حادثهٔ مدرسهٔ فیضیه

مدرسه فیضیه § یورش به مدرسه

روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲، مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ هجری قمری، سال مرگ جعفر صادق و مطابق معمول، مجالس بسیاری به همین مناسبت در قم برگزار شده بود. منزل خمینی در محلهٔ «یخچال قاضی» نیز مملو از عزاداران بود، شماری از مأموران مخفی با لباس شخصی نیز در جمعیت درصدد راه‌اندازی اغتشاش و هیاهو در مجلس بودند.[۵۴][۵۴] خمینی، متوجه حضور مشکوک آن‌ها شد؛ و از طریق یکی از روحانیان هشدار داد، که برای سخنرانی در حرم فاطمهٔ معصومه حاضر خواهد شد. این کار موجب دفع اهداف اغتشاش‌گرانهٔ مأموران شد.[۵۴] عصر همان روز به‌دعوت سید محمدرضا گلپایگانی، مجلسی در مدرسهٔ فیضیه برگزار شد. مأموران مذکور در اواسط سخنرانی، وارد شدند و طلاب را مورد حمله قرار دادند. زد و خورد بین طلاب و مأموران مخفی شدت گرفت. در این هنگام، نیروهای مسلح وارد درگیری شدند و گروه بسیاری از طلاب را زخمی و مجروح کردند.[۴۴][۵۴] در زمان حمله به فیضیه، خمینی برای حضور در مدرسه به راه افتاد، اما حاضران او را از این تصمیم منصرف کردند.[۵۴] خمینی همان‌جا در یک سخنرانی از شخص شاه به‌عنوان عامل اصلی جنایت و هم‌پیمان با آمریکا و اسرائیل یاد می‌کند و از سکوت علمای قم و نجف و دیگر کشورهای اسلامی گلایه می‌کند و می‌گوید:[۱۰۸][۹۸] «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.» روز سیزده فروردین، خمینی بیانیه‌ای را با عنوان «شاه‌دوستی یعنی غارتگری» منتشر کرد که در تاریخ انقلاب جایگاه ویژه‌ای دارد. در این اعلامیه، او به محاکمهٔ حکومت شاه پرداخت و «تقیه» را در آن شرایط حرام دانست.[۱۲۰][۱۲۱][۱۰۸][۱۲۲] پس از این وقایع، شاه خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی‌کرد. این کار، یعنی برتن کردن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی برای طلاب مخالف بسیار دشوار و سخت بود. اما، خمینی پیکی به سربازخانه‌ها فرستاد و از طلاب درخواست کرد که «تزلزل به خود راه ندهند» و «از این فرصت برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند[۵۴] خمینی در چهلم حادثهٔ فیضیه، دولت آن زمان را محکوم کرد که به‌فرمان آمریکا و اسرائیل، خواهان از ریشه‌برکندن اسلام است و خود را مصمم به مبارزه با این امر نشان داد.[۹۸] و در پیامی اعلام کرد که در راه نیل به یکی از دو نیکویی، یعنی شهادت یا پیروزی، گام برمی‌دارد.[۱۲۳]

سخنرانی روز عاشورا، دستگیری و تظاهرات ۱۵ خرداد

سخنرانی علیه شاه ۱۳ خرداد ۴۲: «اینها با اساس کار دارند، با اساس اسلام و روحانیت مخالفند، اینها نمی‌خواهند این اساس موجود باشد، اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علماء اسلام باشند… ای جناب شاه، من به تو نصیحت می‌کنم، دست از این اعمال و رویه بردار، من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند، تو بروی مردم شکر گزاری کنند، من نمی‌خواهم تو مثل پدرت بشی[۱۲۴] در فاصلهٔ میان حادثهٔ مدرسهٔ فیضیه و آغاز ماه محرم، یعنی ۲ فروردین تا ۴ خرداد ۱۳۴۲، مبارزات خمینی در قالب صدور اعلامیه‌های متعدد بود.[نیازمند منبع] اما با آغاز ماه محرم، اعتراضات رفته‌رفته به یک قیام تبدیل شد.[۹۸] سخنرانی خمینی در روز ۱۳ خرداد مصادف با روز عاشورا، نقطه عطف مخالفت علنی وی با حکومت پهلوی بود و به انتقاد شدید از شاه، آمریکا و صهیونیسم پرداخت. در پی آن، برخی احزاب نظیر نهضت آزادی از آن حمایت کردند.[۱۲۵] ساعت ۳ بامداد ۱۵ خرداد، چند مأمور در تاریکی شب و پس از محاصرهٔ بیت خمینی، به درون خانه ریختند و او را[۱۰۸] دستگیر کرده و ابتدا به بازداشتگاه باشگاه افسران[۱۰۸] و س‍پس غروب روز بعد، به زندان قصر واقع در تهران بردند.[۹۸] بعد از انتقال خمینی به تهران، خبر دستگیری او ابتدا در قم و سپس در شهرهای دیگر به سرعت پیچید و واکنش‌هایی را به‌دنبال داشت. مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد و ورامین به خیابان‌ها ریختند و شعارهایی نظیر «یا مرگ یا خمینی» سردادند. این قیام‌ها توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد.[۹۸] تظاهرات تا دو روز بعد از ۱۵ خرداد نیز ادامه یافت و ۳۲ نفر در این تظاهرات کشته شدند.[۱۲۶][۱۲۷] قیام ۱۵ خرداد یکی از مهم‌ترین حوادث سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی محسوب می‌شد و موجب شد که بسیاری از علما سکوت خود را بشکنند و به نهضت خمینی بپیوندند.[۹۸] این‌طور به نظر می‌رسید که حکومت تصمیم داشت خمینی را پس از محاکمه اعدام کند.[۱۲۸] تا این‌که اعلامیه‌ای به امضای علما و مراجع و به ابتکار حسینعلی منتظری و امضای مهاجرین تهیه و منتشر شده‌بود، به‌صراحت مرجعیت خمینی را تأیید کرده و بعد از بیان شمول قانون مراجع و مصونیت خمینی از حکم اعدام، خواهان آزادی او شده بود.[۵۴][۱۲۹] علی‌اکبر معین‌فر در مصاحبه‌ای با ابراهیم نبوی اظهار داشته که پیشنهاد معرفی خمینی به‌عنوان مرجع از مظفر بقائی بوده و وی از نورایی که از دوستان مشترک او و بقائی بوده شنیده که مرجع اعلام کردن خمینی توسط مراجع دیگر نه با ابتکار آنان، بلکه به‌واسطهٔ پیشنهادی بوده که بقائی به ایشان داده تا بدین‌وسیله از اعدام خمینی جلوگیری کند.[۱۳۰] در ۱۱ مرداد، خمینی را از زندان به حبس خانگی منتقل کردند. هرچند در برخی رسانه‌ها از سازش وی با حکومت سخن گفته شد، اما او در دیدارهایی که داشت بر تداوم مبارزه تأکید می‌کرد. حکومت پهلوی بر این باور بود، که با سرکوب و دستگیری جمع زیادی از معترضان، توانسته است اعتراضات را مهار کند. سرانجام در ۱۶ فروردین سال ۱۳۴۳، خمینی آزاد و به قم بازگردانده شد.[۱۳۱] پس از آزادی نیز خمینی دست از سخنرانی علیه شاه و اسرائیل برنداشت و از فروردین ماه به افشاگری در خصوص رابطهٔ شاه با اسرائیل پرداخت. در تیرماه ۱۳۴۳، سیدمحمود طالقانی و مهدی بازرگان، سران نهضت آزادی، به جرم حمایت از خمینی دستگیر و زندانی شدند.[۱۳۲] .

مبارزه با کاپیتولاسیون

کاپیتولاسیون در ایران

۲۵ دی ۱۳۴۲ برابر با ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۶۴ دولت اسدالله علم، لایحهٔ اجازهٔ استفاده مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین را به مجلس سنا برد. طبق این طرح، ایران همانند ۳۸ کشور دیگر در دنیا به مستشاران نظامی آمریکا اجازه می‌داد که همچون دیپلمات‌ها و کارمندان اداری و فنی سفارتخانه‌ها از مصونیت‌ها و معافیت‌های مندرج در کنوانسیون وین برخوردار باشند. در ۳ مرداد ۱۳۴۳ مجلس سنا این قانون اجازهٔ استفادهٔ مستشاران آمریکایی از قرارداد وین دربارهٔ روابط سیاسی را تصویب کرد و به مجلس شورای ملی فرستاد.[نیازمند منبع] در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ این قانون با ۷۴ بلی و ۶۱ نه به تصویب مجلس شورای ملی رسید.[۱۳۳] مجلهٔ داخلی مجلس شورا، پس از گذشت چند روز از تصویب لایحه به دست خمینی رسید و او متن کامل سخنرانی‌ها و گفتگوهایی که میان نمایندگان مجلس و رئیس دولت ردوبدل شده‌بود را مطالعه کرد.[۱۳۴] خمینی تصمیم گرفت در ۴ آبان ۴۳، که آن سال که مصادف با زادروز محمدرضا شاه و سال‌زاد فاطمه دختر محمد نیز بود، برای مردم سخنرانی کرده و دربارهٔ لایحهٔ کاپیتولاسیون با آن‌ها صحبت کند. شاه نماینده‌ای را به قم فرستاد و خمینی را تهدید کرد که علیه شاه، آمریکا و اسرائیل سخن نگوید. اما خمینی بی‌اعتنا به تهدید شاه، سخنرانی‌اش را با آیه استرجاع آغاز کرد و سخنرانی انتقادی شدیدی را ایراد کرد. دیگر علما نیز، با لحنی آرام‌تر علیه کاپیتولاسیون سخنرانی کردند.[۱۰۸][۱۳۵][۱۳۶] خمینی در سخنرانی گفت: عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین… که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهای فنی‌شان با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان… از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. ملت ایران را از سگ‌های آمریکا پست‌تر کردند… آقا من اعلام خطر می‌کنم، ای ارتش ایران من اعلام خطر می‌کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می‌کنم… والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید[۱۳۷]. شاه این‌بار تصمیم گرفت خمینی را به خارج از کشور تبعید کند.[۵۴] سحرگاه روز سیزده آبان گروهی مأمور اعزامی از تهران وی را دستگیر و مستقیماً راهی فرودگاه مهرآباد کردند.[۹۸] او در آن‌جا با یک فروند هواپیمای نظامی، به آنکارا انتقال داده‌شد. پس از تبعید خمینی موجی از اعتراض‌ها در قالب تظاهرات در تهران، تعطیلی طولانی‌مدت درس حوزه‌ها و ارسال طومارها و نامه‌ها به سازمان‌های بین‌المللی و مراجع تقلید به راه افتاد.[۱۰۸]

اعتراض به کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه

۲۱ مهرماه ۱۳۴۳ لایحه کاپیتولاسیون در مجلس تصویب شد. خبر که به امام رسید، پیام هشدارآمیز صادر کردند و در سخنرانی خود این‌گونه فرمودند: " ما را فروختند، استقلال ما را فروختند ... ‌ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ‌ای علمای نجف، به داد اسلام برسید. ‌ای علمای قم، به داد اسلام برسید، رفت اسلام ... ما زیر چکمه آمریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟!"[۷۰] امام در ۱۳ آبان‌ماه با چند روز تاخیر به دلیل برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری آمریکا دستگیر و به ترکیه تبعید شدند. اقامت امام خمینی در ترکیه یازده ماه به درازا کشید و در این مدت فشارهای روانی و جسمی برای وادار کردن امام به سازش وارد کردند. کتاب تحریر الوسیله در همین ماه‌ها نگاشته شد. ۱۳ دی‌ماه مصطفی فرزند امام هم که از روز تبعید دستگیر شده بود به ترکیه تبعید شد. [۷۱]

اقدام علیه کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه: شاه به تصور این که کشتار و بازداشت ها و محاکمه ها، نیروی مقاومت عمده را از سر راه برداشته است، تحت فشار آمریکا در انجام اصلاحات دیکته شده کاخ سفید مصمم بود. احیای رژیم کاپیتولاسیون (مصونیت سیاسی و کنسولی اتباع آمریکایی در ایران) در دستور کار فراگرفت. تصویب لایحه کاپیتولاسیون به وسیله مجلس فرمایشی سنا و شورا تیر خلاصی بر استقلال نیم بند ایران بود. سرکوبی شدید مبارزین و حبس و تبعید آنان و حکومت پلیسی شاه نفس را در سینه ها حبس کرده و کسی یارای مخالفت نداشت. در این ماجرا نیز امام خمینی به قیامی دوباره برخاست. روز چهارم آبان که روز تولد شاه بود، به عنوان روز افشاگری از سوی امام خمینی انتخاب و خبر آن به علمای شهرهای مختلف، منتشر گردید. شاه برای تهدید امام خمینی و بازداشتن ایشان از تصمیم به ایراد سخنرانی در این روز، نماینده ای به قم اعزام نمود. حضرت امام نماینده شاه را نپذیرفت و پیغام شاه به سید مصطفی خمینی(فرزند ارشد امام) ابلاغ گردید. امام خمینی بی اعتنا به تهدیدها، در روز موعود یکی از ماندگارترین سخنرانی های خویش را در جمع کثیری از روحانیون و مردم قم و دیگر شهرها ایراد کرد. این نطق تاریخی در حقیقت محاکمه دخالت های غیرقانونی هیئت حاکمه آمریکا در کشور اسلامی ایران و افشای خیانت های شاه بود. افشاگری امام علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ایران را در آبان سال ۴۳ در آستانه قیامی دوباره قرار داد. اما رژیم شاه به بهره گیری از تجربه سرکوبی قیام ۱۵ خرداد سال قبل به سرعت دست بکار شد. از سوی دیگر در این زمان جمع زیادی از عناصر برجسته مذهبی و سیاسی مدافع قیام امام، در زندان و یا تبعیدگاه بودند. برخی از مراجع تقلید و علمای بزرگ نیز که در ابتدای قیام ۱۵ خرداد به صحنه مبارزه آمده بودند پای خود را از صحنه مبارزه بیرون کشیدند که این وضعیت تا سال پیروزی انقلاب (۱۳۵۷) نیز ادامه داشت. خطر اصلی برای رژیم شاه وجود امام خمینی بود که به هیچ ترفندی نتوانسته بودند وی را به سکوت وادار کنند. تجربه گذشته نشان داده بود که بازداشت او در داخل کشور دشواری های رژیم را صد چندان می کند. قصد سوء نسبت به جان وی نیز به منزله ایجاد زمینه شورشی غیرقابل کنترل در سراسر کشور ارزیابی می شد. سرانجام تصمیم به تبعید ایشان به خارج از کشور گرفته شد. سحرگاه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ دوباره کماندوهای مسلح اعزامی از تهران، منزل امام خمینی در قم را محاصره کردند. حضرت امام بازداشت و به همراه نیروهای امنیتی مستقیماً به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با یک فروند هواپیمای نظامی تحت الحفظ مأمورین امنیتی و نظامی به آنکارا پرواز کرد. عصر آن روز ساواک خبر تبعید امام را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور! در روزنامه ها منتشر ساخت. موجی از اعتراض ها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمان های بین المللی و مراجع تقلید جلوه گر شد. آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی نیز در روز تبعید امام بازداشت و زندانی شد و پس از چندی در ۱۳ دی ماه ۱۳۴۳ به ترکیه نزد پدر تبعید گردید. دوران تبعید امام در ترکیه بسیار سخت و شکننده بود. حضرت امام حتی از پوشیدن لباس روحانیت در آن جا ممنوع شده بود. اما هیچ یک از فشارهای روانی و جسمی نتوانست ایشان را وادار به سازش کند. محل اقامت اولیه امام، هتل بولوار پالاس ترکیه بود. فردای آن روز برای مخفی نگاه داشتن محل اقامت، امام را به محلی واقع در خیابان آتاتورک منتقل کردند. چند روز بعد (۲۱ آبان ۱۳۴۳) برای منزوی تر ساختن ایشان و قطع هرگونه ارتباطی، محل تبعید را به شهر بورسا واقع در ۴۶ کیلومتری غرب آنکارا نقل مکان دادند. در این مدت امکان هر گونه اقدام سیاسی از امام خمینی سلب شده و ایشان تحت مراقبت مستقیم مأمورین اعزامی ایران و نیروهای امنیتی دولت ترکیه قرار داشت. اقامت امام در ترکیه یازده ماه به درازا کشید در این مدت رژیم شاه با شدت عمل بی سابقه ای بقایای مقاومت را در ایران در هم شکست و در غیاب امام خمینی به سرعت دست به اصلاحات آمریکا پسند زد. رژیم در چند مورد بر اثر فشار مردم و علما ناگزیر شد با اعزام نمایندگانی از سوی آنان برای کسب خبر از حال امام و اطمینان از سلامت وی موافقت نماید. اقامت اجباری در ترکیه فرصت مغتنم برای امام بود تا تدوین کتاب بزرگ «تحریرالوسیله» را آغاز کند. در این کتاب که حاوی فتاوای فقهی امام خمینی است، برای نخستین بار در آن روزها، احکام مربوط به جهاد و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر و مسائل روز به عنوان تکالیف شرعی فراموش شده مطرح گردیده است.

تبعید به نجف

امام و فرزندشان مهرماه سال ۱۳۴۴ به نجف تبعید شدند. نحوه انتقال امام به عراق، به‌گونه‌ای بود که به نظر پایان تبعید ایشان می‌آمد و حکومت در نظر داشت امام در حوزه نجف و در فضای دور از سیاست آن منزوی شود. با اصرار زیاد طلبه‌ها درس خود را آغاز کردند و در عین‌حال دوستان انقلابی خود در ایران را توصیه به صبر می‌کردند.[۷۲] در آن سال‌ها، روابط ایران و عراق، رو به تیرگی گذاشته بود. رژیم عراق، حضور امام را در کشور خود را فرصت مناسب برای فشار بر حکومت ایران می‌دانست اما امام نهضت‌شان را وجه‌المصالحه روابط ایران و عراق نکردند، برای مثال پیشنهاد مصاحبه با رادیو و تلوزیون عراق را رد کردند. پیگیری فعالیّت‌های نهضت در نجف با وقفه‌ روبرو نشد. امام چهار روز پس از ورود به نجف در دیدار با آیت‌ الله سید محسن حکیم، وی را به قیام فرا خواندند.[۷۳] فروردین ۱۳۴۶ در اعتراض به لوایحی که قوانین ضد اسلامی داشت به هویدا نامه‌ای با لحن تند نوشتند[۷۴] و چند روز بعد پیامی برای ادامه نهضت صادر کردند: "در مقابل ظلم تسلیم نشوید. این‌ها رفتنی هستند و شما باقی هستید."[۷۵] ایشان در پیامی در ۱۷ خرداد، به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، فتوایی دایر بر حرمت هرگونه رابطه تجاری و سیاسی دولت‌های اسلامی با اسرائیل و حرمت مصرف کالاهای اسرائیلی در جوامع اسلامی را صادر کردند.[۷۶] یک سال بعد، در شهریور ۱۳۴۷، امام فتوای مشهور خود مبنی بر جواز پرداخت صدقات و زکات را به چریک‌های فلسطینی صادر کردند.[۷۷] این نخستین فتوای مهم یک مرجع شیعی است که پرداخت زکات و صدقات را به مسلمین غیرشیعه تجویز می‌نمود. امام در طول اقامت در نجف هر روز سه ساعت به زیارت و عبادت در حرم می‌پرداختند و این تنها دل‌خوشی ایشان در مقابل مخالفت‌ها با فعالیت‌های انقلابی‌شان بود. در بهمن‌ماه ۱۳۴۸ درس ولایت فقیه را شروع کردند. شاگردان امام جزوه‌ها را به عربی ترجمه کردند و به کشورهای عربی رساندند.[۷۸] در جریان مبارزات، یکی از فعالیت‌های امام ایجاد رابطه با دانشجویان برای از بین بردن ذهنیّت منفی آنان نسبت به روحانیت بود. در نامه‌ای نوشته بودند: "اینجانب با زحمات طاقت‌فرسا می‌خواستم سوء ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما (مخصوصا) تحصیل‌کرده و دانشگاهی را نسبت به علمای دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضی نیستند."[۷۹] در شرایطی که در ایران مبارزه مسلحانه از محبوبیت زیادی برخوردار بود، بارها از امام اجازه خواسته بودند اما ایشان نپذیرفتند. در این اوضاع سازمان مجاهدین خلق اعلام مبارزه چریکی کرد و سیل تقاضاها و نامه‌ها به نجف برای حمایت امام از این‌ گروه سرازیر بود. آقایان منتظری، طالقانی، مطهری و سید احمد خمینی هم امام را تشویق به دفاع از این گروه کرده بودند.[۸۰] امام درباره نماینده سازمان که بیست روز برای امام از سازمان گفته بود، گفته بودند: "آمده بود که تایید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می‌خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست و شما نیروی خودتان را از دست می‌دهید و کاری هم ازتان نمی‌آید."[۸۱] با اوج گرفتن اختلافات ایران و عراق در دی ۱۳۵۰، اخراج ایرانیان مقیم عراق از سر گرفته شد. امام در سخنرانی خود تهدید کرده بودند که از عراق خواهند رفت.[۸۲] نماینده حکومت برای عذرخواهی خدمت امام رسید[۸۳] و اخراج ایرانی‌ها متوقف شد.
در مهر ۱۳۵۲ ایران غرق در برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود در حالی که در صهیونیست‌ها به فلسطین حمله‌ور شده بودند. امام در پیام‌هایی به مردم و سران کشورهای اسلامی آن‌ها را به یاری مردم مظلوم فلسطین فرا خواندند. ایشان در پیام خود درباره جشن ۲۵۰۰ ساله آورده‌اند: "جشن برای شاهان خون‌خواری که نمونه آنان امروز مشهود است. مسلمین برای مجد و عظمت اسلام و آزادی فلسطین در خاک و خون می‌غلتند ولی شاه ایران برای رژیم مبتذل شاهنشاهی جشن و سرور بپا می‌کند."[۸۴] در ۱۷ خرداد ۱۳۵۴، ماموران با حمله به مراسم سالگرد ۱۵ خرداد، ۳۵۰ نفر از طلبه‌ها دستگیر شدند. چند روز بعد هم حکومت عراق به حوزه نجف حمله برد. امام به رئیس جمهور عراق اعتراض کرده بودند. امام در نامه‌ای دیگر نوشته بودند: "که چیزی که مرا رنج می‌دهد بی‌تفاوت بودن نجف است راجع به قضایای قم و احیانا طرفداری از مخالف."[۸۵] سال‌های نجف برای امام به سختی می‌گذشت. "من نمی‌دانم با این جو نجف چه کنم؟ هر قدمی که بردارم، با مخالفت و کارشکنی عده‌ای از آخوندهای نجف مواجه می‌شوم، اگر در برابر حکام بعث برخورد تند و قاطع بکنم، فورا در نجف سرو صدا راه خواهند‌ انداخت که می‌خواهد حوزه نجف را برهم بزند! اگر در برابر بعث‌ها سکوت کنم، می‌گویند با آن‌ها ساخت و پاخت کرده است!".[۸۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

تاريخ : سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ | 22:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |