پايان حاكميت اسلام در اندلس اسپانيا پس از يورش مسيحيان 19ژانویه1492م870ش
پايان حاكميت اسلام در اندلس اسپانيا پس از يورش مسيحيان (1492م) از اوايل قرن هشتم ميلادي برابر با اواخر اولين قرن هجري، مسلمانان كه بيش از نيم قرن از حكومتشان در جنوب غربي آسيا و شمال افريقا ميگذشت به اسپانيا لشكركشي كردند و آن را ضميمه حكومت اسلامي نمودند. در طول صدها سال حكومت مسلمانان در اسپانيا كه به اندلس شهرت يافته بود، مراكز متعدد فرهنگي و اقتصادي به وجود آمده و شهرهاي فراواني ساخته و تجديد بنا شد. در اواخر قرن پانزدهم ميلادي، اندلس دستخوش موج عظيمي از حملات پي در پي مسيحيان گرديد و قلمرو مسلمانان، در شرق و غرب، يكي پس از ديگري به دست مسيحيان افتاد. در طي حملات بعدي، بسياري از شهرهاي غربي به تصرف مهاجمان مسيحي درآمد و از آن پس، اوضاع اندلس رو به پريشاني نهاد. حملات سنگين مسيحيان باعث تضعيف بيشتر قواي مسلمانان و كاهش قدرت آنان گرديد و مسيحيان را در تصرف ديگر شهرهاي اندلس، مصممتر ساخت. پس از چندي پرتغاليها سرزمينهاي جنوب غربي را مورد تجاوز قرار داده و علي رغم تحمل تلفات فراوان، با تصرف نقاط مختلف اندلس شامل قرطبه و اِشبيليه، آخرين ضربات را بر پيكر اندلس وارد آوردند. هنوز مدت زيادي از اين تجاوزات نگذشته بود كه تمام شهرهاي اسلامي اندلس در شمال، غرب و شرق به دست مسيحيان افتاد و از فرمانروايى پهناور و مقتدر مسلمانان در اندلس، جز غرناطه در جنوب و چند شهر كوچك، ديگر چيزي باقي نماند. سرانجام مهاجمان مسيحي با حمله اي وسيع و پس از 9 ماه محاصره، شهر غرناطه، آخرين پايگاه مسلمانان در اندلس را كه در دوران شكوفايى تمدن اسلامي در طي چندين قرن به عنوان مهد اين تمدن به شمار ميرفت، در 19 ژانويه 1492م تصرف كردند و به اين ترتيب اندلس پس از حدود 800 سال به طور كلي از دست مسلمانان خارج شد. مسلمانان در هنگام حكومت خود در اندلس، در نشر فرهنگ و تمدن اسلامي كوشيدند و تمدني درخشان با شهرهاي آباد، كشاورزي، صنايع و معماري پرشكوه به وجود آوردند. بدين وسيله بود كه تمدن اسلامي و قسمت مهمي از علم و ادب يونان از طريق اسپانيا به اروپاي غربي انتقال يافت. و از ميان مسلمانان اندلس، دانشمندان بزرگي در علوم گوناگون ظاهر شدند و در بسط تمدن اسلامي كمك شاياني كردند.
نقش فساد اخلاقی در انحطاط تمدن اسلامی در آندلس
از مهترین عوامل سقوط آندلس که همه منابع در تأثیر تام آن مشترک هستند، شیوع فساد (مخصوصا فساد اخلاقی) در آندلس بود. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنـان را از تـوجه بـه صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیّت و غیرت دینی را در آنها از بین برد و آنچه که بـرایشان اهمیّت داشت، قدرت طلبی، خوش گذرانی، عیاشی و فساد اخلاقی بود. زمانی که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند و مردم از پی آنان روانه گشتند، دشمن مسیحیِ در کمین نشسته، با استفاده از غفلت مسلمانان و با طرحی شیطانی، ضربه ای سخت بر پیکر جامعه اسلامی اندلس وارد ساخت که در نتیجه، شهرها یکی پس از دیگری از تحت حـکومت آنان خارج گردید و بـه تـصرف دشمن درآمد. «گوستاو لوبون» در این زمینه می نویسد: دشمنان با انتشار فساد و رواج مشروبات الکلی و بی بند باری و بالاخره در اثر اختلافات بین زمامداران حکومت، بر مسلمانان چیره شدند و مسلمانان را به زور، وادار به قبول دین مسیح کردند.(گوستاو لوبون، تمدن اسلام عرب ، ص335) . آغاز تدریجی افول حکومت مسلمانان در آندلس، همزمان بود با آغاز استحاله فکری حاکمان و فاصله گرفتن آنان از اهداف اصلی فاتحان آندلس. اعراب با ذهنیت انتشار اسلام و اشاعه اندیشه توحیدی وارد آندلس شدند و بدون اتکا به سلاح و شمشیر و نیروی نظامی در فرصت کوتاهی، موفق به استقرار نیروهای خود در سراسر آندلس، تا شمالی ترین مرزهای آن شدند. این افراد، تعلیم پیام قرآن و گسترش فقه و آداب اسلامی را وظیفه اصلی خود می دانستند؛ از همین رو، دین اسلام با اقبال مردم بومی اسپانیا در میان آنان انتشار یافت. باورود اعراب شامی همراه با مجموعه نظامی سپاه شام به آندلس، تعصب عربی و انحصار قدرت در «شامیان» و رهبران «اموی» آنها به مسأله اصلی آندلس تبدیل شده و منجر به تأسیس دولت اموی گردید. این جا بود که شعارهای توحیدی اعراب فاتح جای خود را به اسلام اموی داد.(ر.ک: تحلیل تاریخ آندلس، صص333-334) اسلامی که از محتوای اصلی آن تهی گشته و با قرائت بنی امیه به دنیا معرفی میشد. روشن است که الگوی این حاکمان فاسد، همان حکومت فاسد شام و سلسله بنی امیه است که ظلم و ستم، شراب خواری، غنا و آواز خوانی، فحشا، عیاشی، تجملات و .... از افتخارات آنان است. براین اساس، پس از تأسیس دولت اموی در آندلس، فساد در همه حوزه ها شیوع یافت. از جمله آنها، شیوع مفرط غنا در همه اماکن عمومی و خصوصی آندلس است؛ تا جای که گفته اند: «قرن سوم هجری، به شیوع موسیقی غنایی در آندلس معروف است؛ عبدالرحمن اوسط (امیر اموی) به امر غنا و تربیت مغنّیات اهتمام خاص داشت. او کاخی را به اسم «دارالمدنیات» در قرطبه بنا کرد که در آن بزرگان زنانِ آوازه خوان به سر میبردند... .»(همان، ص336) فساد اخلاقی در دربار حاکمان چنان بالا گرفت که «ولاده»، دختر مستکفی، خلیفه اموی، در شعری رخسار خود را برای هر که مایل به بوسیدن آن باشد به رایگان در اختیار نهاده بود: و امکن عاشقی من صحن خدی --- و اعطی قبلتی من یشتهیها . به نوشته یکی از نویسندگان غربی وی حجاب را به طور کامل به کنار نهاده بود(عبدالله ناصری طاهری، «نظرة حول انهیار دولة المسلمین فی الأندلس جذور أسباب»، مجله علوم اجتماعی، بهار 1384، شماره 12، ص97). دنیاگرایی، رقابت در تجملات و شرابخواری تا حدّی شایع بوده استکه حتی در ادبیات آندلسی آن دورده نیز منعکس شده است.(ر.ک: تحلیل تاریخ اندلس، صص336-337) شیوع فساد و اوضاع نابسامان آندلس آنروز، باعث شده بود که نویسندگان، سقوط آندلس را براساس برخی احادیث نبوی، پیشگویی نمایند.(ر.ک: همان، صص337-339) . این استحاله فکری و بلای خانمانسوز (که از همان دوره حکام بنی امیه آغاز شده بود)، به تدریج دامنگیر جامعه مسلمانان اندلس گردید و زمینه های نفوذ دشمن به کمین نشسته را فراهم کرد؛ تا این که با طرح شیطانی پاپ، کلیسا و مسیحیت، به سرانجام رسید. برای آنکه زوایای این بحث بهخوبی روشن شود، سزاوار است که به ریشهها و عوامل فساد اخلاقی مسلمانان در آندلس پرداخته شود؛ چه شد که مسلمانان اندلس به این دام مخرب گرفتار آمدند و از آن اوج عظمت به حضیض ذلّت دچار شدند؟ با بررسی صورت گرفته، عوامل ذیل به عنوان یافته ها، مطرح می گردد.
عوامل فساد اخلاقی : الف) انحراف در عقیده - با بررسی و تفکر در آیات قرآنی درمییابیم آنچه در زوال و انحطاط تمدنها نقش اساسی و اصلی را ایفا میکند و جنبة زیربنایی دارد هـمانا انـحراف در عقیده و است و سایر انحرافات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره نیز ریشه در همین انحراف اعتقادی و بازگشت از راه مستقیم الهی دارد. لذا آنچه کـه موجب میشود تا مشیّت خداوند بر سقوط ملتی و ظهور ملت دیـگر تـعلّق گـیرد، به طور کلی انحراف از راه مستقیم الهی به سوی جادههای شیطانی است. البته مشیّت خداوندی به معنای جـبر نـیست، بلکه همانطور که قرآن فرموده: «تا مادامی که ملتی صالح باشد خداوند آن مـلت را بـه سـتم به هلاکت نمیرساند» (هود/116)، «و تا ملتی نفسانیّات خود را تغییر ندهد، خداوند سرنوشت آنها را تغییر نخواهد داد». (رعد/19).(عبدالکریم بیآزار شیرازی، طلوع و غروب تـمدنها، ص71.) . در اندلس اسلامی، با قدرت یافتن حکام اموی و ترویج فساد توسط آنان، انحراف جدّی در مسیر اسلام پدید آمد و اسلام از تعالیم حقیقی خودش تهی گردید و به عنوان ابزاری در خدمت مقاصد شوم آنان در آمد. این مسئله، به تدریج در اعتقادات مردم نیز اثر گذاشت؛ تا اینکه بنیان های اعتقادی مردم را سست نموده و مردم به آن درجه از انحراف در عقیده رسیده بودند که موجی از شکاکیت و تردید در عقیده آنان پدید آمده بود. فرقه ای پدید آمده بود که می گفت همه موضوعات مربوط به دین باطل است و احکام دین را از نماز و روزه و حج و زکات مسخره می کردند. به جز این فرقه، گروه دیگری نیز به وجود آمده بود که خود را «پیرو دین جهانی» نام داده بودند. این گروه نیز با همه عقاید دینی مخالف بود و دینی را که فقط بر مبادی اخلاقی استوار باشد تبلیغ می کرد. یک فرقه لاادری نیز بود که می گفتند عقاید دینی ممکن است درست یا نادرست باشد و ما آن را نه تأیید و نه انکار می کنیم؛ هر چه هست ما از حقیقت آن بی خبریم و نمی توانیم عقایدی را که از اثبات صحت آن عاجزیم، بپذیریم.(ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج4، ص ۱۹۸۸) . ب) فرورفتن در ناز و نعمت و تجملات : نازپرودگی و تجملات، زمینه فساد اخلاقی را فراهم می کند؛ زیرا فساد و فحشا بستری لازم دارد و بستر آن، کاخ های مجلل، پارکهای زیبا، کاباره ها و ... است که همه آن ها ناشی از ثروت و رفاه زدگی است. جامعه ای که دغدغه اول مردم آن، سدّ جوع و تلاش برای زنده ماندن است، نوبت به عیاشی و شهوترانی نمی رسد. زندگی اشرافی و تجمل گرایی است که بستر لازم برای عیاشی، خوش گذرانی، تمایلات نفسانی و شهوانی را فراهم می کند. شاید به همین دلیل است که اسلام به شدّت، از تجمّل گرایی برحذر داشته است. ملل و جوامعی کـه در نـاز و نعمت فـرو رفـته و تـمام دارایی و ثروت کشورشان را صرف خوشگذرانی مـیکنند، دیـری نمیگذرد که به انواع مصیبتها و گرفتاریها دچار میشوند. در چـنین جـامعهای، نیروی کار و فعالیت تعطیل شده و روحیة رخوت و سستی و تنبلی جامعه و افرادش را در برمیگیرد. در نـتیجه روحـیه شجاعت و دلیری، مقاومت و مبارزه بـا عـوامل بـیگانه میمیرد، و به هـر انـدازه که بیشتر در ناز و نـعمت و تـجملخواهی فرو میروند، به همان میزان به نابودی نزدیکتر میشوند. قرآن نیز به این اثر ویرانگر رفاه زدگی اشاره کرده و گروهى از ثروتمندان را مطرح مىکند که حاضر نیستند هنگام سختىها، برای جهاد، همگام با مـردم حرکت کنند و خانه نشینی را برگزیده و از پیکار کنار می کشد: «و هم أغنیاء رضوا بأن یکونوا مع الخوالف...» (توبه/87) «در حالى که تـوانگرند، (و امـکانات کافـى براى جهاد دارند) آنها راضى شدند که با واماندگان (و افراد معذور وناتوان) بمانند.» قرآن چنین افرادى را «خوالف» متخلفان یا رفاهطلبان مىنامد. ابن خلدون، عالم و سیاستمدار اسـلامی در بـیان مضرات روحیة تجملگرایی مینویسد: تجملخواهی و نازپروردگی بـرای مـردم تباهی آور اسـت، چـه در نـهاد آدمی انواع بدیها و فـرومایگیها و عادات زشت پدید میآورد و خصال نیکی را که نشانه و راهنمای کشورداری است از میان میبرد و انسان را بـه خـصال مناقض نیکی متصّف میکند؛ بنابراین تـجمل پرسـتی و خـصال زایـیده شـده از آن، نشانة بـدبختی و انـقراضی است که خداوند آن را در آفریدگان خویش مایه نابودی ساخته است. از اینرو مقدمات نابودی و زبونی و پریشان حـالی در دولت پدیـد مـیآید و گرفتار بیماریهای مزمن پیری و فرسودگی میشود تـا سـرانجام واژگـون میگردد.(عبدالرحمن ابن خـلدون، مـقدمة ابن خلدون، ترجمة محمد پروین گنابادی، ص321) . و هـمچنین مـطرح مـیکند که: عادت و رسوم تجمل پرستی و مستغرق شدن در ناز و نعمت و تنپروری، شدت عصبیت را که وسیله غلبه یافتن است در هم میشکند و هر گاه عصبیت زایل گردد، نیروی حمایت و دفاع قـبیله [جامعه] نقصان میپذیرد، تا چه رسد به اینکه به توسعه طلبی برخیزند و آن وقت ملتهای دیگر آنان را میبلعند و از میان می برند.(همان، ص268) . مهاجران اولیه مسلمان به اندلس را اعراب و بربرهای بدوی شمال آفریقا تشکیل می داد که طبیعتاً ثروت و غنای این سرزمین در چشم آنها بسیار جلوه گر می شد. رفاه و غنای پدید آمده به خصوص در زندگی سلاطین و درباریان و ادبیات این دوره به خوبی نمود یافته است. از همان ابتدا تمام تلاش این حاکمان، رقابت با شرق در زمینه های مختلف بود که به مرور کار از تقلید به رقابت کشید و مسلمانان اندلس بیش از شرقیان در احداث باغ ها، کاخ ها، مساجد، مکتبخانه ها و شهرها به کوشش پرداختند و در مقرب ساختن شعرا و دانشمندان و آوازخوانان مرد و زن بر آنها پیشی گرفتند؛ به طوری که شعرا دانشمندان و ترانه خوانندگان را از شرق به اندلس دعوت می کردند تا بدین وسیله بر دولت عباسیان فخر و مباهات نمایند.(کمال موسوی، «نگاهی به فرهنگ و ادبیات عرب در اندلس»، مجله وحید، نیمه دوم خرداد و نیمه اول تیر 1357 - شماره 234- 235، ص111) . تجمل گرایی در آندلس تا بدان جا رسیده بود که وقتی مالک بن عباد، سران لشـکر و عـمال و حـکام شهرستانها یعنی امرای اطیلیه (سویل)، طلیطله ( ولدو)، بلنسمه (والانس)، مالقه (مالاگا)، غرناطه (کرنادا) و جزیره الخضراء را دعوت نمود تمامی آنان درحالتیکه بـا کمال غرور بر اسبهای کوه پیکر سوار شده بودند به فاصله چند روز در قـرطبه حاضر شدند. حتی یک نفر از آنـان (عـدی بن ابی عامری امیر والانس)، دویست سوار بدنبال داشت که گویند علاوه بر سایر تجملات، نعل اسبان آنها نیز از طلای خالص بود. سران سپاه و سرداران لشکر و حکام در قصر قرطبه فرود آمدند. مالک بن عباد در آنـجا قصر باشکوهی بنیان نهاده پیرامون آن قصر باغستانها و چشمها بود و در آن قصر مجسمه هائی از نقره به صورت پرندگان و حیوانات ساخته بودند که از دهان مجسمهها آب بیرون میریخت. (عبدالجواد قریب، غروب آفتاب در اندلس (3)، مجله آیین اسلام، مرداد 1324، شماره 73، ص8) . آنان یک ماه تمام در چنین قصری به عیاشی وخوشگذرانی مشغول بودند ودشمن درحال طراحی نقشه های دقیق برای بیرون راندن مسلمانان ازآندلس . ج)تساهل و تسامح با مسیحیان وازدواج با زنان مسیحی آندلس : به اعتراف تاریخ نویسان، تساهل و تسامحی که پس از پیروزی بر اندلس نسبت به مسیحیان و فرهنگ آنان صورت گرفت، در هیچ کجای تاریخ دیده نمی شود. گوستالبون در این مورد می نویسد : «... و از کلیساهایی زیادی هم که در دوران حکومت اعراب در اسپانیا ساخته شده به خوبی می توان فهمید که اعراب تا چه اندازه ای نسبت به ادیان مغلوبه سهل انگاری داشته اند.»(تاریخ تمدن اسلام عرب، گووستاولوبون، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، ص342) . ویل دورانت نیز می نویسد: «مسلمانان و مسیحیان با کمال آزادی با هم ازدواج می کردند و گاه مشترکاَ در مراسم عیدهای مسیحی یا اعیاد مقدس اسلامی حضور می یافتند و احیانا یک بنا را هم به جای مسجد و هم کلیسا به کار می بردند. مسیحیان عادی و رجال دین با نهایت آزادی از همه اقطار اروپای مسیحی به طلب علم یا گردش و سفر به قرطبه، طیطله و اشبیلیه می آمدند.»(تاریخ تمدن، ج4، ص382) . ازدواج با زنان مسیحی، با ورود اعراب فاتح به آندلس آغاز شد و به سرعت به عرف متداول مسلمانان آندلس تبدیل گردید. با روی کار آمدن «امویان» در آندلس، ازدواج با زنان اسپانیایی، به ویژه دختران اهل جلیقیّه و دختران حاکمان مسیحی شدّت گرفت. این تساهل و تسامح، برآیندی جز برداشتن مرز خودی و غیر خودی در پی نداشت و حضور زنان مسیحی در میان مسلمانان بخصوص در دربار حاکمان، موجب شد که آنان به عنوان ستون پنجم دشمن، نقش جاسوسان پاپ و کلیسا را بازی نموده و طرح و نقشه های آنان را اجرا کنند. از اثرات ویرانگر این ازدواج ها، یکی این بود که این زنان بدون پوشش و یا پوشیدن لباسهای شفاف بدن نما به بیرون از خانه ظاهر می شدند.(تاریخ تحلیلی آندلس، ص341) این امر بستری برای آنان شد تا به راحتی حاکمان مسلمان را به دام فساد گرفتار کنند و زمینه را برای فاسد کردن مردم نیز فراهم کنند؛ تا جایی کـه فرمانروای شهر المـریه کـه عـاشق دختری مسیحی شده بود، او را با فشار و تـهدید از چـنگ پدرش درآورد. این رفتار موجب شد سپاهیانی از مسیحیان به قصد مجازات وی، به شهر المریه یورش آورند و سرانجام شـهر مزبور به دست سپاهیان مسیحی فـتح گردید.(اروپا، مسلمانان و سرزمین های اسلامی: عوامل سقوط اندلس» غلام رضا گلی زواره، مجله درسهایی از مکتب اسلام » سال چهل و نهم، بهمن 1388 – شماره11، ص44) . یکی از نویسندگان در این باره می نویسد: »اختلاط بیش از اندازه مسلمانان با غیرمسلمانان و ازدواج گسترده با دختران مسیحی و دوری از معارف اسلامی و تسامح بیش از اندازه و وادادگی در برابر پیروان دیگر ادیان، از عوامل داخلی دیگر سقوط اندلس به شمار میرود که بیشتر ریشه در امور فرهنگی دارد.»(تاریخ تحلیلی اندلس، دکتر محمد رضا شهیدی پاک، ص344-347) . برخورد مسلمانان با فرهنگ و سرزمین مغلوبه زیرکانه نبود، حتی برخورد نخبگان و فرهیختگان، ساده لوحانه بود. اعتماد بیش از حد به دشمن و میدان دادن به او در عرصه های مهم فرهنگ و هنر و ... موجب ضربه پذیری مسلمانان از این نقطه شد. جریان خوش باور تکیه زده بر مسند قدرت در حکومت اندلس که بر مشی «گفت و گو» و تبلیغ و تروج دیدگاه های مسیحیت همت می گماشتند، با نادیده گرفتن آموزه های قرآنی در برخورد با فرهنگ بیگانه، زمینه ای نفوذ بیگانگان و جنگ نرم را فراهم نمودند، که عواقب تلخی را درپی داشت. د) جنگ نرم و تهاجم فرهنگی دشمنان : تهاجم فرهنگی نوع خاصی از تهاجم است که به طور پنهان و غیرمستقیم از جانب یک ملت نسبت به ملت دیگر در زمینه های فکری و فرهنگی صورت میگیرد. پدیدهی «تهاجم فرهنگی» دارای مسائل و ابعاد پیچیده و گسترده ای است؛ به گفته ای مقام معظم رهبری (در دیدار خود با اعضای شورای انقلاب فرهنگی): «تهاجم فرهنگى، مثل خودِ کار فرهنگى، اقدامِ آرام و بىسروصدایى است. یکى از راههاى تهاجم فرهنگى، این بوده است که سعى کنند جوانان مؤمن را از پایبندیهاى متعصبانه به ایمان، که همان عواملى است که یک تمدن را نگه مىدارد، منصرف کنند. همان کارى را که در اندلس، در قرنهاى گذشته کردند؛ یعنى جوانان را در عالم، به فساد و شهوترانى و میگسارى و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام مىگیرد.» (21 مرداد 1371) . اگر ملّتى فرهنگ قوى و اصولى نداشته باشد و یا قدر و اهمیت فرهنگ خود را نداند و به خود باختگى، سستى، بىتفاوتى، محافظه کارى و سطحى نگرى دچار گردد؛ یعنى سیاست تساهل و تسامح در اصول اساسى فرهنگِ خود به کار بندد، بىتردید زمینه هجوم فرهنگ بیگانه و فروپاشى فرهنگ خودى را فراهم ساخته است. در چنین هنگامى دشمن، با یورش بىامان فرهنگى به گونه ى اساسى، باورهاى ملّى و مذهبى آن مّلت را دچار دگرگونى مىسازد و آنگاه با جایگزین کردن فرهنگ جدید بر مبناى پیشبرد هدفهاى اساسى خود، آن جامعه را در دام استعمار و استثمار خود گرفتار مىکند. در آندلس، دشمن با تکیه بر زمینه هاى داخلى و خارجى نخست به تهاجم فرهنگى علیه مسلمانان پرداخت و آن گاه که مسلمانان را به وابستگى فرهنگى دچار کرد، ضربه هاى پایانى را بر آنان وارد ساخت. با مرورى بر تاریخ اندلس اسلامى، روشن مىگردد که مهمترین روش تأثیر گذار در شکست مسلمانان و فروپاشی تمدن اسلامی، به کارگیرى ابزار شکنندهى تهاجم فرهنگى بود. مسیحیان اروپا، برای بازپسگیری سرزمینشان از مسلمانان، آنگاه که از تلاش فیزیکی مأیوس گردیدند، با برنامه ریزی و تلاش فرهنگی چندینساله، آرام و بیسروصدا، اندلس تازه مسلمانشده را، دوباره مسیحی کردند و از مسلمانان پس گرفتند. طرح تهاجم فرهنگی ابتدا توسط یک افسر خائن مسلمان صورت گرفت. «براقبن عمار» از افسران بانفوذ دربار مالک بن عباد فرمانرواى قرطبه در قرن پنجم هجرى بود که مخفیانه، خود را به دستگاه پاپ و کلیسا فروخته و به ملّت و آیین خود خیانت کرد. وى در ظاهر به عنوان رابط و پیام رسان میان پادشاهان مسلمان و مسیحى فعالیت داشت، ولى در واقع جاسوس واتیکان و دربار سلطنتى ایلدفونس در میان مسلمانان و دربار قرطبه بود. روزى در شوراى کوچکى که تنها با حضور این افسر خائن مسلمان، ایلد فونس، دوک ونیز فرمانده سپاه مسیحیان تشکیل مىشد، دربارهى حمله به اسپانیا و تسخیر آن گفتگو شد. ایلدفونس گفت پاپ مىخواهد در مورد باز پسگیرى اسپانیا، تصمیم خود را اعلام کند، براى همین، از براق نیز خواست تا آنها را در این امر یارى نماید. براق که در میان مسلمانان اسپانیا بزرگ شده بود و از روحیهى آنان کاملاً آگاه بود، گفت: جنگ شما با مسلمانها در شرایط فعلى اشتباه است و سپاه و قدرت بارونهاى اروپا هر چه باشد، نمىتواند در برابر مسلمانها بایستد؛ زیرا مسلمانان هرگاه مذهب و آیینشان را در خطر بینند، سرسختانه از آن دفاع مىکنند و دشمن را ـ هر که باشد ـ نابود مىکنند. از این رو، نخست باید شور فداکارى و دین دارى و شجاعت را در مسلمانها سست کرده، آنگاه آنان را از پاى درآورید. بهتر است هماکنون قرار داد صلحى با سه اصل مهم به آنها پیشنهاد نمایید: -1. آزادى مذهب؛ -2. آزادى آموزش و پرورش؛ -3. گسترش روابط تجارى و بازرگانى. در نتیجه ی آزادى مذهب، کشیشان و مبشران شما مىتوانند جوانان مسلمان را از راه بیرون کرده یا دست کم آنان را در دینشان لاابالى نمایند. با آزادى آموزش و پرورش و تشکیل مدرسه ها و آموزش گاه هاى مسیحى، جوانان مسلمان به شما به چشم استادى نگریسته و در دست شما خواهند بود. گسترش روابط تجارى سبب مىشود که نشست و برخاست و آمیزش آنها با شما زیاد شده، به طرف خواهشهاى نفسانى کشیده شوند؛ به ویژه مىخوارگى و باده گسارى که اکنون در میانشان ممنوع است، کمکم رواج یابد. آنگاه مىتوانید، آنان را مانند گوسفندان برانید و به سان خرگوش شکار کنید.(اندلس سرزمین خاطرهها، سیدعلى محقق، ص 72؛ عبدالجواد قریب، غروب آفتاب در اندلس (2)، مجله آیین اسلام، مرداد 1324، شماره 72، ص8) این پیشنهاد در مجمع عمومى بارونهاى مسیحى مطرح گردید و به تصویب رسید. آن گاه به دربار مالک بن عباد فرستاده شد. مالک پیشنهاد را در جلسه امیران شهرها، مطرح کرد که آنان صلح نامه را پذیرفتند و بدین سان بامزدورى و خیانت یک افسر مسلمانِ دین فروش، بر سر مسلمانان آنچه نباید مىآمد، آمد. این حادثه، شدیدترین ضربتی بود که، بر پیکره جامعه اسلامی آندلس وارد آمد و پس از آن، تهاجم فرهنگی دشمن، به روشها و قالب هاى ذیل، تحقق یافت: 1. - القاى روحیه خود باختگى : اولین اقدام دشمن، القای روحیه خودباختگی در میان حاکمان مسلمان و مسلمانان بود. در زمانیکه سرزمین اسلامى اندلس از هم پاشیده و گرفتار حکومتهاى مستقل ملوک الطوایفى گردیده بود، دولتهاى کوچک مسیحى، با یکپارچگى، نیروى محکمى را در برابر دولتهاى اسلامى تشکیل دادند و با نفوذ دادن جاسوسانشان در میان سران حکومت اسلامى آنان را دچار ترس و از خود باختگى در برابر سران مسیحى نمودند. از سوى دیگر تودهى مردم با دیدن سستى امیران و چند دستگى نیروها و دیدگاهها، در پى نگهداشت زندگى عادى و آرام خود افتادند و رفته رفته روح برترى خواهى مسلمانان از میان رفت. آنان عملاً دچار نوعى فروپاشى سیاسى و فکرى شده و نیروى تهاجمى خویش علیه مسیحیان را از دست داده بودند. مسیحیان اندلس با تبلیغات چینش شده روز به روز مسلمانان را به نا امیدى، ترس و احساس شکست و خوارى دچار مىکردند. و آن گاه که روحیه اى براى مبارزه و تلاش مانند سالهاى نخستین فتح اندلس باقى نماند، سست و بىاراده گردیدند. واگذارى قرطبه به دشمن، بدنبال بستن پیمان ننگین صلح با مسیحیان - که پیشتر بدان اشاره شد ـ نمونه اى بارز از این سستى روانى مسلمانان و تأثیر گذارى تبلیغات مسیحیان بود . -2. ترویج فحشا، فساد و بىبند و بارى : شیوه ى دیگر دشمن در این تهاجم فرهنگى رواج دادن انحرافات جنسى و ضعیف کردن مبانى اخلاقى مسلمانان بود که در نتیجهى آن حکومت هشتصد سالهى مسلمانان نابود شد. وقتى مسیحیان دریافتند که با جنگ رویارو نمىتوان در برابر توان رزمى مسلمانان ایستاد، تصمیم گرفتند تا با گستردن دام فساد و فحشا و گسترش بى بند و بارى، نیروى محرکه ى حکومت مسلمانان را که همان ایمان جوانان بود، از کار بیندازند. آنان براى تفریح و خوش گذرانى جوانان مسلمان پارکهاى زیبایى ساختند و دختران دلرباى مسیحى را به آن پارکها گسیل داشتند و از آنان به عنوان شیطان فسون گرى براى فریب جوانان غافل مسلمان بهره بردند. دختران مسیحى در پارکها مىگشتند و با طنّازى و عشوه گرى جوانان مسلمان را تحریک نموده، آنان را در گرداب شهوت غرق مىکردند. در نتیجه، جوانانى که تا چندى پیش، تفریحشان تمرین تیر اندازى و اسب سوارى و شمشیر زنى یا گفت و گوهاى علمى بود، به سوى این جایگاه هاى فساد و بى بند و بارى کشیده شدند. از سوى دیگر براى گمراه کردن جوانان مسلمان، کلوپهاى شبانه ى مجلّلى آماده کردند که در آنها دوشیزگان مسیحى به عنوان پیش خدمت از واردان پذیرایى مىکردند. البته برنامه ریزان این توطئه براى انجام کامل هدفهاى شومشان، این کلوپها را شبانه روزى کرده بودند و رایگان از جوانان مسلمان پذیرایى مىکردند.(اندلس سرزمین خاطرهها، سید على محقق) رفته رفته مسلمانان در باتلاق فحشا و فساد، غوطه ور شدند و روحشان با گناه و آلودگىها عجین گردید و پاکى و صفاى خود را از دست دادند. جوانانى که روزگارى براى آموختن اخلاق و تقوا و خود سازى بر یکدیگر پیشى مىگرفتند و همواره در پى شهادتطلبى و پیش برد اسلام بودند اکنون همچون بیماران، دواى درد خود را در پارکها و کلوپهاى مستى و فساد و مى خوارگى و ابتذال مىجستند. با این حال افرادى که شب و روز به خوش گذرانى و لذت هاى جنسى عادت کرده بودند، چگونه حاضر بودند این همه لذتها را با جنگ و خونریزى عوض کنند. در نتیجه آنان موافق هر گونه حکومتى بودند که مناسب حالشان باشد و وسایل مستى و مىگسارى آنان را فراهم کند. ابـن غـسّال در سروده خویش در غم سقوط شهر «بربشتر»، پس از به تصویر کشیدن ددمنشیهای دشمن در حمله و تصرف شهر، دلیل گستاخی دشمن را در انجام ایـن کـار چـنین بیان میکند: اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آنها در مـنجلاب مـعاصی بزرگ و کوچک نبود، هیچ گاه سواران مسیحی بر آنان پیروز نمیشدند. آری! علّت ضعف، گناهانشان بود. افراد فاسد کارهای زشـت خـود را پنـهان نمیکردند و آن هایی هم که کار خوب انجام میدادند، از روی ریا بود. (محمد ابراهیم آیتی، پیشین، ص 135) . دلیران مسلمان که به هنگام فتح اندلس با چنان ایمانی می جنگیدند که کشتی های خود را به آتش کشیدند تا دیگر راه باز گشتی نداشته باشند، اینک در آغوش دختران زیباروی مسیحی به ضعف نشسته اند. حال و روز جوانان و دلیران مسلمان از زبان «امیر علی» تاریخ نویس مسلمان، خواندنی و البته افسوس خوردنی است: جوان مرد یا شوالیه عرب که برای جنگ به میدان مسابقه می رفت، بر روی بازوهای خود علامتی مانند شکل قلب با تیری که آن را سوراخ کرده یا حرف اول اسم محبوبۀ خود را داغ می کرد و یا خال کوبی می نمود. این سپاهیان علنا درحضور محبوبه های خود برای جایزه شجاعت و دلاوری با یکدیگر مبارزه می کردند و اغلب با محبوبه های شان می رقصیدند. (همچنین، تدمیر، جانشین پادشاه اندلس در زمان حمله دلاوران مسلمان، در نامه ای به رودریک، پادشاه اندلس در وصف دلاوران مسلمان این گونه می نگارد: مردمی به کشور ما آمده اند که ندانیم آنها اهل آسمانند یا اهل زمین. اعترافات (1) خدمات اسلام به اروپا، عطایی اصفهانی، ص 32) . این هجمه فرهنگی تا آنجا کارساز بود که بزرگ تا کوچک از امیر و سرباز و طبقه حاکم و عموم مردم، به فساد اخلاقی روی آوردند و به این دام مخرّب گرفتار آمدند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اندلسی کردن ایران