
خراسان/ همه دوستان نزدیکم که از گذشته با هم ارتباط داشتیم حتی برای یک بار، سفر به خارج از کشور را تجربه کرده بودند، آن ها چنان از مراکز تجاری و تفریحی برخی کشورها سخن می گفتند که حس حسادت در وجودم ریشه می دواند و به آن ها غبطه می خوردم.
آرزو می کردم کاش من هم می توانستم یک بار به یکی از کشورهای اروپایی سفر کنم و عکس هایم را در فضای مجازی به اشتراک بگذارم. اما شرایط من با دوستانم تفاوت زیادی داشت چرا که من نامزد داشتم و برای برگزاری مراسم ازدواج، در تنگنای مالی بودم. با وجود این، روزی گویی دست سرنوشت به سوی من چرخید و با دیدن یک آگهی در فضای مجازی، وسوسه شدم که ...
جوان 25 ساله ای که با گرفتار شدن در دام شیادان اینترنتی همه پس انداز و سرمایه برگزاری مراسم عروسی اش را از دست داده و برای به دام انداختن دزدان اینترنتی به کارشناسان زبده و تلاشگر پلیس فتای کرمان پناه آورده بود، با چهره ای غم زده به تشریح ماجرای «ماساژ تایلندی» پرداخت و گفت: چندین میلیون تومان پس انداز کرده بودم تا با گرفتن وام ازدواج چند ماه دیگر مراسم ازدواجم را برگزار کنم و آغاز زندگی مشترکم را جشن بگیرم با وجود این، خیلی دوست داشتم مانند دوستانم یک بار به خارج از کشور سفر کنم ولی شرایط اقتصادی مناسبی نداشتم و همواره به تعریف و تمجیدهای دوستانم از یک سفر خارجی با شرمندگی گوش می کردم. در همین اوضاع و احوال روزی هنگام گشت و گذار در فضای مجازی یک آگهی تبلیغاتی با مضمون «ماساژ تایلندی» توجهم را جلب کرد. با اشتیاق مشغول مطالعه شدم.
در آن آگهی انجام خدمات ماساژور حرفه ای با تبلیغاتی اغواکننده چنین معرفی می شد که انگار به کشورهای خارجی سفر کردی. با خودم اندیشیدم در حالت های مختلف ماساژ تایلندی چند عکس سلفی می گیرم و با ارسال آن ها برای دوستانم وانمود می کنم که به خارج از کشور سفر کرده ام. در حالی که داستان های زیادی را در ذهنم مرور می کردم تا آن ها را به عنوان سفر به تایلند برای دوستانم بازگو کنم، آن آگهی را در صفحه اجتماعی باز کردم و با خواندن شرایط دریافت خدمات به وبلاگی معرفی شدم که باید پنج هزار تومان برای دریافت فرم ویزیت از طریق درگاه پرداخت الکترونیکی واریز می کردم. بلافاصله عملیات مربوط به پرداخت وجه را انجام دادم. اما هیچ مبلغی از حسابم کسر نشد و با پیام «عملیات ناموفق» روبه رو شدم. این گونه بود که دیگر منصرف شدم و عملیات دوباره بانکی را ادامه ندادم. صبح روز بعد وقتی به محل کارم رسیدم با دیدن پیام برداشت 7 میلیون تومان از حساب بانکی ام روی گوشی تلفن همراه شوکه شدم. چرا که کارت بانکی ام را به کسی نداده بودم.
وقتی به بانک مراجعه کردم مشخص شد ساعت 2 بامداد به همه موجودی حساب بانکی ام دستبرد زده اند درحالی که هیچ کس از رمز دوم کارتم باخبر نبود. سپس با طرح شکایت در پلیس فتا و پیگیری کارشناسان زحمت کش پلیس، مشخص شد آگهی مذکور توسط کلاهبرداران اینترنتی برای کشاندن طعمه ها به درگاه قلابی بانک (فیشینگ) بارگذاری شده بود و من به راحتی همه اطلاعات بانکی را در اختیارشان قرار داده بودم و ...
درامتدادتاریکی - آبروریزی بعد از خواستگاری!
گریه های دلخراش مرد جوان چشمان هر رهگذری را پر از اشک می کرد، دیدن این صحنه تلخ برای هرکسی دردآور و گویی دنیا برای مرد 30 ساله به پایان رسیده بود. هیچ کس نمی توانست فریادهای سوزناک او را که از اعماق قلبش زبانه می کشید درک کند.
صحنه حادثه تاثر برانگیزتر از آن بود که رانندگان عبوری و حاشیه نشینان جاده، چشم به آن دوخته بودند. چراغ گردان های آمبولانس اورژانس می چرخید و امدادگران به یاری مصدومان شتافته بودند. دقایقی بعد در حالی مصدومان این حادثه هولناک به یکی از مراکز درمانی منتقل شدند و تحت مداوا قرار گرفتند که خیلی زود خبر مرگ زن 26 ساله فضای بیمارستان را حزن انگیز کرد. شوهر 30 ساله متوفی که به همسرش عشق می ورزید تاب و قرار را از کف داده بود و ناله های جانسوزش قلب هر انسانی را می سوزاند. مدت زیادی از زندگی عاشقانه این زوج جوان نمی گذشت که بی مبالاتی و بی احتیاطی یک راننده مست سرنوشت و زندگی او را تغییر داد. این زوج سوار بر پراید از مشهد به سوی منطقه ییلاقی شاندیز حرکت می کردند تا با تفریح در طبیعت، آخرین روزهای تعطیلات نوروزی را پشت سر بگذارند اما ناگهان خودروی سواری دیگری که از سمت مقابل در حرکت بود با سرعت زیاد به جدول وسط جاده برخورد کرد و از بالای فضای سبز تا آن سوی جاده به پرواز درآمد. راننده پراید وحشت زده پدال ترمز را فشرد اما دیگر دیر شده بود و صحنه تصادف هولناک رقم خورد. ولوله ای در بیمارستان برپا بود که خبر رسید دختری که سرنشین خودرو «ساخت ایران خودرو» بود بعد از انجام اقدامات اولیه درمانی از بیمارستان گریخت همین موضوع پرونده این سانحه دلخراش را پیچیده تر کرد و ماموران فرماندهی انتظامی طرقبه و شاندیز با حضور در بیمارستان به تحقیق در این باره پرداختند. راننده پراید که به دلیل بی احتیاطی یک پسر جوان همسرش را از دست داده بود، در میان هق هق گریه فریاد می زد که همسرم برنمی گردد؟ ... در این هنگام بوی زننده ای که از دهان راننده 24 ساله خودروی گران قیمت ساخت ایران خودرو به مشام می رسید بیانگر مصرف مشروبات الکلی بود به همین دلیل ماموران انتظامی او را برای تست الکل به آزمایشگاه معرفی کردند. نتیجه آزمایش حکایت از آن داشت که راننده خودروی مذکور هنگام رانندگی مست بوده است. این جوان مدتی بعد وقتی به حالت طبیعی خودش بازگشت درباره دختری که از بیمارستان گریخته بود گفت: آن دختر دوستم بود! ساعتی بعد وقتی نزدیکان راننده 24 ساله به کلانتری رسیدند همه تلاش خود را به کار گرفتند تا پسر جوان نگران نشود! فردی دست به شانه او زد و گفت: «غصه نخور کاری نشده!» چند ساعت بعد هم در حالی که نزدیکان راننده مست سوار بر خودروهای گران قیمت بودند به دادسرا رفتند و مبلغ وثیقه را در دادسرا به امانت گذاشتند تا راننده مست آزاد شود، این درحالی بود که بر اثر بی توجهی یک راننده جوان، «مرد عاشق» ، همه زندگی اش را از دست داد و لباس سیاه به تن کرد چرا که ... ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
خراسان
از دیگران زیاد شنیده بودم که در شبکه های اجتماعی کلاهبرداری های زیادی صورت می گیرد و در واقع برخی از سایت ها به لانه سارقان و کلاهبرداران تبدیل شده اند اما من خودم را زرنگ تر از این حرف ها می دانستم که در دام کلاهبرداران گرفتار شوم. با وجود این فکر می کردم قیمت برخی اجناسی که مردم در شبکه های اجتماعی اینترنتی به فروش می گذارند ارزان تر از بهای واقعی آن است به همین دلیل آگهی خرید یک حلقه انگشتر طلا را در سایت دیوار گذاشتم تا طلایی با قیمت کمتر از بازار خریداری کنم اما نفهمیدم چگونه در دام بدل اندازان اینترنتی گرفتار شدم و...
زن جوان در حالی که با چشمانی اشک بار از بازپرس شعبه 407 دادسرای عمومی انقلاب مشهد برای دستگیری کلاهبردار حرفه ای قدردانی می کرد، در تشریح چگونگی گرفتار شدن در دام کلاهبرداران حرفه ای گفت: می دانستم مبالغ زیادی را علاوه بر قیمت واقعی طلا باید به منظور اجرت ساخت، سود یا ارزش افزوده طلا بپردازم اما اگر طلای مستعمل می خریدم دیگر فقط چند درصد سود به طلافروش می دادم به همین دلیل با خودم فکر کردم اگر همین طلا را به طور مستقیم از فردی بخرم که قصد فروش طلاهایش را دارد دیگر همین مبلغ سود را هم به طلا فروش پرداخت نمی کنم. این بود که مبلغ 500 هزار تومان از پول های کارگری همسرم را پس انداز کردم تا با خرید طلا در روزهای سختی از آن استفاده کنم. تا این که روزی وارد سایت دیوار شدم و اعلام کردم قصد خرید یک حلقه انگشتر طلا را دارم طولی نکشید که جوانی با شماره ای که در سایت گذاشته بودم با من تماس گرفت و گفت قصد دارد انگشتر همسرش را بفروشد من هم که خوشحال شده بودم قیمت تقریبی انگشتر را از او پرسیدم آن جوان گفت انگشتر طلا بیشتر از یک میلیون تومان می ارزد اما من به خاطر نیازی که دارم آن را به مبلغ 950 هزار تومان می فروشم! از شنیدن حرف های فروشنده خیلی خوشحال شدم و با یک حساب سرانگشتی فهمیدم که انگشتر را بسیار کمتر از قیمت واقعی آن می خرم به همین دلیل نزد خواهرم رفتم و چند صدهزار تومان نیز از او قرض کردم تا بتوانم آن انگشتر را بخرم. خیلی زود با فروشنده در اطراف میدان عسکریه مشهد قرار گذاشتم. آن روز فروشنده انگشتر به همراه یک زن باردار به محل قرار آمد و انگشتر طلا را نشانم داد. من که هیچ اعتمادی به او نداشتم و از سوی دیگر می دانستم بسیاری از افراد همه سرمایه شان را با یک آگهی در سایت دیوار به باد فنا داده اند از او خواستم برای تایید اصالت انگشتر به یک طلافروشی برویم اما طلافروش پس از آن که نگاهی به انگشتر انداخت ضمن تایید طلا بودن انگشتر قیمت واقعی آن را حدود یک میلیون و 200 هزار تومان اعلام کرد. من که خوشحال شده بودم از طلافروشی بیرون آمدم و به دنبال تهیه پول نقد به چند مغازه دیگر رفتم چرا که جوان فروشنده مدعی بود کارت بانکی ندارد. وقتی پول ها را به او دادم و به خانه بازگشتم باز وسوسه شدم تا انگشتر را به طلافروشی دیگر هم نشان دهم اما وقتی طلافروش گفت این انگشتر بدلی است! دنیا روی سرم خراب شد. فروشنده هم دیگر تلفنش را خاموش کرده بود. تازه متوجه شدم که او انگشتر طلا را با بدل آن عوض کرده است. با وجود این با دستورات ویژه بازپرس جعفری و تلاش ماموران کلانتری میرزا کوچک خان آن مرد جوان و همسرش دستگیر شدند. اما ای کاش ... ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
خراسان
اگرچه پدر و مادرم نقش اصلی را در انتخاب همسر برای من به عهده داشتند و من به این ازدواج راضی نبودم اما آن زمان به مشکلاتی که امکان داشت در آینده زندگی مشترکمان به وجود بیاید، فکر نمی کردم و از سوی دیگر هم نمی توانستم با انتخاب آن ها مقابله کنم البته به نوعی برای این ازدواج تردید داشتم ولی متاسفانه در مسیر زندگی نتوانستم برای حل مشکلاتی که در زندگی مشترک به وجود می آمد راه و چاره درستی پیدا کنم و این گونه بود که بیراهه رفتم و زنانی را به زندگی ام کشاندم که ...
مرد 40 ساله ای که در پی شکایت همسر صیغه ای اش به دادسرا احضار شده بود در حالی که بیان می کرد قبل از «فهیمه» (شاکی) زنان دیگری را نیز به عقد موقت خودم درآورده بودم، افزود: هیچ کدام مانند «فهیمه» به دنبال حق و حقوق خودشان نبودند به طوری که یکی از آن ها بعد از هشت سال زندگی با من به صورت توافقی طلاق گرفت و هیچ چیزی از من نخواست اما این زن (شاکی) از همان روزهای اول بعد از عقد موقت طبل رسوایی مرا به صدا درآورد به طوری که همه مال و اموالم را از دست دادم. این مرد که چند فرزند قد و نیم قد دارد به ماجرای اولین ازدواجش بعد از پایان خدمت سربازی پرداخت و گفت: وقتی خانواده ام به خواستگاری دختری رفتند که 10 سال از من کوچک تر بود من هم با سکوتم موافقت ام را اعلام کردم اما قلبا به این ازدواج راضی نبودم. او خیلی کم سن و سال بود و من وقتی زندگی خودم را با زندگی دوستانم یا بستگانم مقایسه می کردم احساسم این بود که در این گونه معاشرت ها تحقیر می شوم چرا که همسرم هیچ گونه مهارت های خانه داری و حتی آشپزی را نیاموخته بود. بارها با پدر و مادرم به دلیل این انتخاب شان مشاجره می کردم ولی کاری از دستم ساخته نبود به طوری که دوست داشتم شب ها را نیز در محل کارم بمانم. این در حالی بود که اطرافیانم مرا به صبر دعوت می کردند. در همین روزها با زن تحصیل کرده ای آشنا شدم و بعد از چندین ماه رابطه تلفنی او را به عقد موقت خودم درآوردم. احساس می کردم زندگی ام رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است چرا که او همه کمالات یک زن را داشت. وقتی همسر اولم متوجه موضوع شد بزرگان فامیل دور هم جمع شدند تا از بروز اختلاف بین من و همسرم جلوگیری کنند اما من در آن جلسه وجود زن دیگر را در زندگی ام انکار کردم و بعداز آن مجبور شدم دروغ های بیشتری را برای سرپوش گذاشتن دروغ اول بگویم. از سوی دیگر هم با وعده و وعیدهای زیادی که به «ثریا» می دادم برای آشکار کردن ازدواجم با او امروز و فردا می کردم. تا این که هشت سال بعد از زندگی مشترک با ثریا، او دیگر از این موش و گربه بازی ها خسته شد و من هم بهانه ای برای طلاق دادن همسر اولم نداشتم چرا که او مرا دوست داشت و چند فرزند داشتیم به همین دلیل ثریا بدون دریافت هیچ حق و حقوقی از من جدا شد. من که فکر می کردم زرنگی کرده ام پای زنان دیگری را به زندگی ام کشاندم تا جای خالی او را پر کنم اما در این میان هر کدام از آن ها به نوعی مرا بازیچه قرار دادند تا به اهداف مالی خودشان برسند. این زن هم (شاکی) آخرین آن هاست که از روز اول طبل رسوایی مرا به صدا درآورد و ...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی
خراسان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی