فهرستی از قیام ها و نام رهبران آن، از آغاز خلافت «معتصم» تا آخر خلافت «معتمد» که بیش از «نیم قرن» به طول کشید
قیام های «محمدبن قاسم»
(بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوجعفر» و در نزد مردم، مشهور و ملقب به «صوفی» بود؛ زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. او اهل علم و فقه و دین و زهد، و اخلاقی پسندیده بود. در گفتار همیشه جانب عدل و توحید می گرفت، و طرفدار فکر «زیدیه جارودیه» بود. در ایام «معتصم» در «طالقان» قیام کرد و پس از وقایعی که بین او و «عبدالله بن طاهر» پیش آمد در سال (219هـ) «عبدالله بن طاهر» او را گرفت و به نزد «معتصم» فرستاد. او مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد. عده ای از پیروان او معتقدند: او با «سم» کشته شده و عده ای دیگر از «زیدیه» معتقد به امامت او شدند. بسیاری از همان ها معتقدند او نمرده بلکه زنده است و روزی خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل می کند همچنان که پر از جور شده و او «مهدی» این امت است.
قیام «محمدبن صالح»
(بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوعبدالله» و از جوانمردان، جنگجویان، شجاعان و شاعران «آل ابی طالب» است. وی در محلی به نام «سویقه» (مکانی نزدیک مدینه که آل علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر «متوکل» خروج کرد. «متوکل»، «ابوساج» را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد. «ابوساج» او را شکست داد و «سویقه» را خراب و بسیاری از اهل آنجا را کشت و تعدای را نیز اسیر کرد و «محمدبن صالح» را به «سامرا» فرستاد. وی در آنجا به دستور «متوکل» زندانی شد.
قیام «یحیی بن عمر»
( بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوالحسن» بود. او در سال(250هـ) در ایام خلافت «مستعین» در «کوفه» قیام کرد و مردی زاهد، متقی، عابد، بسیار شجاع و جنگجو، و دارای بدنی محکم، و قلبی قوی بود. او قبل از قیام، به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل «کوفه» شد و قیام خود را علنی نمود. برخی از مورخان علت قیام او را تنگدستی و مشقتی می دانند که از جانب «متوکل» و «ترک ها» به وی رسیده بود. درحالی که «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان، قیام کرده، و جز آن هدفی نداشته است. او در «کوفه» مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد، عده زیادی به او پیوستند و به او بسیار علاقمند بودند. توده مردم «بغداد» او را به عنوان «ولی» برگزیدند، درحالی که سابقه ندارد مردم «بغداد» غیر او، کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس «کوفه» که خردمند و با تدبیر بودند، با او بیعت کردند. «حسین بن اسماعیل» با او جنگید و این مرد بزرگ علوی را کشت و سرش را به «سامرا» برای «مستعین» فرستاد. او هم پس از مدتی آن را به «بغداد» فرستاد تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت. مردم در اثر عشق و علاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند و بزرگ و کوچک برایش اشک می ریختند و در مصیبت او اشعار زیادی سرودند تا آنجا که «ابوالفرج اصفهانی» می گوید: «من نشنیده ام که برای احدی از علویین که در دولت عباسیان کشته شد، به اندازه ای که برای «یحیی» عزاداری شد، عزدارای شده باشد و یا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد درباره دیگری سروده شده باشد.
قیام «حسن بن زید»
( بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(250هـ) در «طبرستان» قیام کرد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سپس به «آمل» و «ری» حمله برد و آنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257هـ)، از «طبرستان» به «گرگان» حمله برد و آنجا را بعد از جنگ های زیاد، کشتارهای فراوان گرفت و همانطور تا هنگام مرگش در سال (270 هـ) در دستش بود. پس از او برادرش «محمد بن زید» جانشین او شد، او هم در سال(277 هـ) «دیلم» را گرفت. این دو برادر هر دو مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند. «حسن بن زید» مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده و کریم بود.
قیام« حسن بن علی حسنی»
معروف به «اطروش». او پس از «محمد بن زید» بر «طبرستان» حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس «حسن بن قاسم» که به دست «اسفار» در «طبرستان» کشته شد. این سه تن به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند.
قیام «محمد بن جعفر بن حسن»
او در سال (250هـ) در «ری» قیام کرد و مردم را به «حسن بن زید» حاکم «طبرستان» دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل «خراسان» کرد شکست خورد و اسیر شد. او را به «نیشابور»، نزد «محمد بن عبدالله بن طاهر» بردند. او هم، وی را به زندان انداخت و در زندان بود تا در گذشت.
قیام «احمد بن عیسی»
( بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او به اتفاق یکی دیگر از علویین به نام «ادریس بن موسی» ( بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام) پس از «محمد بن جعفر»- سابق الذکر – در روز عرفه، سال (250هـ) پس از نماز عید در «ری» قیام کرد و مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت نمود. او با سپاه «محمد بن طاهر» جنگید و او را شکست داد و بر وی استیلا یافت.
قیام« حسن بن اسماعیل»
(بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام) مشهور به «کرکی» یا «کوکبی». او در سال (250هـ) در «قزوین» و «زنجان» قیام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند. وی سپس در سال(252 هـ) به اتفاق «صاحب دیلم» و «عیسی بن احمد بن علوی» به «ری» حمله کرد و بر آنجا تسلط یافت. اهل «ری» به2000000 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذیرفتند و بالاخره در سال (253 هـ) «موسی بن بغا» در «قزوین» با او جنگید و او را شکست داد. «کرکی» به دیلم» گریخت.
قیام «حسین بن محمد»
(بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال (251 هـ) در «کوفه» قیام کرد و حاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. «مستعین»، «مزاحم بن خاقان» را برای سرکوبی او فرستاد. وی بر مردم «کوفه» غالب آمد و دستور داد آن شهر را آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت. «مسعودی» می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وی مخفی شد.
قیام «محمدبن جعفر»
(بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او جانشین «حسین بن محمد» -سابق الذکر- است که پس از وی در «کوفه» قیام کرد. «محمد بن طاهر با او خدعه کرد و وی را به عنوان حاکم «کوفه» برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت، جانشین «ابوالساج» او را گرفت و به سامرا فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود.
قیام یک شخص علوی
( نام او معلوم نیست). او درسال (251 هـ) در محل «نینوا» از سرزمین «عراق» قیام کرد. «هشام بن ابی دلف» در ماه رمضان با او جنگید، گروهی از پیروان علوی کشته شدند و خود او نیز به «کوفه» گریخت.
قیام «اسماعیل بن یوسف»
(بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(251 هـ) در «مکه» قیام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش «محمد بن یوسف» که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشین وی شد. مردم «مکه» به واسطه او مشقت و سختی های زیادی گرفتار شدند. «معتز»، «ابوالساج» را به جنگ «محمد بن یوسف» فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه «محمد بن یوسف» کشته شدند و خود او از «مکه» گریخت و به «یمامه» و «بحرین» رفت و بر آنجا تسلط یافت. در جنگی که بین «اسماعیل بن یوسف» و اهل «مکه» رخ داد، برادر «اسماعیل»، «حسن بن یوسف» و نیز «جعفربن عیسی» (بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر ابی طالب علیه السلام ) کشته شدند.
قیام موسی بن عبدالله
(بن موسی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ). او پس از «اسماعیل بن یوسف» در «مدینه» قیام کرد.
قیام «علی بن عبدالله طالبی»
معروف به «مرعشی». او در سال (251هـ) در «آمل» قیام کرد و «اسد بن جندان» با او به جنگ پرداخت و او را شکست داد و داخل شهر «آمل» شد.
قیام «احمدبن محمد»
(بن عبدالله بن ابراهیم بن طباطبا). وی درسال (255 هـ) در محلی بین «برقه» و «اسکندریه» قیام کرد و ادعای خلافت نمود. «احمد بن طولون» (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگی در گرفت و پیروان «ابن طباطبا» منهزم شدند. او پس از پایداری و دلیری زیاد کشته شد. سر او را به «مصر»، نزد «ابن طولون» بردند. او هم سر او را برای «معتمد» فرستاد.
قیام «علی بن زید» و «عیسی بن جعفر»
این دو ( به اتفاق هم) در سال (255هـ) در «کوفه» قیام کردند. «معتز» لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند.
قیام «علی بن زید»
(بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او مجددا به تنهایی در سال (256هـ) در« کوفه» قیام کرد و آنجا را تصرف نموده و نایب خلیفه را از آنجا بیرون راند و آنگاه خود در آنجا مستقر شد. «معتمد» خلیفه وقت، سپاهی گران به سوی او روانه کرد، اما آن سپاه شکست خورد. پس از آن «معتمد» سپاهی دیگر به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته و با او جنگید و او را شکست داد. علوی کشته شد و تعدادی از سپاه او نیز کشته و تعدادی اسیر شدند.
قیام «ابراهیم بن محمد»
(بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السلام) معروف به «ابن صوفی». او در سال ( 256هـ) در «مصر» قیام کرد و شهر «اسنا» را اشغال و غارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت. سپس «احمد بن طولون» (حاکم مصر) لشکری به جنگ او فرستاد. اما «ابن صوفی» آن را شکست داد. «ابن طولون» لشکر دیگری به طرف او فرستاد. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد، این بار «ابن صوفی» شکست خورد و عده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد و داخل بیشه ها و جنگل ها خود را مخفی نمود و در آنجا بود تا سال (259 هـ) که دوباره در «مصر» قیام کرد و مردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. «ابن طولون» این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به «مکه» گریخت، والی آنجا او را دستگیر کرد و به نزد «ابن طولون» فرستاد، «ابن طولون» هم او را در شهر گرداند و سپس مدتی زندانی اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. «ابن صوفی» پس از آزادی از زندان به «مدینه» رفت و تا هنگام مرگش در همان جا ماند. (منـبـع - پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 65 و صفحه 70 تا 78)
قیام عبدالرحمان بن احمد علوی
عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری به دلیل سوء رفتار عاملان یمن قیام خود را آغاز کرد و عده زیادی با وی بیعت کردند. وی از جمله رهبرانی بود که شعار «الرضا من آل محمد» را برای قیام خود انتخاب کرد که مأمون دینار بن عبدالله را با امان نامه ای به سوی وی فرستاد. عبدالرحمان بن احمد علوی از شیعیان سرزمین یمن بود که به نظر میرسد زیدی مذهب نیز بود. وی قیام خود را از بلاد عک به دلیل بدرفتاری کارگزار عباسی آغاز کرد. (تاریخ طبری، ج8، ص 593 . تاریخ طبری، ج 8، ص 593)
قیام محمد بن قاسم
محمد بن قاسم در عهد معتصم به سال 219 قمری از طالقان قیام کرد. (تاریخ طبری، ج9، ص 7.) ابراهیم بن عبدالله معروف به عطار از همراهان ابوجعفر محمد بن قاسم در طالقان بود. عده زیادی از مردم عراق با وی بیعت کردند و محمد در موکبی با شکوه از عراق به سمت خراسان روی آورد و در دهکده ای شیعینشین فرود آمد. مردم دهکده او را در قلعهای جای دادند که بسیار محکم بود. اما یارانش با مرد بدرفتاری کردند. محمد با شنیدن این خبر گفت: «این گونه میخواهیم دین خدا را یاری کنیم؟» سپس مردم را از خود دور ساخت و به طالقان بازگشت. (مقاتل الطالبیین، ص 465) . هنگامی که او در طالقان بود، یارانش مردم را برای او دعوت میکردند. در همان جا عده زیادی دور او جمع شدند و او را شایسته خلافت و امامت دانستند. (الکامل، ج6، ص 442) این خبر به عبدالله بن طاهر رسید و وی نیز لشکری به فرماندهی حسین بن نوح به جنگ با آنان فرستاد، ولی حسین شکست خورد و عبدالله سخت برآشفت. بار دیگر نوح بن حیان، به نبرد علیه سپاه محمد بن قاسم اعزام شد اما وی نیز شکست خورد. نوح که از این شکست سخت شرمنده شده بود، نزد عبدالله بن طاهر بازنگشت و تنها با نامه ای از او عذرخواهی نمود. عبدالله نیز سپاهی بزرگ برای کمک فرستاد و با کمینهای فراوان، توانستند ضربهای سنگین بر آنها وارد نمایند. لذا سپاه محمد شکست خورد و او با قیافه ای ناشناس به نسا گریخت. ابراهیم بن عبدالله همراه تعدادی دیگر به تبلیغ ادامه دادند. ابنطاهر، ابراهیم بن غسان عودی را با تهدید از سرپیچی فرمانش، با دادن صد هزار درهم و همراه کردن هزار سوار مسلح، با نامه ای به نسا فرستاد. آنان بعد از سه شبانهروز به یک فرسنگی نسا رسیدند آن جا نامه عبدالله را گشودند که در آن چگونگی صفآرایی سپاهیان برای او بیان شده همچنین مکان دقیق محمد بن قاسم آمده بود. ابراهیم بن غسان میگوید: "هیچ فرمان در زندگی خود به نظیر این فرمان ندیده بودم؛ مثل این که وحی منزل بود. بعد از دستگیری محمد بن قاسم وی را سخت به زنجیر کشیده، از نسا به سمت نیشابور حرکت نمودند." . در روز ششم به نیشابور رسیدند و ابراهیم، محمد را به خانه خویش برد. او نیز به نماز ایستاد. عبدالله بن طاهر با ظاهری ناشناس برای دیدن محمد آمد و از این که غل و زنجیرهای زیاد به او بسته بودند، ابراهیم را توبیخ کرد و به او دستور داد زنجیرها را کم کنند. عبدالله بن طاهر میدانست که در هر دهکده از دهکده های خراسان، گروهی از پیروان بیعت کرده محمد زندگی میکنند و بعید نیست یک باره برای نجات وی قیام کنند. به همین دلیل هر از چندی یک بار از اسطبل خود قاطرهایی را با هودج به این طرف و آن طرف میفرستاد تا مردم گمان کنند که محمد بن قاسم را از شهر نیشابور بیرون فرستاده اند اما باز قاطرها را به اصطبل بازمیگردانید. سرانجام او را با ابراهیم بن غسان از نیشابور به ری فرستاد. ابراهیم با رسیدن به نهروان، نامه ای برای خلیفه معتصم فرستاد و از خلیفه اجازه خواست تا محمد بن قاسم را به بغداد آورده، تسلیم او سازند. معتصم نیز دستور داد او را در محملی بی روپوش قرار داده، با رسیدن به نهرین عمامه نیز از سرش بردارند و وارد شهر شوند. محمد بن قاسم با شنیدن این فرمان اندوهناک شد. او در نوروز سال 219 قمری به شماسیه رسید و مردم جلو محملش بازی و رقاصی میکردند. محمد با دیدن این صحنه بسیار متأثر گشت و تنها به تسبیح و تهلیل خداوند مشغول بود و از خدا طلب آمرزش مینمود و در حق این قوم نفرین میکرد. با پایان این بازیها، معتصم دستور داد تا محمد را به مسرور خادم بسپارند. او نیز محمد را در سردابی که به چاه شبیه بود، زندانی نمود. اما با تنگ بودن جای وی، معتصم فرمان داد او را به زندان دیگری بردند. مسرور چند تن از غلامان و افراد مورد اعتماد خود را برای نگبهانی گماشت. محمد بن قاسم به بهانه کوتاه کردن ناخن از زندانیان قیچی درخواست نمود و گلیم زیرپایش را نصف کرده با نصفش ریسمانی تهیه کرد و به بهانه اذیت و آزار موشها، چوبی، نردبانی تهیه نمود و در شب عید فطر که محیط زندان خلوتتر بود، از پنجره زندان خارج شد و خود را تا صبح بین حمالهایی که طبق میوه برای خلیفه میبردند پنهان نمود و صبح از قصر خارج شد و به واسط رفت. با رسیدن خبر به خلیفه، معتصم با خونسردی گفت: «این مرد به هر جا برود از چنگ ما نتواند گریخت. اگر خودش را آشکار سازد، ما او را بار دیگر دستگیر خواهیم ساخت و اگر پوشیده و پنهان به سر ببرد و طریق صلح و صفا بجوید، کاری به کارش نخواهیم داشت». ابوالفرج اصفهانی فرار محمد از زندان را صحیح میداند. (مقاتل الطالبیین، ص 465-471) علی پسر محمد بن قاسم، در مورد ادامه زندگی پدرش بعد از رسیدن به واسط میگوید: «پدرم در واسط به خانه عموی خویش رفته، بعد از بیماری از درد ستون فقرات از دنیا رفت». (مقاتل الطالبیین، ص 471) البته در مورد آخر کار محمد اقوال دیگری نیز وجود دارد: برخی وی را در زمان خلافت معتصم و واثق سرگردان میدانند که در زمان متوکل در 53 سالگی) التحف شرح الزلف، ص 147) با دسنور خلیفه به زندان افتاده، در همان جا از دنیا رفت،) مقاتل الطالبیین، ص 472) برخی دیگر معتقدند توسط خلیفه مسموم شده و جان داده است، اما گروهی میگویند: شیعیان کنار زندان وی به درختکاری مشغول بودند. پنهانی چاهی به زندان حفر نمودند تا توانستند محمد را از زندان فراری دهند. (مروجالذهب، ج3، ص 465) گروهی از جارودیه (من لا یحضره الفقیه؛ ج4؛ ص 543؛ تاج العروس، ج4، ص 386. جارودیه فرقه ای از زیدیه که به رئیس خود ابوجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی نسبت داده شدهاند. بعد ازخروج زید بن علی تغییراتی داد) (ازفرقههای زیدیه) معتقدند وی زنده است و روزی خواهد آمد که زمین را پر از عدل و داد مینماید. آنها محمد را مهدی امت میدانند. (مروج الذهب، ج3، ص 465) .
قیام احمد بن موسی
احمد بن موسی بن جعفر از فرزندان امام هفتم و مادرش اماحمد از زنان معتمد و مورد قبول امام کاظم (علیه السلام) بود. هنگام فراخواندن آن حضرت به بغداد توسط هارون، آن حضرت ودایع امامت را به ام احمد سپردند تا بعد از شهادت ایشان به امام بعدی بدهد. وی نیز بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بعد از مطالبه نمودن امام رضا (علیه السلام) ودایع امامت را به آن حضرت سپرد )بحارالانوار، ج48، ص 307) احمد فردی بزرگوار و بخشنده بود. امام کاظم (علیه السلام) به او علاقه داشتند و زمین خویش در یسیره را به او بخشیدند. همچنین گفته شده احمد هزار بنده آزاد کرده بود. )شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 244؛ الفصول المهمه، ج2، ص 961) با انتشار خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) در مدینه، شیعیان نزد احمد آمدند و با او در مسجد به عنوان خلیفه و امام بعدی بیعت کردند. وی نیز بر منبر رفته، خطبهای در نهایت بلاغت و فصاحت قرائت نمود و در آخر خود را در بیعت برادرش علی بن موسی الرضا (علیه السلام) معرفی کرد و آن حضرت را امام و خلیفه بعد از پدر خویش خواند و اطاعت از آن حضرت را واجب دانست. حاضران نیز طبق سخن احمد عمل نموده، نزد امام رضا (علیه السلام) رفتند و با ایشان بیعت نمودند. (بحارالانوار، ج48، ص 308)
فرزندان ونسل امام مجتبی(ع)که باخلفاءجورزمانشان مبارزه کردند:
قیام حسن مثنی
فرزنددوم امام بودکه بعلت مخالفت وجنگ باعبدالملک مروان در۳۵سالگی مسموم و شهید شد بروایت تاریخ بیشترحسنی هایی که دردوران عباسی برحکام جورقیام کردند ازفرزندان ونوادگان حسن مثنی بشرح ذیل بشمارمیروند بنقل ازالارشادج۲ص۲۲-۲۴
قیام حسن مثلث
ازمبارزان سرسخت دوران منصوردوانیقی(عباسی)بودکه توسط حکومت دستگیرودر زندان بشهادت رسید.
قیام داوود
داماد امام سجاد(ع) که درزمان امام صادق (ع) میزیست وبعلت مخالفت با طاغوت منصورعباسی بزندان افتاد. وبعدا بادعاهای مادرش ام حبیبه معروف به (ام داوود) که اعمال معروف رجبیه را ازامام صادق(ع) فرا گرفته بود اززندان نجات یافت. اودر۶۰سالگی درمدینه ازدنیارفت بنقل ازامالی صدوق ص۲۲۸
قیام محمدنفس زکیه
ازمعروفترین فرزندان عبدالله محض بن حسن مثنی است که درمدینه بهمراه برادرش "ابراهیم طبا" درسنه ۱۴۵هجری برضدحکومت منصورخروج کرد و در منطقه "احجار الزیت" بشهادت رسیدند.او یکی ازراویان خطبه فدکیه جده بزرگوارش حضرت زهرا(س) وعاشورا اززبان مادربزرگوارش فاطمه بنت الحسین محسوب میشود بنقل ازرساله اسدیه۴۵
اسماعیل وابراهیم دیباج
این دوبزرگوار(پدرو پسر) که فرزندان حسن مثنی محسوب میشوند بهمراه اسحاق فرزند ابراهیم نیز مدتها در زندان مخوف هاشم زندانی وتحت شکنجه بودند تا بدستور منصور بشهادت رسیدند. محمد پسردیگر ابراهیم معروف به دیباج اصفرنیز که به قیام محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم پیوسته بود مدتها تحت تعقیب سربازان منصوربود بطرز فجیعی با قرار گرفتن درلای ستون بشهات رسید.
محمدابن ابراهیم
معروفترین فرزند ابراهیم طباطبا ابن اسماعیل دیباج بن حسن مثنی است که درتاریخ به ابن طبا معروف است. اوازمتحدان انقلابی عدالتخواه بزرگ تاریخ شیعه علوی بود که به حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع) معروف به "صاحب فخ" پیوست و بهنگام خلافت هادی عباسی درمدینه و صحرای فخ عاشورای دیگری آفرید وهمانجا بشهادت رسید و دیگرحسنیان وحسینیان قیام مزبور توسط خلیفه وقت گردن زده شدند.
قیام یحیی بن عبدالله
فرزند دیگرحسن مثنی واولین کسی از "سادات حسنی" بودکه درزمان هارون الرشید به (طبر ستان) مازندران کنونی گریخت وعلیه دستگاههارون الرشید قیام کرد مدتی هم قدرت یافت اماهارون فضل بن یحیی برمکی رابا۵۰ هزار مرد جنگ جو بسمت یحیی فرستاد و او را بدین طریق احضار و واداربه صلح و درنهایت شهید کرد.
قیام شهیدفخ
حسین بن علی معروف به "شهیدفخ" نوه حسن مثلث بن حسن مثنی ازجمله افرادی بود که در زمان امام هفتم موسی بن جعفر (ع) میزیسته وبرعلیه حکومت جورهادی عباسی قیام مسلحانه کرد. اودر منطقه فخ یک فرسخی مکه دررویارویی باسپاه خلیفه عباسی بشهادت رسید و به شهید فخ شهرت یافت و امام از قبل شهادتش را به اواعلام واو را به صبر و شجاعت دعوت کرد و بعد از شهادتش فرمود:" انالله واناالیه راجعون مضی والله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بمعروف ناهیاعن المنکر"یعنی:" بخدا سوگند حسین درحالی ازدنیا رفت که مسلمان نیکوکار روزه دارآمربمعروف وناهی ازمنکربود." بنقل ازمقاتل الطالبین ص۳۶۴و ص۳۰۲ وسیره پیشوایان مهدی پیشوائی ص۴۲۶
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا