پیگیری ۱۳۶ پرونده تخلفات مدیران دولتی در استان کرمان
پارسال ۲۳ هکتار اراضی شهری و ۴۰ هکتار اراضی ملی به بیت المال برگشت شد،که بخشی از کار سربازرسان و بازرسان سازمان بازرسی به شمار می رود.بازرس کل قضایی استان کرمان با بیان این که با پیگیری های انجام شده در این اداره کل ، وجوه برگشت شده به بیت المال، ۱۴۰۰ میلیارد ریال بوده است، اظهارکرد: میزان مبالغ اعاده شده به اشخاص ۱۳۰۰ میلیارد ریال بوده ،که در مجموع در سال گذشته ۲۷۰۰ میلیارد ریال برگشت اموال به اشخاص یا بیت المال انجام شده است.دادخدا سالاری در نشست خبری به مناسبت سالروز تاسیس سازمان بازرسی کل کشور از رسانه ها به عنوان همکاران سازمان بازرسی یاد کرد و ادامه داد: شاهد همکاری بسیار خوب اصحاب رسانه با سازمان بازرسی هستم و بسیاری از مواردی که اصحاب رسانه مطرح کرده اند، به نتیجه رسیده است.
وی تصریح کرد :مردم بهترین ناظران هستند و اصحاب رسانه نیز نمایندگان مردم هستند. عضو شورای قضایی کرمان از تشکیل و پیگیری هزار و ۱۴۹ پرونده و گزارش های اصلاحی وتخلفاتی در کرمان خبر دادو تاکید کرد: حق استان کرمان با دارا بودن رتبه اول تولید کاتد، رتبه اول تولید کنسانتره، قطب فولاد کشور، رتبه برتر در محصولات باغی، رتبه برتر در تولید محصولات جالیزی و ... این نیست که فردی برای یک کفش یا یک کیسه آرد سرقت انجام دهد. وی خاطرنشان کرد:۱۳۶مورد پیگیری کیفری بازرسی کرمان برای تخلفات مدیران دولتی داشتیم.
وی درپاسخ به سوالی درخصوص نماینده مردم سیرجان و بردسیر و سخنگوی كميسيون اصل ۹۰ مجلس که اعلام کرده است پس از نطق اخیرش در صحن علنی مجلس و سایر پیگیری هایش در خصوص وقوع برخی مسائل و پروندههای فساد در بعضی شرکتهای صنعتی و معدنی، از سوی بخشی از مافیای فساد به طرقی تهدید به مرگ شده است، گفت: اگر همه ۱۰ نماینده مردم استان کرمان در مجلس با هم و به طور گروهی در موضوع مبارزه با فساد، این مطالبه گری را داشتند این مشکل برای نماینده سیرجان و بردسیر پیش نمی آمد وقتی ۱۰ نفر نماینده با هم باشند این اتفاق ها نمیافتد.
پیدا و پنهان وحشتناک ترین جنایت خانوادگی !
مردی که در پی مشاجره لفظی خانوادگی،دخترش را به قتل رسانده و با بریدن پاهای او در کارگاه تراشکاری، جسد را درون لاستیک های خودرو و در بیابان های بولوار توس مشهد به آتش کشیده بود، روز گذشته پیدا و پنهان این جنایت وحشتناک را فاش کرد.
به گزارش روزنامه خراسان، ماجرای این پرونده هولناک جنایی از پانزدهم مهر هنگامی آغاز شد که پرونده گم شدن یک دختر۲۹ساله در کلانتری کاظم آباد تشکیل و برای بررسی های تخصصی به اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد ارسال شد. با توجه به اهمیت موضوع و با دستور ویژه سرهنگ جوادبیگی (رئیس پلیس آگاهی)گروهی از افسران «دایره فقدانی ها» ماموریت یافتند تا ماجرای گم شدن «ف-د» را زیر ذره بین تحقیقات ببرند و کنکاش های تخصصی را به شیوه عملی ادامه دهند. طولی نکشید که واکاوی های نامحسوس درباره وضعیت اجتماعی و خانوادگی دختر گمشده نشان داد که وی با خانواده اش دچار مشکلات و درگیری های خاصی است. بنابراین تحقیقات پلیس با راهنمایی های قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) درباره اختلافات خانوادگی متمرکز شد و فرضیه جنایت قوت گرفت. در همین حال و با دستور مقام قضایی،پدر دختر گمشده در حالی به پلیس آگاهی احضار شد و مورد پرسش و پاسخ های پلیسی قرارگرفت که سرنخ های مهمی از درگیری و مشاجره های خانوادگی بین او و دخترش به دست آمده بود.
«ج-د»(مرد۵۵ساله) که با مشاهده اسناد و مدارک پلیسی،دچارحیرت شده بود، به تناقض گویی پرداخت و بدین ترتیب وی با فرضیه قتل دخترش به شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد هدایت شد. این مرد وقتی در برابر میز عدالت ایستاد و متوجه شد که قصه گویی هایش برای قاضی پرونده های جنایی رنگی ندارد ،در یک لحظه اتهام قتل دخترش را پذیرفت و گفت: دخترم دوبار ازدواج کرده و از همسرانش جدا شده بود،به همین دلیل وضعیت روحی و روانی مناسبی نداشت؛ به طوری که با همه اعضای خانواده و به ویژه برادرانش درگیر می شد و به آن ها توهین می کرد. دراین میان من هم از رفتارهای نامتعارف او بی نصیب نبودم و دخترم با من نیز به مشاجره های لفظی می پرداخت و حرف های نامربوطی بر زبان جاری می کرد. این گونه بود که وقتی روز حادثه رفتارهایش را تکرار کرد ،تصمیم به قتل او گرفتم .ابتدا همه اعضای خانواده ام را به بهانه ای به بیرون از خانه فرستادم و دختر کوچکم را نیز به منزل یکی از بستگانم بردم . هنگامی که به خانه بازگشتم دوباره درگیری و مشاجره بین ما شروع شد و او بازهم با صدای بلند به من توهین کرد . این بود که ضربه ای به صورتش زدم و او با سر به زمین افتاد . دیدم خونریزی شدیدی دارد و بعد هم جان خود را از دست داد. به همین خاطر جسد او را درون کیسه نارنجی رنگ گذاشتم و به کارگاه تراشکاری انتقال دادم. آن جا برای آن که بتوانم جسد را به راحتی حمل کنم ، پاهای او را از زانو و قسمت ران با چاقو قطع کردم و سپس جسد را به بیابان های انتهای توس ۱۲۱ بردم. چند حلقه لاستیک کهنه خودرو را با گالن ۲۰ لیتری بنزین آتش زدم و جسد دخترم را درون آن ها سوزاندم! ولی طلاهای او را داخل لوله بخاری در تراشکاری گذاشتم ،تا کسی به آن ها دسترسی نداشته باشد!گزارش روزنامه خراسان حاکی است: ظهر روز گذشته و در پی اعترافات تکان دهنده این مرد میانسال در حضور قاضی ویژه قتل عمد،گروهی از افسران اداره جنایی آگاهی و بررسی صحنه جرم نیز در کنار مقام قضایی قرارگرفتند و عازم بیابان های انتهای توس۱۲۱ شدند. در همین حال متهم به قتل ، محل سوزاندن جسد را به گروه ویژه جنایی نشان داد که آثاری از استخوان های سوخته و سیم های درون لاستیک ها هنوز باقی مانده بود. بنابراین گزارش ،تحقیقات جنایی تا عصر روز گذشته به طول انجامید و متهم جزئیات دیگری از وحشتناک ترین جنایت خانوادگی را در حضور قاضی خاکشور و استوار سیفی(مامور تحقیق) بیان کرد. این درحالی است که به دستور مقام قضایی ، متهم مذکور در اختیار کارآگاهان دایره قتل عمد پلیس آگاهی مشهد قرارگرفت تا ابعاد پنهان دیگر این ماجرای تکان دهنده زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد)واکاوی شود.
دختری قربانی عشق پنهانی
همسردومم آبروی مرا برده است و دیگر حاضر نیستم با او زندگی کنم چرا که از قبل هم من دختری را دوست داشتم که به صورت پنهانی با او ازدواج کرده ام و....
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد۳۳ساله که برای پیگیری شکایت خود از همسرش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره این ماجرای تاسفبار گفت: پدرم کارگر بود و الان از دنیا رفته است و مادرم با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی را می گذراند؛ من تا دیپلم درس خواندم و بعد ازآن به خدمت سربازی رفتم .
یک روز وقتی به مرخصی آمده بودم با دوستانم به پارک رفتم. آن جا با یک دختر آشنا شدم .واقعا مهرش به دلم افتاد. مدت یک سال از طریق تلفن صحبت می کردیم تا این که سربازی ام تمام شد. چند باری هم او را دیدم.
خلاصه عاشقش شده بودم. ماجرا را به مادر و پدرم گفتم، آن ها هم مخالفت کردند. یکی از خواهرانم به اصرار من به خانه آن ها رفت که اوضاع بدتر شد. خواهرم از تفاوت های فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی بین ما صحبت می کرد. مادرم هم میگفت دختری که در خیابان پیدا شود، اهل زندگی نیست. خلاصه دعوا و مرافعه ها ادامه داشت وآن ها حاضر نبودند «بتول» را به عنوان عروس خودشان قبول کنند. یک روز مادرم مرا قسم داد که «بتول» را رها کنم ولی من نمیتوانستم. برای همین او را مخفیانه عقد کردم. در همین موقع بود که دایی ام دختر یکی از دوستان نزدیکش را که گرگان زندگی می کرد، برای ازدواج با من پیشنهاد داد. پدر و مادرم هم زود دست به کار شدند. درحالی که یک سال از ازدواج مخفیانه من و«بتول» می گذشت، من «کیمیا» را هم عقد کردم. ولی هیچ علاقه ای به او نداشتم. پدرم در همین زمان فوت کرد. مادرم برای این که مرا پایبند زندگی کند، عروسی مفصلی برایم گرفت. من هم سرکار می رفتم ولی پول هایم را برای «بتول»خرج می کردم .چند باری«کیمیا» اعتراض کرد و دعوایمان شد.ولی مادرم مجبور بود مخارج زندگی مرا هم بدهد. در همین زمان «بتول» باردار شد و الان یک پسر۶ ساله از او دارم. «کیمیا» می دید که هیچ علاقه ای به او ندارم گاهی هفته ها و ماه ها با هم کار و حرفی نداشتیم. از طرفی چند نفری مرا با «بتول» دیده بودند و من هم چند باری پسرم را به خانه بردم. «کیمیا» شک کرد ولی من به خاطر مادرم مدام دروغ می گفتم که اصلا کسی در زندگی ام وجود ندارد. کار که بیخ پیدا کرد، گفتم او را طلاق داده ام. مادرم نیز با «کیمیا» صحبت کرد و او با این که قهر کرده بود، به خانه برگشت تا این که تقریبا دوماه پیش دعوای سختی با «کیمیا» کردم. به او گفتم به خانه مادرش برود و توافقی جدا شویم. من فکر کردم او می خواهد جدا شود. من هم از اول «بتول» را دوست داشتم و تا الان هم نتوانستم خانه و وسایل منزل جداگانه ای برای او بگیرم. از فرصت استفاده کردم و«بتول» را به خانه ام آوردم اما «کیمیا» دیروز به همراه مادرش به خانه آمد و من سعی کردم او را دست به سر کنم ولی او که شک کرده بود نرفت و با مادرش شیشه خانه را شکست و با من و بتول درگیر شد؛ الان هم با آبروریزی که انجام داد من دیگر حاضر به زندگی با او نیستم.اکنون نیز من و «بتول» از او به اتهام تخریب و آبروریزی شکایت کردیم ....
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با پیگیری شکایت این مرد ۳۳ساله بررسی های کارشناسی و روانشناختی نیز با دستورویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهرمشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
بر اساس ماجرای واقعی در زیر پوست شهر
شناسایی صاحبان خون تنها گره پرونده قتل مردکلاه گیسی !
قضات دیوان عالی کشور با دستور انتشارتصویرمرد کلاه گیسی(مقتول)در رسانه ها که۵ سال قبل درمشهد به قتل رسید،پرونده مذکوررا به شعبه ویژه قتل عمد بازگرداندند تا با شناسایی صاحبان خون، تنها گره این پرونده جنایی گشوده شود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود ساعت ۳ بامداد پانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۹۹،جنایتی وحشتناک درخیابان وحید۲۳مشهد رخ داد به طوری که اهالی محل با مشاهده پیکرخون آلود«مردکلاه گیسی» گوشی تلفن را وحشت زده به دست گرفتند و موضوع را به پلیس ۱۱۰،اطلاع دادند. اگرچه دقایقی بعدعوامل انتظامی و امدادگران اورژانس خود را به محل حادثه رساندند اما مرد ۴۰ ساله که «حسین کنگی» نام داشت بر اثر عوارض ناشی از اصابت تیغه چاقو به ناحیه گردن جان خود را از دست داده بود.
بنابراین عوامل انتظامی در همان ساعات سحرگاهی،ماجرای این قتل خیابانی را به قاضی کاظم میرزایی(قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه)خبردادند و بدین ترتیب با حضور قاضی با تجربه جنایی درخیابان وحید،بررسی های تخصصی درحالی آغاز شد که گروه کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی و عوامل بررسی صحنه جرم نیز درکنار وی قرارگرفته بودند.
تحقیقات مقدماتی حکایت از آن داشت که نزاع هولناکی توسط کارتن خواب های یک «پاتوق سیاه»به وقع پیوسته و ضارب نیز از محل متواری شده است. افرادی که شاهد این صحنه مرگبار بودند مشخصاتی از یک جوان حدود۳۰ساله را به پلیس ارایه دادند که ضربات چاقو را برپیکر مرد کلاه گیسی فرود آورده بود. به همین خاطرقاضی وقت شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد بی درنگ دستور اجرای طرح مهار درکوچه و خیابان های اطراف صدمتری را صادر کرد و این گونه نیروهای انتظامی برای شناسایی ضارب فراری درخیابان های اطراف،پراکنده شدند. هنوز چندساعت بیشتر از این حادثه وحشتناک نگذشته بود که عوامل انتظامی جوانی برهنه را دریکی از خیابان های محله وحید شناسایی کردند که درحال سخن گفتن با خود بود و مشخصات او با چهره ضارب ۳۰ساله مطابقت داشت. بنابراین جوان مذکور با دستور قاضی میرزایی بازداشت و به مقر انتظامی انتقال یافت . وی در بازجویی های فنی به قتل مرد ۴۰ ساله کلاه گیسی اعتراف کرد و گفت:از ما بهتران روح مرا تسخیر کرده بودند و من نمی دانم چه کسی چاقویم را به طرف گردن دوستم هدایت کرد.
«ح-ر»ادامه داد:برای خرید موادمخدر صنعتی(شیشه) رفته بودم که دوستم «حسین کنگی» با شیلنگ سیاه که نوک آن هم فلزی بود به سوی من حمله کرد و با آن به سر وصورتم کوبید و مرا زخمی کرد. من هم او را با چاقو زدم و در یک لحظه دیدم که دسته چاقو در دستم باقی مانده است! ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،با تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جنایت،مراحل دیگر دادرسی در این پرونده جنایی طی شد تا این که پرونده قتل مرد کلاه گیسی به دیوان عالی کشور رسید . در همین حال قضات با تجربه دیوان عالی پس از مطالعه دقیق پرونده و قبل ازآن که حکمی قانونی را صادر کنند،پرونده مذکور را برای شناسایی صاحبان خون، به شعبه ویژه قتل عمد مشهد ارسال کردند و بدین ترتیب با دستور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد)بر انتشارتصویر مرد ۴۰ ساله کلاه گیسی(مقتول)در رسانه ها تاکید شد تا صاحبان خون برای پیگیری این پرونده جنایی به دایره قتل عمد پلیس آگاهی مشهد و یا شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب واقع درخیابان کوهسنگی مراجعه کنند.
عاشق کارتن خواب !
۲۰ساله بودم که عاشق دختر همسایه شدم. «سمیرا» دختری موقر وآرام بود. لبخندهایش روحم را به پرواز درمی آورد. اما خانواده ام با این ازدواج مخالف بودند.آن ها معتقد بودند هنوزکاردرست و حسابی ندارم .هنوزجوانم و نمی توانم انتخاب درستی داشته باشم اما من عاشق «سمیرا» بودم و بالاخره ۲سال جنگیدم تا با هم ازدواج کردیم ...
مرد۵۵ ساله که با لباس هایی مندرس و چشمانی خمار مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد نشسته بود،ادامه داد:آن روزها اوج خوشبختی ام بود.در یک شرکت دولتی استخدام شدم و روزگار شیرینی را با پشتیبانی همسرم آغاز کردم ولی این روزهای خوش پس از معاشرت با چند دوست ناباب خیلی زود به پایان رسید چرا که آن ها برای اولین بار با اصرارمراپای بساط مواد مخدرنشاندند و با اطمینان از این که«یک بارامتحان کن،چیزی نمیشه!» سرنوشتم راتغییردادند.
ابتدا به همراه آنان برای تفریح و خوشگذرانی پای بساط می نشستم اما آرام آرام این تفریح زودگذربه عادت تبدیل شد و زندگی ام را به نابودی کشاند. حالا هر روز به بهانه ای سرکار نمی رفتم یا دیرمی رفتم و زود برمی گشتم که آخر هم اخراج شدم. مدتی به دنبال کشاورزی در روستا رفتم که شاید درآن جا خودم را از این وضعیت نجات بدهم اما نه حوصله ای برای کار داشتم و نه امیدی که برای آن تلاش کنم! «سمیرا» هم خسته شد ولی ترکم نکرد او در کنارم ماند و به خاطر دو فرزندم این اوضاع اسفبار را تحمل کرد تا شاید روزی به خود بیایم و مسیر درست زندگی را پیدا کنم اما من هر روز بیشتر در گرداب مواد افیونی غرق می شدم تا این که روزی فهمیدم دخترم به خاطر نداشتن لباس فرم و پسرم به دلیل کفش های پاره اش ترک تحصیل کرده اند. از آن جا بود که برای اولین بار ازخودم نفرت پیدا کردم ولی بازهم نتوانستم استعمال مواد را کنار بگذارم.
بالاخره ۲سال قبل تصمیم گرفتم برای یافتن کار به مشهد بیایم شاید زندگی را از نو شروع کنم ونزد خانواده ام در شهرستان بازگردم ولی هرکجا برای کار رفتم نگاهی به سرتاپایم انداختند و مرا راندند! خیلی زود پول هایم تمام شد و با پتویی که یک خیر در اختیارم گذاشت به کارتن خوابی در پارک ها روی آوردم. روزها هم گاهی از سطل های زباله پلاستیک و ضایعات جمع می کردم اما از شدت شرم صورتم را می پوشاندم تا کسی مرا نشناسد. سمیرا هنوز به سختی اجاره خانه اش را می پردازد و با کارگری در خانه های مردم هزینه فرزندانم را تامین می کند! من هم گاهی با تلفن همگانی با او تماس می گیرم که با صدایی خسته و مهربان می گوید:کاش برگردی!خسته شدیم اما هنوز فرزندانم به پدر نیاز دارند! ولی من با چه رویی دوباره به شهرستان بازگردم ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)تلاش مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری برای نجات این مرد۵۵ساله ازدام موادافیونی آغازشد تا دوباره به زندگی عاشقانه خود بازگردد .
براساس ماجرای واقعی در زیر پوست شهر
جنایت مسلحانه هالیوودی با خودروهای سیاه !
شب شنبه گذشته با شلیک های هالیوودی از درون خودروهای سیاه رنگ، نوجوان ۱۴ساله ای درون یک خودروی دیگر به قتل رسید و پدربزرگ وی نیز مجروح شد.
به گزارش روزنامه خراسان، به دنبال وقوع جنایت مسلحانه ای در اطراف میدان شهید محمدزاده در شهرک شهید رجایی مشهد، بلافاصله تحقیقات قضایی گسترده ای با حضور قاضی ویژه قتل عمد در بیمارستان شهید هاشمی نژاد شروع شد.با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا و با صدور دستورهای ویژه ای از سوی قاضی وحید خاکشور، گروه کارشناسان سلاح نیز به کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی پیوستند و به این ترتیب بررسی های تخصصی درباره این جنایت هولناک ادامه یافت که به شکل فیلم های هالیوودی در مشهد رخ داده بود؛ چرا که تحقیقات ریزبینانه نشان داد عاملان جنایت از دو خودروی سیاه رنگ و سلاح های جنگی در ارتکاب قتل و شلیک به سوی سرنشینان یک خودروی دیگر استفاده کرده اند.
بر اثر تیراندازی های وحشتناک که در منطقه تاجرآباد اتفاق افتاد، نوجوان ۱۴ساله از پشت هدف اصابت گلوله قرار گرفته و پدر بزرگ وی نیز که رانندگی خودرو را به عهده داشت، مجروح شده است اما با انتقال مجروحان به مرکز درمانی ،«میکائیل-ر»(نوجوان ۱۴ساله)جان خود را از دست داد و پدربزرگ ۶۵ ساله وی نیز تحت درمان قرار گرفت.
این مرد مجروح به قاضی ویژه پرونده های جنایی گفت: شلیک ها از درون دو خودروی سیاه رنگ بود که من و نوه ام را هدف گرفته بودند.
بنا برگزارش روزنامه خراسان، ردزنی های اطلاعاتی در حالی با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ«جوادبیگی»(رئیس پلیس آگاهی مشهد) برای شناسایی عاملان این جنایت هالیوودی آغاز شد که سرنخ های مهمی در این باره به دست آمده است.
بازگشت دختر نوجوان به ریل زندگی
دختر۱۶ سالهای که هر روز با موجی از اضطراب، ترس و افسردگی از خواب بیدار میشد، صدای پاهای مادرش در راهرو کافی بود تا قلبش تندتر بزند و تمام بدنش یخ کند. مادرش رفتاری کنترلگرانه و گاه خشونتآمیز داشت، بهطوری که دختر تحمل زندگی درکنار او را نداشت. در مقابل، پدرش مهربانتر بود و رابطهاش با او صمیمیتر، هرچند اختلافات خانوادگی ، فشار زیادی بر او وارد میکرد.جدایی پدر و مادر، زندگی این دختر نوجوان را پیچیدهترکرده بود. او یک برادر کوچکتر داشت و مدام بین خانههای پدر و مادر در رفتوآمد بود. هر بار که به خانه مادر میرفت، اضطرابش شدت میگرفت. گاهی احساس میکرد هیچ جایی برایش امن نیست و تنها پناهگاهش، اتاق خودش بود.در اتاق، دفترچهای داشت که به تنها دوست واقعیاش تبدیل شده بود که در برگ های سفید آن، افکار و احساساتش را مینوشت و از طریق نوشتن، آرامشی موقت پیدا میکرد. هر روز با خود زمزمه میکرد: «چطور میتوانم زندگی کنم وقتی همهجا پر از کنترل، خشم و جدایی است؟»با گذشت زمان، اضطراب و ترسش شدت گرفت و گاهی توان ادامه این زندگی و روزمرگی را نداشت. تا این که یک روز، پس از درگیری با مادر، به همراه او نزد مشاور کلانتری آزادگان شهر کرمان رفت. چند جلسه مشاوره، آرامآرام به دختر کمک کرد تا احساساتش را بشناسد، اضطراب و ترسش را مدیریت کند و تکنیکهای آرامسازی و مقابله با استرس را بیاموزد.مشاور به او یاد داد چگونه بدون ترس با والدینش صحبت کند و مرزهای شخصیاش را مشخص کند. گزارش توکلی خبرنگار روزنامه خراسان در کرمان حاکی است :والدین این دختر نوجوان نیز با حضور در جلسات مشاوره و دریافت راهنمایی، متوجه شدند که رفتارهای گذشتهشان به دخترشان آسیب زده است. آنها تعهد دادند با رعایت مرزهای او و رفتار حمایتگرانه، رابطهای سالم بسازند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس کرمان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی