تزویج در آسمان

پس از تصدیق رسول خدا، حضرت علی (علیه‌السّلام) درخواست نمودند که پیامبر )صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله‌وسلّم)، دخترش فاطمه را به عقد او در بیاورد. رسول خدا فرمودند: منتظر باش تا باز گردم. ایشان نزد فاطمه (علیهاالسّلام) رفت و درخواست علی (علیه‌السّلام) را برای فاطمه بازگو کرد. فاطمه(علیه‌السّلام) به خاطر حجب و حیا سکوت کردند، ایشان هم سکوت دخترشان را نشانه رضایت دیدند. در این هنگام ملکی نزد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و عرض کرد: من سبطائیل یکی از فرشتگان و قوائم عرش هستم و حامل این خبر هستم که مژده تزویج فاطمه و علی در آسمان را به عرض شما برسانم. هنوز سخن سبطائیل تمام نشده بود که جبرئیل بر ایشان نازل شد و پس از رساندن سلام خدا، پارچه‌ای سفید از حریر بهشت به ایشان داد که دو سطر از نور بر آن نوشته شده بود پیامبر به جبرئیل فرمودند: این حریر و این خطوط نور چیست؟ جبرئیل گفت‌ ای محمد خداوند بر پست و بلند زمین اشراف دارد و تو را آفرید و به رسالت برگزید و برای تو، برادر، صاحب، داماد و وزیری برگزید و او پسر عموی توست و به من امر فرمود تا فاطمه (علیهاالسّلام) را به عقد علی درآورم، من هم، فرشتگان را شاهد گرفتم و عقد آن‌ها را بستم و این خطوط نور، شهادت فرشتگان بر این عقد است. و خداوند امر فرموده تا شما آن دو را در زمین به عقد هم دربیاورید. رسول خدا پس از شنیدن سخنان آن دو ملک، پیش علی (علیه‌السّلام) آمدند. این مژده را به علی دادند آنگاه عقد را میان آن دو جاری کرده و برای هر دو دعا کردند.

جهیزیه حضرت زهرا علیهاالسلام

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به من فرمود: برخیز و زره خود را بفروش! برخاستم و زره را فروختم و پول آن را گرفته نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم و آنها را در مقابل او نهادم؛ آن حضرت از من نپرسید که آن پولها چه مقدار است و من نیز چیزی در این باره به آن حضرت نگفتم، سپس بلال را صدا کرد و مشتی از آن پولها را به وی داد و گفت: این پولها را بگیر و با آنها برای فاطمه (علیهاالسلام) عطر خریداری کن! و بعد از او ابوبکر و عمار بن یاسر را احضار نمود و دو مشت از آن پولها را به او داده و گفت: با این پولها، برای فاطمه (علیهاالسلام) لباس و اثاثیه منزل خریداری کن. و آنگاه عمار یاسر و گروه آنها وارد بازار شدند و هر چیزی را که لازم می دانستند در نظر گرفتند و آن را خریداری می نمودند.[۲۶] . از صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها مى توان به وضع زندگى بانوى بزرگوار اسلام به خوبى پى برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله از بازار بازگشتند و آن چه براى حضرت زهرا سلام الله علیها تهیه کرده بودند به قرار زیر بود: یک پیراهن به قیمت هفت درهم . روبنده ای به قیمت چهار درهم، شاید منظور از آن «خمار» روسری، مقنعه یا چادر باشد. یک قطیفه ی مشکی خیبری . تختی که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند. دو عدد تشک با روکشی از کتان مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود. چهار بالش -یا متکا، یا پشتی- با رویه ای از پوست حیوانات طائف که درون آنها از علف . پرده ای از جنس پشم . حصیری بافت یمن . یک آسیای دستی . طشت مسی . مشک آبی از جنس پوست . ظرف مخصوص شیر که از جنس چوب می تراشیدند. ظرفی برای آبخوری . آفتابه ای قیر اندود . سبویی سبز رنگ که در آن روغن، آرد یا چیزهایی دیگر نگهداری می کردند. دو کوزه ی کوچک سفالی . هنگامی که خرید آنها کامل شد، مقداری از اثاثیه را ابوبکر و باقی را سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حمل کرده به خانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند. هنگامی که لوازم خریداری شده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشان داده شد، پیامبر آنها را زیر و رو کرده و گفت: خدا اینها را برای اهل بیت مبارک کند.[۲۷]

خانه امیرالمؤمینن علیه السلام

حضرت على (علیه السلام) در کنار مسجد، خانه ساده اى داشت که مجموع آن از یک اتاق خشت و گلى، که در کف آن اتاق، ماسه نرم ریخته شده بود خلاصه مى شد. آن اتاق با پوست گوسفند، فرش شده بود و یک عدد متکا که لایه آن از لیف خرما بود، در آن دیده مى شد. این خانه براى شب زفاف مناسب نبود، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به على (علیه السلام) فرمود: در همین نزدیکى ، خانه اى را فراهم کن (اجاره کن ) تا همسرت را به تو تحویل دهم . حضرت على (علیه السلام) عرض کرد: در این نزدیکى جز منزل حارثة بن نعمان منزلى نیست. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: خانه هاى حارثه را براى مهاجران بى خانه گرفته ایم ، و اکنون شرم مى کنیم که باز از او تقاضاى منزل کنیم! حارثه این سخن را شنید و به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و متواضعانه عرض کرد: من و اموالم به خدا و رسولش تعلق دارد. پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) براى او دعا کرد، به این ترتیب خانه حارثه آماده شد و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عروسى به آن جا رفت. پس از مدتى حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به خانه قبلى على (علیه السلام) باز گشتند، و فرزندان زهرا (سلام الله علیها) در همان خانه ساده چشم به جهان گشودند و بزرگ شدند. این خانه در کنار مسجد النبى بود که محل آن اکنون به نام خانه زهرا (سلام الله علیها) معروف است.[۲۸] . از عایشه و ام سلمه روایت شده است که هر دو گفتند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ما را فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) را آماده کنیم تا بر على (علیه السلام) داخل شود. ما به سراى آن دو رفته و با خاک نرم بیابان آن را فرش کردیم. آن گاه دو متکا را از لیف خرما پر کرده، با دستمان لی فها را از هم جدا نمودیم. سپس ‍به آنان غذایى از خرما و کشمش و آبى گوارا بدادیم. و تیرکى از چوپ را در نزدیکى سرایشان برافراشتیم تا لباسها و مشک آب را بر آن بیاویزند. ما ازدواجى بهتر از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ندیدیم.[۲۹]

مراسم ازدواج

خوارزمی در المناقب می‌نویسد: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو به زنان کرد و گفت: «همانا دخترم را به پسر عمویم تزویج کردم و شما مقام و منزلت دخترم را نزد من می‌دانید و حال او را به علی (علیه‌السّلام) سپرده‌ام. پس برای او بهتر از دختران خویش اقدام کنید
زنان در اتاق فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرشی از لیف و یک بالش و پرده‌ای خیبری و یک تشت لباس‌شویی گذاشتند و‌ ام ایمن هم دربان شد. آنها برخواستند و بر حضرت زهرا زیورهایی آویختند و خوشبویش نمودند و رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بلال را فرا خواند و به او فرمود: «حال که ازدواج دخترم، با پسرعمویم است، دوست دارم که از سنت‌های امت من این باشد که در ازدواج ولیمه (خوراک) بدهند. پس برو و یک گوسفند و پنج مد جو تهیه کن تا مهاجران و انصار را دعوت کنم» بلال آنها را آماده کرد و نزد رسول الله )صلی ‌الله ‌علیه‌ و‌آله ‌وسلّم) آورد و آن حضرت آن را جلوی خود گذارد. سپس فرمود: «ای بلال مردم را دعوت کن که دسته دسته به مسجد بیایند مردم گروه گروه به مسجد آمدند و پس از غذا خوردن، می‌رفتند تا همگی اطعام شدند و مقداری غذا باقی ماند. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقداری از غذای باقی مانده را متبرک کرد و به بلال فرمود: «اینها را نزد زنان ببر و بگو: این غذا را بخورید و کسانی که با شما هستند را با آن اطعام کنید سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه علی (علیه‌السّلام) به خانه‌اش آمد و فاطمه را صدا زد. هنگامی که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) جلو آمد، همسرش را دید که با رسول الله (صلی ‌الله ‌علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به وی فرمود: «نزدیک بیا»
فاطمه(سلام‌الله‌علیها) به پدر نزدیک شد. رسول الله دست او را و دست علی(علیه‌السّلام) را گرفت و هنگامی که خواست دست فاطمه را در دست علی(علیه‌السّلام) قرار دهد، دل فاطمه گرفت و اشک چشمانش جاری شد... پس آن حضرت سر خود را بالا گرفت و فرمود:
«
چه چیز باعث گریه تو شده است؟ به خدا قسم که من در حق تو کوتاهی نکرده‌ام و قدر تو را گرامی داشته و تو را به تزویج بهترین فرد خاندانم در آورده‌ام و به خدا سوگند که تو را به تزویج کسی در آورده‌ام که سید و آقای دنیا و آخرت و از صالحان می‌باشد پس فاطمه (سلام‌الله‌علیها) آرام گرفت و دستش را در دست نبی اکرم)صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داد و آن حضرت(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست او را در دست علی (علیه‌السّلام) قرار داد و فرمود: «به سوی خانه خودتان بروید. خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و کارهایتان را اصلاح کند.[۱۴] . شما همچنان باشید تا دوباره برگردم» سپس نبی اکرم مراجعت کرد و در زد. ‌ام ایمن گفت: کیست؟ فرمود: «من رسول الله)صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستم» ام ایمن در حالی‌که می‌گفت: پدر و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او سؤال کرد: «آیا برادرم اینجاست ای‌ ام ایمن؟» جواب داد: برادرت کیست؟ فرمود: «علی بن ابی‌طالب» عرض کرد: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آیا او برادر تو است در حالی‌که دامادت می‌باشد؟ فرمود: «بله» آنگاه‌ ام ایمن گفت: ما حلال و حرام را از تو یاد می‌گیریم. آنگاه نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داخل شد و وقتی که زنان از پشت پرده او را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت خارج شدند و وقتی که(اسماء بنت عمیس(او را دید، آماده رفتن شد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «تو در اینجا چه کاری انجام می‌دهی؟» گفت: من از دخترت محافظت می‌کنم. دختران جوان در شب ازدواج به همراهی احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند، برایشان انجام دهند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او فرمود: «از خدا می‌خواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از شر شیطان در امان نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور» اسماء برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آن را آورد. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن‌را مضمضه کرد. سپس فاطمه را فرا خواند. فاطمه در حالی‌که لباس بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد او آمد. آن حضرت مشتی از آب برداشت و آن را بر سرش پاشید و کف دیگری برداشت و بر دست‌هایش پاشید و آنگاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: «خدایا فاطمه از من و من از فاطمه هستم. پس همان‌طوری که پلیدی را از من دور کردی و مرا تطهیر نمودی، او را هم تطهیر کن» پس از آن به او فرمود که از آن آب بخورد و رویش را با آن بشوید و با آن مضمضه و استنشاق کند. سپس ظرف دیگری از آب طلب کرد و علی (علیه‌السّلام) را فرا خواند و همین عمل را انجام داد و برای او به همین صورت دعا کرد و آنگاه فرمود: «خداوند دل‌هایتان را به هم نزدیک و مهربان کند و نسل شما را مبارک گرداند و کارهای شما را اصلاح کند[۱۵]

مراسم عروسی

بخشیدن پیراهن عروسی: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله برای شب عروسی فاطمه علیهاالسلام پیراهنی آماده ساخت و ایشان پیراهن دیگری نیز داشت که پوشیده و اصلاح شده بود. شب عروسی او بود که بی نوایی در خانه پیامبر آمد و از ایشان لباس طلبید. حضرت فاطمه سلام الله علیها برخاست و نخست پیراهن اصلاح شده ی خویش را در بسته ای نهاد تا در راه خدا به او بدهد، اما ناگهان آیه شریفه قرآن را به خاطر آورد که: «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبّون.» شما به اوج نیکی و نیکوکاری نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید. لذا «فاطمه» بازگشت و پیراهن عروسی خویش را از تن درآورد و به آن زن بینوا انفاق کرد و خود همان جامه ی عادی خویش را پوشید. هنگامی که خواستند عروس گرانمایه را به خانه ی امیر مومنان ببرند، فرشته وحی فرود آمد و پس از سلام بر پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! پروردگارت درود نثارت می کند و به من دستور داده است که سلام و درودی گرم نثار «فاطمه» نمایم و به همراه من ارمغانی از لباسهای بهشت نیز که از دیبای سبز تهیه شده است برای او فرستاده است.[۳۰]

ولیمه عروسی: امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من گفت: ای علی! غذای فراوانی برای عروسی و خانواده ات تدارک کن. و سپس فرمود: گوشت و نان را من می دهم، خرما و روغن به عهده ی تو. من خرما و روغن فراهم کردم و نزد پیامبر بردم، آن حضرت آستینهای لباسش را بالا زد و خرما را تمیز کرده در روغن ریخت و غذایی درست کرد که آن را «حیس» می گفتند، و گوسفند فربهی ذبح کرد، و نان فراوانی تدارک نمود، سپس به من گفت: هر کس را که دوست داری دعوت کن.[۳۱] . امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: پس وارد مسجد شدم و دیدم که مسجد پر از صحابه پیامبر است، حیا کردم که در میان آن جمع عده ای را دعوت کنم و عده ای را دعوت ننمایم، پس بر یک بلندی قرار گرفتم و خطاب به همه گفتم: همه ی شما را به صرف ولیمه ی عروسی فاطمه (علیهاالسلام) دعوت می کنم. آنان پذیرفتند و گروه گروه به طرف خانه ی پیامبر حرکت کردند و من از کثرت جمعیت و کمی غذا خجالت می کشیدم. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آنچه که در ذهن من می گذشت مطلع گردید، گفت: ای علی! من دعا می کنم که خدا به غذای شما برکت بدهد... .[۳۲]

کاروان مشایعت کننده حضرت فاطمه: شب که فرا رسید پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود: بغله شهبایم را بیاور و پس از آماده شدن، پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را بر مرکب خود سوار کرده تا به خانه علی ببرد. پس سلمان افسار مرکب را در دست گرفته و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پشت سر او قرار گرته بود، هم چنان که به راه خود ادامه می دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدایی به گوشش رسید، نگاه کرد دید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هستند که به همراه گروهی از فرشتگان به زمین فرود آمده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل! برای چه نازل شده اید؟ در پاسخ گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده ایم تا فاطمه علیهاالسلام را به خانه علی ببریم، پس جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل نیز تکبیر گفت و اسرافیل چنین کرد و سایر فرشتگان به دنبال این سه فرشته تکبیر سر دادند و به دنبال آنها پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفته و در آخر سلمان فارسی آوای تکبیر را سر داد و از آنها پس در مراسم عروسی و بردن عروس به خانه شوهر تکبیر گفتن سنت شد.[۳۳] . جابر گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و حمزه، عقیل و جعفر و سایر اهل بیت نیز در پشت سر فاطمه علیهاالسلام در حالی که شمشیرهای خود را کشیده بودند، به راه افتادند و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دیگر زنان در پیشاپیش کاروان شادی حرکت کرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده ای می خواندند و در سایر زنان با تکرار مصراع اول شادی خود را اظهار می کردند و سپس تکبیر سر می دادند تا این که داخل خانه علی شدند.[۳۴] . نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه علیهاالسلام بوده و شادی کنان رجز بخوانند و تکبیر بگویند و سخنی که مورد رضای خدا نیست بر زبان جاری نسازند.[۳۵]

توصیه‌های پیامبر به حضرت علی و حضرت زهرا: هنگامی که کاروان عروس به خانه رسید، پیامبر، امیر مومنان را فراخواند و پس از آمدن او دختر سرفرازش را خواست و دستش را گرفت و در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود: «علی جان! خداوند دختر پیامبر را به تو مبارک سازد و افزود: «یا علی! هذه فاطمه ودیعتی عندک! یا علی! نعم الزوجه فاطمه! و یا فاطمه! نعم البعل علی!» علی جان! این فاطمه است و امانت من نزد توست! فاطمه شایسته ترین همسر برای توست. و آنگاه فرمود: ای «فاطمه» علی شایسته ترین شوهر است. و دستهای مقدس را بسوی آسمان گشود و نیایشگرانه زمزمه کرد که: بار خدایا! نیکی ها و برکات خویش را بر این دو فرود فرست، و در فرزندان و نسل پاکشان برکت قرار ده! بار خدایا! این دو تن محبوب ترین انسانها نزد من هستند، پس تو نیز آنان را دوست بدار و از سوی خویش حافظ و نگهبان بر آنان بگمار. بار خدایا! من این دو تن را با نسل پاکشان، از شیطان رانده شده و شرور و وسوسه های آن، به تو پناه می دهم. آنگاه آبی خواست و جرعه ای از آن را به سبک خاصی متبرک ساخت و از آن قطراتی بر سر و سینه و میان شانه های دخت گرانقدر و داماد ارجمندش افشاند. و دستور داد بانوان، عروس و داماد را در سرای جدیدشان به خدا سپارند و بروند.

ولیمۀ ازدواج

وقتی رسول خدا، فاطمه (علیهاالسّلام) را به عقد علی (علیه‌السّلام) درآورد، فرمودند، هر کس در خطبه ازدواج حاضر است، برای شام عروسی هم حضور داشته باشد. ایشان سه شبانه روز به مردم اطعام نمودند، هم اهل مدینه از آن شام خوردند، سه هزار مسلمان و سیصد نفر منافق

انفاق در شب عروسی

ابن جوزی از بزرگان اهل سنت نقل می‌کند، رسول خدا پیراهنی را برای شب اول ازدواج فاطمه (علیهاالسّلام)تهیه کردند و به او دادند، همان شب، سائلی برهنه از ایشان تقاضای لباسی را نمودند. ایشان هم پیراهن عروسی خود را به سائل دادند و خودشان همان لباس کهنه را پوشیدند. وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او سؤال کردند، که چرا پیراهن جدید را بر تن نکرده است، عرض کرد که: خواستم همانند شما باشیم و به این آیه شریفه عمل کرده باشیم: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛[۱۳] به نیکی و بر نمی‌رسید مادامی که از آنچه خودتان آن را دوست دارید، انفاق نکنید.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ازدواج علی و فاطمه

تاريخ : چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴ | 17:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |