجد شدند و دو گروه از مردم را مشاهده نمودند، گروهی مشغول عبادت و راز و نیاز با معبودشان بودند و گروه دیگر به تعلیم و تعلّم و مذاکره علمی اشتغال داشتند. ایشان فرمودند: «کلاهما علی خیر» هر دو کار خوبی میکنند. «و لکن بالتّعلیم اُرسلتُ» لکن من برای تعلیم به رسالت مبعوث شدهام و بعد داخل جمعیتی شدند که به مذاکره علمی مشغول بودند.[۶]
از بارزترین حرکات علمی در سیره معصومین (علیهمالسلام) جنبش علمی امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) بود. به جهت فرصتی که در اثر اختلافات بنیامیه و بنیعباس پیشآمده بود. این دو بزرگوار آزادی عمل بیشتری داشتند؛ ازاینرو، به تعلیم و تربیت شاگردان اقدام نمودند بهطوریکه در حوزه درسی امام صادق (علیهالسلام) چهار هزار شاگرد در علوم فقه، اصول، کلام، تفسیر، طب، شیمی و... پرورش یافتند که ازجمله بارزترین آنها در کلام، هشام بن حکم، در فقه زرارة بن اعین، در حکمت مفضل بن عمر و در شیمی جابر بن حیان بودند.[۷]
از نظر اسلام علمآموزی و تعلیم نه تنها امری پسندیده است، بلکه از واجبات این دین به شمار میرود و آیات و روایات زیادی بر آن دلالت دارند. از جمله اینکه رسول گرامی اسلام فرمودهاند: «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلمٍ»؛[۸] فراگیری دانش بر هر مسلمانی واجب است.
از طرف دیگر بر دانشمندان هم واجب است که به امر آموزش اهتمام ورزند، چنانچه در بیان دیگری از پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) نقلشده که فرمودند: «ما اخذ اللهُ المیثاقَ علی الخلقِ ان یتعلّموا حتّی اخذَ علَی العلماء ان یعلّموا»؛[۹] خداوند از مردم برای یادگیری عهد و پیمان نگرفت مگر اینکه از دانشمندان برای یاددادن پیمان گرفت.
نبی مکرّم اسلام به مسلمین توصیه مینمودند به دنبال دانش بروید و در فراگیری دانش هیچگونه محدودیت زمانی و مکانی نداشته، از ابتدای کودکی تا آخر عمر در پی آموختن باشید؛ «اُطلبوا العلم من المهد الی اللّحد» و حتی اگر تنها راه دستیابی به علم و دانش سفر به دوردستترین نقاط جهان همچون چین باشد که در آن زمان مسافرت به آنجا بهآسانی ممکن نبود، از هیچ کوششی دریغ ننمایید. «اطلبوا العلم و لو بالصّین».[۱۰] [۱۱]
طلب علم آنچنان مهم است که در دین اسلام طلب آن از طلب مال واجبتر و ارزش آن از عبادت بالاتر شمردهشده است، در بیانات گهربار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میخوانیم: «ایها الناس اعلمُوا انّ کمال الدّین طلبُ العلم و العمل به الا و انّ طلبَ العلم اوجبُ علیکم من طلب المال»؛[۱۲] ای مردم کمال دین در جستجوی دانش و عمل به آن است و آگاه باشید که تحصیل علم از طلب مال واجبتر است.
در بیان دیگری فرمودند: «جستجوی دانش برتر از عبادت است».[۱۳] چراکه تنها عبادتی ارزش دارد که از روی معرفت باشد و تنها عالم است که در دام شبهات و وسواس گرفتار نمیشود.
در میان همه معارف بر تعلیم و تعلّم احکام و معارف دین تأکید بیشتری شده است. به حدّی که بر مسلمین واجب گردیده که از هر قومی افرادی برای فراگیری علوم دین هجرت کنند و بعد از تحصیل به میان قوم خود برگشته و آنها را آموزش دهند؛ «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طائِفَه لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیهِمْ؛[۱۴] پس چرا از هر طایفهای گروهی هجرت نمیکنند تا علم دین بیاموزند و وقتی برگشتند بهسوی قوم خود، آنها را انذار کنند».
امام صادق (علیهالسلام) آنچنان در امر آموزش دین اهتمام داشتند که میفرمودند: «لو اتیتُ بشابٍّ من شبابِ الشّیعه لا یتفقَّه لادبتهُ»؛[۱۵] اگر ببینم جوانی از میان جوانان شیعه به فراگیری احکام دین نپرداخته است او را تأدیب میکنم».
علوم بر دو دستهاند:
علومی که از یادگیری و تعلیم آنها صریحاً نهی شده مانند: سحر که یا برای خود فرد و یا جامعه فسادآفرین هستند و یا اینکه اشخاص به قصد ضرر زدن به دیگران میآموزد، آموزش و یادگیری این دسته از علوم مگر در مواقع ضرورت حرام میباشد؛
علومی که جزو دسته اول نیستند، که اینها خود بر دو گروهاند: ۱. دانشهایی که مقدمه سازندگی مادی و یا معنوی، دنیوی و یا اخروی، فردی و یا اجتماعی میباشند و بدون آنها حیات مادی و معنوی انسان به مخاطره میافتد، که تحصیل آنها بهصورت
واجب عینی مثل شناخت اصول عقاید و تکالیف شرعی و یا واجب کفائی همچون علم طب و شیمی و... بر همگان لازم است. ۲. دانشهایی که نقل حیاتی در زندگی فرد و یا اجتماع ندارند، که اینها با توجه به مصالح و مفاسدی که دارند، بر سه گروهاند:
مستحب: هر دانشی که مقدمه تقویت بنیه مادی و یا معنوی فرد و یا جامعه است و بدون آن ضربهای به نیازهای اصولی وارد نمیشود، البته در صورتی مستحب است که با قصد قربت فراگرفته شود.
مباح: همین دانشها اگر بدون قصد قربت آموخته شوند مباح به شمار میآیند.
مکروه: دانشهایی که مقدمه فساد نیستند، امّا سودی نیز در برندارند، اگر موجب تضییع عمر گردند و انسان را از مقصد دورنمایند لغو و مذموم و مکروه به شمار میروند. مثل علم انساب.[۱۶]
پس اگرچه تعلیم و تعلّم در اسلام جایگاه والایی دارد ولی اینطور نیست که اسلام بهتمامی علوم بهطور یکسان توجه داشته باشد، بلکه به میزان تأثیری که در اساس زندگی بشر و تعالی او بهسوی کمال دارند، دارای درجات متفاوتی نیز هستند و حکم تعلیم و تعلم آنها نیز تفاوت دارد.
تأثیر ژرف تعالیم اسلامی بر حیات فرهنگی و اجتماعی مسلمانان و نیز دگرگونیهای بنیادینی که در پی انتشار دعوت اسلام در مناسبات اجتماعی و اوضاع فرهنگی و علمی جامعه عرب و جوامع دیگر پدید آمد، اگر با اوضاع فرهنگی و علمی جزیرة العرب پیش از اسلام مقایسه شود، ممکن است به نادیده گرفته شدن و انکار مطلق وجود فرهنگ و دانایی در این سرزمین بیانجامد.
چنانکه اطلاق واژه جاهلیت بر دوره پیش از اسلام و نیز استعمال واژه «أُمّیین» در قرآن کریم برای وصف مردم جزیرة العرب،[۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]
سبب چنین برداشتی شده است اما جاهلیت را نباید مترادف با ناآگاهی و بیدانشی دانست.
آیات قرآن نشان میدهد که احکام رایج در دوره جاهلیت بر پایه فحشا و هوا و هوس و خشونت و ستیزهجویی بوده است.[۲۲] [۲۳] [۲۴]
برای امّی نیز مفسران، علاوه بر معنای مشهورتر آن (ناآشنا به خواندن و نوشتن)، دستکم دو معنای دیگر ذکر کردهاند.[۲۵] [۲۶] [۲۷]
قرائن و شواهدی بر آشنایی نسبی عرب قبل از اسلام با علم و فرهنگ دلالت دارد:
وجود لغات فراوان برای ابزارهای نگارش و برخی از مسائل و واژهها و اصطلاحات آموزش در عربستان قبل از اسلام، که نمونههایی از آن در قرآن کریم و اشعار دوره جاهلی آمده (مثلاً واژه معلم[۲۸] )، از بیگانه نبودن کامل مردم عصر جاهلیت با خط و قرائت و تعلیم و تربیت حکایت میکند.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳]
آشنایی اعراب با انساب و نجوم و انواء و بویژه اهتمام آنان به شعر و شاعری،[۳۴] [۳۵]
نشانه آموزش این دانشها هر چند به صورت پراکنده و سازماننیافته در میان ایشان است. گرچه کثرت شاعران در عصر جاهلی به خودی خود بیانگر رونق تعلیم و تعلم خط و قرائت نیست، چرا که فقط شمار اندکی از آن همه شاعر میتوانستند اشعار خود را بنویسند یا از روی نوشته بخوانند.
محدودیت آشنایی عرب جاهلی با علوم
آشنایی مردم عرب با علوم و خواندن و نوشتن بسیار محدود و مقدماتی بوده است، چنانکه به نوشته بلاذری[۳۷]
در هنگام ظهور اسلام در مکه فقط هفده تن قادر به نوشتن بودهاند. او عمر بن خطاب، علی بن ابیطالب و عثمان بن عفان را در این گروه نام برده است.
پیش از ظهور اسلام، مراکز علمی و آموزشی در ایران و هند و مصر و شام فعالیت داشته است اما تأثیر این مراکز بر اوضاع علمی و فرهنگی اعراب بسیار ناچیز مینماید؛ با اینهمه، پیوند برخی از نخبگان ادبی و فرهنگی مردم جزیرة العرب را با این مراکز و نیز با دربار لَخمیان در حیره نمیتوان نادیده گرفت.
برای نمونه، در شرح حال عَدیّ بن زید (متوفی ح۳۵) آمده است که پدرش او را برای فراگیری زبان فارسی به یکی از مکتبهای فارسیزبان فرستاد.[۳۸] عدی بعدها مترجم خسروپرویز شد.[۳۹]
اما تأثیر ژرف و گسترده حوزههای علمی پیش از اسلام بر تعلیم و تربیت اسلامی از حدود دو قرن پس از ظهور اسلام و در پی نهضت ترجمه آغاز شد.
دستور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای آزادی اسیران باسواد جنگ بدر، که به عنوان «فِدْیه»، خواندن و نوشتن به مسلمانان آموختند،[۳۶] نشانه دیگری است از آشنایی شماری از مردم مکه با امر تعلیم و تربیت.
تأکیدها و سفارشهای مکرر قرآن به تعقل و تفکر و تعلیم و تعلم و نیز شیوهها و تعالیم پیامبر در دعوت مردم به اسلام، به تحولی عمیق در تعلیم و تربیت انجامید. آن حضرت مشوق بیچون و چرای تعلیم و دانش و بیگفتگو نخستین معلم مسلمانان و قرآن، اولین متن آموزشی آنان بود.
در واقع مسلمانان، هم به اقتضای تعالیم و تکالیف دینی و هم به دلیل ضرورتهای زندگی اجتماعی، به ویژه در پی فتوحات، به علت نیاز به مفاهمه با صاحبان آرا و عقاید مغایر و احیاناً مخالف، سوادآموزی و تعلیم و تعلم را کاملاً جدّی گرفتند.
یکی از سفارشهای قرآن کریم و پیامبر که بر غنا و پویایی فرهنگی و علمی مسلمانان تأثیر بسیار نهاد، تشویق به مسافرت برای آموختن علم بود که در اصطلاح محدّثان «رِحْله» خوانده میشود.[۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳]
خطیب بغدادی در کتاب الرّحله فی طلب الحدیث[۴۴] نام برخی از صحابه را که برای شنیدن حدیث، حتی گاهی یک حدیث، به سرزمینهای دور سفر کردهاند آورده است. مطالعه سرگذشت بسیاری از عالمان قدیم نشان میدهد که بخش عمدهای از فعالیتهای علمی آنان مصروف مسافرتهای علمی، به ویژه به شهرهایی چون مدینه و مکه و سپس بغداد، ری، نیشابور و قاهره، میشده است.
در شرح حال محمد بن جریر طبری (متوفی ۳۱۰) مورخ و مفسر مشهور، آمده است که او در طلب دانش از طبرستان به ری سفر کرد و چنانکه خود میگوید هر روز پس از شرکت در جلسه درس احمد بن حمّاد دولابی در دولاب، نزدیک ری، بیدرنگ چون دیوانگان به مجلس درس ابنحمید رازی در ری میشتافت.[۴۵]
رحلهها بیشتر برای طلب حدیث بود اما تحصیل دانشهای دیگر نیز گاه جزو اهداف آنها بوده است، مثلاً عدهای برای فراگیری لغات و زبان فصیح عربی به بادیه سفر میکردند. از ادیب مشهور، خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی ۱۷۹)، نقل کردهاند که دانستههایش را از بیابانهای حجاز، نجد و تهامه بهدست آورده است.[۴۶]
کسایی (متوفی اواخر قرن دوم) نیز مقدار زیادی از آموختههایش را در سفر به بادیه کسب کرد.[۴۷]
توصیههای اکید پیامبر به آموختن دانش و توجه مسلمانان به علوم گوناگون موجب شد که مسلمانان آموختن علم را به مثابه هدف تلقی کنند و بکوشند تا به هر طریقی بدان دست یابند؛ ازینرو، عواملی چون اختلافات نژادی یا مذهبی مانع استفاده مسلمانان از دانش دیگران نشد.
البته آموختن از نامسلمانان بیشتر در علوم طب، منطق و فلسفه معمول بود، چنانکه فارابی منطق را نزد دانشمندی مسیحی به نام یوحنا بن جیلان خواند.[۴۸] [۴۹] [۵۰]
همچنین پیروان مذاهب مختلف فقهی هم گاه در درس استادی که مذهب دیگر داشت، شرکت میکردند؛ سعد بن عبداللّه اشعری قمی (متوفی ۳۱۰) فقیه و متکلم برجسته امامی و صاحب تألیفات بسیار، در طلب علم سفر کرد و نزد چند تن از علمای عامه چون ابوحاتم رازی حدیث خواند،[۵۱]
یکی از استادان شیخ مفید، ابوعبدالله جُعَل (متوفی ۳۶۹) از مشایخ معتزله بود،[۵۲] [۵۳]
علامه حلّی در اجازه بلندی که به علمای بنیزهره در حلب داده، در شمار مشایخش، استادان شافعی و حنفی مذهب خویش را نام برده است. نیز به نوشته عاملی،[۵۴]
شهید ثانی (مقتول در ۹۶۵) در مجلس درس فقه و تفسیر ابوالحسن بکری شافعی در مصر شرکت میکرد.
برخی از استادان بلندپایه نیز برخی دانشها را از استادان معاصر خویش میآموختند؛ مثلاً کمال الدین میثم بن علی بحرانی (محدّث و فقیه و متکلمِ شیعی) کلام را نزد خواجه نصیرالدین طوسی خواند و خواجه نیز از او فقه آموخت.[۵۵] (نمونههای دیگر)[۵۶] [۵۷]
با همه توجه اسلام و تلاشهای گسترده مسلمانان در این راه، اطلاعات موجود درباره چگونگی تعلیم و تربیت و روند تطورات آن، به سبب فقدان منابع مستقل و پراکندگی این قبیل آگاهیها در جاهای مختلفِ انبوهی از تذکرهها و کتابهای تاریخی و جغرافیایی و سفرنامه، بسیار دشواریاب و ناقص و ناکافی است. تفاوت ماهوی جهان جدید با عالَم قدیم و دگرگونی بنیادین شیوههای جدید نظامهای آموزشی در قیاس با شیوههای کهن، دشواری و پیچیدگی کار تحقیق را بیشتر میکند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی