۶۰ گوشی قاپی طی ۳ماه بعد از آزادی!

​​

سارق سابقه داری که طی ۳ماه بعد از آزادی از زندان،به گوشی تلفن ۶۰شهروند مشهدی دستبرد زده است در حالی با تلاش نیروهای کلانتری آبکوه دستگیر شد که همدست نقابدار وی از صحنه جرم گریخت.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران کلانتری آبکوه که با دستورهای ویژه سرهنگ محمدچراغ(فرمانده انتظامی مشهد)مشغول اجرای طرح های گسترده مبارزه با جرایم خشن بودند،ناگهان درخیابان«مهدی»متوجه موتورسواران نقابداری شدند که گوشی تلفن راننده یک دستگاه پژو۲۰۶را ربودند و فرارکردند.درهمین حال رهگذران و اهالی محل نیز بلافاصله وارد عمل شدند و سرنشین نقابدارموترسیکلت را از روی موتورسیکلت پایین کشیدند. طولی نکشید که گروه گشت انتظامی به محل جرم رسید و حلقه های قانون را بردستان سارق گروشی قاپ گره زداما راکب موتورسیکلت با عبور از کوچه وپس کوچه های فرعی ناپدید شد.دقایقی بعد با دستور مستقیم سرهنگ روح ا...لطفی(رئیس کلانتری آبکوه)دزد سیاه پوش به مرکز انتظامی منتقل شد و تحت بازجویی های هدفمند قرارگرفت. این سارق جوان که ابتدا منکر ارتکاب جرم بود وقتی با تصاویر و فیلم های دوربین مداربسته روبرو شد، لب به اعتراف گشود و گفت:به جرم گوشی قاپی مدتی را در زندان بودم که۳ماه قبل آزاد شدم اما بعد ازآزادی از زندان با جوان دیگری به نام «مهدی»آشنا شدم و به همراه یکدیگر تصمیم به گوشی قاپی گرفتیم که در همین مدت گوشی تلفن حدود۶۰شهروند را ربودیم وآن ها را بین ۴تا۱۸میلیون تومان به مالخر معروف به «خُردو»فروختیم.بنابرگزارش روزنامه خراسان،باتوجه به تاکید فرمانده انتظامی مشهد برای مبارزه قاطع با گوشی قاپی ها،گروهی تخصصی از افسران زبده دایره تجسس کلانتری به سرپرستی سرگرد طیوری تلاش گسترده ای را برای دستگیری اعضای فراری باند و مالخران سرقتی آغاز کرده اند.

زوایای پنهان درجنایت تگزاسی جاده سالارآباد

​​​​​​​عامل جنایت مسلحانه درجاده روستای سالارآباد مشهد درحالی روزگذشته صحنه قتل هولناک مرد پژوسوار را درحضور قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی بازسازی کرد که هنوز زوایای پنهان دیگری دراین ماجرای تکان دهنده،زیرذره بین تحقیقات قراردارد.به گزارش روزنامه خراسان،نهم اردیبهشت سال۹۸ راننده یک دستگاه پژو۴۰۵ نقره ای رنگ درجاده روستایی سالارآباد مشهد ،به شیوه جنایت های تگزاسی هدف شلیک ازسلاح شکاری قرارگرفت و سپس با وارد آمدن حدود۲۰ضربه چاقو ازسوی مرد مسلح آپاچی سوار به قتل رسید.ساعتی بعد تحقیقات قضایی درحالی با دستورهای قاطع قاضی کاظم میرزایی(قاضی ویژه قتل عمد درزمان وقوع حادثه)ادامه داشت که فرضیه اختلاف به خاطر روابط نامتعارف نیزمورد بررسی های تخصصی قرارگرفت. حدود۶سال بعد ازاین ماجرا،کارآگاهان اداره جنایی آگاهی استان خراسان رضوی موفق شدند عامل اصلی جنایت تگزاسی را با دستورهای محرمانه قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) دستگیر و به پنجه عدالت بسپارند. مشروح این جنایت هولناک بیست ودوم مرداد با عنوان«کالبد شکافی جنایت تگزاسی درجاده سالارآباد»درصفحه حوادث روزنامه خراسان منتشرشده است.

نقاشی طلاق!

روزی که درفضای مجازی عاشق«شهاب»شدم هیچ گاه تصورنمی کردم که خیلی زود درآستانه جدایی قراربگیرم و او که معمار و نقاشی چیره دست بود تصویر«طلاق»را نقاشی کند ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این ها بخشی ازاظهارات زن ۳۶ ساله ای است که درتردید ادامه زندگی مشترک و یا «طلاق»به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری شفای مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان با بیان این که می دانم باید تصمیم مهمی برای ادامه زندگی خودم بگیرم ،درباره سرگذشت خود گفت: با «شهاب» در فضای مجازی آشنا شدم، اگرچه خیلی درباره این آشنایی های نافرجام شنیده بودم ولی من هم مانند خیلی از دختران جوان تصور می کردم با دیگران فرق دارم .عشق آن ها هوس آلود است و من عاشقانه «شهاب»را دوست دارم!
خلاصه من هم این اشتباه را تکرارکردم و دل به عشقی بستم که تفاوت های فرهنگی و اجتماعی درآن موج می زد. بالاخره بعد ازمدتی باهم ازدواج کردیم.«شهاب»در رشته معماری تحصیل کرده و نقاشی هنرمند و چیره دست بود و مدام برایم نقاشی های زیبا می کشید. به همین خاطرهم او را خیلی دوست داشتم. در ابتدای ازدواجمان ،همه چیز وفق مرادمان بود. او پروژه های معماری و نقاشی را قبول می کرد و من هم که در رشته آمارتحصیل کرده بودم در یکی از شرکت های خصوصی مشغول کار شدم. زندگی مشترکمان را در یک خانه کوچک اما با عشق آغاز کردیم و از گذر زمان لذت می بردیم تا این که آرام آرام شرایط تغییر کرد. «شهاب» در خانه نقاشی می کرد و من هم در بیرون از منزل فعالیت داشتم ولی شوهرم شب ها پروژه های کاری اش را انجام می داد و روزها را می خوابید. به همین دلیل از یکدیگر فاصله گرفتیم و تنها در حد احوالپرسی با هم گفت وگو می کردیم. به طوری که دیگر باهم غریبه شده بودیم ومن باید باز خانه را نیز به دوش می کشیدم. پروژه های «شهاب»خیلی کم شد و عملا مخارج زندگی را من تامین می کردم. این نگرانی به جایی رسید که احساس کردم همسرم فقط اوقاتش را تلف می کند. سعی کردم با او صحبت کنم اما او مرا متهم می کرد که پول پرست شده ام و توجهی به هنر و خلاقیت های او ندارم.
خلاصه این اختلاف به اندازه ای شدت گرفت که شهاب مرا بارها کتک زد و حاضر نبود نگرانی های مرا درک کند. این بود که به کلانتری آمدم تا مسیر زندگی ام را از او جدا کنم ولی هنوز تردید دارم که شاید بتوانم پایه های زندگی مشترک را دوباره مستحکم کنم ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: باراهنمایی ها تجربی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای برای حل مشکلات این زوج جوان در دایره مددکاری اجتماعی درحالی آغاز شد که هردو نفر معتقد بودند آشنایی و ازدواج آن ها در فضای مجازی اشتباهی وحشتناک بود که خیلی زود آن ها را به مرز طلاق رسانده است.
براساس ماجراهای واقعی درزیرپوست شهر

با تعقیب هزار کیلومتری محموله سنگین مواد مخدر رقم خورد

ماجرای ضربه افیونی پلیس،در عملیات مثلثی!

در عملیات مثلثی هماهنگ و ضربتی بین نیروهای انتظامی تهران، گلبهار و مشهدباند بزرگ انتقال موادمخدر به مشهد در حالی متلاشی شد که سرکردگی آن را یک زندانی «بند باز»به عهده داشت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،نیروهای ستاد مبارزه با موادمخدر به اطلاعاتی از انتقال گسترده محموله های سنگین موادمخدر دست یافتند که بررسی های تخصصی آنان نشان داد افرادی با روش های پیچیده و شگردهای خاصی موادمخدر را از تهران به مشهد انتقال می دهند.
بنابراین رصدهای اطلاعاتی آغاز و در مدت کوتاهی یک مرد راننده شناسایی شد که با بهره گیری از یک دستگاه کامیونت قرار بود محموله سنگین موادمخدر از نوع«گل» را به مشهد منتقل کند و تحویل یکی دیگر از قاچاقچیان بدهد. طولی نکشید که عملیات تعقیب و مراقبت جاده ای آغاز شد و کامیونت حامل ۸۰ کیلوگرم مواد افیونی زیر ضربه اطلاعاتی پلیس رفت تا فردی شناسایی شود که باید موادمخدر را در محل قرارتحویل می گرفت. اما راننده کامیونت شگردی را درپیش گرفت که ناگهان در مسیر جاده ناپدید شد. عوامل انتظامی که در تعقیب کامیونت بودند،بی درنگ مراتب را به کلیه مراکز انتظامی اعلام کردند و بدین ترتیب عملیات گسترده در اطراف مشهد ادامه یافت تا این که بالاخره نیروهای شهر جدید گلبهار موفق شدند با اطلاعاتی که نیروهای ستاد مبارزه با موادمخدر تهران در اختیارآن ها گذاشته بودند،کامیونت حامل مواد مخدر را در بزرگراه آسیایی شناسایی کنند اما فردی که قرار بود مواد مخدر را تحویل بگیرد با مشکوک شدن به اوضاع فرارکرد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در همین حال عوامل انتظامی گلبهار وارد عمل شدند و کامیونت را در حالی توقیف و راننده آن را دستگیر کردند که۸۰ کیلوگرم موادمخدر از نوع«گل»را حمل می کرد. از سوی دیگر با اطلاعاتی که نیروهای انتظامی درباره مشخصات گیرنده نافرجام موادمخدر در مشهد به دست آوردند ،موضوع را به مراکز انتظامی و کلانتری های دیگر گزارش دادند.
در این میان ،بلافاصله عوامل پاسگاه انتظامی فردوسی به تجزیه و تحلیل های کارشناسی پرداختند و دقایقی بعد گروهی از نیروهای کارآزموده به فرماندهی سروان مصطفی حسنی(فرمانده پاسگاه انتظامی فردوسی)موفق شدند مخفیگاه متهم فراری را در بولوار شاهنامه شناسایی کنند . آن ها با هماهنگی های قضایی و در یک عملیات ضربتی وارد عمل شدند و قاچاقچی مذکور را در حالی دستگیر کردند که از مخفیگاه وی مقدار ۵ کیلوگرم موادمخدر از نوع«گل»نیزکشف شد.
با بازجویی های تخصصی از متهم موادافیونی مشخص شد که وی ۳سال قبل به جرم حمل مواد مخدر در استان مرکزی دستگیر و به تحمل ۷ سال زندان محکوم شده است. اما او بعد از گذراندن ۲سال از مدت محکومیت خود به زندان «بندباز»انتقال یافته و در مدت زمان مرخصی اقدام به حمل ونگهداری موادمخدر کرده است.
بنابرگزارش روزنامه خراسان،این متهم روزگذشته با هماهنگی های قضایی در اختیار نیروهای عملیاتی ستاد مبارزه با مواد مخدر قرارگرفت تا تحقیقات درباره ابعاد دیگر این ماجرا ادامه یابد.

۳ بار قصاص درملاءعام برای قاتل مخوف

جوان ۳۷ ساله مخوفی که با طرح یک نقشه زیرکانه و درپوشش«مردروان پریش»مرتکب ۳جنایت هولناک درمشهد شده بود،باصدور حکمی از سوی قضات برجسته شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به ۳ بار قصاص نفس(اعدام) در ملاءعام و مجازات های سنگین دیگر محکوم شد. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این متهم خطرناک که اکنون ۳۷ سال سن دارد،دراواخر اسفند سال۱۳۹۳ زن جوانی را به همراه دختر۳ساله او به طرز فجیعی به قتل رساند و گوشی تلفن و طلاهای او را به سرقت برد. این متهم به قتل مخوف درجلسات محاکمه که به ریاست حجت الاسلام والمسلمین محمدشجاع پورفدکی و مستشاری قاضی جوادآسیان یزد در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی برگزار شد به تشریح ماجرای قتل بی رحمانه مادر و دختر خردسال پرداخت و گفت:آن زمان به تازگی ازدواج کرده بودم و هیچ منبع درآمدی هم نداشتم .حتی نمی توانستم درآستانه عید نوروز برای نامزدم هدیه ای تهیه کنم و با مشکلات مالی زیادی دست وپنجه نرم می کردم .این بود که دریک صبح زمستانی(اسفند)از منزل خارج شدم و مردی را دیدم که برای رفتن به سرکارش ازخانه اش بیرون آمد. به بهانه پرسیدن نشانی زنگ منزل آن خانه را به صدا درآوردم که زن جوانی خواب آلود درحیاط را باز کرد و من متوجه شدم که آن زن درخانه تنهاست. به همین خاطر سپیده دم روزبعد دوباره به محل رفتم و زمانی که شوهراو بازهم خانه را ترک کرد ازروی تیربرق به پشت بام رفتم و داخل خانه پریدم. درحالی که مقداری از لوازم برقی و تلویزیون را جمع کرده بودم تا سرقت کنم،ناگهان زن جوان با سروصدای ایجاد شده از خواب بیدار شد و با دیدن من فریاد کشید.من هم برای آن که او را ساکت کنم،کاردی را که به همراه داشتم بیرون آوردم و او را روی تخت خواب با ضربات متعدد کارد به قتل رساندم وقتی فهمیدم دخترخردسال او نیز چشمانش را باز کرده و از شدت ترس فقط به من نگاه می کند، روسری را برداشتم و او را هم خفه کردم تا مرا شناسایی نکند! بعد هم طلاهای زن جوان را با استفاده از مایع ظرفشویی از دستش خارج کردم و با برداشتن گوشی تلفن ازآن جا گریختم. بعد از ارتکاب این جنایت خودم را به بیمارستان روانپزشکی معرفی کردم و برای مدتی درآن جا بستری شدم. اما بعد ازگذشت حدود۹ سال از این ماجرا،بازهم به خاطر بیکاری و نداشتن شغل، درگیر مشکلات مالی بودم و تصور می کردم اتباع خارجی(افغانستانی ها)فرصت های شغلی را گرفته اند و به ما توهین هم می کنند! این بود که تصمیم گرفتم به هر تعدادی که بتوانم آن ها را سربه نیست کنم! به همین منظور به سرگذر رفتم و یک مرد میانسال تبعه خارجی را به بهانه کار به باغ پدربزرگم کشاندم وسپس از پشت سر بایک کلوخ(سنگ)محکم به سرش کوبیدم. بعد هم جسد او را به درون خانه باغ خرابه انتقال دادم و آن جا زیر سنگ و آجر و تکه ای از ایزوگام تخریب شده ،مخفی کردم و بازهم به بیمارستان روانپزشکی رفتم که این بار قاضی ویژه قتل عمد در همان مرکز روانپزشکی به سراغم آمد و دستور بازداشت مرا صادر کرد.
براساس گزارش روزنامه خراسان،این متهم زیرک که در پوشش مردی روان پریش ۳جنایت هولناک را مرتکب شده بود،از زندان نیز نامه ای به قضات با تجربه شعبه پنجم دادگاه کیفری نوشت و با ادعای بیماری گوارشی تقاضا کرد تا درمراکز درمانی خارج از زندان مورد مداوا قرارگیرد.
قضات دادگاه نیز با تقاضای وی موافقت کردند اما چون قضات دادگاه به نقشه زیرکانه وی پی برده بودند ،دستور بررسی نامحسوس روند درمانی او را صادر کردند که خیلی زود مشخص شد این متهم مخوف بازهم به بیمارستان مراجعه کرده است! این درحالی بود که پزشکان قانونی پس از معاینه و مصاحبه با «حمید-ک»(متهم به۳قتل)سلامت روانی وی را تایید کرده و او را مسئول اعمال خود دانسته بودند. پزشکان متخصص همچنین تاکید کردند که همه رفتارها و اقدامات متهم با اراده و تصمیم قبلی بوده است.بنابراین گزارش ،قضات با تجربه دادگاه نیز ادعای مسلوب الاراده بودن وی را با دلایل قاطع و مستندهای دقیق علمی و تحقیقی رد کردند ورفتارهای وی را حاکی از هوشمندی وبرنامه ریزی های خاص وی تشخیص دادند که برای فراراز مجازات پوشش مردی «روان پریش »را برگزیده است.در همین حال با پایان جلسات محاکمه ،قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از مشورت های قضایی،رای خود را درباره این پرونده حساس جنایی صادر کردند.بنابر رای دادگاه،متهم «حمید-ک»به اتهام ارتکاب۳قتل به۳ بارقصاص نفس (اعدام) در ملاءعام محکوم شده است اما قضات دادگاه در رای مذکور تاکید کرده اند که چنانچه دادستان مرکز خراسان رضوی ترتیب دیگری را برای اجرای رای اتخاذ کنند از نظر قضات دادگاه مانعی ندارد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،همچنین در رای دادگاه که به امضای قاضی محمدشجاع پورفدکی(رئیس)و قاضی جواد آسیان یزد(مستشاردادگاه)رسید،متهم یادشده به تحمل ۱۰ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق به خاطرسرقت اموال زن جوان و مجازات های سنگین قانونی درباره اتهامات دیگرمحکوم شده است.
اما این رای قابل فرجام خواهی دردیوان عالی کشور است و با اعتراض وکلا یا متهم دریکی ازشعبه های دیوان عالی کشور مورد رسیدگی ویژه قرارمی گیرد.

حکم شایسته یک قاضی!

با آن که به خاطر استعدادم خیلی زود درتعمیرخودروهای سواری مهارت کسب کردم و به تعمیرکاری مورد اعتماد تبدیل شدم اما نفهمیدم چگونه فریب خوردم و مسیرتبهکاری وخلاف را درپیش گرفتم تا این که حکم یک قاضی دلسوزمرا به مسیردرست زندگی بازگرداند چرا که ...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،نوجوان۱۷ساله ای که با حکم مقام قضایی باید هفته ای یک باردرجلسات مشاوره ای شرکت می کرد،درباره سرگذشت تاسف بارخود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجا گفت:۱۳ساله بودم که به پیشنهادپدرم تعطیلات تابستان را با شاگردی دریک تعمیرگاه خودروهای سواری گذراندم.آن تعمیرگاه درنزدیکی منزلمان بود و من حتی درساعات تعطیلی مدرسه هم به آن جا می رفتم تا این که درکلاس هشتم متوجه شدم به درس ومدرسه علاقه ای ندارم به همین خاطر موضوع را با پدرم که کارمند است درمیان گذاشتم و به شغل تعمیرخودرو ادامه دادم ولی درتعمیرگاه جوانی بزرگترازمن نیزکارمی کرد که او پنهانی سیگارمی کشید. یک روزهنگام ظهرکه استاد کارم حضورنداشت،«اصغر»یک نخ سیگارهم به من تعارف کرد.من هم که نمی خواستم کم بیاورم و ازسوی دیگرنیزبا کشیدن سیگارمی خواستم بزرگ شدنم را ثابت کنم،بدون تامل سیگار را گرفتم و با غرورخاصی به آن پک زدم. این ماجرا موجب نزدیکی من و اصغرشد و ازآن روزبه بعد هردو باهم و به صورت پنهانی سیگارمی کشیدیم.این بود که ظهرها بارفتن استادکارمان،کرکره تعمیرگاه را پایین می بردیم و گاهی نیزموادمخدر مصرف می کردیم. یک روز من زودترازاصغربه تعمیرگاه بازگشتم و با کرکره بسته روبرو شدم .به همین خاطر به پارکی درهمان اطراف رفتم و یک نخ سیگار روشن کردم و منتظر«اصغر»ماندم.درهمین حال جوانی حدود۲۵ ساله کنارم نشست و ازاوضاع کاری ام پرسید .خیلی زود حرف هایمان گل کرد و من هم ازدرآمد پایین شاگردی نالیدم. اوگفت:فقط کافی است شبی آیینه بغل یک خودروی مدل بالا را برای من بیاوری و بین ۱.۵ تا۲میلیون تومان پول بگیری! با آن که می دانستم این کارسرقت است ولی با پیشنهاد این مبلغ چنان وسوسه شدم که موتورسیکلت مدل پایینم را تعمیرکردم وشب هنگام دربولواروکیل آبادآیینه بغل های یک خودرو را سرقت کردم. روز بعد وقتی آیینه ها را در محل قراربه آن جوان تحویل دادم، او۱.۵میلیون تومان به صورت نقدی به من پرداخت کرد.آن قدرذوق زده بودم که دوست داشتم هنوز شب نشده دوباره یک آیینه دیگر را به سرقت ببرم. خلاصه شب بعد هم به یک خودروی دیگردستبرد زدم وآیینه ها را درون کوله پشتی ام انداختم که درهمین هنگام یکی ازدوستانم تماس گرفت تا باهم برای تفریح و خوشگذرانی به طرقبه برویم،من هم خیلی سریع او را سوار کردم و به طرف طرقبه به راه افتادیم. اما هنوز از بولوار وکیل آباد خارج نشده بودیم که نیروهای گشت کلانتری فراجا به ما مشکوک شدند و فرمان ایست دادند. اما من از ترس گازموتورسیکلت را فشردم تا ازچنگ آن ها فرارکنیم چرا که هنوز آیینه بغل های سرقتی درون کوله پشتی بود. خلاصه چند دقیقه بعد نیروهای انتظامی ما را دستگیرکردند و به دستور قاضی چند روزی را درکانون اصلاح و تربیت بودم. وقتی آن جا به گذشته خودم فکر کردم خیلی پشیمان شدم و پدرم نیز رضایت شاکیان را گرفت. قاضی دادگاه هم ابراز ندامت مرا دید،نصیحتم کرد که استعدادم را در مسیر خلاف به کارنگیرم.او سپس حکم داد تا علاوه برادامه شغل تعمیرکاری خودرو،مدرک تحصیلی سیکل را هم بگیرم و هفته ای یک بارهم به مرکز مشاوره کلانتری مراجعه کنم. حالا هم به خاطر دلسوزی این قاضی،تصمیم گرفته ام مسیردرست زندگی را انتخاب کنم و تحصیلاتم را رشته مکانیکی حداقل تا دیپلم ادامه بدهم و خودم که اکنون استادکار شده ام یک تعمیرگاه راه اندازی کنم اما ای کاش ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستورسرهنگ آرش ایرانمنش(رئیس کلانتری فراجای مشهد)تلاش کارشناس دایره مددکاری اجتماعی علاوه بر اقدامات روانشناختی، برای فراهم کردم زمینه های ادامه تحصیل وی نیز آغاز شد .
براساس ماجراهای واقعی درزیرپوست شهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ | 13:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |