عاملان سرقت در ایستگاه های اتوبوس به دام افتادند
قمه کشی گوشی قاپ ها در محاصره پلیس!
موتورسوارانی که در حاشیه خیابان ها و به ویژه ایستگاه های اتوبوس گوشی قاپی می کردند در حالی به چنگ پلیس افتادند که با بیرون کشیدن قمه از غلاف سعی داشتند نیروهای انتظامی را برای یافتن راه گریز بترسانند!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در پی گزارش هایی از گوشی قاپی توسط دو جوان موتورسوار که کاپشن های مشکی به تن داشتند،تحقیقات علمی و میدانی نیروهای انتظامی با بهره گیری از توان تخصصی پلیس و با راهنمایی و دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) برای شناسایی عاملان سرقت های مذکور آغاز شد.
در همین حال نیروهای انتظامی با گشت زنی های هدفمند و به کارگیری منابع و مخبران محلی، موتورسواران مظنون را در مناطق احتمالی وقوع جرم و به ویژه ایستگاه های اتوبوس زیر نظر گرفتند تا این که دو جوان موتورسوار در چهارراه ابوطالب مشهد، به قاب ظن نیروهای گشت وارد شدند. اما هنوز در تیررس نگاه های ماموران قرارداشتند که لاستیک عقب موتورسیکلت طرح هوندای آنان پنچر شد. در این شرایط عوامل انتظامی به سوی موتورسواران رفتند اما ترک نشین موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی با اضطراب عجیبی موتورسیکلت را روی زمین انداخت و پا به فرارگذاشت. ماموران که دیگر یقین داشتند با دزدان گوشی قاپ روبه رو شده اند ابتدا دستبندهای قانون را بردستان راکب موتورسیکلت حلقه زدند و بلافاصله به تعقیب مظنون فراری پرداختند . این جوان زمانی که خود را در حلقه محاصره پلیس دید ناگهان قمه ۳۵ سانتی متری را با غلاف از درون جیب خود بیرون کشید و به طرف ماموران گرفت تا آن ها احساس خطر کنند و مسیر فرار برای وی باز شود! ولی نیروهای کارآزموده کلانتری شفا با اجرای یک فن دفاع شخصی، قمه را در حالی از چنگ وی خارج کردند که در بازرسی از زیر کاپشن او یک قبضه قمه ۶۰ سانتی متری نیز کشف شد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با انتقال دو جوان ۲۲ و ۲۴ ساله به مقر انتظامی، بازجویی های فنی از آنان در دایره تجسس کلانتری آغاز و مشخص شد که یکی از دستگیر شدگان سوابق کیفری نیز دارد؛ بنابراین با دستورهای محرمانه رئیس کلانتری، تحقیقات از آنان با شیوه تخصصی ادامه یافت و آن ها در حالی در برابر مالباختگان قرار گرفتند که دو تن از شاکیان موتورسواران را شناسایی کردند. از سوی دیگر پلاک مخدوش موتورسیکلت نیز بر ارتکاب جرم توسط آنان مهر تایید می زد که یکی از مال باختگان به محض ورود به کلانتری، موتورسیکلت سارقان را شناسایی کرد و گفت: سارقان با همین موتورسیکلت گوشی تلفنم را ربودند. این زن جوان اضافه کرد: در ایستگاه اتوبوس خیابان ابوطالب نشسته بودم که دو جوان موتورسوار که ترک نشین آن کاپشن مشکی به تن داشت،گوشی تلفنم را چنگ زد و فرارکردند اما من چهره راکب را هنگام دور زدن آن ها دیدم که اکنون دستگیر شده است.
زن جوان دیگری که هدف گوشی قاپی قرارگرفته بود پس از مراجعه به دایره تجسس گفت:در بولوار شهید موسوی قوچانی کنار ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم که دونفر از پشت سر گوشی ام را قاپیدند و با موتورسیکلت از محل گریختند اما فردی که درکنارمن بود چهره آن ها را دید و اکنون نیز دو سارق جوان را در کلانتری شناسایی کرد.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که یکی از متهمان به نام «حسین-ف» مدعی بود دو فقره سابقه کیفری دارد در بازجویی ها اظهار داشت: من فقط راکب موتورسیکلت بودم و جرمی مرتکب نشده ام. موتورسیکلت نیز متعلق به دوستم است.
«محمد-ق»(متهم دیگر) نیز ادعا کرد: من گوشی قاپی ها را قبول ندارم و چاقویی را نیز که به طرف ماموران گرفتم برای دعوا با خودم حمل می کنم و همیشه آن را همراه دارم! وی در پاسخ به این سوال که اما مالباختگان شما را شناسایی کرده اند! گفت: من آن ها را نمی شناسم! ...
بررسی های بیشتر در این باره با دستور مقام قضایی همچنان ادامه دارد.
سرقت از صندوق صدقات با نیسان آبی!
دو فرد سابقه دار که سوار بر نیسان آبی به صندوق صدقات در مشهد دستبرد می زدند با هوشیاری نیروهای انتظامی دستگیر شدند .
به گزارش روزنامه خراسان، نیروهای گشت نامحسوس کلانتری آبکوه مشهد هنگام گشت زنی در تقاطع بولوار توس و شهید ساجدی مردی را مشاهده کردند که مشغول سرقت اسکناس از صندوق صدقات حاشیه بولوار بود. وقتی عوامل انتظامی قصد دستگیری وی را داشتند، ناگهان به طرف عوامل انتظامی حمله ور شد و با ایجاد درگیری تلاش کرد تا از چنگ آنان بگریزد ولی ماموران در حالی وی را کنترل و دستگیر کردند که مشخص شد سوابق کیفری متعددی دارد و نام خود را نیز اشتباه اعلام کرده است. این مرد میانسال در همان نحل دستگیری همدست خود را لو داد و گفت: به همراه دوستم که درون وانت نیسان آبی نشسته است به صندوق های صدقات دستبرد می زنیم؛ بنابراین عوامل انتظامی راننده نیسان را نیز دستگیر و به کلانتری هدایت کردند . دو سارق سابقه دار که با دستور مستقیم سرهنگ روح ا...لطفی (رئیس کلانتری آبکوه )مورد بازجویی قرارگرفته بودند به چند فقره سرقت اعتراف کردند و پس از معرفی به دادسرا روانه زندان شدند.ماموران انتظامی با فعال کردن منابع و مخبران محلی و همچنین ارائه آموزش های لازم به موکب داران ،در جست وجوی سارق برآمدند که در بسیاری از موارد خود را «سید» معرفی کرده بود. تحقیقات در این باره ادامه داشت تا این که بیست و هشتم آبان ماموران انتظامی از طریق یکی از فعالان در موکب عزاداری در جریان حضور دوباره سارق در اطراف خیابان شیرازی قرارگرفتند و بلافاصله عازم محل شدند. آن ها در یک عملیات غافلگیرانه، متهم میان سال را دستگیر و در حالی به مقر انتظامی انتقال دادند که در بازرسی بدنی از وی دو دستگاه گوشی تلفن سرقتی و مقداری مواد مخدر صنعتی به همراه یک قبضه تیزی کشف شد. این مرد میان سال در بازجویی های پلیسی به چند فقره سرقت از محل موکب ها و عزاداران در مناسب های مختلف مذهبی اعتراف کرد و در ادامه افسران دایره تجسس موفق شدند مالباختگان گوشی های تلفن را شناسایی کنند.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: این متهم با شکایت شهروندان به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد معرفی شد و با دستور قاطع قاضی شعبه ۴۸۲ مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد تا تکمیل تحقیقات و شناسایی دیگر شاکیان احتمالی به زندان انتقال یافت.
ماجرای دختر جاهله !
اگرچه پدر و مادرم از اتباع افغانستانی هستند اما من ۴۰ سال قبل در مشهد به دنیا آمدم و در همین جا شغل آهنگری پدرم را ادامه دادم اما هنوز من ازدواج نکرده بودم که پدرم ازدواج مجدد کرد و من هم در مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و مشغول کار شدم تا این که ۱۴سال قبل با یکی از بستگان دور پدرم ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم ولی اختلافات من و همسرم از همان زمان شروع شد و من احساس کردم که همسرم از نظر عاطفی خیلی به من کم محلی می کند. این رفتارها ادامه داشت که همسرم تصمیم گرفت در یک مرکز دندانپزشکی کار کند اما او در سال ۹۵ در حالی از من طلاق گرفت که دخترم ۳ ساله بود.
با آن که می دانستم در حق او کوتاهی کرده ام و همسرم کمبود محبت داشت ولی بازهم مخالف طلاق بودم تا این که ناگهان او از ماجرای خیانت، پرده برداشت و ابراز کرد که به من «خیانت» کرده است.
با شنیدن این ماجرا دیگر نتوانستم به زندگی مشترک با همسرم ادامه بدهم و او را به این شرط طلاق دادم که دخترم با من زندگی کند. بعد از این ماجرا همسرم یک خانه مجردی اجاره کرد و من هم با دخترم به زندگی مجردی ادامه دادم اما ۳ سال بعد با یک دختر ایرانی در یکی از شهرهای اطراف مشهد ازدواج کردم .
خلاصه روزها گذشت تا این که دخترم به مدرسه رفت اما هر بار مسئولان و مدیران مدرسه از من خواستند تا مراقب دخترم باشم چرا که او به همراه چندتن از دوستانش با دانش آموزان دیگر دعوا می کند و روابط سالمی ندارد. کار به جایی رسید که مدیران مدرسه گفتند اگر نتوانید دخترتان را کنترل کنید ما به خاطر مراقبت از دانش آموزان دیگر مجبور می شویم او را اخراج کنیم. من هم که برای تامین مخارج زندگی باید سرکار می رفتم و دخترم نیز به نصیحت های نامادری اش گوش نمی داد. از سوی دیگر هم مادر«مستانه» وقتی فهمید که من ازدواج کرده ام بیشتر دخترم را تحریک می کرد که نزد او برود . من هم که درگیر مشکلات زندگی خودم بودم اهمیتی به این رفتارها نمی دادم ولی از نظر مالی هم دخترم را تامین می کردم ولی از رفتارهای ناشایست دخترم نیز به شدت ناراحت بودم چرا که او لباس های درستی نمی پوشید و حتی آرایش می کرد. از طرف دیگر هم در کشاکش طلاق با همسر اولم ،فردی ناشناس به من پیام داد که همسرت در فضای مجازی به پسردیگری ارتباط دارد و من از این موضوع می ترسیدم که دخترم نیز شیوه و روش مادرش را در پیش بگیرد.
زمانی که به این موضوع حساس شدم یک روز گوشی تلفن دخترم را بررسی کردم و فهمیدم که او در شبکه های اجتماعی با پسری معروف به «فری» ارتباط دارد چرا که آن پسر پیام های عاشقانه ای برای دخترم ارسال کرده بود و او را با عنوان «دخترجاهله» خطاب می کرد. این بود که با گوشی دخترم به آن پسر پیام دادم و فهمیدم که او در منطقه پنجتن زندگی می کند! در همین حال وقتی موضوع را با «مستانه» در میان گذاشتم او نام واقعی آن پسر را گفت و من هم که خیلی عصبانی شده بودم با کمر بند به جانش افتادم و او را به شدت کتک زدم.
حالا هم دخترم از خانه فرار کرده و احتمالا نزد مادرش رفته است چرا که اکنون همسرم از من به اتهام کودک آزاری شکایت کرده است. حالا هم خودم را مقصر اصلی این ماجرا می دانم و از رفتارهایم به شدت پشیمانم ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به اهمیت آسیب های اجتماعی بعد از طلاق ،و تاثیر آن بررفتارهای فرزندان و به ویژه نوجوانان، اقدامات مشاوره ای و روان شناختی کارشناس اجتماعی کلانتری برای چاره جویی در این ماجرا با بهره گیری از تجربیات پلیسی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
گفت وگو با تبعه خارجی که در نزاع هولناک بیابان های توس آدم کشت
جنایت در مستی!
آن قدر به خاطر مصرف مشروبات الکلی دست ساز مست بودم که نفهمیدم چرا دست به چاقو بردم و آن جوان را که نمی شناختم به قتل رساندم!....
این ها بخشی از اظهارات جوان تبعه خارجی است که طی نزاعی هولناک در بیابان های انتهای توس۶۳، پسرجوان ایرانی را با ضربه مرگبار چاقو به قتل رساند و خیلی زود با تلاش شبانه روزی کارآگاهان زبده اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد و دستورهای محرمانه قاضی ویژه قتل عمد در حالی دستگیر شد که پسرعموی او نیز در جریان تحقیقات پلیسی به اتهام قتل خواستگار خواهرش در کرج شناسایی شد و به دام افتاد .
این جوان افغانستانی درحاشیه تحقیقات جنایی و در گفت وگو با خبرنگار ارشد روزنامه خراسان به سوالاتی درباره سرگذشت خود و ماجرای چاقوکشی های وحشتناکش پاسخ داد.
نامت چیست؟روح ا... – خ .
چندساله هستی؟۲۱ ساله .
اهل مشهدی؟ نه! در واقع افغانستانی هستم ولی از همان دوران کودکی در بولوار توس مشهد زندگی می کنم.
پدرت چه کاره است؟ کارگر ساختمانی بود اما حدود۳ سال قبل از داربست سقوط کرد و دچار شکستگی پا شد که دیگر نتوانست کار کند.
یعنی مخارج زندگی را تو تامین می کردی؟ نه! برادرکوچک ترم که ۱۳ ساله است و در میدان بار کار می کند.
چندخواهر و برادر داری؟۳ خواهر و ۵ برادر دارم.
پدرت دو زن دارد؟ بله! حدود۱۲ سال قبل با زن دیگری از هموطنان خودمان ازدواج کرد.
شما با ازدواج مجدد پدرتان مشکلی نداشتید؟آن زمان سن و سالی نداشتم و چیزی نمی فهمیدم؛ از سوی دیگر هم پدرم خودش تصمیم گرفته بود و کاری از دست کسی برنمی آمد.
تاکلاس چند درس خواندی؟ تا چهارم ابتدایی.
معتادی؟ نه! فقط مشروبات الکلی مصرف می کنم و قرص های مخدردار مانند بی ۲و قرص های دیگر را به صورت روزانه می خورم.
مصرف مشروبات را از چه زمانی شروع کردی؟ از ۱۹سالگی، با دوستانم به بیابان های توس رفتیم و آن قدر نوشیدیم که بیهوش شدم و مرا به بیمارستان بردند.
پدرت چیزی نگفت؟ چرا! می گفت آبروی مرا بردی!
پس چرا بازهم مصرف کردی؟به خاطر دوستانم که اصرار می کردند اول هفته ای یک بار بود ولی بعد زیاد شد.
سابقه دار هستی؟بله! زندان رفتم به خاطر نزاع ،چاقوکشی و شرب خمر .
مجردی؟بله! ولی با یک دختر ایرانی ارتباط داشتم و دوست بودیم باهم مخفیانه بیرون می رفتیم و...
قصد ازدواج با آن دختر را داشتی؟ نه بابا! فقط می خواستم تفریح کنم!
چگونه با هم آشنا شدید؟ سال گذشته او را در محله خودمان دیدم و شماره تلفنم را دادم. ابتدا در فضای مجازی پیامک بازی می کردیم ولی بعد ارتباط مان نزدیک تر شد.
مشکلی برای اقامت و کار در ایران نداشتید؟ نه!
قبل از این نزاع هم فرد دیگری را با چاقو زده بودی؟بله! با یکی درگیر شدم چون مست بودم او را مجروح کردم بعد هم با شکایت همسایه ها دستگیر شدم.
ماجرای نزاع منجر به قتل چگونه شروع شد؟ بازهم مست بودم! نفهمیدم! با دوستم از یک نزاع برمی گشتیم که برای خرید لباس رفتیم اما دیدیم دو نفر کنار خیابان نشسته اند؛ آن ها را نمی شناختم ولی فحش دادند من هم فحش دادم و چاقو کشیدم!
می خواستید موتورسیکلت آن ها را زورگیری کنید؟ نه! این موضوع دروغ است.
قبل از قتل با چه کسی درگیر شدید؟آن ها هم می خواستند ما را خفت کنند که من هم از خودم با چاقو دفاع کردم. همه اش تاکنون فقط ۲ بار اشتباه کرده ام!
علت چاقوکشی هایت چه بود؟ رفیق بد! بچه بودم! نادان! نمی فهمیدم! اشتباه کردم!
پشیمانی؟خیلی ! حالا که دستگیر شدم تازه می فهمم که در دنیای دیگری بودم! چرا که مستاجر هستیم و باید برای مخارج زندگی خانواده ام کار می کردم!
برای همسالان خودت چه توصیه ای داری؟می گویم چاقو حمل نکنید! جز بدبختی و بیچارگی چیز دیگری ندارد. پدر و مادرتان باید یک عمر افسوس بخورند!
در بازداشتگاه کابوس هم می بینی؟ خیلی زیاد! هر شب در خواب می بینم که مادرم انگشترش را گم کرده و دنبال آن می گردد! از ترس بیدار می شوم و می لرزم!
با همدستت چگونه آشنا شدی؟حدود ۳ماه قبل با او که هموطنم بود، در خیابان دوست شدم؛ چرا که مرا برای نوشیدن عرق سگی(مشروبات الکلی) دعوت کرد.
خانواده مقتول را هم دیدی؟ بله! به پایشان افتادم و التماس کردم مرا ببخشند! گفتم من حال طبیعی نداشتم! مست بودم! ولی ...
اگر زمان به گذشته برگردد چه می کنی؟ چاقو برنمی دارم! و نماز می خوانم! خیلی اشتباه کردم!
سابقه خبر
اول آبان گذشته، دو جوان تبعه خارجی در زمین های خالی انتهای توس۶۳ مشهد به سوی دو جوان ایرانی حمله ور شدند و در نزاعی هولناک جوانی به نام «میکائیل» را با ضربه چاقو به قتل رساندند. طولی نکشید که با دستورهای ویژه و تخصصی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد)گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند و عامل اصلی جنایت که روح ا... نام دارد، در یک عملیات ضربتی توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شد و به ارتکاب قتل اعتراف کرد؛ اما در اثنای بررسی های نامحسوس ، پسر عموی روح ا...(متهم به قتل)نیز در رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان گرفتار و مشخص شد که او نیز خواستگار خواهرش را در کرج به قتل رسانده است که ماجرای این جنایت ها در صفحه حوادث روزنامه خراسان طی روزهای گذشته منتشر شد.
سنگ صبورهای هوسران !
نویسنده:
مترجم:
با آن که پدر و مادرم با یکدیگر فامیل بودند و با نظر بزرگترهای خانواده با هم ازدواج کرده بودند، اما اختلافات آن ها از زمانی که من به دنیا آمدم، شدت گرفت تا حدی که بالاخره وقتی من به ۵سالگی رسیدم، مادرم تقاضای طلاق داد و یک سال بعد هم آنها از یکدیگر جدا شدند و من نزد پدرم ماندم ....
دختر ۱۶ ساله ای که با حالتی مضطرب و نگران برای شکایت از ناپدری خود وارد مرکز انتظامی شده بود، در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: اگرچه همواره کمبود محبت های مادر را با همه وجودم احساس می کردم اما گاهی پنهانی با مادرم تماس می گرفتم . دوران سختی را می گذراندم تا این که پدرم با دختری جوان ازدواج کرد که در دوران نامزدی از همسرش طلاق گرفته بود. در این شرایط که تازه معنای طلاق و جدایی را فهمیده بودم، نمی توانستم «دریا» را به جای مادرم بپذیرم؛ به همین خاطر سر ناسازگاری گذاشتم و سعی می کردم نامادری ام را با رفتارهایم عصبانی کنم. او هم مدام مرا کتک می زد و من وقتی موضوع را با پدرم درمیان می گذاشتم، او مرا سرزنش می کرد که نامادری ام را اذیت کرده ام. این بود که احساس می کردم پدرم مرا دوست ندارد و بیشتر به لجبازی هایم ادامه می دادم. از سوی دیگر نامادری ام نیز صاحب فرزند شده بود و من دیگر آن خانه را پر از کینه و نفرت می دیدم.از سوی دیگر تصورم بر این بود که مادرم تنهاست و به وجود من نیاز دارد؛ اما نمی دانستم که در همین شرایط مادرم در فضای مجازی با پسرجوانی آشنا شده و قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. زمانی که فهمیدم مادرم ازدواج کرده است دیگر همه کاخ آرزوهایم فروریخت و احساس ناامیدی و بیکسی به سراغم آمد. با وجود این، یک روز پنهانی از خانه پدرم فرارکردم و نزد مادرم رفتم. او و ناپدری ام مرا در خانه پنهان کردند تا مادرم از این طریق بتواند انتقام گذشته خود را از پدرم بگیرد. از طرف دیگر همه مدارک شناسایی و شناسنامه ام نزد پدرم بود و من نمی توانستم در سال تحصیلی جدید در مدرسه ثبت نام کنم. اما سرگذشت تلخ من زمانی بدتر شد که متوجه شدم ناپدری ام سوءظن شدیدی به مادرم دارد و مدام او را تحت نظر می گیرد تا با فرد دیگری ارتباط نداشته باشد. حالا خیلی تنها بودم و خودم را با پرسه زنی در فضاهای مجازی سرگرم می کردم. در حالی که به ۱۵سالگی رسیده بودم با پسر جوانی در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم و با او به درددل پرداختم. او که خودش را سنگ صبور من نشان می داد، خیلی زود خودش را با کشاندن من به مکان های خلوت لو داد و فهمیدم که او قصدی جز هوسرانی ندارد. بعد از این ماجرا در حالی ارتباطم را با او قطع کردم که پسر دیگری خودش را دلسوز و شیفته من معرفی می کرد؛ اما بعد از گذشت دو هفته از ارتباط غیراخلاقی با او نیز دریافتم که این سنگ صبور دلسوز هم هدفی جز هوسرانی ندارد .بعد از آن با چند نفر دیگر هم ارتباط تلفنی و پیامکی برقرارکردم اما همان ماجرا باز هم تکرارشد . وقتی ناپدری ام به من هم مشکوک شد، دیگر سختگیری هایش شدت یافت و مدام مرا کتک می زد تا حدی که گوشم خونریزی کرد و راهی درمانگاه شدم. حالا هم به کلانتری آمده ام تا از او شکایت کنم ولی نمی دانم اگر ماجرای شکایت مرا بفهمد چه بلایی به سرم می آورد؛ ای کاش پدر و مادرم هرگز از هم جدا نمی شدند و روزگار من به این جا نمی کشید...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با توجه به اهمیت این پرونده و دختری که قربانی سنگ صبورهای هوس آلود شده بود، بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای با دستورهای ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش (رئیس کلانتری شهرک فراجا)توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
