کرامات امام هادی در مواجهه با متوکل
Posted: 10 Apr 2016 11:24 PM PDT

متوکل برای ارضا هوای نفس خود و همچنین اثبات برتری خود بر امام هادی(علیهالسلام) بارها تلاش نمود تا حضرت را در دید مردم و درباریان ...
ادامه مطلب
امام هادی و مناظره با عالم بزرگ اهل سنت
Posted: 10 Apr 2016 10:32 PM PDT
مناظره امام هادی(علیهالسلام) با یحیی بن اکثم و پاسخ به بعضی شبهات
یحیی بن اكثم دانشمندترین قاضی عصر مأمون در بصره بود. وی در احتجاج با امام هشتم(علیهالسلام) شكست خورد. همچنین در حضور مأمون، در مناظره با امام جواد(علیهالسلام) نیز مغلوب گردید و هر دو یقین كردند كه علم و سیادت از مختصات خاندان علوی است. گر چه یحیی بن اكثم متوجه شده بود كه علم امام هرگز با علم بشر عادی قابل مقایسه نیست، لكن چون شكستهای سابق او موجب خفّت و كسر شأن او شده بود، همواره سعی میكرد تا روزی انتقام شكستهای سابق خود را از امام بعدی بگیرد. پس از شهادت جواد الأئمه(علیهالسّلام) در مجلسی حضرت هادی(علیهالسّلام) را ملاقات كرد و سؤالات و غوامض لاینحل خود را بدین شرح از آن حضرت پرسید:
سؤال اول: در مورد آیه شریفه: «وَ قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الكتابِ أنا آتیكَ بِهِ قَبْلَ أنْ یَرْتَدَّ الیكَ طَرْفُكَ [نمل/۴۰] و آن كس كه از علم كتاب بهرهاى داشت گفت: من، پیش از آنكه چشم بر هم بزنى، آن را نزد تو میآورم» پرسید: سلیمان تخت بلقیس را خواست و آصف بن برخیا، تخت را پیش از آنكه سلیمان چشم بر هم بزند حاضر كرد، چگونه سلیمان كه پیغمبر بود، بر علوم "آصف بن برخیا" بیاطلاع بود و خود نتوانست تخت را حاضر كند؟
حضرت پاسخ داد: «سلیمان پیغمبر در انجام این عمل خود قادر بود، لكن خواست عظمت آصف بن برخیا را بر مردم روشن سازد و خلیفه و جانشین پس از خود كه از نظر علمی افضلیت بر سایر مردم داشته را معرفی كند. آصف بن برخیا خلیفه و جانشین سلیمان بوده و هر چه علم و دانش داشت از مكتب نبوّت سلیمان گرفته بود و این سنّت پیغمبران بوده كه جانشینان خود را به علم و افضلیت معرفی كنند.
امام هادی(علیهالسلام) فرزند امام جواد(علیهالسلام) و دهمین امام شیعیان است. حضرت هادی(علیهالسلام) در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و از سال ۲۲۰ تا ۲۵۴ هجری قمری به مدت ۳۴ سال امامت شیعیان را به عهده داشت.
دوره امامت حضرت مصادف با حکومت متوکل عباسی است، او از ظالمترین خلفای عباسی است که بهشدت با اهلبیت(علیهمالسلام) و شیعیان به دشمنی میپرداخت. متوکل در سال ۲۳۳ قمری مصمم شد تا امام را از مدینه به سامرا بیاورد. متوکل قصد داشت تا با احضار امام هم بر اعمال حضرت و شیعیان نظارت داشته باشد و هم تلاش میکرد تا در موارد مختلف برتری خود به نسبت به امام را به دیگران نشان دهد. متوکل در همین راستا دست به اقداماتی مختلفی زد که نوشتار حاضر در تلاش است تا با مراجعه به منابع اسلامی برخی از این اقدامات را معرفی نماید.
رژه نظامی
زمانی که امام هادی(علیهالسلام) در سامرا ساکن بودند متوکل عباسی برای تهدید و ترساندن حضرت، ایشان را برای بازدید از رژه نظامیان خود احضار کرد و دستور داد تا هر یک از سپاهیان کیسهای پر از خاک قرمز همراه داشته باشد و آن را در جای خاصی بریزد.
تعداد سپاهیان او حدود نود هزار نفر بود، آنان خاک کیسهها را رویهم ریختند و تل بزرگی از خاک را ایجاد کردند. سپس متوکل با امام هادی(علیهالسلام) روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالیکه به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند. خلیفه ستمگر عباسی از این طریق قصد داشت تا آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی کردن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: «آیا میخواهی سربازان و لشکریان منرا ببینی؟».
متوکل که احتمال نمیداد امام سرباز و سلاح داشته باشد، ناگهان متوجه شد که میان زمین و آسمان است و دهها هزار ملک مسلح شده در برابر آن حضرت، آماده اطاعت میباشند. آن ستمگر از دیدن آنهمه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: «ما درباره دنیا با شما مناقشه نمیکنیم[چراکه] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه درباره ما گمان میکنی، درست نیست».[۱]
جادوگر هندی
متوکل برای اثبات قدرت میکوشید تا از هر راهی امام هادی(علیهالسلام) را تحقیر کرده و شخصیت و عظمت حضرت را نزد شیعیان از بین ببرد. به همین جهت شعبدهباز و جادوگر متبحر هندیای را حاضر کرد و به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی(علیهالسلام) را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه که به همین منظور برپاشده بود در کنار حضرت نشست و مقداری نانهای نازک بر سر سفره حاضر کردند. جادوگر در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ بهگونهای که وقتی امام(علیهالسلام) دست مبارک خود را بهطرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.
در کنار شعبدهباز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امام در مقابل این گستاخی و به جهت تأدیب ظالمان دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: «این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را بلعید! و شرکتکنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.
حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط میکنی!» سپس مجلس متوکل را ترک کرد.[۲]
خبر مرگ متوکل
ابوالقاسم بغدادی از شخصی به نام زرّافه نقل میکند: «متوکل عباسی دستور داد امام هادی(علیهالسلام) در روز تشریفات _ که «یومالسلام» نامیده میشد _ همراه با مردم شرکت کند. وزیرش «فتح بن خاقان» مخالف این تصمیم بود، ولی متوکل ستمگر گفت: «این کار حتماً باید انجام گیرد!».
سرانجام حضرت را مجبور کردند با پای پیاده در راهپیمایی شرکت کند، در حالیکه متوکل و وزیرش سوار بر اسب بودند. حضرت در گرمای سوزان عرقریزان درحالیکه انگشتش مجروح شده بود، حرکت میکرد. زرّافه در ادامه میگوید: با اینکه شیعه نبودم، ناراحت شدم و به ایشان گفتم: از پسرعمویت متوکل غمگین و ناراحت نباش! امام هادی(علیهالسلام) به آیه ۶۵ سوره هود که میفرماید: «تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَه أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ [هود/۶۵] [حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانهتان بهرهمند گردید. این وعدهای است که دروغ نخواهد بود» اشاره کرده و آنگاه فرمود: «من در پیشگاه الهی از ناقه حضرت صالح کمارزشتر نیستم و شما تا سه روز در این دنیا بگذرانید، وعده خدا را حتمی خواهید یافت».
زرافه در ادامه میگوید: «در همسایگی من معلم شیعهای بود که من گاهی با او شوخی میکردم. به او گفتم: امام شما چنین میگفت و مثل اینکه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی(علیهالسلام) چنین سخنانی فرموده باشد، متوکل پس از سه روز دیگر میمیرد و یا اینکه به قتل میرسد. تو اگر اموالی در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون ببر».
زرافه (که حاجب متوکل بود) میگوید: «من از شنیدن سخنان او ناراحت شدم و حتی سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نادرستی نگفته است، مناسب است احتیاط کنم و اموال خود را از خانه متوکل بیرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضرری نمیکنم و اگر هم حقیقت نداشت، زحمت چندانی متحمل نشدهام. اموالم را بیرون بردم. روز سوم «منتصر» پسر متوکل به پدرش حمله کرد، او و کابینه او را به جهنم واصل نمود. من هم که به برکت امام هادی(علیهالسلام) جان سالم به در بردم و اموالم نیز سالم مانده بود، خدمت حضرت شرفیاب شدم و به ولایت و امامت او اعتقاد پیدا کردم».[۳]
در نتیجه:
متوکل برای ارضا هوای نفس خود و همچنین اثبات برتری خود بر امام هادی(علیهالسلام) بارها تلاش نمود تا حضرت را در دید مردم و درباریان خوار نماید؛ ولی نه تنها در این امر موفق نبود بلکه اصرار او بر آزار امام و شیعیان حاصلی جز خفت و خواری برای او در پی نداشت.
_____________________________
پینوشت:
[۱]. بحار الانوار، علامه مجلسی، دار إحياء التراث العربی، چاپ دوم، بيروت، ۱۴۰۳ق، ج۵۰، ص۱۵۶-۱۵۵.
[۲]. الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، موسسه امام مهدى(عجلاللهتعالىفرجهالشريف)، چاپ اول، قم، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۰۱-۴۰۰.
[۳]. بحار الانوار، همان، ص ۱۴۸-۱۴۷.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام هادي عليه السلام