تفسیر قرآن از همان عصر نزول قرآن آغاز شده است. امام علی(ع) را میتوان پس از پیامبر اکرم(ص) نخستین مُفسّر قرآن دانست که بسیاری از صحابه روایات تفسیری خود را از او نقل کردهاند. همچنین گروهی از صحابه همچون ابن عباس و ابی بن کعب، قرآن را تفسیر میکردند. پس از آنان، تابعین و تابع تابعین از ضرورت پرداختن به تفسیر غافل نشدند و آثاری تفسیری از خود به جای گذاشتند. در دورههای بعد، تفسیرها شکل فنیتری به خود گرفتند و تنوع تفاسیر، سبب پدیدآمدن روشهای مختلف در تفسیر شد.
از مهمترین دستهبندیهای که میتوان در تفسیر نام برد، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی و تفسیر عقلی است. همچنین از مهمترین روشها میتوان از این روشها نام برد: روش موضوعی، ترتیبی، تاریخی و ...
از مهمترین تفاسیر شیعه میتوان این تفاسیر را برشمرد: تفسیر قمی، تبیان، مجمع البیان، روض الجنان، تفسیر صافی، تفسیر المیزان.
محتویات
- ۱ واژه تفسیر
- ۲ تعریف
- ۳ آغاز تفسیر قرآن
- ۴ در مسیحیت
- ۵ ضرورت تفسیر
- ۶ اقسام تفسیر
- ۷ تفسیر اهل بیت
- ۸ تأویل
واژه تفسیر
تفسیر در لغت به معنای ایضاح و تبیین است. درباره ریشه این کلمه دو رأی وجود دارد:
- این واژه از مادّه فسر گرفته شده است. لغتشناسان برای این مادّه معانی متعددی ذکر کردهاند، از جمله بیان و توضیح دادن،[۱] آشکار ساختن امر پوشیده[۲] و کشف و اظهار معنای معقول[۳] که همه این معانی در مفهوم «تبیین و آشکار ساختن و اظهار کردن» مشترکاند. برخی «فسر» و «تفسیر» را مترادف یکدیگر دانستهاند[۴] اما به نظر میرسد که ــ به دلیل خصوصیت معنایی باب تفعیل که اغلب در معنای مبالغه و تکثیر است[۵] و با توجه به معانی ذکر شده برای «تفسیر» در کتب لغت[۶] ــ واژه تفسیر مبالغه معنای فَسر [۷] و به معنای آشکار نمودن مطالب معنوی و معقول همراه با سعی و اجتهاد باشد.[۸]
- این واژه مشتق از «سفر» و مقلوب آن است.[۹] این قول علاوه بر آنکه مبتنی بر قاعده اشتقاق کبیر میباشد که در زبان عرب رایج است،[۱۰] ناشی از آن است که برخی از لغت شناسان معنای اصلی مادّه سفر را کشف و آشکار شدن دانستهاند، [۱۱] با این توضیح که دو مادّه، علاوه بر لفظ، در معنا نیز مشابهاند. اما بررسی موارد استعمال این دو مادّه نشان مید هد که اولی بیشتر در مورد اظهار معنای معقول و آشکار کردن مطالب معنوی و دومی برای آشکار نمودن اشیای خارجی و محسوس استفاده میشود.[۱۲] چنان که راغب اصفهانی کاربرد اولی را برای بیان معنای معقول [۱۳] و کاربرد دومی را مختص به اعیان مادّی و خارجی[۱۴] دانسته است و امین خولی [۱۵] نیز همین نظر را تأیید کرده، ضمن این که در اشتقاق واژه تفسیر از هر یک از این دو مادّه تفاوتی قائل نیست زیرا هر دو در معنای «کشف و اظهار» مشترکاند.[۱۶] اکثر لغویان معتقد به دیدگاه نخستاند و در کتب خود به دیدگاه دوم اشارهای نکردهاند.[۱۷]
همچنین گفته شده که اصل واژه تفسیر، سریانی است که در متون قدیمی این زبان به معنای شرح و توضیح کتاب مقدّس فراوان به کار رفته است.[۱۸]
کاربرد در قرآن
کلمۀ تفسیر یک بار در قرآن آمده و آن هم به معنای بیان و شرح است: وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا (ترجمه: و براى تو مَثَلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.)[ فرقان–۳۳] زیرا در پاسخ مشرکان مکه که همواره پیامبر(ص) را مورد شماتت قرار میدادند و در نبوت و رسالت حضرت تشکیک میکردند، قرآن پاسخ میدهد: و کافران برای تو هیچ مثلی نیاوردند مگر آن که جوابی حق و خوش بیانتر برایت بیاوریم.
تعریف
علامه طباطبائی دانش تفسیر را این چنین تعریف کرده است: «تفسير به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است».[۱۹]
مهمترین نکته در باب تفسیر عبارت از نقش این علم در پرده برداری از مدلول لفظ و بیان معانی است. در نتیجه، بیان معانی ظاهری لفظ که از ظاهر کلام به ذهن میرسد، تفسیر خوانده نمیشود و به تعبیر شهید صدر (م ۱۴۰۲ق): «پرده برداری و بیان در معنای تفسیر در جایی مطرح است که گزارش گر نوعی پنهان بودگی و پیچیدگی باشد تا از راه تفسیر کشف و زایل گردد. ولی در جایی که سخن با معانی ظاهری و زودرس روشن میشود و لفظ معنای آن را آگاهی میدهد، تفسیر نامیده نمیشود، زیرا از چیزی پنهان پرده برداری نکرده است».[۲۰] این تعریف برای محدودۀ تفسیر و میدان فعالیت این علم در فهم پیام قرآن بسیار مهم است، زیرا مشخص میکند کجا جای تفسیر و کجا جای برداشت از معنای ظاهری و ترجمان کلام است. سیوطی نیز در الاتقان این تعریف را ارائه کرده است: «تفسیر علمی است که از احوال قرآن از نظر دلالت بر مرادش متناسب با درک و فهم بشر بحث میکند».[۲۱]
آغاز تفسیر قرآن
نخست بايد بگوئيم : تفسير كه به معناى بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن است ، از قديمى ترين اشتغالات علمى است كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيۀ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (ترجمه: همان طور كه در ميان شما، فرستادهاى از خودتان روانه كرديم، [كه] آيات ما را بر شما مىخواند، و شما را پاك مىگرداند، و به شما كتاب و حكمت مىآموزد)[ بقره–۱۵۱] به خوبى استفاده ميشود، چون مى فرمايد: همان رسولي كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مىدهد.
روش تفسيرى طبقات اول و دوم مفسرين
طبقه اول از مفسرين اسلام، جمعى از صحابه بودند مانند ابن عباس، و عبدالله بن عمر، و ابىّ ، و غير ايشان.[۲۲]
آن روز بحث از قرآن از چارچوب جهات ادبى آيات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آيات براى توضيح آياتى ديگر، و اندكى تفسير به روایات وارده از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نميكرد.
در مفسرين طبقه دوم، يعنى تابعين چون مجاهد و قتاده و ابن ابى ليلى و شعبى و سدى و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود. ايشان هم چيزى به آن چه مفسرين طبقه اول، و صحابه ، در طريقه تفسير سلوك كرده بودند، نيفزودند. تنها چيزى كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند.[۲۳]
در مسیحیت
هرمنوتیک که در فرهنگ مسیحیت علم تفسیر متون مقدس و به طور خاص تورات و انجیل است، جایگاهی نزدیک به علم تفسیر در اسلام دارد. البته، بر خلاف تفسیر قرآن که هدف از آن کشف و پرده برداری از معنای کلام است، در مسیحیت جنبۀ ارشادی و نو به نو شدن مفاهیم کتاب مقدس، متناسب با نیازهای روز معنا شده، گر چه به معنای شرح و تعقیب و توضیح کلمات پیچیده به معنای ساده هم آمده است.[۲۵]
ضرورت تفسیر
بایستگی تفسیر به ضرورت شناخت قرآن بازمی گردد. قرآن را باید شناخت و در زوایای آن کند و کاو کرد تا به ژرفا و درونمایهاش راه یافت و از رهنمودهایش پند گرفت. قرآن کریم در اهمیت تدبر و اندیشیدن در آیاتش سخن گفته است و مسلمانان را به مطالعه و تفکر در کلامش تشویق کرده است. در جایی میفرماید: كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ترجمه: [اين] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كردهايم تا در [باره] آيات آن بينديشند، و خردمندان پند گيرند.)[ ص–۲۹] از سوی دیگر، درست است که قرآن به زبان مردم نازل شده و کتابی مبین و آشکار است، اما به پیامبر گرامی دستور داده تا قرآن را شرح و توضیح دهد وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (ترجمه: و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.)[ نحل–۴۴] زیرا فهمیدن ظاهر معانی غیر از تفسیر است. هر کس عربی را به خوبی بداند، ظاهر معانی را در مییابد، اما به ژرفای آن جز با تلاش و کوشش و در اختیار داشتن ابزار و دانشهای لازم نمیرسد.
گذشته از این، اگر کسی با دقت به مطالب قرآن توجه نماید درمی یابد که قرآن ویژگی هایی مخصوص به خود دارد که ضرورت تفسیر را در هر عصر و زمانی ایجاب میکند. برخی از این ویژگیهای بدین قرار است:
- معانی گوناگون: قرآن کریم معانی گوناگون دارد، ژرفناک و فراخناک است. امیرالمومنین(ع) میفرماید: و إنّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه (ترجمه: ظاهر قرآن زیباست و باطنش ژرف و ناپیداست. عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد.)
- بیان فشرده مسائل: در قرآن، مسائل بسیار فشرده و با اشاره بیان شده است. در بیان عقاید و احکام به گونهای موجز مطالب را میآورد و از ذکر خصوصیات و جزئیات پرهیز میکند که حتماً نیاز به تفسیر دارد. نمونۀ روشن آن در احکام نماز، روزه، حج و دهها عمل عبادی و غیرعبادی است.
- نزول تدریجی قرآن: قرآن در مدت ۲۳ سال نازل شده و شیوۀ آن به گونهای است که مطالب در سورههای مختلف قرار میگیرد. از این روی در هر سوره نکتهای را بیان کرده که با کنار هم گذاشتن آن و پرده برداری از معانی میتوان به درک کامل آن رسید.
- منشأ غیبی وحی: وحی گنجینۀ علم الاهی و نازل شده از عالم غیب و متعلق به جهانی است بینهایت وسیعتر از عالم حس و مادیت. نکات غیبی و نامأنوس با طبیعت مادی بشری درقالب سخنان متعارف ریخته شده است. در قرآن حقایقی چون ملائکه، جهان آخرت، عالم غیب، صفات الاهی، حرکات تکوینی و معجزات مطرح شده است. مأنوس شدن با این معانی نیاز به مقدمات و توضیح و تفسیر دارد.
اقسام تفسیر
مفسران از نظر روش و اسلوب و سلیقۀ بحث در استنباط معانی آیات قرآن و شکل ارائه اختلافات بسیاری دارند. هر یک از آنان قرآن را از زاویهای و دیدگاهی و معلوماتی از پیش مورد مطالعه قرار داده، به گونهای که تفاسیر هر یک با هم مختلف و برداشتها از یکدیگر متفاوت و جهات آنها متمایز گشتهاند. گروهی از مفسران تنها از نقطهنظر آثار و منقولات رسیده از معصومان (ع) و یا صحابی و تابعین پیامبر (ص) به فهم و درک آیات قرآن روی آوردهاند و برای اجتهاد و درک مفسر جایگاهی قائل نیستند. لذا تمام اهتمامشان به نقل مأثورات و تکیه بر آن چیزی است که روایت شده است و بس. برخی دیگر، بر خلاف دستۀ پیش، آیات قرآن را تنها از زاویۀ عقل و کاوشهای خردورزانه تفسیر میکنند و معیارهای عقلی و احیاناً دریافتهای حسی را ملاک برداشت از پیام قرآن قرار دادهاند.
در ادامه، برخی از این اقسام معرفی میشوند.
تفسیر قرآن به قرآن
آنجا که مفسر از خود قرآن برای فهم آیهای کمک بگیرد، تفسیر قرآن به قرآن نامیده میشود. خداوند در سورۀ قیامت به این امر اشاره میکند: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (ترجمه: پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن! سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست!)[ قیامت–۱۸ و ۱۹] همچنین دربارۀ قرآن میگوید: تبیان و بیان گر هر چیزی است: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ (ترجمه: و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است ... بر تو نازل كرديم.)[ نحل–۸۹] چگونه ممکن است قرآن برای هر چیزی تبیان باشد، اما در آنجا که مردم از فهم خود قرآن سؤال میکنند در تمام قرآن پاسخ آن وجود نداشته باشد.[۲۷] به همین دلیل از دیر باز اصل «القرآن یفسّر بعضه بعضا»[۲۸] به صورت عام و قانونی برای تفسیر پذیرفته شده و در کلمات ائمۀ اطهار با تعبیرهایی چون «القرآن ینطق بعضه بعضاً و یشهد بعضه علی بعض»[۲۹] آمده و در جملهای دیگر مسألۀ تصدیق برخی از قرآن نسبت به برخی دیگر مطرح شده است «و انّ الکتاب یصدق بعضه بعضاً».[۳۰] از این روی، میتوان گفت نخستین منبع تفسیر قرآن، خود قرآن و بهترین روش، بلکه منحصرترین روش[۳۱] تفسیر قرآن به قرآن است که بارها پیامبر برای تبیین آیهای از آیۀ دیگر کمک گرفته و ائمۀ اهل بیت و صحابه و تابعین این روش را به کار میگرفتهاند.[۳۲]
تفسیر مأثور (نقلی)
منبع دوم برای بهرهگیری مفسر، استفاده از سنت، یعنی اخبار نبوی و اهل بیت اوست. البته، در علوم قرآن این اصطلاح اعم از مراجعه به معصوم است و آثار منقول از صحابه، تابعین، و تابع تابعین را نیز شامل میشود. نمونۀ این دسته از تفاسیر در میان تفاسیر شیعی تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر عیاشی، نور الثقلین، و برهان است. در میان تفاسیر اهل سنت نیز میتوان از تفسیر طبری و الدر المنثور نام برد.
دربارۀ تفسیر مأثور توجه به نکات ذیل دارای اهمیت است:
- روایات تفسیری آن چنان آلوده به روایات جعلی و دروغین و آثار تزویری و اسرائیلیات است که بازشناسی سره از ناسرۀ آن کاری است بس دشوار.
- روایات تفسیری شامل همۀ آیات قرآن نمیشود و برای بسیاری از آیات، روایتی از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)نداریم و از این روی این ادعا که جز روش مأثور نباید راهی برگزینیم و در تفسیر تنها باید به مأثورات بسنده کنیم، به دور از واقعبینی است.
روش اجتهادی
یکی دیگر از منابع فهم قرآن و پرده برداری از معانی آیات، عقل و تلاش و اجتهاد مفسر است. عقل و کاوشهای خردورزانه در تعالیم اسلامی جایگاه بس بلندی دارد و عموم قرآن پژوهان به این مهم اشاره کرده و جایگاه آن را در تفسیر بازگو کردهاند.[۳۳] امام علی(ع) دربارۀ اهمیت عقل در فهم آموزههای دین میفرماید: الدین لایصلحه الا العقل (ترجمه: چیزی جز عقل دین را اصلاح نمیکند) [۳۴]
علامه طباطبائی (م۱۴۰۲ق) در استدلال به این منبع تفسیری و اهمیت آن مینویسد: اگر کتاب الاهی را تفحص کامل کرده، در آیاتش دقت شود، شاید بیش از ۳۰۰ آیه وجود دارد که مردم را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده یا به پیامبر(ص) استدلال را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی آموخته است. خداوند در قرآن حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند، حتی برای قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آن را درک نمیکند علت آورده است.[۳۵]
دربارۀ این روش تفسیری چون و چراهای بسیار است. گروهی به موافقت و گروهی به مخالفت برخاستهاند. عنصر اجتهاد و بهره گیری از عقل در تاریخ تفسیر همواره دو سویه داشته است. سویهای از آن محکوم و مطرود شناخته شده است و از آن تعبیر به تفسیر به رأی شده است و سویهای از آن محترم شمرده شده، بدان ارج نهاده شده است و از آن تعبیر به تفسیر اجتهادی و ژرف نگری در معانی بلند قرآن شده است. به همین دلیل از قرن چهارم به بعد این روش گسترش یافت و مفسران بسیاری به این شیوه روی آوردند، تا جایی که عملاً روش مأثور متروک و مهجور گردید و اگر در دورهای از تاریخ تفسیر گرایش به اخباری گری و سلفی گری رشد نمیکرد، این شیوه کاملاً حاکم میماند.
بدون شک، یکی از عوامل این امر، روش اهل بیت پیامبر علیهمالسلام در تفسیر قرآن است. اهل بیت پیامبر با تفسیر خود عملاً نشان دادند که چگونه میتوان در آیات الاهی تدبر کرد. ژرف نگری در کلمات بیهمتای الاهی نمود و قواعد فهم صحیح را در تفسیر به کار برد و خود را در قالب الفاظ محبوس نکرد. آنان با استناد به واژگان، قواعد ادبی، استناد به سیاق جمله، استظهار از آیات دیگر و چیدن چند آیۀ هم مضمون در کنار هم و بالاخره بهره گیری از نکات عقلی، پایههای صحیح تفسیر اجتهادی را نشان دادند.[۳۶]
با نگاهی به روایات مأثور از اهل بیت(ع) این شیوهها مشاهده میگردد و عملاً راه و روش تفسیر اجتهادی به دست میآید. به همین دلیل شخصیت عظیمی چون شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در مقدمۀ تفسیر تبیان مینویسد: گر چه ظاهر اخبار اصحاب ما دلالت دارد که تفسیر قرآن جز با خبر صحیح پیامبر(ص) جایز نیست و تفسیر به رأی ناصواب است، ولی آن چه ما میگوییم (تفسیر اجتهادی) نمیتواند در کلام خدا و پیامبرش دوگانگی باشد، از طرفی بگوید قرآن به زبان عربی و آشکار نازل شده و در مقابل بگوید نمیتوان از ظاهر قرآن چیزی فهمید.[۳۷]
البته عوامل دیگری در حرکت تفسیر و گرایش به اجتهاد و عقل در تفسیر مؤثر بوده است. یکی از آنها، دگرگونی بزرگ در جهان اسلام با بنا شدن تمدنی عظیم و گسترش سرزمینهای اسلامی بود. این دگرگونیها، علوم و معارف اسلامی را دستخوش تحول کرد. حدیث، فقه، اصول، تفسیر، تاریخ و ادبیات، همه و همه تحث تأثیر تحولات فرهنگی و سیاسی قرار میگیرند. مسلماً یکی از عوامل این دگرگونیها ارتباط جهان اسلام با جوامع و تمدنهای دیگر بوده است. امواج گوناگون عقل بشری و میراث فرهنگها و تمدنهای یونانی و ایرانی و هندی با معارف اسلامی در سراسر سرزمینهای اسلامی تلاقی میکنند و طوفانهای جدال و برخورد آرا را فراهم میسازند. مهمترین این برخوردها با یهود و نصارا از اهل کتاب و فلسفۀ ثنویت است. عموماً خاصیت برخورد و تضارب آرا و طرح عقاید گوناگون، تحول آفرینی و آفاق گستری است که این خاصیت به دانش تفسیر سرایت میکند و تحول چشمگیری به وجود میآورد و روش تفسیر اجتهادی را به عنوان روشی عام و فراگیر میان دانشمندان مقبول میسازد.
تفسیر ترتیبی
شيوه رايج در تفسير قرآن از عهد تدوين تفسير تاكنون تفسير قرآن به ترتيب مصحف و تدوين قرآن، يعنى از سوره فاتحه تا سوره ناس، آیه به آيه و سوره به سوره، بوده است. به اين شيوه از تفسير تفسير ترتيبى گويند. نزديك به همه تفاسير پيشين، به جز پاره اى احكام القرآن هاى شيعى، به همين شيوه به تفسير پرداخته اند.
از تفسير ترتيبى با عناوين ديگرى نيز ياد شده است؛ شهيد صدر از آن با عنوان «تفسير تجزيئى» ياد كرده است. در مقابل آن نيز بر تفسير موضوعى عنوان «تفسير توحيدى» اطلاق كرده است. مراد از تفسير تجزيئى آن است كه مفسر آيات قرآن را با همان ترتيب پيوسته اى كه در مصحف شريف آمده اند تفسير كند. در تفسير تجزيئى مفسر با تجزيه آيه به چند جمله به تفسير كلمه به كلمه و جمله به جمله آن مى پردازد اما در مقابل، در تفسير توحيدى (موضوعى) مفسر همه آيات مربوط به موضوعى اعتقادى، اجتماعى، معرفتى يا ... را گردآورى كرده، آن ها را به عنوان يك واحد و يك كل در نظر گرفته، حقايق و اشارات موجود در آن ها درباره موضوع خاص را استخراج مى كند.
تفسیر موضوعی
بدون تردید، کلمۀ تفسیر موضوعی اصطلاحی است نو که اگر چه اصل آن از قبل معمول بوده است اما با این نام شناخته نمیشد. در مقام تعریف، تفسیر موضوعی روشی است برای تبیین یک موضوع با ملاحظۀ آیات هم موضوع و هم مضمون و نه هماهنگ با ترتیب و نظم موجود در قرآن. در این روش، مفسر آیات مختلف دربارۀ یک موضوع را در کنار یکدیگر قرار میدهد و با جمع بندی و تحلیل آنها، دیدگاه قرآن را در آن باره تبیین میکند.[۳۸] در تفسیر ترتیبی، فهم مدلول آیات قرآن یکی پس از دیگری به ترتیب مصحف است و در تفسیر موضوعی در جستجوی فهم و نظر قرآن حول یک سؤال یا موضوع است.
تفسیر تطبیقی
معنای تفسیر تطبیقی در فارسی و عربی با یکدیگر تفاوت دارد. مراد از تفسیر تطبیقی در زبان عربی، تطبیق آیات قرآن با مسائل روزمره و اجرای آن در زندگی انسانهاست، اما در زبان فارسی مقصود از تفسیر تطبیقی بررسی مقایسهای آیات قرآن و یا بررسی مقایسهای نظرات تفسیری است.
تفسیر علمی
در این روش تفسیری، مفسر میکوشد بین آیات قرآن و یافتههای علم تجربی ارتباطی بیابد و به شرح آن بپردازد. از این روش، با دیدگاه مخالف و موافق، تعاریف مختلفی شده و در اغلب آنها به سخنان امام محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) و نقد ابوالقاسم شاطِبی (متوفی ۵۹۰) استناد گردیده است. این دو اندیشمند پیشگام، به رغم اینکه تفسیر مستقلی بر قرآن ننگاشتهاند، در بحث از علوم ضروری برای فهم قرآن، به این موضوع پرداختهاند که آیا میتوان در تفسیر قرآن از علومی بهره گرفت که در زمان نزول قرآن برای مردم ناشناخته بوده است. غزالی موافق بهره گیری از این علوم است و به پیروی از آرای وی، زرکشی (متوفی ۷۹۴) و سیوطی (متوفی ۹۱۱) آرایی در تأیید تفسیر علمی ابراز داشتهاند. همچنین از میان تفاسیر قدیمی، التفسیرالکبیر فخر رازی (متوفی ۶۰۶) را نمونهای عملی از این روش دانستهاند. شاطبی نخستین مخالف این دیدگاه بوده است.
تفسیر عصری
شیوهای نو در ارائۀ مباحث جهان بینی و اعتقادی و احکام است که مفسر با توجه به آگاهی هایی که کسب کرده و نیازهایی که در عصر خود درک نموده است، پیام قرآن را شرح میدهد. در ارائۀ مطالب به مسألۀ شرایط روحی مخاطبان و پرسش هایی که آنان دارند توجه میکند و از این روی، مطالب خود را مناسب و سازگار با دانشهای نوین ارائه میدهد و همواره برای عقاید و اخلاقیات در جستجوی لباس نو و استدلال مناسب است.
مفسر عصری ضمن پاسخ گویی به شبهات و اشکالات عصر، همواره نظریات پیشین را مورد بررسی قرار میدهد وعقایدی را که قابل دفاع نمی داند یا موهوم می داند کنار میزند.
گرایش به تفسیر عصری آنگاه آشکار شد که گروهی از پژوهش گران قرآنی و تفسیرپژوهان متوجه این امر شدند که در چند دهۀ اخیر تفسیر به شکلی چشمگیر نو شده و مباحث جدید اجتماعی و علمی به تفسیر قرآن راه یافته که در گذشته سابقه نداشته است.[۳۹]
تفسیر تاریخی
از تفسیر تاریخی دو حرکت متفاوت برداشت میشود. برخی از مفسران، فعالیت تفسیری خود را بر مسائل تاریخی و بیان حوادث و وقایع و تفسیر و تحلیل تاریخ ملتها و عوامل تعالی و تکامل و سقوط و انحطاط متمرکز میکنند.[۴۰] در گذشتههای دور این دسته از تفاسیر در شکل محدود عمدتاً بر محور نقل قصههای قرآن میچرخید و افرادی چون ثعالبی نیشابوری (۳۵۰ – ۴۲۹ق) در تفسیر الکشف و البیان[۴۱] و ابوالفتوح رازی (میان سالهای ۴۸۰ – ۵۳۵) در تفسیر روض الجنان و مانند آنها را به خود مشغول کرده بود. البته این دسته از تفاسیر به شدت آلوده به نقل اسرائیلیات هستند و از روایات جعلی استفاده کردهاند.[۴۲]
برداشتی دیگر از تفاسیر تاریخی، تفسیرهایی است که با گرایش تاریخی به تبیین و توضیح واژهها، کلمات و پیامهای قرآن میپردازند. در روند تفسیر پابه پای نزول وحی، حوادث مربوط به آیات را پیگیری میکنند و در نزول هر آیه و سوره به دنبال شناخت اسباب وشأن نزول و دیگر حوادث، معرفت احکام همچون آگاهی از موقعیت، فرهنگ، عقاید و آداب و رسوم مردمی هستند که قرآن در خطاب به آنان سخن گفته است. به همین دلیل، تفسیر این گروه عمدتاً به ترتیب نزول نگارش یافته است.
از جهات دیگری که در این دسته از تفاسیر مشاهده میشود، بررسی تاریخی واژهها، نوع استعمال، بررسی ریشۀ کلمات و سیر تطور دلالت کلام و همچنین بررسی مثلها، تشبیهات و استعارات قرآن است.[۴۳]
نمونۀ این تفاسیر، تفسیر الحدیث محمد عزّة دروزه (۱۳۰۵ – ۱۴۰۴ق)، بیان المعانی عبدالقادر ملاحویش آل غازی (زنده در ۱۳۸۴ق) و پا به پای وحی مهندس بازرگان (۱۲۸۶ – ۱۳۷۳ش) است که همگی به ترتیب نزول قرآن نگارش یافته، صبغه و تأکید آنان بر مسائل تاریخی در فهم قرآن است.
تفسیر فقهی
در اين گرايش تفسيرى، مفسر، آيات الاحكام يعنى آيات بيانگر احكام شرعى متعلق به اعمال مكلفان را تفسير و تبيين مى كند. تفسير فقهى در ميان ديگر گرايش هاى تفسير قرآن، اهميت و ضرورت ويژه اى دارد، زيرا قرآن كريم از ديدگاه همه مذاهب اسلامى مهمترين منبع تشريع احكام و قوانين اسلامى است و اعتبار و حجيت سنت كه عمده احكام شرعى از آن استنباط و استخراج مىشود نيز به قرآن باز مىگردد.
برخى از تفاسير فقهى شيعه عبارت اند از:
- فقه القرآن اثر قطب الدین راوندی (م. ۵۷۳ق)؛
- كنز العرفان فى فقه القرآن اثر فاضل مقداد سيورى (م. ۸۲۶ق)؛
- زبدة البيان اثر مقدس اردبیلی (م. ۹۹۳ق)؛
- مسالك الافهام الى آيات الاحكام اثر فاضل جواد الكاظمى (م. ۹۶۰ق).
تفسیر فلسفی
گرایشی از تفسیر است که معلومات فلسفی و قواعد عقلانی بعضی مکتبهای معروف فلاسفۀ اسلامی را در تفسیر قرآن راه میدهدو برای ادراک مقاصد اساسی قرآن از مظاهر وجود و خالق هستی سخن میگوید و اصول علم فلسفی را در زمینۀ مبدأ و معاد (آغازشناسی هستی و فرجام شناسی) و مسائل مختلف و حقایق جهان مورد بحث و تطبیق قرار میدهد.
نمونۀ تفسیر مکتب مشائی، تفسیر سوره توحید، فلق، ناس و برخی مباحث فلسفی دینی ابوعلی سینا (م ۴۲۸ق) است.[۴۴]
نمونۀ تفسیر اشراقی، در آثار شهاب الدین یحیی سهروردی، شیخ اشراق (۵۴۹ – ۵۸۷ق) به ویژه در کتاب تلویحات قابل جستجو است.
و سرانجام نمونۀ تفسیر مکتب حکمت متعالیه را در تفسیر القرآن العظیم ملاصدرا و مفاتیح الغیب او و نیز تفاسیر شاگردان این مکتب میتوان پی جویی کرد.
تفاوت این سه مکتب مبنایی است، اما آن چه جامع نگرش و روش آنهاست، همان طرح آرای فلسفی و قواعد عقلانی در زمینۀ مسائل عام و کلی هستی و مظاهر آن در تطبیق با آیات قرآنی است.
تفسیر کلامی
در گرايش كلامى، مفسر از آيات قرآن براى دفاع از باورهاى مذهبى خويش يا پاسخ به شبهات مخالفان استفاده مى كند و در اين راه از استدلال هاى عقلى و كلامى نيز بهره مى گيرد. تفسير كلامى از شاخه هاى تفسير عقلى و اجتهادى است.
تفسیر عرفانی
تفسير عرفانى بر اين مبنا استوار است كه قرآن افزون بر ظواهر داراى بواطنى است كه از راه تصور يا از طريق كشف و شهود عرفانى مىتوان به آن دست يافت. مفسران و قرآن پژوهان در تعريف اين روش تفسيرى ديدگاه يكسانى ندارند.
عارف در تفسير عرفانى بر مبناى تعاليم عرفانى يا ذوق وجدانى حاصل از شهود باطنى به تأويل ظواهر آيات قرآن مىپردازد. وجه تمايز اين نوع تفسير از ديگر روش هاى تفسيرى يكى به كار بردن «زبان اشارت» و مصطلحات ويژهاى است كه تجربه عرفانى آن را اقتضا مىكند و ديگرى منبع قرار دادن كشف و شهود است كه در ساير روشهاى تفسيرى اين منبع جايگاهى ندارد.
تفسیر ادبی
یکی از گونههای تفسیر، گرایش به مباحث ادبی و تأکید بر واژگان شناسی و پژوهشهای لفظی برای کشف معانی قرآن است. این پژوهشها با به کار گیری علوم ادبی همچون صرف، نحو، لغت و علم بلاغت انجام میگیرد.
تفسیر ادبی، در حقیقت گام نخست برای درک و دریافت کلام عربی است. از آنجا که قرآن با زبان عربی سخن گفته است، بنا بر این باید قواعد آن را شناخت.[۴۵]
گروهی از مفسران همواره گرایش و شیوۀ تفسیری آنان مبتنی بر مباحث ادبی بوده است. به عنوان نمونه ابوحیان اندلسی (۶۵۴ – ۷۴۵ق)، از ادیبان مشهور، تفسیر ادبی مهم و گستردهای نگاشته است.[۴۶] از دیگر مفسران صاحب این گرایش، زمخشری (م ۵۳۸ق) صاحب تفسیر کشاف، و طبرسی(م ۵۴۳ق) صاحب تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع است. نمونهای دیگر از این تفسیر را میتوان در روش واژگان شناسی و تفسیر بلاغی دید.[۴۷]
البته گرایشی دیگر را نیز در تفسیر تفسیر ادبی میگویند، و آن این که با نثر و بیان ادبی و پردازشهای هنری به نکات تربیتی هدایتی قرآن توجه بشود. مانند تفسیر فی ظلال القرآن از سید قطب.[۴۸]
تفسیر رمزی
تفسیر رمزی کهگاه از آن به تفسیر باطنی تعبیر میشود، یکی از گرایشهای تفسیری است که اساس و مبنای درک مقاصد قرآن را بر مطالبی بیرون از قرآن میداند و آیات قرآن را رمز آن و اشاره به آن میداند، بدون آن که لفظ و قواعد ادبی و ظاهر کلمات بر آن معانی دلالت داشته باشند و یا شاهدی متقن بر آن سخن از قرینۀ کلام یافت شود.
این روش معمولاً برای تأیید مبانی اعتقادی و زیربنای فکریِ مذهبی خاص استفاده میشود و تحت عنوان تفسیر معارف عرضه میشود که خارج از ظواهر لفظی است و مفسرانش معتقدند قرآن در این قسمتها رازگویی کرده است.[۴۹]
باید بین این نوع گرایش رمزی با تفسیر اشاری و تفسیر عرفانی فرق بگذاریم، زیرا در تفسیر رمزی اولاً سابقۀ تأویلی پیش از اسلام هم وجود دارد و ثانیاً رموز و اشارات تأویلی بیش از آن که مبتنی بر کلام باشد، مبتنی بر آموزش از معلم است و دارای سنت و ناموس است.[۵۰]
آشکارترین نمونههای این تفسیر را در باطنیگری اسماعیلیه میتوان دید. گروهی از اینان منکر ظواهر قرآن و شرع بوده، نسبت باطن به ظاهر را همچون نسبت مغز به پوست دانستهاند.[۵۱]
تفسیر اهل بیت
امامان شیعه مطالبی در تفسیر قرآن گفتهاند که در آثار اصحاب و شاگردانشان به صورت مدوّن یا ضمن مباحث دیگر درج شده است. بر اساس آیه ۴۴ سوره نحل، تبیین قرآن وظیفه پیامبر اکرم و پس از رحلت ایشان، طبق حدیث متواتر ثقلین، بر عهده اهل بیت آن حضرت است. به اعتقاد شیعیان، پیامبر بر مرجعیت دینی و علمی اهل بیت خود تصریح کرده و تمسک به آنان را لازم شمرده است.[۵۲] از نظر شیعه، سخن امامان حکم سخن پیامبر را دارد و به شرط رعایت موازین و ملاکهای گزینش حدیث و استواری متن آن، احادیث ائمه دارای همان منزلت احادیث پیامبر است.[۵۳] به مقتضای مضمون روایتی که شیخ مفید[۵۴] از امام باقر آورده، ریشه گفتههای ایشان به پیامبر و در نهایت به خداوند میرسد. در بیان امام صادق نیز میراث علمی ائمه بر گرفته از پیامبر است.[۵۵]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قـــــرآن شـــــنـــــاســی