بساط « دزد تشریفاتی» در کلانتری پهن شد
دزد ۳۸ ساله ای که خودروی تشریفات عروسی و عزاداری را به سرقت برده بود،۷ ساعت بعد از ارتکاب جرم بساط اموال سرقتی را در کلانتری شفای مشهد پهن کرد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد که از مدت ها قبل عملیات گسترده ای را برای مبارزه با سرقت در حوزه استحفاظی خود آغاز کرده اند، هنگام گشت زنی های هدفمند در بولوار عبدالمطلب به یک دستگاه خودروی وانت با آرم و علایم تشریفات ویژه عروسی و عزا برخورد کردند که به طرز مشکوکی در حرکت بود. استعلام شماره پلاک خودرو فرضیه سرقت را تایید کرد و مشخص شد خودروی مذکور چند ساعت قبل به سرقت رفته است! بنابراین نیروهای انتظامی با دستور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) عملیات تعقیب و گریز را در حالی آغاز کردند که راننده به اخطار «ایست» نیروهای گشت توجه نکرد و متواری شد.در نهایت بعد از مدتی تعقیب و گریز در خیابان های مختلف بالاخره نیروهای انتظامی با شگردهای تخصصی، راننده را مجبور به توقف کردند و او را به مرکز انتظامی انتقال دادند. این سارق سابقه دار که خود را اهل مشهد معرفی می کرد در بازجویی ها فنی لب به اعتراف گشود و گفت: وقتی هنگام عبور از خیابان، چشمم به وانت تشریفاتی افتاد با خودم فکر کردم پلیس به این گونه خودروها مشکوک نمی شود به همین دلیل نقشه سرقت را طی چند ثانیه طراحی کردم و با استفاده از یک سیم مفتولی آن را به سرقت بردم.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با شناسایی مالباخته، وی در کلانتری حضور یافت و در حالی که برق شادی در چهره اش نمایان بود به نیروهای تجسس گفت: فرزندان خواهرم را به مهدکودک بردم و سپس خودرو را در خیابان پارک کردم اما ۲۰ دقیقه بعد زمانی که از منزل بیرون آمدم متوجه سرقت وانت شدم و با بررسی دوربین های مداربسته چهره سارق را شناسایی کردم اما هنوز چندساعت از این ماجرا نگذشته بود که با تماس نیروهای انتظامی به کلانتری آمدم و دیدم بساط لوازم تشریفاتی مانند لباس فرم و دیگر اموال سرقتی در کلانتری پهن شده است.بنا بر گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات افسران زبده دایره تجسس از سارق ۳۸ساله که سوابق سرقت خودرو ،کابل و سیم برق و سوابق متعددجیب بری دارد برای کشف جرایم احتمالی دیگر وی ادامه یافت.
فرجام جنایت مخوف در لانه شیطانی!
مدیر یکی از آژانس های مسافرتی در مشهد که زن جوانی را در لانه شیطانی به قتل رسانده و جسد مثله شده او را در گاری زباله انداخته بود، با گذشت صاحبان خون، به تحمل ۱۱ سال زندان،۷۴ ضربه شلاق و پرداخت دیه محکوم شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دهم آبان سال ۴۰۱ بود که خبر وحشتناکی بیسیم های پلیس را به لرزه درآورد. اجزای قطعه قطعه یک انسان که پوست آن نیز کنده شده بود، درون پلاستیک های مشکی گاری زباله شهرداری خودنمایی می کرد.
دقایقی بعد خودروهای پلیس آژیرکشان وارد خیابان ابوطالب ۶۲ شدند و بلافاصله ماجرا را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. طولی نکشید که با حضور قاضی دکتر صادق صفری در محل، تحقیقات جنایی آغاز و مشخص شد جسد مربوط به زن جوانی است که اجزای آن درون حدود۱۰پلاستیک مشکی زباله قرار دارد. از سوی دیگر کشف کارت شناسایی و آثاری از لوازم باقی مانده در کنار بقایای جسد، فرضیه جنایت با انگیزه مسائل اخلاقی را قوت بخشد و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان زبده دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی وارد عمل شدند و با کنکاش های تخصصی برگه رسید خرید از یک خواربار فروشی (سوپرمارکت) را پیدا کردند که «صبا»(مقتول) از آن مکان خرید کرده بود.
اما هنگامی که کارآگاهان با راهنمایی های قاضی ویژه قل عمد به فروشگاه مذکور در منطقه احمدآباد مشهد رسیدند، ناگهان چشم کارآگاهان بر تابلوی آژانس هواپیمایی در همان نزدیکی خیره ماند چراکه آن ها هنگام جست وجو در بانک اطلاعاتی پلیس برای یافتن هویت واقعی زن جوان(صبا) به رفت وآمدهای خارجی وی مشکوک شده بودند. به همین دلیل یکی از کارآگاهان در پوشش مشتری وارد آژانس مسافرتی شد و با مشاهده زخم هایی روی دست مدیر آژانس، تردیدها را کنار گذاشت و با نشان دادن تصویر کارت شناسایی مقتول به او، درباره مسافر خارجی از وی سوال کرد. مدیر آژانس که دیگر رنگ از رخسارش پریده بود و سعی در کنترل رفتارش داشت، مدعی شد آن زن جوان مدتی قبل برای سفر به دبی به این جا آمد اما به خاطر سابقه محکومیتی که داشت نمی توانست به آن کشور سفر کند چرا که او حدود ۲ سال قبل به دبی مسافرت کرد اما در زمان قانونی به کشور بازگشت و به همین خاطر آژانس هواپیمایی ما جریمه سنگینی را پرداخت کرد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با این اظهارات، وحید(مدیر آژانس) دستگیر و به شعبه ویژه قتل عمد دادسرا هدایت شد. اکنون مهر اتهام روی پیشانی «وحید» نقش بسته بود که دیگر نتوانست حقیقت ماجرا را پنهان کند. این مرد۴۲ ساله به قاضی صفری گفت: آن زن که مدعی بود به خاطر مسائل غیر اخلاقی در دبی دستگیر و زندانی شده بود، چند روز قبل با گل و شیرینی به آژانس مسافرتی آمد تا از من به خاطر پرداخت جریمه هنگفت دلجویی کند. من هم او را سوار پراید کردم و به سمت بولوار ابوطالب رفتیم. سپس او را به خانه مجردی خودم در بولوار حر عاملی بردم که گاهی برای مصرف مواد مخدر به آن جا می روم ولی آن جا به خاطر موضوعاتی خاص با یکدیگر درگیر شدیم و من هم برای جلوگیری از آبروریزی گلوی او را با تیغ موکت بری بریدم و سپس با اره آهن بری جسدش را تکه تکه کردم که به راحتی قابل حمل باشد.به گزارش روزنامه خراسان، در پی اعترافات متهم، وی به «لانه شیطانی» هدایت شد و در حضور مقام قضایی به بیان جزئیات این جنایت مخوف پرداخت و آلات قتاله را نیز هنگام بازسازی صحنه قتل تحویل کارآگاهان داد. از سوی دیگر با تکمیل تحقیقات، کیفرخواست این پرونده جنایی در دادسرای عمومی وانقلاب مشهد صادر و با توجه به اهمیت و حساسیت آن، به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد.طولی نکشید که جلسات محاکمه به ریاست قاضی دکتر مهدی عرب میستانی و مستشاری قاضی دکتر میثم قلی زاده برگزار شد و تنها متهم این جنایت مخوف پای میز محاکمه ایستاد. او که اعترافات قبلی خود را در تیررس نگاه مقامات قضایی می دید دیگر دست از داستان سرایی های گذشته برداشت و در حالی که عرق ندامت را از جبین خودپاک می کرد، زوایای پنهان این جنایت را از دهلیزهای تاریک پرونده بیرون کشید و گفت: آن زن که به کشورهایی مانند ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس سفرکرده بود دوباره قصد داشت به دبی برود اما او تا پنج سال حق ورود به آن کشور را نداشت و استعلام های ما نیز به نتیجه نمی رسید. به همین دلیل رفت وآمد های او به آژانس ادامه داشت تا این که روز حادثه او را به خانه مجردی ام بردم ولی او تقاضای دیگری داشت که با مخالفت من روبه رو شد و مرا تهدید کرد که آبرویم را می برد! من هم از شدت عصبانیت از پشت سر موهایش را گرفتم و با تیغ گلویش را بریدم. او در همین حال به طرف پله ها دویدم تا فرار کند اما من دوباره او را به داخل خانه کشاندم و آن قدر با تیغ موکت بری گلویش به گلویش زدم که بی حرکت شد. بعد مقداری مواد مصرف کردم و سپس برای آن که بتوانم جسد را حمل کنم یک تیغه آهن بری خریدم چون کمان اره را در خانه داشتم. بعد از آن که جسد را تکه تکه داخل پلاستیک های مشکی زباله گذاشتم، آن ها را با پراید به ابوطالب ۶۲ بردم و شبانه درون گاری زباله شهرداری انداختم که بعد از چند روز هم دستگیر شدم.بنا بر گزارش روزنامه خراسان، قاضی دکتر عرب میستانی که بر سطر سطر این پرونده جنایی اشراف داشت با طرح چند سوال تخصصی، وی را وادار کرد تا همه جزئیات این جنایت هولناک را بازگو کند و در نهایت با آخرین دفاعیات متهم و وکیل مدافع وی در حالی رای دادگاه صادر شد که صاحبان خون از خونخواهی زن جوان گذشتند و بدین ترتیب با منتفی شدن قصاص نفس، قضات دادگاه وی را از جنبه عمومی جرم محاکمه کردند و رای به محکومیت این متهم دادند.
بر اساس این رای که به امضای قضات با تجربه شعبه چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی رسیده است «وحید» از جنبه عمومی جرم قتل به تحمل ۱۰ سال زندان، به خاطر اختفای جسد به تحمل یک سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق و به اتهام جنایت بر مرده(میت) نیز به پرداخت دیه محکوم شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با ارسال پرونده به دیوان عالی کشور، روند رسیدگی به این پرونده ادامه خواهد یافت.
ازدواج احساسی !
وقتی همسرم بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت، با مردی ازدواج کردم که در دوران نوجوانی به او عشق می ورزیدم ولی این ازدواج احساسی در حالی روزگارم را سیاه کرد که فهمیدم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و توجهی به فرزندانم نمی کند ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن ۵۵ ساله ای که اشک پهنای صورتش را خیس کرده بود، با بیان این که دیگر تحمل این زندگی نکبت بار را ندارم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: در خانوادهای بی حاشیه و آرام بزرگ شدم.
مادرم زن مهربان و خوش بیانی بود به طوری که با بسیاری از اهالی محل و همسایگان رفت و آمد میکرد. هر بار که از مدرسه به خانه بازمیگشتم «کبری» خانم را می دیدم که با مادرم مشغول گفت وگو و سبزی پاک کردن است. او صمیمی ترین دوست مادرم بود و در هرکاری به یکدیگر کمک می کردند. تازه وارد دبیرستان شده بودم که یک روز متوجه نگاه های عاشقانه «شهرام» شدم. او پسر کبری خانم بود و هر روز کنار منزلشان منتظر می نشست تا من از کنار او عبور کنم. اگر چه من هم عاشق او شده بودم ولی او هیچ گاه خواسته قلبی اش را به من نگفت تا این که در ۱۷ سالگی به خواستگاری «احمد» پاسخ مثبت دادم.
او سرایدار یک مدرسه بود و بسیار زحمت می کشید. من هم در کنار او عاشقانه کمکش می کردم . زندگی خیلی خوبی داشتم تا این که بعد از به دنیا آمدن سومین فرزندم، سرنوشت روی دیگر خود را به ما نشان داد. با آن که مانند خیلی از زوجها، مشکل اقتصادی داشتیم اما همه این فراز و نشیب ها را با یکدیگر پشت سر می گذاشتیم؛ اما یک روز که همسرم حال مناسبی نداشت، نتیجه آزمایش های پزشکی رشد یک تومور سرطانی را تایید کرد و از آن روز به بعد زندگی ما آشفته شد. حال همسرم خوب نبود و من فقط به پرستاری از او می اندیشیدم و کارهای شخصی اش را انجام می دادم.
خلاصه روزهای تلخی را می گذراندم تا این که شوهرم از دنیا رفت و من به جای او سرایدار همان مدرسه شدم. چند ماه بعد روزی یکی از زنان همسایه برای دیدارم به مدرسه آمد و در میان سخنانش از «شهرام» نام برد. او گفت: از کبری خانم خبری داری؟ پسرش کارمند است و اوضاع مالی خوبی دارد؛ اما بعد از یک ازدواج ناموفق دیگر مجردی زندگی می کند!
با این جمله قلبم فرو ریخت و خاطرات گذشته در ذهنم مرور شد. در همین زن همسایه ادامه داد: او فرزندی ندارد و اگر صلاح بدانی شما را به یکدیگر معرفی کنم! بالاخره من و شهرام بعد از چندبار گفت وگو و قرار ملاقات با یکدیگر ازدواج کردیم ولی هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم شهرام به مواد مخدر اعتیاد دارد. با وجود این به خاطر احساسی که از دوران نوجوانی نسبت به او داشتم با خودم فکر کردم به راحتی می توانم او را از این منجلاب نجات بدهم! اما اکنون ۱۰ سال از آن تصمیم احساسی می گذرد و در حالی روزهای وحشتناکی را سپری می کنم که شهرام بارها مرا کتک زده است و چشم دیدن فرزندانم را ندارد! او نه تنها به من نفقه نمی دهد بلکه همه حقوقش را نیز برای تامین مواد مخدر هزینه می کند!
حالا من با حقوق سرایداری مخارج زندگی را تامین می کنم و شرمنده فرزندانم شده ام ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ محمدولیان (رئیس کلانتری نجفی مشهد) بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای برای نجات شوهر این زن از گرداب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
رمزگشایی «قاتل برنجی» از قتل نافرجام!
«قاتل برنجی» در ادامه اعترافات تکان دهنده خود راز یک قتل نافرجام دیگر را در حالی فاش کرد که طعمه ۳۲ ساله وی به طرز عجیبی از چنگ مرگ گریخته است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن جوانی که مادر و خواهرش طعمه «قتل های برنجی» شده اند، درباره ماجرای قتل نافرجام خود به کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد گفت: مدتی بعد از آن که مادرم در آبان سال ۱۴۰۰ بر اثر عوارض ناشی از مسمومیت دارویی جان خود را از دست داد، من هم دچار نوعی بیماری زنانگی شدم و حالم خوب نبود؛ به همین خاطر نزد پزشک رفتم و داروهای تجویزی او را مصرف می کردم اما در این میان «مهران-ر»(قاتل برنجی) که شوهرخواهرم بود، مدام اصرار می کرد تا از قرص های چرک خشک کن (آنتی بیوتیک) استفاده کنم. او شخصیتی داشت که وقتی روی موضوعی متمرکز می شد،آن قدر با اعصاب طرف مقابل بازی می کرد تا به هدفش برسد و خواسته اش اجرا شود. به قول معروف خیلی روی اعصاب بود به همین خاطر هم برای مصرف کپسول چرک خشک کن اصرار می کرد که بالاخره پذیرفتم و او طوری کپسول را از درون خشاب قرص بیرون کشید که به هیچ وجه مشکوک نشدم؛ اما زمانی که قرص را مصرف کردم گویی مویرگ های سرم تکان خورد!
حالم دقیقا شبیه حال مادرم قبل از مرگ بود! و من هم حس و حال و دردهای وحشتناکی را تحمل می کردم که مادرم از آن درد سخن می گفت.
به همین خاطر بلافاصله از خواهرم خواستم هرچه سریع تر مرا به بیمارستان برسانند! می گفتم حالم مانند دردهای مادر است و مرگ به سراغ من هم می آید! در بیمارستان هم وقتی علت را پرسیدند به کادر درمانی گفتم علاوه بر داروهایی که پزشک تجویز کرده، قرص دیگری را هم مصرف کرده ام که یکی از آشنایان به من داد! ولی از مهران نام نبردم! آن ها هم علت مسمومیت را تداخل دارویی تشخیص دادند و من بستری شدم؛ اما خوشبختانه بعد از ۴روز از مرگ نجات یافتم. با وجود این، حتی بعد از مرگ ۲ خواهرم نیز هیچ گاه به مهران مشکوک نشدم! و نمی دانستم او «قاتل برنجی» است ولی زمانی که از طریق روزنامه خراسان در جریان اعترافات وحشتناک او قرارگرفتم، تازه فهمیدم که آن کپسول چرک خشک کن همان قرص برنج بود و من به طرز عجیبی از چنگ مرگ گریخته ام!...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:کارآگاهان زبده دایره قتل عمد پلیس آگاهی مشهد که طی روزهای گذشته و با بررسی های نامحسوس در پرونده های پزشکی اطرافیان «قاتل برنجی»، ابعاد این ماجرای هولناک را کنکاش کرده بودند، با دستور ویژه قاضی وحید خاکشور (قاضی پرونده قتل های برنجی) تحقیقات تخصصی را به سرپرستی سرهنگ نجفی برای کشف زوایای پنهان جنایت های احتمالی دیگر وی ادامه دادند و در حالی به سرنخ های مهمی از قتل نافرجام زن۳۲ ساله رسیدند که متهم مانند همیشه سعی داشت این جنایت های هولناک را پنهان کند اما او با راهنمایی های تجربی مقام قضایی دوباره مقابل استوار یکم شفاعی(افسرپرونده) نشست و با مشاهده دلایل و مدارک مستند، راز قتل نافرجام یکی دیگر از طعمه های خود را فاش کرد.
او گفت: دلیل خاصی برای قتل خواهرزنم نداشتم و خودم هم نمی دانم که چرا تصمیم به قتل او گرفتم ولی مانند قربانیان دیگر،کپسول حاوی قرص برنج را به او نیز به بهانه بهبود بیماری خوراندم ولی او بعد از انتقال به بیمارستان زنده ماند!
بنابر گزارش روزنامه خراسان،تحقیقات بیشتر برای ریشه یابی دیگر جنایت های احتمالی این متهم خطرناک با دستورهای قاطع قضایی و زیرنظر سرهنگ محمدرضا فدائیان (رئیس پلیس آگاهی مشهد) همچنان ادامه دارد و گروه کارآگاهان بررسی های موشکافانه ای را برای یافتن سرنخ هایی از کلاف پیچیده این پرونده جنایی آغاز کرده اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:در همین حال جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی که به طور ویژه بر روند تحقیقات جنایی نظارت دارد، از شهروندان خواست چنانچه افرادی از سال ۹۰ تاکنون با متهم مذکور (قاتل برنجی) ارتباط داشته اند و نزدیکان و اطرافیان آن ها به طرز مشکوکی فوت کرده اند، برای بررسی موضوع به اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد مراجعه کنند.
سردار سرتیپ دوم احمدنگهبان افزود: همه اظهارات مطلعان در پرونده مذکور به طور محرمانه مورد بررسی قرار می گیرد و هویت آنان به هیچ وجه افشا نخواهد شد.
درخور یادآوری است:عامل قتل برنجی که با رد یابی های اطلاعاتی کارآگاهان دستگیر شد تاکنون در حضور قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد،به قتل۵ نفر با قرص برنج وقتل پدرش با خوراندن تریاک اعتراف کرده بود که اخبار آن در صفحه حوادث روزنامه خراسان طی روزهای گذشته منتشر شده است.
سـاقی پـارک !
از لحظه ای که پدر و مادر بیمارم وارد کلانتری شدند و مرا در این وضعیت دیدند، عرق شرم بر پیشانی ام نشست و آرزو می کردم کاش زمین دهان باز می کرد و مرا می بلعید چرا که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان ۳۰ ساله ای که در عملیات پاکسازی فضاهای سبز و جمع آوری معتادان متجاهر هنگام مصرف موادمخدر دستگیر شده بود، با بیان این که هفته ای یک میلیون تومان «گل» (ماده مخدر) مصرف می کنم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: من فرزند بزرگ خانواده بودم و تا مقطع دیپلم درس خواندم اما بعد از آن ادامه تحصیل ندادم چرا که دوست داشتم زودتر وارد بازار کار شوم و مستقل زندگی کنم.
پدرم با پراید مدل پایین مسافرکشی می کرد و به سختی هزینه های زندگی را می پرداخت. در این شرایط سراغ حرفه نصب دوربین های مداربسته رفتم و خیلی زود مهارت حرفه ای را کسب کردم. مادرم همواره نصیحت می کرد که در انتخاب دوست و همنشین دقت کنم ولی من مشغول کار در ساختمان ها و مغازه ها بودم و فقط روزهای تعطیل با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می رفتم.خلاصه کاروبارم خیلی خوب بود و درآمد بالایی داشتم تا این که سروکله چندتن از دوستان دوران دبیرستانم پیدا شد. من که از دیدن آن ها خوشحال شده بودم، چندبار در پارک ها و فضاهای سبز با یکدیگر قرارگذاشتیم. آن ها سیگار می کشیدند و گاهی به من تعارف می کردند.در یکی از همین روزها با «بهادر» در پارک آشنا شدیم. او با «وحید» دوست صمیمی دوران دبیرستانم رفت وآمد داشت و به قول معروف خیلی نترس بود. طولی نکشید که به پیشنهاد «بهادر» مصرف بنگ و گل را هم در کنار سیگار شروع کردیم چرا که «بهادر» همواره انواع مواد مخدر را به همراه داشت و به کسانی که نمی توانستند یا نمی خواستند مواد مصرف کنند،برچسب «ترسو» و «بچه ننه» می زد. خلاصه زمانی به خود آمدم که مشتری ثابت پارک شده بودم و مدام«گل» مصرف می کردم اما با این جمله خودم را توجیه می کردم که من تفننی می کشم و معتاد نمی شوم!
بالاخره زمانی فهمیدم در دام مواد افیونی گرفتار شده ام که دیگر دیر شده بود. تازه فهمیدم «بهادر» از توزیع کنندگان سابقه دار موادمخدر است و با همین شیوه زندگی جوانان زیادی را با این ماده خانمانسوز به تباهی کشانده است. حالا دیگر از هر فرصتی برای مصرف موادمخدر استفاده می کردم و این موضوع در روند نصب دوربین ها خلل ایجاد می کرد تا مدتی که آرام آرام همه مشتریانم را از دست دادم و دیگر افراد کمتری از من برای نصب دوربین مداربسته دعوت می کردند. در این شرایط کارم به جایی رسید که به همراه دوستان معتادم فقط در پارک ها به سر می بردم و هفته ای یک میلیون تومان موادمخدر مصرف می کردم. از سوی دیگر به پیشنهاد یکی از دوستانم تصاویر زیادی را روی اعضای بدنم خالکوبی کردم تا خودم را فردی نترس و قلدر معرفی کنم. مادرم وقتی این خالکوبی ها را دید، همه آرزوهایش فروریخت. او دوست داشت مرا در لباس دامادی ببیند اما معتقد بود هیچ دختری با دیدن این خالکوبی ها با من ازدواج نمی کند ولی من در منجلاب اعتیاد غرق بودم و به اشک های مادرم توجهی نداشتم تا این که وقتی در پارک مشغول استعمال موادمخدر بودیم، در محاصره نیروهای انتظامی کلانتری شفا قرارگرفتیم و دستگیر شدیم . حالا هم از دیدن پدر و مادرم عرق شرم بر پیشانی ام نشسته است اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با دستور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) تلاش پلیس برای دستگیری ساقی پارک آغاز شد و جوان معتاد نیز به مرکز ترک اعتیاد انتقال یافت تا شاید مسیر صحیح زندگی را پیدا کند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی