حضرت زینب کبری در کربلا
شیخ مفید از امام سجاد(ع) نقل کرده است که در شب عاشورا، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمهاش رفت و اشعاری درباره بیوفایی دنیا خواند. امام سجاد گوید: عمهام با شنیدن آن اشعار، با بیتابی نزد پدرم رفت. حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد». سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا (مرغ سنگخوار) را به حال خود بگذارند، میخوابد». زینب(س) گفت: «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟...». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و او را سفارش به تقوا و صبر کرد و فرمود: «... بدان که اهل زمین و اهل آسمان میمیرند و همه چیز نابود میشود مگر خداوند... پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند [و همه از دنیا رفتند]...». حسین(ع) با این سخنان او را دلداری داد و او را سوگند داد که پس از شهادت برادرش گریبان چاک نکند و به صورتش سیلی نزند و بیتابی نکند.[۶۳]
عصر عاشورا هنگامی که به دستور شمر، بدن امام حسین(ع) را تیرباران کردند، زینب(س) از خیمه بیرون آمد و عمر بن سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد: «فرزند سعد! آیا اباعبدالله (امام حسین) را میکشند و تو تماشا میکنی؟!» ابنسعد جوابی نداد. آنگاه زینب(س) فریاد زد آیا میان شما مسلمانی نیست؟ کسی پاسخ او را نداد.[۶۴] پس از شهادت امام حسین(ع)، زینب(س) بر بالین برادرش رفت و گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[۶۵] همچنین نقل شده است که او رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) از شهادت برادر و اسیری اهلبیتش شکایت کرد. نقل شده سخنان و نالههای زینب(س)، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[۶۶]
حضرت زینب کبری در کوفه
مقالههای اصلی: خطبه حضرت زینب در کوفه و مناظره حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد
بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. هنگام ورود به کوفه، زینب(س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه شگفتزده شدند و تحتتأثیر قرار گرفتند.[۶۷] حذیم بن شریک الاسدی درباره خطبه حضرت زینب(س) میگوید: «سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»[۶۸] در پایان خطبه که آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از شورش، اسیران کربلا را به دار الاماره، مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد، فرستاد.[۶۹]
حضرت زینب(س) همراه با اسیران وارد دار الاماره کوفه شد و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مخاصمه پرداخت.[۷۱]و در برابر تصمیم عبیدالله بن زیاد برای کشتن امام سجاد(ع) ایستادگی کرد و با صراحت به ابن زیاد گفت که اگر قرار است امام سجاد(ع) را بکشد او را هم باید همراه او بکشد.[۷۲]سخنان حضرت زینب(س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیدالله دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه زینب(س) و نیز سخنان امام سجاد(ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت.[۷۳]
حضرت زینب کبری در شام
مقالههای اصلی: خطبه حضرت زینب در شام و روضه مجلس یزید
پس از واقعه کربلا، یزید از عبیدالله خواست تا کاروان اسیران را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین(ع) به سوی شام راهی شدند.[۷۴] موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود؛ شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(ع) را داشتند؛ زیرا سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند. به همین جهت «هنگام ورود اسرا به شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند. شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور بود.»[۷۵] اما خطابههای حضرت زینب و امام سجاد(ع) در شام، از یکسو دشمنی شامیان نسبت به اهل البیت(ع) را به محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد .
یزید مجلسی ترتیب داده بود که اشراف و سران شام در آن شرکت داشتند.[۷۶] وی در حضور خاندان پیامبر(ص) که مانند اسیران در حضورش بودند، اشعاری کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[۷۷] او با چوبدستی که در دست داشت، نسبت به سر بریده امام حسین(ع) جسارت کرد.[۷۸] یزید اشعاری توهینآمیز خواند که ناگهان زینب(س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای در حقّانیت امام حسین(ع) و باطل بودن اعمال یزید ایراد کرد. این خطبه، حاضران را تحت تأثیر قرار داد به گونهای که یزید مجبور شد نسبت به اسیران، اندکی نرمش و انعطاف نشان دهد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز کند.[۷۹]
دراثر روشنگری حضرت زینب(س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین(ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[۸۰] عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی گزارش کرده زینب(س) خواست در شام برای امام حسین(ع) عزاداری کند و یزید پذیرفت.[۸۱]
نقش حضرت زینب در نهضت کربلا
وقتى امام حسین علیه السلام پس از امتناع از بیعت با یزید، از مدینه به قصد مکه خارج شد، حضرت زینب نیز با دو تن از فرزندانش به نامهاى محمد و عون، همراه برادر گشت. در طول واقعه عاشورا، نقش فداکاریهاى عظیم زینب، بسیار بود. او در کربلا مصیبت از دست دادن عزیزترین کسانش یعنی برادران، فرزندان و فرزندان برادر را متحمل شد. اما او همه این مصیبت ها را تحمل نمود و در پاسخ سوال طعن آمیز ابن زیاد که پرسید: کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه یافتی؟ فرمود: "و ما رأیتُ الاّ جمیلاً...؛ من جز خیر و زیبایى چیزى ندیدم ...".[۵]
روایت است که او با دست خود لباس جنگ بر تن دو فرزندش پوشانید و هر دو را در رکاب مولایش حسین علیه السلام به میدان فرستاد. همچنین پس از شهادت فرزندانش، به سوگ آنان ننشست؛ چرا که این دو قربانی را برای آن مرد بزرگ بسیار کوچک می دید و نگران آن بود که با اشک او در دل مولایش حسین علیه السلام شرم یا اندوهی راه یابد.
زینب سلام الله علیها پس از واقعه عاشورا مراقبت کننده از امام زین العابدین علیه السلام و سرپرست کاروان اسیران اهل بیت بود. علاوه بر آن، در سفر اسارت در کوفه و دمشق، خطابه هاى آتشینى ایراد کرد و رمز بقاى حماسه کربلا و بیدارى مردم گشت. پس از بازگشت به مدینه نیز در مجالس ذکرى که براى شهداى کربلا داشت، به سخنورى و افشاگرى مى پرداخت.
ویژگیها و فضایل حضرت زینب کبری
حضرت زینب علیها السلام داراى قوت قلب، فصاحت زبان، صبر، شجاعت، زهد، ورع و عفاف بود.[۸] امام حسین علیه السلام هنگام دیدار، به احترامش از جا برمى خاست. این بانوى بزرگ، شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. امام حسین در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»[۹]
علامه سید محسن امین درباره حضرت زینب سلام الله علیها می فرماید: زینب کبری سلام الله علیها از زنان بافضیلت است و فضایلش مشهورتر از آن است که بیان شود. خرد، استواری و بلاغتش نیازمند گفتن نیست؛ چرا که همه اینها از خطبه ای که در کوفه و شام ایراد فرموده بود، به خوبی معلوم است، آن گونه که گویا از زبان پدرش علی علیه السلام سخن می گوید. البته از زینب سلام الله علیها عجیب نیست؛ زیرا او از شاخه های درخت نبوت و از خاندان هاشمی بود. جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرش علی مرتضی علیه السلام و مادرش زهرای بتول سلام الله علیها و برادرانش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام است.
یزید پس از حادثه کربلا، در جهت تبرئه خود، در صدد دلجویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت بر ضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه میرفت را آرام کند، لذا امام زینالعابدین (علیهالسّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هماکنون میتوانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه باز گردید.
خاندان پیغمبر که میدانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکسالعمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوامفریبی ندارد، باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهرهبرداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشتهاند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و بنیامیه منجر میشد و تکمیلکننده مجلسها و تبلیغات و سخنرانیهای پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهلبیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیهالسّلام) در کنار قصر یزید بر پا شد.[۱]
مرثیه خوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) بودند. از جمله مرثیههای منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْییبِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ.»
با تشکیل مجلس مزبور غُلغلهای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به خانه مزبور میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت. [۲] [۳] [۴] [۵] [۶]
یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او میافزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را بر ماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد. [۷] [۸]
منابع تاریخی و مقاتل گفتهاند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند. [۹] [۱۰]
کاروان اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت داده شد ولی زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی بن الحسین (علیهالسّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمهها را بر پا کرده و در آن جای گیرند. سپس به بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابیعبدالله (علیهالسّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»
بشیر میگوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آوردهاند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمهها رساندم. دیدم علی بن الحسین (علیهالسّلام) هنوز داخل خیمه است، آنگاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچهای در دست داشت که با آن اشکهایش را پاک میکرد. کسی چارپایهای آورد و حضرت روی آن نشست، در حالیکه پیوسته اشکهایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست، مردم از هر سو به نزد آن حضرت میآمدند و او را تسلیت میگفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد.
امام (علیهالسّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی..... فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».
سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد. زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در مسجد النبی شدند و سخنان جانسوزی را با جد خویش دارند که در کتابهای مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آوردهام.»
پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنیهاشم و دو پسر عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیهالسّلام) به خانه عبدالله بن جعفر و زینب کبری میرفتند.[۱۱]
با ورود اهلبیت به مدینه، شهر یکپارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازهتر و زمینه تازهای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم میشد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» بر ضدّ بنیامیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهار سال شرّ این خاندان یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به بنیمروان منتقل گردید و پیشگوییهای عقیله بنیهاشم درباره حکومت یزید محقق گردید.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع