تاریخچه و نحوه به قدرت رسیدن آل سعود تاکنون

آل سعود
آلِ سُعود، سلسله‌ای منسوب به سعودبن محمدبن مِقْرِن که از 1148ق/1735م به بخشی از جزیرۀ عربستان فرمان رانده است و اکنون نیز بر کشور عربستان سعودی که نام خود را از آن سلسله بر گرفته، فرمان می‌راند. فرنگیان این نام را سَعود می‌نویسند و می خوانند.
مورّخان، تاريخ سعودي‏ را به سه دوره تقسيم کرده‏اند:
1. دوره اوّل از سال 1137 تا 1233ق.
2. دوره دوم از سال 1240 تا 1309ق.
3. دوره سوم از سال 1319 تا عصر حاضر.
دوره اوّل حکومت وهابي‌‏ های آل سعود
1. محمد بن سعود
ضعف روزافزون سیاسی امپراتوری عثمانی که از سالها پیش مایۀ پدید آمدن جنبشهای جدایی خواهانه و پایه‌گذاری دولتهای خودمختار و نیمه مستقل در پاره‌ای از قلمرو این امپراتوری شده بود، در اوایل سدۀ 12ق/18م در شبه‌جزیرۀ عربستان نیز رخ نشان داد. پس از چیرگی عثمانیها بر شبه جزیرۀ عربستان، شاید مهم‌ترین واقعه در منطقه ورود بازرگانان اروپایی به‌ویژه انگلیسی به سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند بود که به نوبۀ خود به تسلط انگلستان بر کرانه‌های خلیج فارس، برای پیشگیری از نفوذ فرانسه و روسیۀ تزاری بر هند، انجامید و بعدها نقش عمده‌ای در سرنوشت شبه جزیرۀ عربستان بازی کرد («خاورمیانه و شمال آفریقا »، به رغم آنکه شریفان هاشمی به نیابت از خلیفۀ عثمانی بر حجاز، سرزمین مقدس مسلمانان، فرمان می‌راندند، در گوشه و کنار شبه جزیره کسانی سر از فرمان خلیفۀ عثمانی و شریف قریشی بر تافتند و درفش استقلال برافراشتند: خاندان مَکْرَمی اسماعیلی مذهب در درۀ نَجْران نزدیک مرزهای شمالی یمن، امام زیدی یمن در ارتفاعات این منطقه، خوارج در عُمان و قبیله بنی‌خالد در واحه‌های غرب قَطر بر کرانۀ خلیج‌فارس، هریک داعیۀ استقلال داشتند (در این میان سعودبن محمدبن مِقْرِن بن مَرْخان بن ابراهیم (د 1137ق/1724م) از قبیلۀ مسالخ و از اعراب عَنَزه، به تدریج در دِرْعِیّه و برخی از واحه‌های کوچک اطراف، امارتی تشکیل داد. و چون درگذشت، پسرش محمد با محمدبن عبدالوهاب، مؤسس وهابیت، هم‌پیمان گشت و جانشینان او نیز از همین راه به تدریج نیرو یافتند و بر بخش مهمی از شبه جزیرۀ عربستان چیره شدند.
زيني‏ دحلان مينويسد: "شروع کار ابن عبدالوهاب در شرق و در سال 1143ق. بود و در سال 1150ق. در منطقه نجد و اطراف آن کارش بالا گرفت. وي‏ به ياري‏ امير درعيّه‏ (محمدبن سعود) پرداخت؛ چرا که با اين وسيله توانست وسعت نفوذش را تا مکه بکشاند و قبل از اين
توانسته بود اهالي‏ درعيّه و حوالي‏ آن را به اطاعت از خود درآورد. بسياري‏ از سرشناسان عرب، دسته دسته و قبيله قبيله، مطيع او گرديدند. با اينکه همگي‏ به وي‏ پيوستند، امّا از صحرانشينان بيمناک بود، لذا در برخورد با آنها هميشه مي‏گفت: من شما را به توحيد و ترک شرک دعوت مي‏کنم. با سوءاستفاده از جهالت صحرانشينان و عدم اطلاع آنها از امور ديني، با سخناني‏ فريبنده، خود را در دل اين مردم جا مي‏کرد و هميشه به آنها مي‏گفت:
«همانا من شما را به دين دعوت مي‏کنم و همه کساني‏ که زير اين آسمان هستند، مطلقاً مشرک‌اند و هرکس مشرکي‏ را به قتل برساند، بهشت نصيبش خواهد شد !»
مردم با سخنان فريبنده ابن عبدالوهاب، تبعيّت از او را پذيرفتند و با همين شعارها دلشان را خوش کرده بودند. گويا ابن عبدالوهاب ـ العياذبالله ـ مانند پيامبر در ميان مردم بود؛ چرا که اين مردم هر آنچه که او مي‏گفت، مي‏گرفتند و رها نمي‏کردند. پيروان وي‏ وقتي‏ مسلماني‏ را مي‏کشتند، مالش را به يغما مي‏بردند و خمس مال را به رييس حکومت وقت مي‏دادند و بقيه را در ميان خود تقسيم مي‏کردند و رفتار اين مردم همان رفتار ابن عبدالوهاب بود و آنچه که خواستة ابن عبدالوهاب بود، انجام مي‏دادند و امير نجد نيز حامي‏ او بود که با اين حمايتها، امارت او وسعت گرفت.
ابن سعود 30 تن از علماي خود را به عنوان انجام مناسک حجّ، به مکه فرستاد و هدفش دعوت مردم به وهابيّت بود. مردم مکه از دعوت ابن عبدالوهاب در نجد اطلاع داشتند، ولي اهدافشان را نمي‏دانستند که چه در سر مي‏پرورانند. وقتي‏ اين گروه به مکه رسيدند، امير مکه آنان را دعوت به مناظره کرد و با انجام مناظره، پرده از عقايد انحرافي‏ خود برداشتند. امير دستور دستگيري‏ آنها را داد که بعضي‏ از اين 30‏ تن دستگير و محبوس شدند و بقيه گريختند.
شکست در نجران ‏
حاکم رياض، که دهام بن دواس نام داشت، از سرسخت‏ترين دشمنان وهابيت بود، به طوري‏که حدود 27 سال، ميان رياض و درعيّه، جنگهاي‏ خونين‏ رخ داد و در اين ميان، دو برادر محمدبن سعود با نامهاي "فيصل" و "سعود" کشته شدند. در سال 1178 ميان جوانان قبيلة بنويام ـ که از اهالي‏ نجران بودند ـ و دو قبيلة عجمان و بني‏ خالد، پيماني‏ منعقد گرديد؛ آنان هم‏قسم شدند تا فتنة وهابيت را از بين ببرند؛ از اين رو، با هم قرار گذاشتند جوانان بنويام به رهبري‏ سيدحسن بن هبة الله از طرف نجران به درعيه حمله کنند و قبيلة بنيخالد و عجمان به رهبري‏ شخصي‏ که خالدي‏ نام داشت، از طرف احساء به درعيّه يورش ببرند. آنان وعده گذاشتند حرکتشان به گونه‌اي‏ طراحي‏ شود که در روز معيني‏ همگي‏ به اطراف درعيه رسيده باشند، اما در اين ميان قواي جوانان بنويام زودتر از موعد به درعيّه رسيدند و توانستند لشکر ابن سعود را تارومار کنند. ابن سعود پس از اين شکست، پنهان شد امّا ابن عبدالوهاب با خدعه و نيرنگ توانست جان به در ببرد. وي، پرچم صلح در دست گرفت و شرط کرد که اگر جنگجويان نجران وارد شهر نشوند و در همان محل درگيري‏ باقي‏ بمانند و اسرا را تحويل دهند، وي‏ و حاکم سعودي‏ متعهّد مي‏گردند ده‌ها هزار سکه طلا جهت خساراتي‏ که لشکر نجران متحمّل گرديده، بپردازند و قواي‏ وهابي‏ نيز از منطقه درعيه تجاوز نکرده، در همانجا مستقر باشند. وقتي‏ لشکر خالدي‏ که داراي جنگجويان مسلّح زيادي‏ بود و بسياري‏ از نجدي‏ها هم لشکر را همراهي‏ مي‏کردند، به ميدان جنگ رسيدند، متوجه صلح گرديدند. لذا آنها هم به اين پيمان راضي‏ شدند. پس از اين صلح بود که ابن سعود به خاطر صدمات روحي‏ در سال 1179ق. در گذشت.
2. عبدالعزيز بن محمدبن سعود
بعد از درگذشت ابن سعود، پسر او عبدالعزيز بن محمدبن سعود، با دخالت ابن عبدالوهاب جاي‏ پدر راگرفت. او داماد ابن عبدالوهاب بود و همچون پدرش بسيار سفاک و خون‏آشام بود که پاره‌اي از جنايات او را يادآور مي‌شويم:
الف: اشغال احساء
قواي‏ حکومت‏ به جانب احساء حرکت کرد و در بين راه، هر آنچه از اموال مسلمين را به چنگ آورد، تاراج کرد و هر مقاومتي‏ که در بين راه، در مقابلشان صورت ‏گرفت، با بي‏رحمي‏ تمام سرکوب کردند، حتي‏ به نخلستان‌ها هم رحم نکرده، همه را نابود ساختند و بدين ترتيب احساء تسليم گرديد.
در سال 1796م. اهالي‏ آن تصميم بر رهايي‏ از سلطة وهابيون گرفتند ولي با نيروهاي قوي‏ و مجهّز سعودي‏ مواجه شده، مجدداً سرکوب گرديدند.
ابن بشر درباره چگونگي‏ تسليم اهالي‏ احساء مي‌‏نويسد:
امير نجد بعد از نماز صبح، حرکت خود را به احساء آغاز کرد. وقتي‏ که لشکريان به نزديکي‏ احساء رسيدند، نيروهاي‏ مسلح بر روي‏ رکاب اسبان ايستاده، به يک باره با تفنگ‏هاي‏ خود شليک کردند. اين عمل باعث گرديد بسياري‏ از زنان حامله، سقط جنين نمايند... شهر اشغال گرديد و بعد از اشغال، امير نجد وارد شهر شده، چند ماهي‏ در آنجا اقامت نمود. او هر کسي‏ را که اراده
مي‏کرد، به قتل مي‏رساند، يا از احساء اخراج مي‏کرد و يا به زندان مي‏انداخت و هر آنچه مي‏خواست به تاراج مي‏برد و خانه‏ها را تخريب مي‏کرد؛ «وضرب عليهم ألوفاً من الدراهم و قبضها منهم و ذلک لما تکرّر منهم من نقض العهد و منابذةالمسلمين و أکثر منها القتل...» يعني هزاران درهم جزيه و ماليات بر آنان تحميل کرد و دريافت نمود. چون اينان پيمان‏شکني‏ کردند، پس بسياري‏ از آنان را به قتل رسانيد. وقتي‏ ابن سعود قصد کوچ کردن از احساء را داشت، بسياري‏ از بزرگان و رؤساي‏ آن ديار را به همراه خود به درعيه برد و آنها را در اين شهر اسکان داد و به جاي‏ خود در احساء شخصي‏ به نام ناجم را که از طرفدارانش بود، گُمارد.( عنوان المجد، ج‏1، ص105)
ب: يورش به کربلا
در سال 1216ق. سعودبن عبدالعزيز با قشون بسياري‏ متشکل از مردم نجد، به قصد عراق حرکت کرد. وقتي‏ به شهر کربلا رسيد، آنجا را محاصره نمود. بعد از وارد شدن به شهر، به قتل‏عام مردم پرداختند و به خزانة‏‏ حرم امام حسين‏ (ع) دست برد زده، ضريح آن حضرت را شکستند و اموال فراوان و اشياي نفيس آن را به غارت بردند.
آية الله سيد جواد عاملي، ‏ که خود شاهد حوادث و از مدافعان شهر نجف اشرف بوده، مي‏گويد: «امير نجد در سال 1216ق. به بارگاه امام حسين‏ (ع) تجاوز نمود و اموال آن را به غارت برد. نيروهايش مردان، زنان و کودکان را به قتل رسانده، اموالشان را به غارت بردند و به قبر حضرت امام حسين‏ (ع) جسارت نموده و بقعه را تخريب کردند، سپس بر مکة مکرمه و مدينه منوره متعرض شدند و هر آنچه که خواستند در قبرستان بقيع انجام دادند و فقط قبر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از دست آنان مصون ماند.( مفتاح الکرامة، ج5، ص512)
کورانسيز در وصف جنايات وهابي‏ها مي‏گويد:
«عادت شيعيان اين بودکه در روز عيد غدير خم، جشن‌هايي‏ بر پا مي‏کردند؛ لذا همگي‏ براي‏ اقامة جشن عيد به نجف اشرف مي‏آمدند. به همين دليل شهرهاي‏ شيعه‏نشين عراق، به خصوص کربلا، خالي‏ از سکنه مي‏شد. وهابي‌ها از اين فرصت استفاده کردند و در غياب مدافعان، به شهر حمله بردند. در شهرکه فقط افراد ضعيف و سال‌خورده باقي‏ مانده بودند، توسط سپاه 12 هزار نفري‏ وهابيون به قتل رسيدند و هيچ کس در اين جنايت زنده نماند؛ به طوري که تعداد کشته شدگان در يک روز به 3 هزار نفر رسيد(تاريخ البلاد العربية، ص126، طبق بعضي‏ از گزارشها، وهابيون پنج‌ هزار نفر‌ را‌ کشته‌ و پانزده‌ هزار‌ نفر را مجروح‌ کردند؛ موسوعة‌العتبات، ‌ج8، ص273)
فيلبي‏ در تاريخ نجد مي‏ نويسد: امير نجد با لشکر پدر خود به کربلا حمله کرد وبعد ازمحاصره شهر، وارد شهرگرديد. سپس ضريح امام حسين‏ (ع) را ويران نموده و جواهرات آن را غارت کردند و هر آنچه از اشياي قيمتي‏ در شهر وجود داشت، به تاراج بردند. ممکن است تصوّر شود که وهابيون تنها بلاد شيعه‏نشين را مورد تاخت و تاز خود قرار مي‏دادند، ولي‏ اين تصوّر به هيچ‏وجه درست نيست زيرا آنها، کليه مناطق مسلمان‏نشين حجاز، عراق و شام را آماج حملات خود قرار مي‏دادند که تاريخ در اين مورد از هجوم وحشيانه آنان گزارشهايي‏ را ثبت نموده است.
 
نويسنده کتاب مذکور، فردي‏ انگليسي‏ الأصل، به نام «سنت جون سَره» است و وي‏ مدت زيادي‏ در نجد به سر برده و روابط خوبي‏ با سعودي‏‌ها داشت.
ج: اشغال طائف
در اواخر سال 1217ق. وهابيون بر حجاز دست‏درازي‏ نموده، بعضي‏ نواحي‏ آن را غارت کردند سپس به طائف تاختند. اميرِ طائف، که شريف غالب بود، به دفاع از شهر برخاست. ليکن درجنگ شکست خورد وبه طائف برگشت و خانه‏اش را آتش زد و سپس به مکه گريخت.
وهابي‏ها که ظرف سه روز توانستند با قهر و غلبه وارد شهر شوند، بعد از ورودشان به شهر، به قتل‏عام مردان پرداختند و زنها و بچه‏ها را به اسارت بردند و اين روش وهابيون بوده است که وقتي‏ چيره مي‌شدند، اين خشونت و سياست وحشيانه را اِعمال مي‏کردند. لازم به ذکر است که قبر ابن عباس (ره) از تجاوز آنان در امان نماند.( اخبار الحجاز و نجد في‏ تاريخ الجبرتي، ص93)
زيني‏ دحلان مي‏نويسد: لشکريان سعودي‏ در ذي‏قعدة 1217ق. وارد شهر شده، به قتل عام مردم پرداختند. آنان به صغير و کبير رحم نکردند؛ طفل شيرخوار را روي‏ سينه مادر سر بريدند. گروهي‏ از اهالي‏ طائف، که به خاطر ترس از هجوم وهابيان، از شهر خارج شده و پا به فرار گذاشته بودند سواران لشکر سعودي‏ آن‌ها را تعقيب کرده و اکثرشان را به قتل رساندند. وارد خانه‌ها شده، کساني‏ را که در خانه‏‌ها بودند کشتند و چون در خانه‏ها کسي‏ باقي‏ نماند، به دکان‏ها و مساجد رفته، هرکه را در آن‏جا يافتند کشتند. بعد از آن، تمام اموال غارت شده را از شهر خارج و همه را در يکجا جمع کردند که کثرت مقدار آن به مانند کوهي‏ جلب توجه مي‌کرد. سپس خمس اين اموال تاراج شده را به امير سعود دادند و بقيه را در ميان خود تقسيم کردند، ولي‏ کتاب‏ها را که در ميان آن تعدادي‏ مصحف شريف و کتب حديث و فقه بود، در کوچه و بازار ريختند.
د: غارت مکه مکرمه
در سال 1217ق. وهابي‌ها تصميم گرفتند بر مکه مکرمه استيلا يابند؛ بدين منظور، ارتشي‏ را در اوّل ماه‏هاي‏ حرام (که حتي‏ اعراب جاهلي، جنگ در اين ماهها را حرام مي‏دانستند) براي‏ حمله مهيّا کردند. خبر اين توطئه زماني‏ منتشر شد که مردم مشغول انجام فريضه حجّ بودند. در ميان حجاج، امام مسقط، سلطان بن سعيد و نقباي وي و نيز امرايي‏ از مصر و شام و... حضور داشتند. شريف غالب (امير مکه) از آنها کمک خواست، امّا جوابي‏ نشنيد. از اين رو خود، مردم را بعد از اتمام مناسک حجّ به جهاد عليه وهابيان فراخواند، امّا مردم اعتنايي‏ به او نکرده، با دلايل واهي، براي‏ دفاع، از خود سستي‏ نشان دادند. شريف غالب مجبور شد، به همراه يارانش با خزائن و ذخاير مالي، از مکه فرار کند. در اين ميان بسياري‏ از مردم مکّه به جده گريختند. امير نجد با لشکرش در روز دهم ماه محرم وارد مکه گرديد، بدون اينکه مردم مقاومتي‏ از خود نشان دهند. او همان جناياتي‏ را که نسبت به اهل طائف روا داشت، با مردم مکه نيز انجام داد.( تاريخ الجبرتي، ص93) علماي مکه را مجبور کرد تا عقايد ابن عبدالوهاب را بپذيرند و کتاب‏هاي‏ او را تدريس نمايند و نيز مسلمين ساير مناطق را از انجام حج و عمره منع کرد و ارتباط بين اهالي‏ مکه و مدينه را قطع نمود؛ به انگيزه اينکه کمکي از طرف مدينه به اهل مکه نرسد و يا تجارتي که بين اين دو شهر بود، از رونق بيفتد.( اخبارالحجاز و نجد في‏ تاريخ الجبرتي، ص93)
هـ: انهدام بارگاه
وهابيان بعد از استيلا بر مکه، بسياري‏ از ضريح‏ها و قبوري‏که داراي‏ گنبد و بارگاه بود و مسلمانان براي احترام و اکرام به صاحب قبر، آن را بنا کرده بودند، تخريب کردند و همين اَعمال را با قبور مدينه نمودند و در ظرف سه روز تمام آثار اسلامي‏ را از بين بردند.( عنوان‏المجد، ص122)
شريف غالب به همراه شريف پاشا، حاکم جدّه متّحد شده و به اردوگاه وهابيون که در اطراف مکه بود، يورش بردند و با طرفداران آنها که از قبايل مجاور مکه بودند، به مبارزه پرداختند که نتيجه‏اش زمين‏گير شدن وهابي‏ها در آن مناطق بود. بدين ترتيب به دليل فجايعي‏ که وهابيون به بار آوردند، شکست سختي‏ از سوي‏ اين دو حاکم خوردند.
و: قتل عبدالعزيز
جبران شاميّه، از نويسندگان وهابي مي‏نويسد: شيعيان از ماجراي‏ کربلا و فجايعي‏که وهابيّت در آن شهر انجام داد، مصيبت زده و دردمند بودند؛ لذا بعد از دو سال توانستند انتقام خود را از امير نجد بگيرند. ماجرا بدين شکل بود که عبدالعزيز در سال 1218ق. در مسجد مشغول نماز بود که با خدعه‏اي‏ به قتل رسيد.
فيلبي‏ مي‏نويسد: قاتل، خود را در پوشش درويشي‏ درآورد و به شهر درعيّه رفت و چند روز در آن شهر، پشت سر عبدالعزيز نماز خواند. در يکي‏ از روزها که عبدالعزيز مشغول نماز بود، ناگهان خود را روي‏ او انداخت و با چاقويي، شکمش را دريد و با شتاب به جاي‏ اوّل خود برگشت. مردم که وي را شناختند، دستگيرش کرده، کشتند.( آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص64)
ابن بشر مي‏گويد: قتل عبدالعزيز، امير درعيّه، ضربه جديدي‏ بر پيکره وهابيّت بود. وي‏ در پاييز سال 1803م. ‏ در مسجد، به دست درويشي‏ ناشناخته، که مي‏گفتند اسمش عثمان و کردي‏الأصل و ساکن يکي‏ از روستاهاي‏ شهر موصل عراق بود، به قتل رسيد. اين درويش به صورت ميهمان وارد شهر شد و در مسجد، هنگامي که عبدالعزيز به سجده رفت، به او حمله کرد و به قتل رسانيد. او در صف سوم نماز جاي‏ گرفته بود که با استفاده از يک خنجر، شکم عبدالعزيز را پاره کرد و سپس برادر عبدالعزيز را زخمي‏کرد. بعضي‏ از گزارش‌ها حاکي‏ از آن است که قاتل فردي‏ شيعه‏ بوده که در ماجراي‏ کربلا تمام افراد خانواده‏اش به دست وهابيون کشته شده بودند.( تاريخ العربيةالسعوديّة، ص54)
شريف غالب بيش از پانزده سال با عبدالعزيز جنگيد و در نهايت، صفحه پر فراز و فرود زندگي‏ عبدالعزيز، با مرگش پايان پذيرفت.
3. سعودبن عبدالعزيز
وي‏ با حکم امراي‏ سعوديِ‏ وهابي، حکومت را به دست گرفت. در ابتداي‏ کار، به شهرهاي‏ بصره و الزبير حمله برد و دست به قتل مردم و تاراج اموال و اسارت زنان و اطفال آن شهر زد. وي‏ قبر طلحه و زبير را ويران نمود. جنگ‏ها و غارت‏هاي‏ او، آن قدر هولناک بود که حتي‏ امراي قبل از او، دست به چنين اعمالي نزدند که به نمونه ‏هايي‏ از آن فجايع اشاره مي‏گردد:
الف: محاصرة جده؛ در سال 1219ق. لشکر وهابي‏ با دوازده هزار جنگجو جده را محاصره کردند وآن‏جا‏ که شريف مکه مي‏دانست وهابيون در استيلا بر جدّه موفق نمي‏شوند، آشکارا به جمع‏ آوري‏ نيرو براي‏ به دست گرفتن امور مکه پرداخت. لشکر سعودي‏ از محاصره جدّه چيزي‏ عايدش نشد و مدافعان جدّه توانستند ضربات محکمي‏ بر آنها وارد کنند و مهاجمان را يکي‏ پس از ديگري‏ به هلاکت برسانند.
سپاه وهابي‏ بر اثر عدم موفقيت در جنگ، به پرکردن چاهها و قنوات پرداخته، در ميان راه، طوايف اعراب را قتل عام کردند. حاصل اين جنگ، شکست سپاه وهابي‏ به دست ارتش شريف غالب بود؛ چرا که شريف غالب لشکري‏ به رهبري‏ شريف حسين براي‏ انتقام از وهابيون آماده ساخت. سپاهيان مجهّز در منطقةالليث بر وهابيون هجوم بردند و بسياري‏ از آنها را به قتل رسانيدند. در اين ميان شريف حسين هم به قتل رسيد. شريف غالب جنگ را پي گرفت و سرانجام ضربات مهلکي‏ بر سپاه وهابي وارد آورد و بسياري‏ از رؤساي‏ آنها را به قتل رسانيد و براي‏ عبرت وهابي‏ها، بسياري‏ از آنها را از دروازة شهر به دار آويخت.( کشف‏الارتياب، صص 25 و 26)
ب: محاصره مکه و مدينه؛ زيني‏ دحلان مينويسد:
"در اواخر ذيقعدة 1220ق. وهابيها با لشکري‏ وارد مکه شدند؛ از سوي ديگر‏ مدينة منوره را نيز به اشغال در آوردند. در اين شهر، خانه وحي‏ را غارت کرده، اموال آن رابه تاراج بردند و اعمال زشتي‏ در اين شهر مرتکب گرديدند. بعد از اين فجايع، اميري‏ را بر شهر مدينه مسلط نمودند که نامش مبارک مزيان بود.
حکومت وهابيون در اين شهر، هفت سال طول کشيد. آنان مانع از آن مي‏شدند تا حجاج شامي‏ و مصري‏ با شتران وارد مکه شوند... براي‏ خانة کعبه، پرده‏اي‏ از جنس عبا دوختند و مردم را مجبور کردند تا از عقايدشان پيروي‏ کنند وگنبدهايي‏که بر روي‏ قبور اوليا بود، ويران نمودند. دولت عثماني‏ به خاطر جنگ با دول غربي‏ و نيز به خاطر ضعف از درون، نمي‏توانست جلوي‏ اعمال وهابيان را بگيرد".( مفتاح ‏الکرامه، ج 5، ص512)
جبران شاميّه، نويسنده وهابي‏ مي‏نويسد: سعودبن عبدالعزيز، مدينه منوره را محاصره کرد و همان اعمالي‏ را که در طائف و مکه انجام داد، بر سر مدينه و اهل آن آورد.
ج: يورش به نجف اشرف؛ سيّدجواد عاملي‏ مي‏گويد: "در شب نهم از ماه صفرسال 1221ق. قبل از طلوع صبح، در حاليکه مردم در خواب بودند، وهابيون به شهر نجف حمله کردند و بر بالاي‏ ديوارهاي‏ شهر رفته، آن را به محاصره خود درآوردند؛ امّا کرامات عظيمي‏ از امام علي‏ (عليه السلام) ظاهر شدکه بسياري‏ از وهابيون به قتل رسيدند و مفتضحانه گريختند و خدا را بر اين امر شاکريم".( بايد توجه داشت هجوم وهابيون به بلاد اسلامي‏، مصادف با جنگ‏هاي‏ دولت‌هاي‏ غربي‏ با دولت عثماني‏ بود و عجيب اينکه: فتنه‏اي‏ که ابن تيميّه برپا کرد نيز مصادف با هجوم لشکر صليبي به بلاد اسلامي بود‏ که جنگ‏هاي‏ سختي‏ ميان دو طرف برپا گرديد.)
وي‏ در ادامه مي‏گويد: «سعودبن عبدالعزيز در ماه جمادي‏ الآخر سال 1223ق. با لشکري‏ از مردمان نجد، که نزديک به 20 هزار جنگجو و يا بيشتر بودند، به شهر نجف حمله کرد، او تهديد کرد که قصد دارد در يک عمليات غافلگيرانه، شهر نجف را به همراه اهالي‏اش منهدم کند. ما تهديدش را جدي‏ گرفته، همگي‏ به طرف ديوار شهر رفتيم.
سپاه وهابي‏ شبانه به نجف رسيد، ما هم با احتياط به آنها نگاه مي‏کرديم؛ به طوري‏که تمام ديوار شهر را با تفنگ‏ها و توپ‏ها، محافظت نموديم. لشکر سعودي‏ کاري‏ از پيش نبرد و به طرف حلّه رفت که با مقاومت مردم آن‏جا روبه رو گرديدند. سپس به کربلا حمله نمود و در حالي‏که مردم در خواب بودند، بر آنان تاخت. حاصل کار اين شدکه هر يک از طرفين تلفاتي‏ دادند و لشکريان وهابي‏ شکست خورده، بازگشتند. اما بعد از مدتي‏ دوباره به عراق يورش برده، خون‏هاي‏ زيادي‏ ريختند و ما مدتي از ترس، درس و بحث را ترک کرديم.... «لا حول و لا قوّة...» بعد از اين ماجرا، وي‏ بر مکه و مدينه مستولي‏ گرديد و به مدت دو سال از فريضه حج ممانعت نمود و نمي‏دانيم عاقبت چه مي‏شود(مفتاح ‏الکرامة، ج 5، ص514)
آن چه از تاريخ به دست مي‏آيد، اين است که به مدت 7 سال، مانع از انجام حجّ مردم عراق شدند. شامي‏ها سه سال و مصري‏ها 2 سال محروم بودند، از آن سال‏ها به بعد معلوم و مشخص نيست که آيا باز هم مانع شدند يا خير...
د: دست‏اندازي‏ به شام؛ در سال 1223ق. فرزند او، امير حجاز به بلاد حوران حمله کرد و اموال مردم را به تاراج برد و زراعت کشاورزان را به آتش کشيد و مردمان را به قتل رسانده، زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفت و منازل آنها را ويران نمود.( لمع ‏الشهاب، ص201)
صلاح‏الدين مختار مي‏گويد: "در ششم ربيع‏الاول سال 1225ق. اميرسعود با 8 هزار تن از جنگجويان خود به ديار شام حمله کرد. به او خبر دادند که عشاير سوريه از قبيله: غنزه و بني‏صخر و... در نَقَرة شام مستقر شده‏اند، وقتي‏ که او به شام رسيد هيچ يک از اين افراد را نديد؛ از اين‌رو به همراه يارانش به حوران حمله کرد و به شهرهاي دساکر و بصره‏ نيز يورش برد و اموال آن‏جا را به يغما برد. اهالي‏ اين مناطق از ترس هجوم وهابي‏ها به نواحي‏ و اطراف شهر گريختند. بعد از آن اميرسعود به قصر مزريب حمله برد، ولي‏ مقاومت مردم مانع از پيشروي‏ آنان شد؛ سپس شبانه به بصره‏‏ تاخت و از آن‏جا، در حالي‏ که غنايم زيادي‏ به چنگ آورده بود، به شهر خود بازگشت".
هـ: محاصره نجف و کربلا؛ سيّدجواد عاملي‏ مي‏گويد:
در سال 1225، اعرابي‏ از قبيلة عنيزه که معتقد به وهابيّت بودند و شعارهاي‏ آنها را تکرار مي‏کردند، به نجف اشرف و مشهد امام حسين‏ (ع)حمله کردند و در بين راه، به راهزني‏ پرداختند و زائران امام حسين‏ (ع)را، که از زيارت قبر آن حضرت در ماه شعبان برمي‏گشتند، غارت نمودند؛ جمعي‏ از اين زوار را به قتل رساندند که بيشتر کشته شدگان، عجم‏ها (ايرانيان) بودند که تعدادشان 150 نفر بود و البته کمتر از اين هم گفته‏اند و بقيه اين افراد، عرب بودند. اکثر زائران در حلّه ماندند و توان بازگشت به نجف را نداشتند و بعضي‏ ديگر به حسکه رفتند و الآن که من اين مطالب را مي‏نويسم در محاصره هستيم و مهاجمان دست از محاصره برنداشته‌اند و نيروهاي‏ آنان از کوفه تا دو فرسخي‏ يا بيشتر با مشهد امام حسين‏ (ع)فاصله دارند. (مفتاح ‏الکرامة، ج7، ص 653)
تعصب کورکورانة وهابيان به جايي‏ رسيد که تجارت با مردمان ديگر را قطع کردند و از سال 1229ق. تجارت با شام و عراق را حرام اعلام نمودند.( عنوان‏المجد، ج1، ص122) و هر تاجري‏ را که در بين راه مي‏يافتند، اموالش را هدر دانسته، با او معاملة اهل کتاب نموده، مصادره‌اش مي‏کردند.( تاريخ العربية السعودية، ص 105)
ز: هجوم والي‏ مصر و شکست وهابيان؛ در سال 1226ق. علي‏ پاشا والي‏ مصر، سپاهي‏ را به فرماندهي‏ فرزندش طوسون، براي‏ پاک‏سازي‏ حجاز از لوث وجود وهابيون به آن‏جا فرستاد. در هجوم اوليّه نبردي‏ بين دو گروه درگرفت که نتيجه‏اي‏ نداشت؛ اما در حملة دوم توانست قواي‏ وهابي‏ را تار و مار کند. او بر مکه و مدينه مستولي‏ گرديد و قصد آن را داشت که به نجد حمله ببرد و آن‏جا را فتح کند که موفق نشد.
ابن بشر مي‏گويد: مصري‏ها در سال 1227ق. به سرحدّات نجد رسيدند و از طرفي‏ لشکر طوسون که با پيشروي‏هاي‏ خود مدينه را از لوث وجود وهابيون پاک کرد، بسياري‏ از عرب‏هاي‏ جهينه به او پيوستند و به جنگ با نجدي‏ها آماده شدند؛ لذا نجد را محاصره کرده، آب را بر آنها بستند. شهر هفت هزار سکنه داشت و مصري‏ها با ورود به شهر به قتل عام پرداختند که چهار هزار نفر از
آنها کشته شدند(عنوان ‏المجد، ص160) بعد از آن، طوسون به کمک شريف غالب، بدون هيچ خونريزي، در سال 1229ق. بر مکه و طائف مسلّط گرديد.
ح: هيأت امر به معروف؛ مرحوم مغنيه مي‏نويسد:
«سعودبن عبدالعزيز هيأتي‏ به نام امر به معروف تشکيل داد. کار اصلي‏ اين گروه آن بود که در اوقات نماز به بازار مي‏رفتند و مردم را به اداي‏ نماز اوّل وقت ترغيب مي‏کردند. اين روش از آن زمان تا حال ادامه دارد که به خيابان‏ها مي‏روند و کساني‏ را که با ريش تراشيده از خانه بيرون مي‏آيند، مورد ضرب و شتم قرار مي‏دهند و يا کسي‏ که بخواهد قبر رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) را يا قبر امامي‏ از ائمة بقيع: را مسح نمايد و موارد ديگر ـ‌که با عقايد وهابيون هماهنگ نيست ـ ممانعت مي‏کنند و حتي‏ با کساني‏ که به طورعلني دخانيات مصرف مي‏کنند، گرچه از کشورهاي‏ ديگر‌آمده باشند، برخورد کرده و آنها را کتک مي‏زنند(هذه هي‏ الوهابية، ص127)
ط: مرگ سعود؛ در سال 1229ق. سعود در حالي‏ که 68 سال سن داشت، درگذشت و حکومتش از سال 1218 تا 1229 ق. طول کشيد و با مرگش، پرونده ‏ دنيايي‏اش ـ‌که مملوّ از قتل عام مسلمين و تاراج اموال آنها بود ـ بسته شد.
4. عبداللَّه‏ بن سعود:
وي‏ از سال 1229 تا 1234ق. حکومت کرد. با عبدالله ‏بن محمد درگيري‏ داشت و اين دو در حال کشمکش با يکديگر بودند؛ لذا فرصت آن را پيدا نکردند تا روش پدران خود را دنبال کنند.
الف: لشکر پاشا: در همين سال، پاشا لشکرهاي‏ زيادي‏ از ناحيه قنفذه، از راه خشکي‏ و دريا به نواحي‏ تحت حکومتِ وهابيون گسيل داشت و توانست بر آن نواحي‏ سيطره پيدا کند که بسياري‏ از وهابيون از ترس گريختند. پاشا در سال 1230ق. به طائف برگشت و بين او و وهابيون جنگ‏هاي‏ خونيني‏ درگرفت که به شکست قواي‏ وهابي‏ منتهي‏ گشت و شهرهاي‏ تربه، بيشه و رينه به دست سپاه پاشا افتاد؛ جمع کثيري‏ از وهابيون به قتل رسيدند و اهالي‏ آن خلع سلاح شدند. پاشا سپس بر عسير تسلّط يافت و آخرين مقاومت وهابي‏ها را درهم کوبيد، بعد از آن، به مکه آمد و از آن‏جا به قاهره بازگشت.( آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص68)
ب: حملات به عراق‏
1. لونکريت در تاريخ العراقي‏ مي‏نويسد:
«در سال 1217ق. زماني‏ به کربلا هجوم بردند که اکثر ساکنان آن به زيارت نجف ‏اشرف رفته بودند وهابي‌ها با 12 هزار نفر به فرماندهي‏ امير سعود به کربلا حمله برد و بيش از سه هزار نفر از ساکنان آن را سر بريدند و خانه‏‌ها و بازارها و اشياي حرم مطهر را غارت کرده، حتي‏ کاشي هاي‏ طلا را از روي‏ ديوارها کنده و سپس ضريح امام حسين‏ را ويران کردند.( موسوعة العتبات المقدسة، ج8، ص 273)
2. به نقل ديگر: وهابيان در اين حمله پنج هزار نفر از ساکنان کربلا را کشته، ده هزار نفر را نيز مجروح کردند.
3. و به نقل ديگر در سال 1216ق، امير سعود وهابي‏ با نيرويي‏ حدود بيست هزار نفر به کربلا يورش برده، در يک شب بيست هزار نفر را به قتل رسانيد.( همان، ج 8، ص274)
کار آنان هرگز قابل توصيف و بيان نيست و در تاريخ از اين هجوم، به‌عنوان سنگين‏ترين و وحشيانه‏ترين حملات به سرزمين و مردم عراق ياد شده است.
درباره دفاع مردم در برابر وهابي‌ها چنين نقل شده است:
1. در سال 1218ق. وهابيان به نجف اشرف حمله‌اي شديد‏ کردند ولي‏ با شکست روبه رو شدند، چون به هنگام رسيدن به نجف، همة‌ دروازه‏ها بسته بود و همة مردم نيز بسيج شده بودند تا آخرين قطرة خون از شهر دفاع کنند. و جالب اين است که فرماندهي‏ اين دفاع مقدس با آية الله العظمي‏ شيخ جعفر کاشف الغطا بود. شخص ايشان در اين نبرد شرکت کردند و جمعي‏ از علما نيز حضور داشتند.( ماضي‏ النجف و حاضرها، ص231)
2. دفاع شهرهاي‏ جنوب: در سال 1221ق. وهابي‌ها از چندين محور، از جمله محور نجف، به عراق حمله‏ور شدند، ولي‏ ساکنان شهرها از شهر زبير تا سماوه با همکاري‏ و کمک عشاير هم‏پيمان خود، به دفاع برخاستند و تجاوزات سفاکان وهابي‏ را به راحتي‏ دفع کردند. ولي‏ خطر شديد متوجه نجف اشرف شده بود، به طوري‏که در آستانه ورود به شهر، ناگهان با ضد حملة مردم نجف اشرف روبه رو شده، شکست سختي‏ را متحمل گرديدند.
3. البته حملات پي‏ در پي‏ وهابيان به نجف و استمرار آن باعث تشکل مردم و اهالي‏ نجف شده بود؛ به گونه‏اي‏ که به گروه‌ها و احزاب منسجم و منظمي‏ درآمدند و به قصد دفاع از شهر مقدس و دور کردن خطر وهابيت، کاملاً متشکل شدند.
ج: هجوم به درعيه
در سال 1234ق. محمدعلي‏ پاشا، لشکري‏ را بارهبري‏ فرزندش ابراهيم پاشا به حجاز فرستاد تا بر لانه فساد؛ يعني‏ درعيّه مستولي‏ شود. ابراهيم پاشا با لشکر مجهّزش وارد مکه شد و از آن‏جا به طرف درعيّه حرکت نمود. وي‏ تمام اراضي‏ مکه را که وهابيون با ظلم و ستم به دست آورده بودند، از آنها باز پس گرفت، بدون اين که مقاومتي‏ در برابرش صورت گيرد. وي‏ نيز دست به قتل عام وسيع وهابيون زد و بسياري‏ از آنها را به اسارت گرفت و غنايم زياد و با ارزشي‏ به دست آورد.( کشف ‏الارتياب، ص45)
سپس در سال 1234ق. به يکي‏ از شهرهايي‏ که در اختيار وهابيون بود، حمله برد و امير آن‏جا را دستگير کرد و سپس بر شقراء ـ که حاکمش عبدالله ‏بن سعود بود ـ مسلّط گرديد و حاکم از ترس، شبانه به درعيّه گريخت.
ابراهيم پاشا در ادامة فتوحات خود، به بزرگ‏ترين شهر وهابي‏ها دست يافت و با فتح اين شهر، ديگر فاصله چنداني‏ با درعيّه نداشت. او با تمام نيروهايش به درعيّه يورش برد و قسمتي‏ از آن شهر را در اختيار گرفت و بقيّه شهر را به محاصره درآورد.
جبران شاميه مي‏نويسد: محاصره درعيّه 15 ماه طول کشيد و همچنان کمک‏ها به ابراهيم پاشا از مصر و بصره مدينه و... ادامه داشت.( کشف ‏الارتياب، ص45)
تا مادامي‏ که اين کمک‏ها استمرار داشت، قبايلي‏ که او را ياري‏ مي‏کردند و در لشکرش حضور داشتند، باقي‏ ماندند. اواخر محاصره بود که عبدالله‏ بن سعود تسليم ابراهيم پاشا گرديد، ابراهيم پاشا او را به عنوان اسير و با ذلّت به قاهره و سپس به دستانه فرستاد. در قاهره او را در بازارها گردانيدند و بعد به دارش کشيدند. در جنگ درعيّه بسياري‏ از سران آل سعود و آل شيخ جان باختند و بسياري‏ هم به مصر تبعيد شدند و بدين وسيله بساط اوّلين دولت وهابي‏ برچيده شد.( آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 69)
ابراهيم پاشا در درعيّه هفت ماه رحل اقامت گزيد و بعد از آن، دستور به ويراني‏ اين شهر داد که تبديل به شهر مردگان شد. سعودي‏ها نيز در اين ميان بيست تن از نزديکان شيخ؛ از جمله سه تن از برادران را از دست دادند. ابراهيم پاشا به قاهره و دستانه نامه نوشت که در اين زد و خوردها 14 هزار نفر از وهابيون به قتل رسيدند و شش هزار نفر آنان اسير گرديدند و در ميان غنائم به دست آمده، شصت حلقه توپ وجود دارد.( تاريخ ‏العربيّة السعودية، ص131)
د: شکست و شادي‏؛ بعد از شکست آنان، در قاهره جشن‏هاي‏ باشکوهي‏ برگزار گرديد؛ توپ‏ها شليک شد و مردم به آتش‏بازي‏ پرداختند و فتحعلي‏ شاه قاجار، پادشاه ايران، نامه‏اي‏ به محمدعلي‏ پاشا نوشت و از او به خاطر سرکوب وهابيون قدرداني‏ کرد.( تاريخ الجبرتي، ص636)
مرحوم مغنيه مي‏نويسد: "ابراهيم پاشا دست به طغيان زد و شهري‏ از شهرهاي‏ وهابي‏ نبود که از دست لشکريان وي‏ سالم بماند. وي‏ اموال خاندان سعود و خاندان محمدبن عبدالوهاب را مصادر کرد و بسياري‏ از سران و زنان و اطفال‏شان را مجبور به جلاي از وطن نمود و بسياري‏ را هم به مصر تبعيد ساخت و اين سزاي‏ جنايت وهابي‏ها و خيانتي‏ بود که در حقّ خدا و قرآن و پيامبر و سنت مرتکب گرديدند؛ و هر ظالمي‏ به ظالم‏تر از خودش گرفتار مي‏گردد.( هذه هي الوهابية، ص129)

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: آل ســـعـــود یــا آل یـــهـــود

تاريخ : شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ | 11:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |