درامتداد تاریکی-بخشش پای چوبه دار

سجادپور- یکی از درجه داران نیروی انتظامی که در یک درگیری شخصی، مرد 50 ساله ای را با شلیک گلوله از سلاح سازمانی به قتل رسانده بود، با گذشت اولیای دم، پای چوبه دار بخشیده شد و از قصاص نفس نجات یافت.

به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای این پرونده جنایی از نیمه شب پنجم اردیبهشت سال 96 هنگامی آغاز شد که ارتباط پیامکی بین یک دختر و پسر جوان در منطقه عباس‌آباد مشهد لو رفت و به درگیری خانواده ها انجامید. پسر جوان به دختر همسایه علاقه مند شده بود و به قصد ازدواج پیامک هایی را برای دختر نوجوان ارسال می کرد. این در حالی بود که خانواده دختر به شدت مخالف این ازدواج بودند اما پسر جوان دست بردار نبود و تلاش می کرد خانواده دختر را راضی کند! در این میان مادر دختر که متوجه تصاویری از دخترش در تلفن همراه شده بود با یکی از اعضای خانواده اش و درحالی که شیلنگی را زیر چادر داشت به طرف منزل پسر جوان به راه افتاد و مشاجره ای بین آن ها در گرفت. وقتی نیروهای گشت کلانتری خلق آباد در پی تماس اهالی به محل آمدند، خانواده دختر را راهنمایی کردند که موضوع را باید به طور قانونی و از طریق دستگاه قضایی پیگیری کنند و بدین ترتیب برای لحظاتی شعله این نزاع و مشاجره لفظی فروکش کرد. گزارش خراسان حاکی است، در این میان یکی از بستگان نزدیک دختر نوجوان با پدر وی تماس گرفت و ماجرای درگیری با خانواده پسر را برای «ابوالفضل- الف» بازگو کرد. ابوالفضل نیز که درجه دار نیروی انتظامی بود و در کلانتری طبرسی جنوبی (میرزاکوچک خان) خدمت می کرد از شنیدن این حرف ها به شدت عصبانی شد. او که با بستن سلاح سازمانی به کمر در حال گشت زنی بود با گرفتن مرخصی ساعتی از مسئول مافوق خود، سوار بر موتورسیکلت به طرف منزل پسر جوان به راه افتاد و در حالی که خشم سراسر وجودش را فراگرفته بود با ضربه لگد در حیاط طرف مقابل را گشود و یک تیر هوایی شلیک کرد. در این هنگام مرد 50 ساله با دیدن این وضعیت خطرناک، خود را مقابل پسر جوانش قرار داد ولی مامور خشمگین گلوله دیگری به سوی او شلیک کرد و بدین ترتیب مرد 50 ساله خون آلود نقش بر زمین شد.

 به گزارش خراسان اطرافیان بلافاصله او را به مرکز درمانی رساندند اما دیگر دیر شده بود و «م» بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله به زیر گلویش جان باخت. دقایقی بعد با گزارش ماجرای این جنایت هولناک، بی درنگ قاضی ویژه قتل عمد عازم محل وقوع حادثه شد و به تحقیق در این باره پرداخت. بررسی های قاضی کاظم میرزایی نشان داد گلوله پس از اصابت به گردن از شانه سمت راست مقتول خارج شده و به شیشه در ورودی برخورد کرده است. پسر مقتول که به همراه یکی از بستگانش پیکر مجروح پدرش را به مرکز درمانی رسانده بود در پاسخ به سوالات تخصصی قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: از مدتی قبل با دختر نوجوان آشنا شده بودم و به صورت پیامکی با هم ارتباط داشتیم اما چند ساعت قبل مادر و برادر آن دختر به منزل ما آمدند و سر و صدا کردند که ما هم با پلیس 110 تماس گرفتیم. بعد هم نیروهای گشت ما را راهنمایی کردند که درخواست مان را از طریق دستگاه قضایی پیگیری کنیم ولی هنوز زمان زیادی از این ماجرا نگذشته بود که پدر دختر با سلاح وارد حیاط ما شد و پدرم را با شلیک گلوله به قتل رساند.

بنابراین گزارش، در پی اظهارات شاکیان و شاهدان، بلافاصله قاضی کاظم میرزایی که سابقه دادستانی بویین زهرا را نیز در کارنامه قضایی خود دارد، دستور دستگیری مرد مسلح را صادر کرد. ضارب 42 ساله که خود را درجه دار نیروی انتظامی معرفی می کرد در بازجویی های فنی و تخصصی گفت: در محل خدمتم بودم که یکی از نزدیکانم تماس گرفت و از درگیری خانواده ام با پسری خبر داد که مدعی بود با دخترم ارتباط دارد! وقتی موضوع ناموسی شد موتورسیکلتی را از کنار خیابان گرفتم و به سمت روستای مان حرکت کردم اما آن ها با من درگیر شدند و پدر آن پسر در حالی که من روی زمین افتاده بودم قصد داشت اسلحه ام را بگیرد که گلوله شلیک شد. گزارش خراسان حاکی است اما با پیدا شدن مرمی خون آلود که به شیشه در ورودی ساختمان اصابت کرده بود، این پرونده جنایی وارد مرحله جدیدی شد و بدین ترتیب قاضی میرزایی از کارشناسان سلاح خواست نحوه و چگونگی شلیک را بررسی کنند. در همین حال مادر دختر نوجوان نیز به قاضی ویژه قتل عمد گفت: پسر مقتول عکس ها و تصاویر دخترمان را از تلفن همراه وی استخراج کرد و قصد داشت آن ها را در فضای مجازی منتشر کند که من و پسرم برای اعتراض به این موضوع نزد خانواده اش رفتیم و ...

گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، این پرونده با توجه به اهمیت و حساسیت آن به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد تا قضات باتجربه و کارآزموده زوایای مختلف این جنایت را مورد بررسی های دقیق قضایی قرار دهند.

در همین حال و با برگزاری چندین جلسه محاکمه، در نهایت قضات دادگاه کیفری یک اتهام مامور انتظامی را محرز دانستند و با توجه به اسناد و دلایل محکمه پسند، وی را به قصاص نفس محکوم کردند. بنابر گزارش خراسان، با تایید این رای توسط قضات عالی رتبه دیوان عالی کشور، پرونده مذکور به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد اما در این میان تلاش ها برای صلح و سازش ادامه یافت. خانواده مقتول ابتدا راضی به گذشت نبودند تا این که مقدمات اجرای حکم فراهم شد و قرار بود هفته گذشته در زندان مرکزی مشهد به مرحله اجرا درآید که در نهایت تلاش اطرافیان و بستگان قاتل با راهنمایی و یاری قضات اجرای احکام دادسرا به نتیجه رسید و خانواده مقتول بالاخره در قبال دریافت مبلغی کمتر از یک میلیارد تومان از خونخواهی مرد 50 ساله گذشتند و بدین ترتیب مامور انتظامی پای چوبه دار بخشیده شد. شایان ذکر است، طبق قانون پرونده مذکور باید در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی دوباره از جنبه عمومی جرم مورد بررسی قرار گیرد.

به استناد مواد قانونی در صورت گذشت اولیای دم، دادگاه مجرم را به 3 تا 10 سال زندان با احتساب ایام بازداشت محکوم می کند. خراسان : شماره : 20422 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۲ تير

 

مخمصه یک شکایت!

وقتی به خاطر نپرداختن هزینه های زندگی و کتک کاری های شوهر معتادم از او شکایت کردم، از این موضوع بسیار ناراحت شد و مرا از خانه بیرون انداخت تا به دادگاه بروم و رضایتم را روی پرونده بگذارم چرا که...زن 47 ساله که با چهره ای نگران و هراسان وارد کلانتری شده بود، با بیان این که همسرم مرا از خانه بیرون کرده است تا پرونده شکایت از او را مختومه کنم، درباره سرگذشت خودش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد افزود: تا کلاس  چهارم ابتدایی درس خواندم و بعد از آن مشغول خانه داری شدم. پدر و مادرم اوضاع مالی خوبی نداشتند و با قالی بافی روزگار می گذراندند. آن زمان در یکی از روستاهای تربت حیدریه زندگی می کردم و برای کمک به اوضاع مالی خانواده پشت دار قالی می نشستم و گاهی نیز به کمک برادرم می رفتم تا دار قالی اش را زودتر پایین بیاورد. روزگارمان به همین ترتیب می گذشت و من آن قدر مشغول کار بودم که نفهمیدم چگونه سال ها یکی پس از دیگری سپری می شود. خلاصه 15 سال قبل زمانی که مشغول جوشاندن شیره انگور بودم زن میان سالی به دیدارم آمد و پیشنهاد داد به عنوان نظافتچی در یکی از مراکز خدماتی زیر نظر بهزیستی کار کنم و از مزایای قانون کار و بیمه نیز بهره مند شوم. من هم برای آن که کمک خرج خانواده ام باشم با خوشحالی پذیرفتم و عازم مشهد شدم. مدتی بعد وقتی وظایف بیشتری را به من محول کردند به همان خانم اعتراض کردم اما او نصیحتم کرد که افراد تحصیل کرده زیادی حاضرند همین کارها را با مبالغ کمتر انجام بدهند. مدتی بعد او مرا به منزل یکی از اقوامش برد و با جوان معلولی آشنا کرد که در مغازه برادرش مشغول کار بود. بدین ترتیب من و «فریبرز» در حالی ازدواج کردیم که حتی یک عروسی ساده هم نگرفتند و وعده هایشان را به فراموشی سپردند. چند ماه بعد همسرم که اعتیاد داشت بیکار شد و من با پس اندازهایم منزلی را رهن کردم چرا که روی بازگشت به روستا را نداشتم. فریبرز همه اوقاتش را پای ماهواره و در حال مصرف مواد می گذراند و من به ناچار باید هزینه های زندگی و مخارج فرزندان کوچکم را تامین می کردم. از سوی دیگر همسرم نه تنها مرا کتک می زد بلکه پول خرید موادش را هم از من می گرفت. وقتی کارد به استخوانم رسید از او شکایت کردم اما وقتی از دادگاه به خانه رسیدم مرا از خانه بیرون کرد تا شکایتم را پس بگیرم و... شایان ذکر است، این پرونده با دستور سرگرد عامری (رئیس کلانتری سپاد) در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری . خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20423 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۳ تير

 

دزدان دوچرخه پشت دیوار!

سجادپور- دزدانی که لوازم سرقتی را از طریق سایت دیوار به فروش می رساندند با صدور دستورات ویژه ای از سوی معاون دادستان مرکز خراسان رضوی دستگیر شدند و اموال سرقتی از آنان کشف شد.

به گزارش اختصاصی خراسان، بیست و هشتم اردیبهشت گذشته، جوانی با مراجعه به کلانتری شهرک ناجای مشهد از دستبرد دزدان به منزل مسکونی اش خبر داد و گفت: سارقان دو دستگاه دوچرخه گران قیمت را با بریدن قفل های آن سرقت کرده اند. بنابراین گزارش، نیروهای ورزیده دایره تجسس که احتمال می دادند سارقان مذکور در سایت دیوار فعالیت داشته باشند با راهنمایی ها و دستورات ویژه قاضی دکتر اسماعیل رحمانی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) و با ارائه آموزش های لازم از شاکی خواستند آگهی فروش دوچرخه در سایت دیوار را کنترل کند! در حالی که تحقیقات پلیس برای ردیابی دوچرخه های سرقتی ادامه داشت، شاکی پرونده شانزدهم تیر  تصویر دوچرخه اش را در سایت دیوار دید و بلافاصله پلیس را مطلع کرد. گزارش خراسان حاکی است، نیروهای تجسس با دستور سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری) وارد عمل شدند و با کسب مجوزهای قضایی از معاون دادستان مشهد، از شاکی خواستند با فروشنده دوچرخه قرار بگذارد اما زمانی که شاکی به منزل فروشنده رفت او دوچرخه دیگری را به وی نشان داد و مدعی شد دوچرخه ای که تصویر آن را در سایت دیوار گذاشته بود به فرد دیگری فروخته است. در همین حال نیروهای تجسس با دستور قاضی دکتر رحمانی فروشنده دوچرخه را دستگیر کردند و در بازرسی از منزل وی به لوازم دیگری نیز دست یافتند که مشکوک به سرقت بود. گزارش خراسان حاکی است، جوان فروشنده در بازجویی ها ادعا کرد دوچرخه گران قیمت را به مبلغ پنج میلیون تومان به فردی در نیشابور و دوچرخه دیگر را هم در مشهد به مبلغ یک میلیون و 100 هزار تومان فروخته است. با دستگیری خریدار دوچرخه در مشهد مشخص شد که وی از سارقان حرفه ای و سابقه دار است بنابراین تحقیقات بیشتر درباره سرقت های مذکور ادامه یافت.

در همین حال رئیس پلیس پیشگیری از وقوع جرم خراسان رضوی با تاکید بر این که نباید شهروندان به لوازم و اموال فروش در سایت های مختلف و فضاهای مجازی اعتماد کنند به خراسان گفت: بهای ارزان یا تصاویر غیرواقعی از اجناس در فضاهای مجازی بسیار وسوسه برانگیز است و سارقان و مجرمان معمولا از این ترفند برای کلاهبرداری یا فروش اموال سرقتی استفاده می کنند. بنابراین شهروندان باید هوشیار باشند و به خلافکارانی که پشت این گونه سایت ها پنهان می شوند اجازه عرض اندام ندهند. سرهنگ محمد بوستانی که چندین سال ردای فرماندهی انتظامی مشهد را نیز بر تن داشت افزود: خرید از مراکز معتبر یا استفاده از آگهی های رسانه های مکتوب که مشخصات فروشنده کالا را احراز می کنند، نقش اساسی در کاهش جرم دارد. این مقام ارشد انتظامی همچنین خاطرنشان کرد: سایت ها و فضاهای مجازی نیز چنان چه به صورت غیرقانونی در این زمینه فعالیت کنند به یقین تحت پیگرد قرار می گیرند. از سوی دیگر نیز کسب و کارهای دارای مجوز در فضاهای مجازی باید ابتدا هویت کامل افراد آگهی دهنده و همچنین شناسنامه و مدارک کالای ارائه شده برای فروش را به دقت مورد بررسی قرار دهند تا به لانه ای برای خرید و فروش لوازم سرقتی و پاتوقی برای خلافکاران تبدیل نشوند. خراسان : شماره : 20423 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۳ تير

 

دختر کوچک شاهد قتل پدر!

یک روز مادرم صدایم زد و با عجله گفت: زودتر لباس هایت را عوض کن و دستی به سر و صورتت بکش که امشب مراسم بله برون داریم! باورم نمی شد این مراسم را به خاطر من گرفته باشند چرا که هنوز نمی توانستم معنای واقعی ازدواج را درک کنم اما همه چیز جدی بود و ...

زن 22ساله ای که به دنبال ارتباطی عاشقانه در فضای مجازی، جوان هوسران عاشق پیشه را برای کشتن شوهرش اجیر کرده بود، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) درباره چگونگی وقوع این جنایت هولناک در برابر چشمان دختر چهار ساله اش پاسخ داد، به تشریح سرگذشت خود نیز پرداخت و درباره علل و انگیزه های این جرم وحشتناک ادعا کرد: در یکی از روستاهای منطقه مرزی استان خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. پدرم به مواد مخدر آلوده بود اما کسی مصرف مواد مخدر را امری ناپسند نمی دانست چرا که بیشتر اهالی آن روستا به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشتند. تا این که پدرم به همراه پسرعمه ام به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد، وقتی دوران محکومیت آن ها به پایان رسید و از زندان آزاد شدند، مادرم از من خواست خودم را برای مراسم بله برون آماده کنم چرا که پدرم تصمیم گرفته بود مرا به عقد پسر خواهرش در بیاورد. «سعید» حدود 11سال از من بزرگ تر بود ولی به دلیل همین ارتباطات خاص آن ها در زمینه مواد مخدر و همچنین نسبت فامیلی، پدرم تصمیم گرفته بود ما با یکدیگر ازدواج کنیم. آن زمان من 14سال بیشتر نداشتم و چیزی از زندگی زناشویی نمی دانستم. با وجود این، هیچ وقت سعید را دوست نداشتم و نمی توانستم او را شوهر خودم بدانم. از سوی دیگر، جرئت نمی کردم در آن سن و سال مقابل پدرم بایستم و بگویم «پسرعمه ام را دوست ندارم!»

خلاصه، با طی آداب و رسوم محلی، روزی پای سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم اما دو سال بعد از آغاز زندگی مشترک، همسرم نیز به مواد مخدر سنتی اعتیاد شدیدی پیدا کرد و مصرف تفریحی را کنار گذاشت.

خلاصه، زندگی ما در حالی ادامه یافت که عشق واقعی بین ما شکل نگرفته بود. با وجود این، خیلی سرد و بی روح در کنار هم زندگی می کردیم. پدر و مادرم در یکی از روستاهای ییلاقی و تفریحی اطراف مشهد سکونت داشتند و مادرم با خیاطی به هزینه های زندگی کمک می کرد. او خیاطی ماهر بود و لباس های محلی می دوخت. من هم خیلی از اوقات را کنار مادرم سپری می کردم تا این که سه سال قبل یک روز مرد جوانی از اهالی همان روستا سوار بر موتورسیکلت آپاچی، پارچه ای را برای مادرم آورد تا برای آن ها لباس محلی بدوزد. آن روز من داخل حیاط نشسته بودم که متوجه نگاه های معنی دار «احسان» شدم. او پارچه ها را به مادرم داد اما چشم از من بر نمی داشت. من هم ناخودآگاه شیفته نگاه هایش شدم، با آن که می دانستم او نیز متاهل است و سه فرزند دارد ولی نمی توانستم او را از افکارم بیرون کنم. تا این که هنگام جست و جو و پرسه زنی در شبکه های اجتماعی، ناگهان به صفحه اینستاگرامی «احسان» برخورد کردم و بدین ترتیب یکدیگر را دنبال کردیم. از آن روز به بعد، به پیج اختصاصی هم می رفتیم و این رابطه را به واتس اپ و دیگر شبکه های اجتماعی کشاندیم. خیلی زود روابط تلفنی ما آغاز شد و هرقدر این رابطه پنهانی بیشتر می شد، من از همسرم بیشتر فاصله می گرفتم. این در حالی بود که متوجه شده بودم همسرم نیز با یکی از بستگانم ارتباط دارد و مدام در گوشی تلفن همراهش سیر می کند. همین موضوع مرا بیشتر دلسرد می کرد و به طرف احسان کشیده می شدم. از سوی دیگر نیز همسرم فقط گوش به فرمان مادرش بود و از من فاصله می گرفت. اختلافات ما به سوءظن و تعقیب و مراقبت یکدیگر کشید تا جایی که همسرم همواره می گفت من خانه را بدون اجازه او ترک کرده ام!

بالاخره برای ادامه زندگی، از سه سال قبل به مشهد آمدیم و در منطقه عبدالمطلب ساکن شدیم. همسرم مدتی به شغل میوه فروشی مشغول بود، بعد از آن به منطقه بولوار شاهنامه رفتیم و در آن جا خانه ای اجاره کردیم. این در حالی بود که ارتباط عاشقانه من و احسان هر روز بیشتر می شد و از سوی دیگر همسرم مدام مرا به باد کتک می گرفت.

در این شرایط قصد طلاق داشتم ولی سعید حاضر نبود مرا طلاق بدهد. به همین دلیل با پیشنهاد احسان تصمیم به قتل او گرفتم تا این که نیمه های شب احسان و  یکی از بستگانش وارد خانه ام شدند و همسرم را با ضربات آجر و چاقو در حالی به قتل رساندند که دختر چهار ساله ام از خواب بیدار شده بود و ...

شایان ذکر است، تحقیقات در این باره توسط سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20424 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۴ تير

 

دختر دوست ندارم!

چند سال است که با تهمت های ناروا و سوءاستفاده های همسرم زندگی می کنم. او که روزی چند بار کتکم می زند حالا مدعی است نمی تواند با من زندگی کند و در واقع از سه ماه قبل طلاق عاطفی گرفته ایم و هیچ رابطه ای با هم نداریم تا جایی که...

زن 38 ساله که برای رهایی از زندگی بی سر و سامانش راهی کلانتری شده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد گفت: وقتی تحصیلاتم در مقطع راهنمایی به پایان رسید دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که علاقه ای به درس نداشتم. بعد از آن در کنار مادرم به امور خانه داری پرداختم تا این که 15 سال قبل یکی از بستگان دور پدرم به خواستگاری ام آمد. آن زمان شرایط ازدواج برایم مهیا بود و من هم با توصیه خانواده ام با «شهروز» ازدواج کردم. از همان روزهای آغازین زندگی مشترک به پرستاری از مادرشوهر بیمارم پرداختم تا احساس تنهایی نکند حتی زمانی که پسرم را باردار بودم نیز به مراقبت از مادرشوهرم ادامه دادم اما بعد از فوت مادرشوهرم زندگی من نیز تغییر کرد چرا که شوهرم  نسبت  به من بی تفاوت شده بود و هیچ احساس مسئولیتی نمی کرد .من هم به دلیل مشکلات مالی مجبور شدم در بیرون از منزل کار کنم.

برای آن که درآمدی داشته باشم از هیچ فعالیتی کوتاهی نمی کردم. ابتدا به پرستاری از دو کودکی پرداختم که مادرشان را از دست داده بودند و بعد از آن هم به عنوان خدمتکار در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. شهروز با کار کردن من در بیرون از منزل مشکلی نداشت اما همواره با خانواده ام درگیر می شد و به من ناسزا می گفت .کار به جایی رسید که دیگر نه تنها مدام کتکم می زد بلکه تهمت های زشت و ناروایی را به من نسبت می داد که از شنیدن آن زجرکش می شدم. وقتی دخترم به دنیا آمد همسرم با این بهانه که «دختر دوست ندارد!» مرا به باد کتک می گرفت که چرا جنینم را سقط نکردم. من هم همواره برای حفظ زندگی ام همه این رفتارهای زشت را تحمل می کردم تا جایی که روزی چند بار کتک می خوردم. هر بار مرا از خانه بیرون می کرد ومن  بعد از چند روز دوباره به خاطر فرزندانم به خانه ام بازمی گشتم و به خانواده ام چیزی نمی گفتم. اکنون نیز با سوءظن و تهمت هایش مدعی ارتباط من با افراد غریبه است به همین دلیل از سه ماه قبل دیگر هیچ ارتباط عاطفی با هم نداریم و او هر روز با گذاشتن 10 هزار تومان هزینه زندگی روی اپن آشپزخانه بیرون می رود و...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) رسیدگی به این پرونده توسط کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20425 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۵ تير

 

بازگشت به آغوش نامادری

حرف هایش بسیار زیبا و رویایی بود. همیشه می گفت من مخاطب خاص شعرهای عاشقانه اش هستم .گاهی من را مهر و ماه می خواند و گاهی دختر ماه پیشونی قصه های کودکی اش... با او به خانه آرزوهایم کوچ می کردم و خوشبخت ترین دختر روی زمین بودم تصور می کردم نیمه گمشده ام را پیدا کردم کسی که با او می توانم تمام تلخکامی های گذشته را پشت سر بگذارم... اما اکنون از خانه آرزوهایم جز ویرانه ای باقی نمانده است... دختر جوان ۲۱ساله که به همراه نامادری اش برای  شکایت از مزاحمت ها و تهدیدهای پسری ۲۴ ساله به کلانتری مراجعه کرده بود درباره ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:" کودکی سه ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و مسئولیت نگهداری من به پدرم سپرده شد مادرم نیز به دنبال سرنوشت خودش رفت و فراموش کرد که دختری دارد!! پدرم نیز ازدواج کرد تا به زندگی اش سرو سامان بدهد نامادری ام زن خوشرو و مهربانی بود و مثل فرزند خودش از من مراقبت می کرد بعد از مدتی من هم صاحب خواهر و برادر دیگری شدم وقتی بزرگ تر شدم هنگامی که درباره مادرم از پدرم سوال می کردم پدرم تنها به یک جمله بسنده می کرد:"مادرت زن خوبی نبود!!!" وقتی به سن نوجوانی رسیدم متوجه شدم که حرف های بدی پشت سر مادرم است مادرم را خیلی کم ملاقات می کردم شاید هر چند ماه یک بار در حد چند ساعت کوتاه اما در این ساعات کوتاه او را زنی مهربان و خوش اخلاق شناختم اما او از لحاظ ظاهری حجاب و وضعیت مناسبی نداشت خلاصه بعد از پایان دوره متوسطه و کسب مدرک دیپلم از آن جایی که علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم ترک تحصیل کردم مدتی بعد در کلاس ورزشی ثبت نام کردم و در مسیر رفت و آمد به کلاس با مهران آشنا شدم این آشنایی خیابانی به ارتباط تلفنی کشیده شد تا این که مادرم متوجه ماجرا شد و از من خواست که به این ارتباط پایان دهم اما من مخالفت کردم مادرم گفت اگر مهران قصد ازدواج دارد به خواستگاری ات بیاید وقتی موضوع را با مهران در میان گذاشتم به من گفت فعلا شرایط ازدواج  راندارد و باید کار مناسبی پیدا کند نامادری ام وقتی پاسخ مهران را شنید با او تماس گرفت و به او گفت اگر قصد ازدواج با دخترم را داری با خانواده ات به خواستگاری بیا در غیر این صورت حق ارتباط با دخترم را نداری!!! مهران این برخورد نامادری ام را بهانه کرد و ارتباطش را با من قطع کرد من که از لحاظ عاطفی به مهران وابسته شده بودم از این اتفاق ناراحت شدم و از نامادری ام کینه به دل گرفتم و حرف های بدی به او زدم به او گفتم که او تنها همسر پدرم است وحسودی می کند و می خواهد جلوی خوشبختی من را بگیرد و هیچ گاه نمی‌تواند جای مادرم را برایم پرکند و... او با این که از این حرف ناراحت شد اما باز هم به من مهربانی می کرد اما من در منزل با او بدرفتاری می کردم تا این که تصمیم گرفتم مدتی با مادرم زندگی کنم احساس می کردم در کنار او آزادی بیشتری دارم پدر و نامادری‌ام وقتی از تصمیم من مطلع شدند به شدت مخالفت کردند حتی نامادری ام وقتی فهمید که من در تصمیمم مصمم هستم با گریه التماس کرد که آن ها را ترک نکنم اما من قبول نکردم. مادرم در منزلی به صورت مجردی زندگی می کرد وقتی مدتی در منزل مادرم ساکن شدم متوجه شدم که مردان غریبه در خانه او رفت و آمد دارند از طرفی مادرم خیلی وقت ها شب ها به خانه نمی آمد و من در خانه تنها می ماندم ،کم کم‌ متوجه شدم که چرا همه می گفتند که مادرم زن خوبی نیست...بیشتر اوقات که در خانه تنها بودم خودم را در فضای مجازی سرگرم می کردم تا این که در فضای اینستاگرام با پسری به اسم مهرداد آشنا شدم من خیلی تنها بودم و کم کم به او وابسته شدم او به من ابراز محبت می کرد و زیباترین جملات را بر زبان می راند تا این که ارتباطی عاشقانه و صمیمانه بین ما شکل گرفت و من عکس های شخصی ام را برای او ارسال کردم بعد از مدتی رفتار مهرداد تغییر کرد او من را تهدید می کرد که اگر با او رابطه خصوصی نداشته باشم آن عکس ها را در فضای مجازی منتشر می کند خیلی ترسیده بودم نمی دانستم چه کنم از طرفی از این که به منزل مادرم آمده بودم پشیمان بودم دلم برای نامادری ام خیلی تنگ شده بود بنابراین دوباره به منزل پدرم بازگشتم و از نامادری و پدرم عذر خواهی کردم و مشکلی را که جرئت نداشتم با مادرم مطرح کنم با نامادری ام مطرح کردم وقتی مشکلم را با نامادری ام در میان گذاشتم او از من خواست که به کلانتری بیاییم تا از مهرداد شکایت کنیم و برای حل مشکل پیش آمده راهنمایی بگیریم .شایان ذکر است به دستور سرگرد امارلو(رئیس کلانتری شفا )اقدامات قانونی برای دستگیری جوان مزاحم آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20426 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۶ تير

 

قصاص برای سلطان گوشواره دزد

این زن در شهرهای مختلف کشور کودکان را برای سرقت گوشواره هایشان می ربود

سجادپور- زن معروف به «سلطان» که به اتهام 12 فقره کودک ربایی، سرقت های به عنف گوشواره، پاره کردن لاله گوش دختران و قتل یک کودک خردسال در سرویس بهداشتی، دستگیر شده است در حالی با رای دادگاه به قصاص نفس محکوم شد که به دلیل شیوع کرونا در کشور، رسیدگی به بخش زیادی از اتهامات وی با تاخیر صورت می گیرد.

به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای کودک ربایی های یک زن جوان در شهرهای مختلف خراسان رضوی زمانی رنگ وحشت به خود گرفت و موجی از ترس و نگرانی را در میان خانواده ها به راه انداخت که سوم شهریور سال 96 قتل دختر بچه فریمانی پس از سرقت النگوهایش دهان به دهان پیچید.این دختر کوچولو که «فاطمه-ح» نام داشت عصر هنگام از منزل خارج شد و دیگر هیچ کس او را ندید. خانواده کودک با نگرانی به جست وجوی فاطمه پرداختند و به همه جا سر زدند اما باز هم اثری از دختر خردسال نیافتند تا این که حدود ساعت 20 شب ناگهان با پیکر بی جان این دختر در سرویس بهداشتی منزل پدربزرگش روبه رو شدند و هراسان او را به بیمارستان انتقال دادند ولی کودک علایم حیاتی نداشت و ساعتی قبل جان خود را از دست داده بود. معاینات پزشکی با توجه به آثار کبودی روی گونه های فاطمه کوچولو، نشان داد که او بر اثر انسداد راه تنفسی (خفگی) جان داده است. با ورود پلیس فریمان به ماجرای قتل این دختر مشخص شد که عامل جنایت با انگیزه سرقت النگوهای کودک، دست به این جنایت وحشتناک زده است! گزارش خراسان حاکی است، در حالی که تحقیقات کارآگاهان برای شناسایی  قاتل ادامه داشت، دو روز بعد از این ماجرا، ماموران انتظامی تربت جام زن مطلقه معروف به «سلطان» را به اتهام سرقت طلاهای کودکان خردسال دستگیر کردند. بررسی های پلیس بیانگر آن بود که زن 36 ساله افغانستانی در حالی خود را با اسامی مختلفی به نام رحیمه، نجیبه و «سلطان افغانی» معرفی می کند که از دوازدهم مرداد سال 96 به اتهام کودک ربایی و گوشواره دزدی تحت تعقیب کارآگاهان تربت جام قرار داشت. تحقیقات نشان می داد: این زن مطلقه کودکان زیادی را به منظور سرقت طلاهایشان در شهرهای مختلف ربوده و در بسیاری از موارد نیز لاله گوش دختران خردسال را پاره کرده است. بنابراین گزارش، ماجرای سرقت های به عنف این زن بی رحم درحالی به شهرهای دیگر خراسان رضوی مانند باخرز، مشهد، تایباد، خواف، تربت حیدریه، شاندیز و ... کشیده شد که او به قتل دختر فریمانی نیز اعتراف کرد.

بررسی های پلیس نشان داد: «فاطمه» (دختر کوچولوی فریمانی) در برابر پنجه های خون آلود «سلطان گوشواره دزد» مقاومت کرده است و او نیز با دستان ترسناک خود، جان این دختر بی گناه را در سرویس بهداشتی گرفته است. با افشای راز قتل دختر بچه فریمانی و انجام یک سری تحقیقات گسترده، پرونده این زن به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و با توجه به حساسیت موضوع در شعبه سوم دادگاه کیفری یک به ریاست قاضی اسماعیل شاکر، مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت.

این متهم که اواخر سال گذشته پای میز محاکمه ایستاد ابتدا سعی کرد جنایت هولناک خود را انکار کند اما تجربه سال ها رسیدگی به پرونده های جنایی رئیس دادگاه، موجب شد تا متهم به گونه ای در تنگنای سوالات فنی و تخصصی قرار گیرد که دیگر هیچ چاره ای جز بیان حقیقت نداشت. گزارش خراسان حاکی است، در نهایت متهم این پرونده جنایی علاوه بر اعتراف به قتل، راز 12 فقره کودک ربایی و سرقت طلاجات را در شهرهای مختلف فاش کرد و بدین ترتیب قضات شعبه سوم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه، اتهام او را محرز دانستند و درباره قتل کودک فریمانی رای به قصاص نفس دادند اما به دلیل شیوع کرونا، شاکیان اتهامات کودک ربایی و سرقت های به عنف نتوانستند در دادگاه حضور یابند و به همین دلیل، رسیدگی به بخش زیادی از اتهامات «سلطان گوشواره دزد» به تاخیر افتاد. این در حالی است که رای صادره درباره قصاص نفس متهم نیز قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است و پرونده مذکور با اعتراض متهم و وکیل مدافع او، در دیوان عالی کشور مورد بررسی قضایی قرار می گیرد. خراسان : شماره : 20426 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۶ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹ | 10:48 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |