اعتراف سارق «شاه کلیدی» روی تخت بیمارستان!
موتورسوار ۴۴ساله ای که هنگام فرار از چنگ پلیس ،کنترل موتورسیکلت را از دست داد و نقش بر زمین شد، تاکنون به چندین فقره سرقت از خودروها با «شاه کلید»معروفش روی تخت بیمارستان اعتراف کرده است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل مرد میانسالی که در حال بازکردن صندوق عقب یک دستگاه پراید بود، با مشاهده نیروهای انتظامی،روی موتورسیکلتی پرید که در کنار خودرو به صورت روشن پارک بود. موتورسوار مذکور در حالی از صحنه گریخت که جعبه سنگینی نیز در ترک آن قرارداشت اما وقتی نیروهای گشت کلانتری آبکوه به تعقیب مظنون به سرقت پرداختند، او کنترل موتورسیکلت را از دست داد و در کف آسفالت نقش بر زمین شد. در همین حال عوامل انتظامی با دستور سرهنگ روح ا... لطفی(رئیس کلانتری آبکوه) این مرد ۴۴ساله را برای مداوای پای زخمی اش به بیمارستان انتقال دادند و بدین ترتیب تحقیقات پلیس در حالی برای کشف راز سرقت های وی ادامه یافت که مشخص شد،جعبه سنگین آچار گیربکس تریلی و دو کیف دستی پر از مدارک شناسایی و کارت های بانکی و سوخت متعلق به دیگران روی ترک موتورسیکلت وی قرارداشت. بنابر گزارش روزنامه خراسان ،در ادامه بازرسی ها ۳ دسته کلید به همراه «شاه کلید دست ساز» عجیبی کشف شد که متهم ادعا کرد این شاه کلید معروف اوست که برای بازکردن صندوق عقب خودروها استفاده می کند. این مرد موتورسوار در حالی روی تخت بیمارستان به ۳ فقره سرقت از خودروها اعتراف کرد که ساعتی قبل از دستگیری نیز به یک دستگاه کامیون در اطراف میدان امام حسین(ع) دستبرد زده بود. به همین دلیل ادامه بازجویی ها از وی با دستور رئیس کلانتری به زمان انتقال وی به مقر انتظامی موکول شد.
اعترافات تکان دهنده دختر طماع در صحنه جنایت!
دختر جوانی که پدرثروتمندش را به طرز فجیعی در مشهد به قتل رساند ،روز گذشته و در اعترافاتی تکان دهنده زوایای جدیدی از جنایت خود را هنگام بازسازی صحنه جرم فاش کرد.
سید خلیل سجادپور- روزنامه خراسان/دختر جوانی که پدرثروتمندش را به طرز فجیعی در مشهد به قتل رساند ،روز گذشته و در اعترافاتی تکان دهنده زوایای جدیدی از جنایت خود را هنگام بازسازی صحنه جرم فاش کرد.به گزارش روزنامه خراسان،صبح روز گذشته «زیبا»دختر۳۱ ساله ای که به اتهام قتل پدر افغانستانی خود در بازداشت به سر می برد با دستور قاضی وحید خاکشور(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)به صحنه جنایت هدایت شد و مقابل دوربین قوه قضاییه قرارگرفت . در بازسازی صحنه جرم ابتدا سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)خلاصه ای از ماجرای این جنایت فجیع و چگونگی دستگیری متهم را شرح داد و سپس دختر ۳۱ ساله پس از تفهیم مواد قانونی از سوی مقام قضایی مبنی بر این که مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند به تشریح صحنه جنایت پرداخت و گفت:ظهر دوازدهم آذر بود که پدرم به همراه خانمی که امور مربوط به حسابداری او را انجام می داد به در منزلم آمدند اما پدرم به تنهایی به طبقه سوم آپارتمان محل سکونتم در خیابان ایثارگران آمد. ابتدا به یاد گذشته ها افتادم که پدرم خیلی به من و مادرم بی توجهی می کرد و به خاطر خساستی که داشت خیلی برای ما هزینه نمی کرد در حالی که او مرد ثروتمندی بود و چندین واحد آپارتمان و ساختمان های دیگر داشت.این گلایه ها به جایی رسید که ناگهان عصبانی شدم و با میله آهنی (تایلور)چندضربه به سرش زدم . پدرم در حالی که به سمت در می رفت و چند مشت هم به در کوبید با من درگیر شد به گونه ای که پیراهنم را پاره کرد. بعد از این ماجرا من از قصابی محل، کارد دسته فلزی بزرگی را به امانت گرفتم و مقداری هم وایتکس خریدم. دوباره به خانه بازگشتم و جسد را تکه تکه کردم تا بتوانم آن را حمل کنم. به شوهرم نیز گفته بودم که مشتری برای آرایش دارم تا به خانه نیاید، چون من به حرفه آرایشگری هم مشغول بودم. در همین حال به سراغ حسابدار پدرم رفتم که چند ساعت در بیرون منزل منتظر بود، به او گفتم سوئیچ خودرو را به من بدهد و خودش برود. بعد هم برای آن که ذهن پلیس و برادرانم را گمراه کنم ،نقشه آدم ربایی طرح کردم و با گوشی پدرم به یکی از برادران ناتنی ام پیام دادم که پدرشما نزد ماست وبعد برای پرداخت پول هماهنگ می کنیم!ولی جسد هنوز در خانه بود به همین دلیل خودروی تیبای یکی از دوستانم را به امانت گرفتم و به خاطر این که او به منزلم نیاید طوری هماهنگ کردم که کلید تیبا را با آسانسور به طبقه سوم بفرستد. بعد از این ماجرا تکه های جسد پدرم را درون چمدان جاسازی کردم و به صندوق عقب تیبا انتقال دادم و سپس خودرو را در پشت دیوار یک مدرسه پارک کردم که ناگهان پلیس به سراغم آمد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است با اعترافات تکان دهنده این زن جوان،قاضی خاکشور پایان بازسازی صحنه قتل را اعلام کرد و متهم مذکور برای ادامه دادرسی روانه زندان شد.
ماجرای قتل هولناک راننده مسافرکش به ایستگاه «دار» رسید
دو برادر که در جنایتی هولناک،راننده تاکسی اینترنتی را در اوج قساوت به قتل رسانده بودند و ۶ روز با جسد او در شهر می گشتند، با حکم قاطع قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به قصاص و تحمل دهها سال زندان محکوم شدند و بدین ترتیب این ماجرای وحشتناک به ایستگاه «دار» رسید.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، پانزدهم مرداد سال ۴۰۱ ،پرونده ای در پلیس آگاهی گشوده شد که محتویات آن نشان می داد راننده ۵۵ساله تاکسی اینترنتی که مشغول مسافرکشی بود تا نان حلال بر سفره اعضای خانواده اش بگذارد، دیگر به خانه بازنگشته است؛ اما بررسی های مقدماتی کارآگاهان بیانگر آن بود که خودروی تیبای راننده مذکور در خیابان های شهر تردد می کند.
در همین حال فرزندان «بهمن-ر» (راننده گمشده) ناگهان خودروی پدرشان را هنگام عبور در یکی از خیابان های مشهد مشاهده کردند که جوان غریبه ای رانندگی آن را به عهده داشت.وقتی آن ها به سوی خودروی پدرشان هجوم بردند، در یک لحظه راننده جوان پدال گاز را فشرد و از مقابل دیدگان آن ها ناپدید شد.طولی نکشید که با گزارش این ماجرا به کارآگاه پلیس آگاهی، فرضیه سرقت و آدم ربایی و جنایت احتمالی قوت گرفت و بدین ترتیب گروه ورزیده ای از کارآگاهان با هدایت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی) در حالی تحقیقات جنایی را آغاز کردند که قاضی محمود عارفی راد(قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) دستورهای خاص و محرمانه ای را برای ردیابی سرنخ های موجود صادر کرده بود . بنابراین خیلی زود کارآگاهان با رصدهای اطلاعاتی و بهره گیری از توان تجهیزاتی پلیس ،جوان ۲۵ ساله ای به نام «ایمان» را در بولوار رسالت مشهد دستگیر کردند که سرنخ های پلیسی به او رسیده بود.
این جوان در همان بازجویی های اولیه به قتل راننده میانسال اعتراف کرد و گفت: به خاطر مشکلات مالی که با آن دست به گریبان بودیم به همراه برادرم «علی»تصمیم به سرقت یک دستگاه خودرو گرفتیم تا با فروش آن هزینه های اعتیاد و مشکلات مالی خودمان را حل کنیم. این بود که ابتدا تاکسی اینترنتی را اجاره کردیم و با گشت و گذار بی هدف در شهر مبالغ بالایی هم به راننده پرداختیم تا اعتمادش را جلب کنیم. به همین خاطر شماره تماس راننده را هم گرفتیم تا اگر به مقصد دیگری رفتیم به طور مستقیم با خودش ارتباط بگیریم و او همه مبلغ کرایه را برای خودش بردارد!گزارش روزنامه خراسان حاکی است، این متهم ۲۵ ساله ادامه داد:چند ساعت بعد زمانی که چاقو ، طناب و چسب پهن تهیه کردیم، دوباره با همان راننده (بهمن-ر) تماس گرفتیم و او را به مکانی خلوت در جاده کلات بردیم؛ در همین حال برادرم «علی» با شکنجه و وارد آوردن ضربات چاقو ،قصد داشت تا رمز کارت بانکی او را بگیرد که راننده مقاومت می کرد و در نهایت او را با طناب خفه کرد اما زمانی که جسد را در صندوق عقب تیبا گذاشتیم، خیلی سرگردان بودیم و نمی دانستیم چگونه از شر جسد رها شویم؛ به همین دلیل حدود ۶ روز جسد را درون خودرو نگه داشتیم و با آن دور می زدیم تا جایی برای دفن جسد پیدا کنیم که بالاخره آن را در زمین های انتهای بولوار رسالت دفن کردیم.با این اعترافات وحشتناک، بلافاصله گروه عملیاتی کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)در کنار قاضی «عارفی راد» عازم محل دفن جسد شدند و با راهنمایی های متهم ۲۵ ساله، جسد را با کمک امدادگران آتش نشانی از زیر خاک بیرون کشیدند.بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با لو رفتن این جنایت وحشتناک، دامنه عملیات کارآگاهان به زابل رسید و «علی» (متهم۳۱ ساله) نیز دستگیر و به مشهد منتقل شد. متهم به قتل نیز جزئیات دیگری از این ماجرای هولناک را فاش کرد و گفت: پس از آن که با شکنجه و تهدید رمز کارت بانکی راننده را گرفتیم، من طناب را به دور گردنش انداختم و او راخفه کردم. سپس اموال سرقتی را نیز در جاده بهشت رضوان زیر خاک پنهان کردیم تا شناسایی نشویم. بعد از این ماجرا هم من به زابل گریختم ولی باورم نمی شد به همین راحتی دستگیر شوم!
در پی اعترافات صریح متهمان، بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی وقت ویژه قتل عمد انجام شد و بدین ترتیب عاملان این جنایت وحشتناک در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پای میز محاکمه نشستند.
در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی محمدشجاع پور فدکی و مستشاری قاضی جواد آسیان یزد برگزار شد، «علی-ز» (متهم به قتل)حتی حضور خود در مشهد را نیز انکار کرد و مدعی شد در روز وقوع جنایت کنار خانواده اش در زابل بود؛ اما اظهارات همسر برادرش بر حضور وی در مشهد مهر تایید زد و این گونه همه راه های انکار بسته شد.از سوی دیگر نیز «ایمان» (متهم ردیف دوم) در حضور قضات باتجربه شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به تشریح جزئیات و چگونگی وقوع جنایت پرداخت که با سطر به سطر تحقیقات قضایی مطابقت داشت.براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،پس از پایان جلسات محاکمه،قضات دادگاه وارد شور شدند و در نهایت رای خود را درباره پرونده جنایت در اوج قساوت، صادر کردند. بنابراین رای قاطع قضایی که به امضای قضات شجاع پور فدکی و آسیان یزد رسیده، متهم«علی-ز» به اتهام ارتکاب قتل عمدی مرد مسلمان به قصاص نفس، پرداخت دیه برای ایراد جرح عمدی، به اتهام آدم ربایی به تحمل ۱۲.۵سال حبس ، به خاطرسرقت مقرون به آزار(زورگیری)به۱۲.۵سال زندان و۷۴ضربه شلاق، به دلیل نگهداری شوکر و اسپری فلفل به تحمل ۳سال حبس و همچنین اختفای جسد به تحمل ۱۵ماه زندان محکوم شده است.در همین حال«ایمان-ز» (متهم دیگر پرونده) نیز به اتهام معاونت در ارتکاب قتل عمد به تحمل ۲۷ سال زندان و برای اتهامات آدم ربایی،سرقت به عنف و اختفای جسد نیز به تحمل بیش از۲۳سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.این گزارش حاکی است:رای مذکور با اعتراض متهمان قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
زندگی در ترکیه تا سرقت درخیابان !
چهارسال بیشتر نداشتم که پدرم هنگام کار در یک ساختمان درحال احداث از ارتفاع سقوط کرد و جان سپرد. از آن روز به بعد بدبختی های من در حالی رقم خورد که مادرم به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی با مرد پولدار هموطن خودمان ازدواج کرد و من و خواهرم را هم به خانه آن مرد برد؛ ولی او از همسر اولش ۹ فرزند داشت و مدام در حال دعوا و مشاجره بودند.
زمانی که به ۱۲سالگی رسیدم، دست خواهر۹ساله ام را گرفتم و به منزل پدربزرگم پناه بردم. خودم نیز نزد یکی از دوستان پدربزرگم به یادگیری سیمکشی برق ساختمان مشغول شدم. در حالی که به ۱۷ سالگی رسیده بودم، روزی پای بساط دیگر کارگران ساختمانی نشستم و با آن ها برای مصرف موادمخدر همراه شدم. خیلی زود صاحب کارم متوجه اعتیادم شد و مرا از آن جا بیرون انداخت. بعد از مدتی بیکاری با دورریزهای پارچه مبلی کیف های زیبایی می ساختم و آن ها را در بازار می فروختم؛ ولی یک روز که به خاطر مصرف شیشه دچار تشنج شده بودم کنار خیابان افتادم و چند ساعت بعد خودم را روی تخت مرکز ترک اعتیاد دیدم. به همین خاطر تا یک سال مواد را کنار گذاشتم و زمانی که مادرم جشن ترک اعتیادم را گرفت، به دختری دلباختم که پدر پولداری داشت و خانواده اش مخالف ازدواج ما بودند؛ اما من در ۱۹ سالگی عاشق «بهاره»بودم و رهایش نکردم تا این که بالاخره پدرش رضایت داد و از ما خواست از ایران به ترکیه برویم. او همه مخارج مهاجرت را پرداخت و من و «بهاره» زندگی جدیدی را در ترکیه آغاز کردیم. آن جا من در منزل بزرگ ویلایی باغبان شدم اما با به دنیا آمدن پسرم دیگر درآمدم کفاف زندگی را نمی داد. در این شرایط به یک شرکت ساختمانی معرفی شدم و در قسمت برق ساختمان های درحال احداث کار می کردم ولی محل کارم در یک شهر دیگر بود؛ به همین خاطر هر ۲ هفته یک بار به منزلم می آمدم تا در کنار همسر و فرزندم باشم. اما یک روز وقتی سرزده وارد خانه ام شدم تا همسرم را غافلگیر کنم، ناگهان او را در کنار مردی غریبه دیدم که صدای خنده هایشان فضای اتاق را پرکرده بود. در یک لحظه با آن مرد درگیر شدم ولی او با همکاری همسرم از خانه فرارکرد. دیگر نمی توانستم به این زندگی مشترک ادامه بدهم به همین دلیل به ایران بازگشتیم و بعد از چندماه از «بهاره» جدا شدم و سرپرستی پسرم را هم به او سپردم. دوباره در حالی به خانه پدر بزرگم بازگشتم که بیکار بودم و پولی برای مخارج زندگی نداشتم. در همین روزها با دختری آشنا شدم که برای کمک به پدربزرگم گاهی به منزل آن ها رفت وآمد داشت و به آن ها سر می زد . وقتی دیدم «ستاره» دختری بسیار مهربان است، او را از خانواده اش خواستگاری کردم . «ستاره» در مجالس عروسی،عکاسی می کرد و این گونه با موافقت خانواده اش ما زندگی مشترکمان را در یک اتاق سرایداری آغاز کردیم چرا که من بعد از ازدواج، نگهبان یک مجتمع مسکونی شده بودم.
روزهای خوش زندگی به سراغم آمده بودند و خودم را خوشبخت ترین آدم روی زمین می دانستم ولی یک روز به خاطر وسوسه های بیهوده به سراغ دوستان قدیمی ام رفتم و با تعارف اولین سیگار، مقداری هم شیشه خریدم و شروع به مصرف کردم بدون آن که به عواقب آن و گذشته ام فکر کنم!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این مرد۳۸ ساله در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: چندماه گذشت و در حالی که باردیگر در مرداب اعتیاد افتاده بودم،مدیر ساختمان متوجه ماجرا شد و مرا از محل کارم(سرایداری)اخراج کرد. باردیگر سرپناهم را از دست دادم و بازهم به خانه پدربزرگم رفتم . در این وضعیت «ستاره» هم از من طلاق گرفت چرا که به خاطر مصرف شیشه،دچار توهم می شدم و او را به شدت کتک می زدم. با رفتن «ستاره» روزهای تلخ و وحشتناک من دوباره آغاز شد. حالا برای تامین هزینه های اعتیادم به سرقت از خودروها روی آورده بودم که روزی هنگام دستبرد به یک پراید مدل پایین به چنگ نیروهای گشت نامحسوس کلانتری افتادم و دستگیر شدم؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد) تحقیقات ماموران تجسس برای کشف سرقت های دیگر این مرد شیشه ای ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
رمز گشایی از معمای مرگ راننده پراید در بیابان!
با کشف جسد مرد ۴۰ ساله ای داخل یک دستگاه پراید که در بیابان های اطراف روستای کنویست مشهد رها شده بود، تحقیقات گسترده کارآگاهان پلیس آگاهی برای رمز گشایی از این معمای جنایت گونه آغاز شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ساعت ۲۰:۳۰ دوشنبه گذشته، نیروهای پاسگاه انتظامی هلالی مشهد در جریان مرگ مشکوک مرد جوانی داخل یک دستگاه پراید قرارگرفتند و بلافاصله برای بررسی موضوع به بیابان های روستای کنویست عزیمت کردند. آنان با مشاهده جسدی که در صندلی عقب خودرو افتاده بود، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. به این ترتیب با حضور قاضی وحید خاکشور و عوامل بررسی صحنه جرم در محل کشف جسد تحقیقات در این باره آغاز شد.
بررسی های مقدماتی نشان داد جسد مربوط به جوانی حدود۴۰ ساله به نام «محمود-ج» است که آثاری از کبودی در زیر گلویش دیده می شود. با قوت گرفتن فرضیه های متفاوتی مانند زورگیری و احتمال وقوع جنایت در پی خفگی، گروهی از کارآگاهان اداره جنایی نیز با دستور سرهنگ محمدرضا فدائیان(رئیس پلیس آگاهی مشهد)وارد عمل شدند و تحقیقات پلیسی را درکنار مقام قضایی ادامه دادند.
بنا بر نظر پزشکی قانونی حدود ۳۶ ساعت از مرگ مرد۴۰ ساله گذشته بود که بررسی های کارشناسی مشخص کرد وی کارگر یکی از مراکز تولیدی است که در زمینه چاپ و نشر فعالیت می کند.
از سوی دیگر ادامه تحقیقات کارآگاهان بیانگر آن بود که پراید نقره ای رنگ متعلق به مردی است که جسد وی داخل خودرو قرار دارد و عامل یا عاملان جنایت، پراید را به همراه جسد داخل گودالی در بیابان های نزدیک روستا رها کرده اند.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که تلاش کارآگاهان با راهنمایی های مقام قضایی و در تاریکی شب برای رمز گشایی از این معمای جنایت گونه ادامه داشت هیچ اثری از گوشی تلفن همراه راننده نیز در محل نبود. همچنین مشخص شد خانواده مرد ۴۰ ساله پانزدهم دی با مراجعه به کلانتری گلشهر مشهد، گم شدن «محمد-ج» را به پلیس گزارش داده اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با جمع آوری اطلاعات تخصصی،تحقیقات بیشتر توسط سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) ادامه دارد.
ماجرای دختر نوجوانی که کارتن خواب شد !
تک دختری ۱۵ ساله بودم که دنیایش در درس و کتاب و مدرسه خلاصه می شد. من همیشه دختری شاد و پرانرژی بودم و پدرم وضع مالی تقریبا خوبی داشت. با همین سن کم هم خواستگار برایم می آمد و پدر و مادرم به شدت مخالف ازدواج زودهنگام من بودند. مادرم خانه دار بود و پدرم کارگاه تولیدی داشت. یک روز که از مدرسه با دوستانم پیاده مسیر را سمت خانه می آمدیم، پسری سد راهمان شد و از من تقاضای دوستی کرد که با مخالفت من روبه رو شد. از آن روز به بعد مزاحمت و تعقیب من تا نزدیک خانه آغاز شد، به گونهای که این موضوع دیگر داشت برایم دردسر ساز می شد. مدیر مدرسه از طریق دوستانم متوجه شده بود که با پلیس تماس گرفت تا در اطراف مدرسه گشت بزنند. همین تماس باعث شد چند روزی دیگر او را نبینم. آن جا بود که فهمیدم درگیر یک عشق خیابانی شده و به مزاحمت هایش عادت کرده ام. درکل انگار دوست داشتم باز هم او را ببینم. مدتی گذشت و او دوباره به مسیر مدرسه برگشت. این بار قبول کردم که با او وارد رابطه دوستی شوم. این آغاز ماجرای سرنوشت سیاهم در زندگی شد.
دختر ۱۷ ساله در ادامه سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: چند ماهی از دوستی ما می گذشت که کم کم متوجه شدم «آرمان» به گل و تریاک اعتیاد دارد و این قضیه باعث شد کنار بکشم و رابطه ام را خاتمه بدهم. اما او به شدت ممانعت می کرد و می گفت ترک خواهد کرد . من هم که خودم را قهرمان عشق و عاشقی های سینمایی تصور می کردم تصميم گرفتم او را از این منجلاب نجات بدهم. به همین خاطر با هم به کلینیک ترک اعتیاد رفتیم و قرار شد جلسات درمان را ادامه دهد. او گفت: برای این که انگیزه ترک داشته باشد باید با من ازدواج کند و من هم که بدون او زندگی برایم مشکل بود قبول کردم و به سختی رضایت پدرم را گرفتیم و عقد موقت کردیم تا زمانی که تکلیف ترک اعتیادش روشن شود. بودن با او باعث شد حواسم از درس خواندن پرت شود و در اول دبیرستان ترک تحصیل کردم .
از آن جا به بعد دیگر آزادانه با هم بیرون می رفتیم تا این که یک روز به من گفت می خواهم آخرین باری که گل مصرف می کنم با تو باشد و قول می دهم بعداز آن دیگر به سمت مواد مخدر نروم. اصرارهای او و کنجکاوی های خودم باعث شد که قبول کنم، با هم گل مصرف کردیم. حال سرخوشی موقتی و عجیبی به من دست داد که برای هر جوانی در سن من جذاب بود و این گونه اعتیاد من هم شروع شد. از آن جا به بعد خودم به آرمان می گفتم با هم گل بکشیم و دور از چشم خانواده به آن اعتیاد پیدا کرده بودم. حالا آرمان جلسات درمان را رها کرده و به روزهای دوران اعتیاد برگشته بود. با این تفاوت که این بار من هم معتاد شده بودم.کم کم این عامل باعث شد سمت مخدرهای صنعتی دیگر هم کشیده شوم .هزینه مواد هردو نفرمان را من می دادم ولی مدتی بعد پدرم شک کرده بودکه این همه پولی که از او دریافت می کنم، کجا خرج می شود. او با زیر نظرگرفتن من متوجه قضیه شدو مرا درخانه حبس کرد. دو سه روزی گذشت دیگر شرایط برایم غیر قابل تحمل شد یک شب درغذای مادر و پدرم چند قرص خواب ریختم و زمانی که به خواب عمیق رفتند موفق به فرار از خانه شدم .حالا دیگر یک دختر معتاد بی سرپناه شده بودم که هیچ جایی برای خوابیدن نداشتم تا می توانستم از خانه دور شدم. «آرمان» هم که شرایطم را این گونه دید مرا رها کرد و ناپدید شد. از روی ناچاری و برای تامین هزینه های مواد به سمت جیب بری در اتوبوس ها رفتم و با پولی که از این راه به دست می آوردم مواد و خوراکم را تامین می کردم و شب های سردی را در پارک میگذراندم و باعث شد هدف دستبرد و آزار و اذیت جنسی از سوی چند مرد هوسران قرار بگیرم و بعد از آن دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. خانواده، زندگی با نشاط، سلامتی و مهم تر از همه عفتم را از دست داده بودم. یک روز که دراتوبوس کیف خانمی را می زدم توسط گشت نامحسوس دستگیر شدم و مرا به کلانتری رسالت انتقال دادند. این جا بود که متوجه شدم شاکی های بسیاری دارم. پدر و مادرم مرا از طریق کلانتری پیدا کردند و برخلاف آنچه تصور می کردم من را با شرایط موجود پذیرفته و تصمیم دارند مشکلات و شرایط اعتیادم را حل کنند اما من امیدوار نیستم به روزهای شاد و پرنشاط قبلی بازگردم. ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) اقدامات قانونی برای معرفی دختر نوجوان به مرکز ترک اعتیاد در حالی آغاز شد که شاکیان سرقت های وی خواهان جبران خسارت بودند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی