مناظرات امام باقرعلیه‌السلام

عصرِ محمد باقر روزگارِ برخوردِ اندیشه‌های اسلامی و غیراسلامی بود و ازاین‌رو مناظراتِ زیادی بین دانشمندانِ ادیان مختلف با محمد باقر صورت گرفته‌است.[۱۵۵] از جملهٔ این مناظرات، مناظرهٔ وی با بزرگِ مسیحیانِ دمشق بود. بر اساس روایتی که با اندکی تفاوت در بِحارُالْاَنوار و دَلائِلُ الْاِمامَة ذکر شده‌است، اُسقُفِ مسیحیان دمشق از محمد باقر پرسش‌هایی کرد از جمله اینکه شما مسلمانان از کجا می‌گویید که بهشتیان می‌خورند و می‌آشامند اما نیازی به قضای حاجت پیدا نمی‌کنند. بر مبنای این روایت محمد باقر جَنین را مثال زد که در شکمِ مادرش تغذیه می‌کند اما نیازی به قضای حاجت پیدا نمی‌کند.[۱۵۶] از دیگر مناظرات به‌جای‌مانده از باقر، داستان برخورد محمد بن منکدر با اوست که در خارج از مدینه، باقر را به‌همراه دو غلامش عرق‌ریزان در «جستجوی مزیّتَ دنیوی» دید و او را نصیحت کرد که چه می‌کند اگر در این حالت مرگ به سراغش آید. پاسخ محمد باقر این بود که «به‌خدا قسم اگر مرگ در این حالت که هستم به سراغ من بیاید، وقتی به سراغم آمده که مشغول عبادت خدا هستم و با این عبادت، خویشتن را از تو و دیگر مردم دور نگه می‌دارم. من تنها ترسم از آن است که وقتی مرگ مرا دریابد که در کار نافرمانبرداری از خداوند باشم[۱۵۷] از دیگر مناظرات وی می‌توان به مناظرهٔ او با عَمرو بن عُبَیْد،[۱۵۸] قَتادة بن دِعامه،[۱۵۹] هشام بن عبدالملک (در موضوع امامت)[۱۶۰] و حسن بَصْری[۱۶۱] اشاره کرد.

احضار به دمشق

به‌نقل از کلینی، احضار باقر به دمشق پس از مراسمِ حَجّ انجام گرفته‌است. بر مبنای این گزارش، هشام خودش در این مراسم شرکت داشته و به‌قصد اِرعابِ باقر، او و پسرش جعفر صادق را به شام احضار کرده‌است.[۵۸] بر مبنای گزارش طبری، محمد باقر و جعفر صادق در دوران هشام بن عبدالملک به حج عزیمت کردند. جعفر صادق در مراسم حج، سخنرانی کرد و از جایگاهِ امامت پدرش دفاع نمود. خبرِ این سخنرانی به هشام بن عبدالملک — که در دمشق حکومت می‌کرد — رسید و به حاکم مدینه دستور داد تا پس از مراجعتِ محمد باقر و پسرش جعفر صادق، آنان را به دمشق بفرستد. حاکم چنین کرد. پس از رسیدن محمد باقر و پسرش به دمشق، خلیفه آنان را سه روز معطل گذاشت تا تحقیرشان کند. در روز چهارم مهمانی بزرگی ترتیب داد و درباریان را دعوت نمود.[۵۹] در این مهمانی محمد باقر و جعفر صادق نیز حضور داشتند. در طول این مهمانی، درباریان در مقابلِ هشام بن عبدالملک به تیراندازی مشغول بودند. هشام از محمد باقر دعوت کرد که در تیراندازی شرکت کند. باقر به بهانهٔ کهولت سن، از پذیرش دعوتِ هشام خودداری کرد ولی با اصرار هشام به‌ناچار پذیرفت. بر مبنای این گزارش، باقر تیر اول را به هدف زد و تیرهای بعد را تا نُه تیر به‌هم دوخت. هشام به تمجیدِ مهارت او در تیراندازی پرداخت و از زمان و کیفیتِ آموختنِ چنین تیراندازی پرسید. سپس پرسید آیا جعفر صادق هم به همان اندازه مهارت دارد. جواب باقر این بود که ما کمال و دین را به ارث می‌بریم. پاسخی که به بحثِ بیشتر دربارهٔ امامت منجر شد.[۶۰][۶۱] . بنا به روایتِ دیگری که کلینی آن را ثبت کرده‌است، باقر هنگام ورود به مجلس هشام، برخلاف رسمِ متعارف، که خلیفه را با عنوان «امیرُالْمُؤمِنین» خطاب می‌کردند، بر همهٔ حاضران یک‌جا سلام کرد و بدون اجازهٔ هشام نشست. هشام او را سرزنش کرد که چرا مردم را به امامت خود می‌خوانید. بر مبنای این روایت، باقر از جایگاه اهل بیت به‌عنوان هادیان مردم سخن گفت و درضمن بر گذرا بودنِ حکومتِ امویان اشاره کرد.[یادداشت ۳] پس از این گفتگو، هشام محمد باقر را به زندان افکند.[۶۲] چندی بعد او را به‌همراه نگهبانانی که به آنان دستور داده بود به باقر آب و غذا ندهند، راهیِ مدینه کرد.[۶۳]

امام باقر در دربار هشام

هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد؛ از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».[۲۱] . گویا بعد از همین موسم حجّ بود که هشام امام باقر علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، و بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را «امیرالمؤمنین» نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامی‌خوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. امام در پاسخ هشام بدون در نظر گرفتن موقعیت او، صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت. همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا امام را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن ایشان به مدینه شد.[۲۲][۲۳]

مواجهه با هشام

با وجود این، چند خبر موجود نشان می‌دهد که امام باقر علیه‌السلام در مسایل سیاسی بر اساس ملاک‌ها و مبانی خود موضع‌گیری داشته و در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی، به ارشاد پیروان و گاهی سران حکومت می‌پرداخته است. مثلاً در منابع [۱۶۳] [۱۶۴] [۱۶۵] . آمده است که هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجد الحرام امام باقر علیه‌السلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می‌کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده، گفت : «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!». در روایتی دیگر [۱۶۶] . آمده است که هشام (گویا بعد از همین موسم حجّ) امام باقر علیه‌السلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه‌السلام به شام فرا خواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یک‌جا سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را امیرالمؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرا می‌خوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. آن‌گاه امام صریحاً از جای‌گاه اهل بیت پیامبر در دین و این‌که آنان عهده دار هدایت مردم‌اند، سخن گفت، هم‌چنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا او را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن آنان به مدینه شد. از این دو گزارش بر می‌آید که حرکت امام باقر علیه‌السلام در دعوت به سوی امامت اهل بیت و معرفی مقام و نقش آنان در دین و نیز نفی حقانیت خلافت اموی ـ که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امّت تعبیر کرده است ـ حرکتی گسترده و غیر قابل انکار بوده و لااقل در بخشی از سرزمین اسلامی تأثیر جدی گذاشته بوده است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطرح کردن مرجعیّت علمی اهل بیت پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم ـ که امام باقر علیه‌السلام شخصیت برجسته ایشان در آن دوره بود ـ در حقیقت، به معنای تبیین جای‌گاه سیاسی آنان نیز بوده است و خلیفه اموی، یا امام باقر علیه‌السلام و یا دیگران، این دو را از یکدیگر جدا نمی‌دانسته‌اند.

مناظره با دانشمند مسیحی

پس از آزادیِ باقر و فرزندش صادق و قبل از عزیمت‌شان به مدینه، مناظره‌ای میان باقر و یکی از علمای مسیحی در شام صورت گرفت. در این مباحثه، باقر به همهٔ پرسش‌های مطرح‌شده پاسخ گفت. عالِمِ مسیحی که قانع شده بود مجلس را ترک کرد. وقتی این خبر به گوش هشام رسید، برای خدشه‌دار کردنِ تأثیری که محمد باقر بر مردم گذاشته بود، به او اتهامِ گرایش به مسیحیت زد و دستور داد به مدینه برگردد.[۶۴] . سپس به فرماندار مدینه نوشت:[۶۵] . این دو پسرِ ابوتراب که به‌قصد مدینه از شام راه افتاده‌اند، ساحر بوده و به‌دروغ اظهارِ اسلام می‌کنند؛ زیرا آنان تحت تأثیر رُهبانانِ مسیحی قرار گرفته و به نَصارا گرایش پیدا کرده‌اند. من به‌خاطر قرابتی که با آنان دارم از آزارشان خودداری کردم؛ وقتی که آنان به مدینه آمدند به مردم بگو: «من از کسانی که با آنان معامله یا مصافحه کنند و بر آنان سلام دهند ذمّه‌ام را بریء می‌دانم؛ زیرا آنان از اسلام منحرف شده‌اند

مخالفان امامت حضرت از شیعیان

کیسانیه : در میان شیعیان نیز بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام گروهی به نام کیسانیه محمّد بن حنفیّه را امام خواندند و سپس مدّعی زنده بودن و غیبت او شدند.. [۱۷۸] [۱۷۹] [۱۸۰]

سرحوبیه : سَرحوبیّه نیز گروهی دیگر بودند که امامت را در فرزندان امام حسن یا امام حسین علیهماالسّلام بدون تعیین و معرّفی، مستمر دانستند. این‌ها چندان نپاییدند و در قیام زید به او پیوستند. [۱۸۱] [۱۸۲] .

زیدیه : در این میان بیشترین افراد شیعه معتقد به امامت حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام شدند و بعد از وفات او به فرزندش امام باقر علیه‌السلام گرویدند. امّا زیدیّه که خود را پیرو زید بن علی بن الحسین می‌دانند، گذشته از این‌که در دو دوره متأخّر بر زمان امام باقر علیه‌السلام و زید شکل گرفته‌اند (زید هرگز داعیه امامت نداشته است [۱۸۳] [۱۸۴] ) اساساً با دیدگاه‌های شیعه توافق ندارند. آن‌ها به نصّ بر امامت و تصریح بر عصمت معتقد نیستند و زید را از آن‌رو که « قیام به سیف » کرد، امام می‌دانند. به این ترتیب، با ملاک‌های شیعی برای امامت، فرد دیگری جز ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین به جانشینی امام چهارم معرّفی نشده و هیچ‌یک از برادران او ادّعای امامت نداشته است. این اختلاف نسبت به برخی از امامان پیش آمده است.

وُلدُ الحَسَن : البتّه از برخی احادیث می‌توان دریافت که شماری از فرزندان امام مجتبی علیه‌السلام) وُلْد الحسن( مدّعی امامت و سرپرستی اهل بیت بوده و از قبول امامت حضرت باقر علیه‌السلام با آن‌که به مقام او اقرار داشته‌اند، تن می‌زده‌اند. [۱۸۵] [۱۸۶]

فرق شیعه بعد از امام باقر

پیروان نفس زکیه : گروهی به امامت محمّد بن عبداللّه بن حسن معروف به نفس زکیّه)مقتول در ۱۴۵) معتقد شدند. اینان مرگ یا قتل او را انکار و ادّعا می‌کردند که وی از دیده‌ها پنهان شده و همان مهدی است که خروج خواهد کرد. مُغیرة بن سعید از مبلّغان این نظر بود و حتّی برخی او را امام بعد از حضرت باقر علیه‌السلام می‌دانستند که پس از او امامی نخواهد آمد تا محمّد بن عبداللّه بن الحسن خروج کند.

پیروان ابومنصور عجلی : گروهی نیز به ابومنصور عِجْلی پیوستند و او را جانشین امام باقر علیه‌السلام خواندند. [۲۰۳] [۲۰۴] [۲۰۵] [۲۰۶]

باقریه : برخی از نویسندگان متأخّر، از جمله بغدادی [۲۰۷] و شهرستانی [۲۰۸] از فرقه‌ای به نام باقریّه یاد کرده‌اند که پس از امام باقر علیه‌السلام فرد دیگری را به امامت نپذیرفته‌اند.
بغدادی در باره این گروه می‌نویسد که آن‌ها ابوجعفر محمّد بن علی را مهدی منتظر می‌دانند و در اثبات ادّعای خود به حدیث معروف جابر از پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم استدلال می‌کنند. به موجب این حدیث، که پیشتر نیز به آن اشاره شد، پیامبر به جابر خبر داده بود که محمّد بن علی را خواهد دید و از او خواسته بود که سلام او را به وی برساند.
بغدادی از قول آنان نوشته است که سلام رساندن پیامبر به حضرت باقر علیه‌السلام دلالت بر مهدویّت او می‌کند. وی سپس این استدلال را ردّ کرده و مسلّم بودن وفات امام باقر علیه‌السلام را نیز شاهد بر نادرستی آن ادّعا دانسته است. صَفَدی [۲۰۹] نیز همین مطالب را آورده است. امّا شهرستانی باقریّه را معتقدان به رجعت حضرت باقر می‌داند و آن‌ها را از آن‌جا که آن حضرت را آخرین امام خوانده‌اند، با وصف « واقفه)توقّف کنندگان) یاد می‌کند. با این‌همه، مهمّ این است که در مآخذ شیعی یا منابع متقدّم ملل و نحل، فرقه‌ای به این نام ذکر نشده و معلوم نیست که این نام از کی و بر چه اساسی وارد کتاب‌های ملل و نحل متأخّر شده است.

رابطه امام باقر و شیعیان

شاگردان و پیروان امام باقر علیه‌السلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت داشتند. اوضاع خاصّ اجتماعی ـ سیاسی و وجود مخالفانی با انگیزه‌های مختلف، پای‌داری شیعیان را بر اعتقاد خود دشوار کرده بود تا آن‌جا که برخی از آن‌ها به دستاویز موضوعی بی اهمیّت، دچار دودلی شدند و از امامت آن حضرت برگشتند. [۲۱۰] . در این شرایط، آن حضرت از تربیت کسانی که ضمن پای‌داری بر اعتقاد شیعی بتوانند مبیّن و مدافع آرای شیعی در جامعه اسلامی باشند، به هیچ روی فروگذاری نمی‌کرد و به خصوص نسبت به کسانی چون محمّد بن مسلم ، زرارة بن اعین ، حمران بن اعین و فُضَیْل بن یسار که از فرصت‌های مختلف برای فراگیری دانش‌های اسلامی از امام باقر علیه‌السلام بهره می‌جستند و در نشر آن‌ها می‌کوشیدند، تقدیر می‌کرد و با این‌همه از آنان می‌خواست که همه آموخته‌های خود را به هر کسی نگویند و خصوصاً مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند. [۲۱۱] [۲۱۲] [۲۱۳] [۲۱۴] . هم‌چنان‌که فرزندش حضرت صادق علیه‌السلام نیز از آن‌ها به نیکی یاد می‌کرد و آن‌ها را احیاکنندگان آثار پدرش می‌خواند. [۲۱۵] . امام هم‌چنین شاعرانی چون کُمَیْت را که با سرودن اشعار در نشر افکار شیعه تلاش می‌کردند، تشویق می‌کرد. [۲۱۶] [۲۱۷] . به این ترتیب بود که اقدامات و روش‌های مختلف امام باقر علیه‌السلام به شکل‌گیری مجدّد جامعه شیعی انجامید.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هفتم امام باقرع

تاريخ : دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ | 16:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |