رضاشاه؛ پایانی که از آغاز معلوم بود!
رضاخان، پیش از تبدیلشدن به رضاشاه، ارتباطات گسترده و مؤثری با انگلیسیها داشت. او بعدها هم، با وجود همه غرور و نخوت قزاقی، منکر این ارتباط نبود. یحیی دولتآبادی در کتاب «حیات یحیی» به این مسئله اشاره میکند که رضاشاه، چندبار در جلسات خصوصی با مشاورانش، به اینکه انگلیسیها او را به قدرت رساندهاند، اشاره کردهاست، اما مدعی بوده که بعد از به قدرت رسیدن، آنها را دور زده! این ادعا البته با شواهد تاریخی موجود، چندان جور درنمیآید. مثلاً، در اردیبهشت سال 1308، در حالی که هنوز چهارسال از آغاز سلطنت رضاشاه نگذشته بود، او قیام بزرگ کارگران صنعت نفت جنوب را علیه استعمار انگلیس، با شدیدترین شکل ممکن سرکوب کرد. هرچند پهلوی اول، در سال 1311 خورشیدی، با ژستهای خاص خودش، پرونده قرارداد دارسی را به آتش انداخت، اما کمی بعد، با قرارداد 1933، نفت ایران را تا سال 1372 خورشیدی، با شرایطی به مراتب بدتر از قرارداد دارسی، به انگلیسیها واگذار کرد. رضاشاه به خواست انگلیسیها به پیمان سعدآباد پیوست تا در مقابل شوروی کمربند ضدکمونیستی ساخته شود.
رضاشاه در بسیاری از اقدامات امنیتی داخلی و خارجی خود، مانند سرکوب شورش دوستمحمدخان بلوچ یا کشف روابط تیمورتاش، وزیر دربار مقتدرش با روسها، کاملاً تحت اشراف اطلاعاتی بریتانیا فعالیت میکرد. شاید اشتباه غیرقابل بخشش او نزد انگلیسیها، همان تمایل پیداکردن به آلمانیها و به قدرت رساندن سیاستمدارانی مانند احمد متیندفتری در آبان سال 1318 بود؛ آن هم در شرایطی که به قول حسین فردوست، تمام افرادی که در کاخ و دربار رفت و آمد میکردند، به نوعی جاسوس انگلیسیها بودند. رضاشاه ظرف ششماه به اشتباهش پی برد و برای جلب رضایت انگلیسیها، علی منصور را نخستوزیر کرد؛ شاید اگر شرایط جنگ جهانی دوم نبود، انگلیسیها باز هم او را سر کار نگه میداشتند، اما منافع آنها بر این قرار داشت که ایران اشغال شود. به همین دلیل، در شهریور 1320 نیروهای متفقین از شمال، غرب و جنوب وارد ایران شدند و رضاشاه که طی این مدت، هیچ پشتوانه مردمی محکمی برای خودش ایجاد نکردهبود، ناچار فرار را بر قرار ترجیح داد و از تهران گریخت تا به دست روسها نیفتد و بعد، به تبعید توسط انگلیس تن در دهد. هرچند مسئله اعتماد به انگلیسیها، نقش مهمی در این فرجام داشت، اما همانطور که گفتیم، فقدان پشتوانه مردمی و دوری رضاشاه از مردم هم، تأثیر مهمی در این روند داشت؛ او، بهرغم رفتارهای فریبندهاش در ابتدای کار، دینستیزی را در قالب رفتاری خودش، یعنی با چاشنی خشونت آغاز کرد؛ در دوران او، عزاداری ممنوع شد، مراکز فساد گسترش یافت، حجاب را از سر زنان برداشتند و حتی علمای نامداری مانند آیتا... محمدتقی بافقی توسط شخص رضاشاه، مورد ضرب و جرح شدید و توهین قرار گرفتند. به همین دلیل، فرار او، چنانکه قابل پیشبینی بود، با استقبال و شادی زایدالوصف عمومی همراه شد. این اقدام عمومی، با وجود اشغال کشور توسط بیگانگان، خبر از شکاف عمیقی میداد که میان پهلوی اول و مردم وجود داشت.
در 24 اسفند 1256 در روستای آلاشت از توابع سوادکوه به دنیا آمد. پدرش «داداش بیگ» یاور فوج سوادکوه بود و پدران او نیز نظامی بودند. مرگ پدرش در 40 روزگی وی موجب شد مادرش «نوش آفرین» که اصالتا تهرانی بود، به تهران بازگردد. رضا و مادرش در محله سنگلج در تهی دستی زندگی می کردند تا اینکه به دلیل سابقه خانوادگی از سن 12 سالگی وارد «فوج سوادکوه» شد.
از همین زمان است که زندگی نظمی او آغاز و به تدریج مدارج نظامی را طی می کند. سال ۱۲۹۹، پس از کودتای سوم اسفند با لقب سردار سپهی به وزارت جنگ منصوب شد و تا سال ۱۳۰۲ این سمت را حفظ کرد. از سال ۱۳۰۲ رضا خان به نخست وزیری منصوب و سرانجام با تشکیل مجلس موسسان در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ و اعلام انقراض سلسله قاجار، رضاخان خود را شاه نامید.
مراسم تاجگذاری در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. با وقوع جنگ جهانی دوم در سوم شهریور ۱۳۲۰، ایران توسط شوروی از شمال و از جنوب توسط انگلیس اشغال شد که نقطه پایان سلطنت رضا شاه بود. وی تحت نظر نیروهای انگلیسی از بندرعباس با کشتی از ایران تبعید شد. ابتدا به جزیره موریس منتقل شد، سپس در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی تحت نظر قرار گرفت و همانجا نیز در ساعت ۵ بامداد روز ۴ مرداد ۱۳۲۳ (۲۶ ژوئیه ۱۹۴۴) درگذشت.
پیکرش را پس از مرگ به مصر بردند. جانشینش محمدرضا، اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه پدر را به ایران انتقال داد و با تشریفات رسمی در حرم حضرت عبدالعظیم دفن کرد. این شایعه هم وجود دارد که در ۲۴ دی ماه ۱۳۵۷ جسد وی به همراه جسد پسرش علیرضا توسط محمدرضا ابتدا به لس آنجلس و سپس به مصر منتقل شده است.
همسران رضاشاه
رضاخان در طول عمرش به طور قطع چهار زن گرفت که از هر کدام نیز فرزند داشت. بعضا زن پنجمی نیز به او نسبت می دهند، لذا در تعداد فرزندان او نیز بین ۱۱ تا ۱۲ فرزند اختلاف است.
در اولین ازدواج وی زمانی که واحد نظامی اش در همدان مستقر بود با زنی ازدواج می کند به نام «صفیه» که از او صاحب یک دختر می شود به نام فاطمه (همدم السلطنه). رضاخان با این زن همدانی بیشتر از یک سال زندگی نکرد و او را طلاق داد.
دومین همسرش که در بود و نبودش اختلاف است، مریم (یا زهرا) سوادکوهی است که از او نیز یک فرزند دختر به نام صدیقه پهلوی داشت. اختلاف اینجاست که بعضا این خانم و فرزندش را همان همسر نخست به حساب می آورند.
رضاخان پس از آن با تاج الملوک آیرملو ازدواج کرد که از وی صاحب ۴ فرزند شد: خدیجه (شمس الملوک)، دوقلوها؛ محمدرضا و زهرا (اشرف الملوک) و علیرضا
سال ۱۳۰۶ رضاشاه با ملکه توران (از خانواده های رجال قاجاری) ازدواج کرد. این ازدواج که به دور از چشم تاج الملوک صورت گرفته بود، با اطلاع وی و مخالفت های شدید سرانجام به طلاق انجامید. رضاشاه از وی صاحب یک فرزند به نام غلامرضا شد.
آخرین همسر رضاشاه عصمت الملوک دولتشاهی، نواده فتحعلی شاه قاجار که محبوب ترین همسر رضاشاه بود. فرزندان رضاشاه از عصمت عبارت از: عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، حمیدرضا و فاطمه.
«رضاخان میرپنج» بنیانگذار سلسله پهلوی «پهلوی» قبلاً اسم خانواده میرزا محمود خان، عضو وزارت پست و عنوان تلگرافی بانک شاهنشاهی بود که رضاخان از شباهت آن استفاده کرد و بر خود گذاشت. [۱]
در سال ۱۲۵۶ش. (۱۲۹۵ق.) در دهکده "آلاشت" از توابع "سواد کوه" در استان مازندران به دنیا آمد. [۲] او از یک خانواده نظامی ترکزبان و گمنام در مازندران بود. [۳] پدرش «داداش بیگ» به ایل «پالانی» منسوب بود. [۴] زمانی که او طفل شیرخوارهای بود، پدر را از دست داد و همراه مادر از سواد کوه به تهران آمد.
او به تشویق داییاش "ابوالقاسم" و نیز به سبب سختی معیشت، حدود سال ۱۲۷۱-۱۲۷۲ یعنی در ۱۵ سالگی به قزاقخانه پیوست. [۵]
اشرف پهلوی مدعی است که پدرش در سن ۱۶ سالگی وارد بریگاد قزاق شد و در سلک نظامیان در آمد. [۶]
مهدی بامداد، ورود رضاخان را به خدمت قزاقخانه در سن ۲۲ سالگی ذکر میکند و معتقد است، وی قبل از این در فوج سواد کوه، مشغول کار شده بود. [۷]
به تدریج در سالهای بعد، همه او را سربازی شجاع میشمردند. فرماندهان عالیرتبه، یکی بعد از دیگری، وی را در لشکرکشیهای خود برای سرکوب شورشهای ایالات، همراه میبردند. [۸]
رضاخان تا یک سال قبل از کودتای «سوم حوت ۱۲۹۹» ـ که او را نخست به مقام سردار سپهی و سپس رئیسالوزرایی و سرانجام سلطنت رساند ـ افسر قزاق سادهای بیش نبود. [۹]
عمدهترین ویژگی رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت؛ هرزگی، قلدری و باجخواهی از خانههای فساد و قمارخانهها برای تامین هزینههای عیاشی یا ارضای شهوات بود. [۱۰] [۱۱] [۱۲]
آنچه تمام منابع و حتی نزدیکان رضاخان به آن اذعان داشتهاند این است که میرپنج، سواد چندانی نداشت. محمدرضا پهلوی مینویسد: «... سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.» [۱۳]
شجاعت، بیباکی و صفات دیگرش باعث اقبال انگلیسیها به وی شد. استعمار کهن انگلیس در اواخر عمر قاجاریه، به دنبال تثبیت و حفظ منافع خودش در ایران بود. آنها تصمیم گرفتند با جلو انداختن رضاخان به اهداف خویش دست یابند. کودتای ۱۲۹۹ در واقع با همین هدف انجام شد. میرپنج با پشتیبانی افسران ژاندارمری و مشاوران نظامی انگلیس و ۳۰۰۰ نیرو در شب سوم اسفند ۱۲۹۹ به تهران رسید.
او ۶۰ تن از سیاستمداران سرشناس را دستگیر کرد و به احمدشاه (آخرین حاکم قاجاریه) اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است؛ «برای کسب اطلاع در باره این کودتا به مقاله «کودتای ۱۲۹۹» مراجعه شود.»از این رو شاه، مقام سردار سپهی را به رضاخان داد. [۱۴]
سال ۱۳۰۰ سردار سپه، با کنار زدن «مسعودخان کیهان» وزارت جنگ را در اختیار گرفت.
او طی ۹ ماه بعد، قدرت خود را در ارتش مستحکم کرد. [۱۵] «با سرکوب نهضت جنگل، موقعیت نظامی رضاخان مستحکم تر شد.» رضاخان در این زمان در سرکوب نهضت جنگل و قیام خیابانی شرکت کرد. سید جلالالدین مدنی مینویسد: «بعد از وزیر جنگ شدن سردار سپه، قزاقها حمله جدی را به شمال شروع کردند. قوای متفرق جنگل یا تسلیم میشدند و یا به قتل میرسیدند. میرزا کوچکخان در آخرین مبارزات که برای جمعآوری نفر به سوی خلخال میرفت، دچار برف و بوران شد و از پا درآمد و به این ترتیب نهضت جنگل به پایان رسید.» [۱۶]
رضاخان به فرماندهی ارتش و وزارت جنگ، قانع نبود و از همان ابتدا کوشید که با استفاده از بازیهای سیاسی و ائتلافهای مقطعی، حمایت برخی از جناحهای سیاسی موجود را بهدست آورد. سرانجام وی پس از دوسال (۱۳۰۲) فرماندهی نظامی به نخستوزیری رسید. [۱۷]
اوایل سال ۱۳۰۳ رضاخان آنقدر قدرتمند بود که بتواند لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد. در همین زمان، پیروان خیابانی ـ که خود را دشمنان استبداد مینامیدند و پس از قتل خیابانی طغیان کرده بودند ـ تقاضای برکناری وی را از فرماندهی کل قوا داشتند.
رضاخان تصمیم گرفت، این شورش را شخصاً سرکوب کند و به همین ترتیب عمل کرد. [۱۸]
سرانجام در آذر ۱۳۰۴ از مجلس شورای ملی خواست تا برای خلع قاجار از سلطنت و واگذاری سلطنت به وی، تشکیل جلسه دهد. او در اردیبهشت سال بعد (۱۳۰۴) به عنوان شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد. [۱۹] [۲۰]
رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت. او با اینکه در ابتدا سعی میکرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛ اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت.
ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود. [۲۱]
او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که میخواست انجام میداد. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه مییافتند. هنگامی که شاه، طرح یا لایحهای را مد نظر داشت تصویب میشد و زمانی که مخالف بود آن طرح یا لایحه رد میشد... [۲۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی