درامتداد تاریکی-از هول حلیم در دیگ افتاد!

وقتی با اصرار خانواده ام ازدواج کردم، دیگر آرام و قرار روحی نداشتم چرا که دستم خالی بود و باید هزینه مراسم عروسی و لوازم ضروری زندگی را تامین می کردم. به همین دلیل برای گرفتن یک وام، درخواستی را در سایت دیوار مطرح کردم اما زمانی فهمیدم در دام شیادان و کلاهبرداران گرفتار شده ام که ده ها نفر از من شکایت کرده بودند و ...

این ها بخشی از اظهارات جوان 22ساله ای است که به قول خودش از هول حلیم در دیگ افتاده بود. این جوان با بیان این که زندگی ام در آستانه نابودی قرار دارد، به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پدرم دارای تحصیلات ابتدایی و کارگر ساختمانی است و اوضاع مالی خوبی ندارد به همین دلیل من که فرزند ارشد خانواده هستم در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم تا کمک خرج خانواده باشم. از همان دوران نوجوانی به شاگردی، پادویی و کارگری پرداختم تا حداقل سربار خانواده نباشم.

خلاصه، با اندک پس اندازی که داشتم، عازم خدمت سربازی شدم و پس از پایان خدمت دوباره به کارگری روی آوردم تازندگی مستقلی داشته باشم. در همین روزها، شبی در یک مهمانی خانوادگی برق چشمان «ترانه» وجودم را لرزاند. او خواهرشوهر عمه ام بود و من احساس کردم او هم به من علاقه دارد ولی آن ها از افراد متوسط جامعه بودند و اوضاع مالی نسبتا خوبی داشتند. از سوی دیگر «ترانه» خودش را برای آزمون سراسری آماده می کرد و من جرئت خواستگاری از او را نداشتم چرا که هنوز خواهر بزرگ تر او هم ازدواج نکرده بود. با وجود این، وقتی موضوع را با خانواده ام مطرح کردم، آن ها ترانه را برای ازدواج با من مناسب دانستند و معتقد بودند ما در کنار یکدیگر خوشبخت خواهیم شد. با آن که خانواده ترانه کاملا مخالف این ازدواج بودند و مرا پسری ساده لوح تصور می کردند ولی در برابر اصرار خانواده ام دوام نیاوردند و به خاطر ترانه به این ازدواج رضایت دادند. در این شرایط تصمیم گرفتم خودم را به آن ها ثابت کنم و زندگی خوبی را برای ترانه فراهم آورم. می خواستم به خانواده همسرم بفهمانم که نه تنها ساده لوح و مظلوم نیستم بلکه تیزهوش و بلند پرواز هستم. از سوی دیگر، به دنبال مبلغ زیادی وام بودم تا مقدمات جشن عروسی باشکوهی را فراهم کنم. حدود 10ماه ازنامزدی من و ترانه می گذشت که یک آگهی مبنی بر تقاضای وام یا کمک مالی برای ازدواج در سایت دیوار گذاشتم. طولی نکشید که فردی با من تماس گرفت و خود را از خیران یک موسسه خیریه معتبر در تهران معرفی کرد. او ابتدا با تبریک ازدواج، اطلاعاتی را درباره شرایط اجتماعی و اوضاع خانوادگی ام پرسید. آن مرد چنان با طمانینه و باوقار سخن می گفت که من سعی می کردم خیلی مودبانه با او صحبت کنم. در نهایت، وقتی شور و شوق مرا دید، عنوان کرد اگر مدارکم کامل باشد 50میلیون تومان به من وام می دهند که 10میلیون تومان آن هدیه عروسی و بلاعوض است و بقیه آن را باید 10ساله و با سود 4درصد بپردازم.

از خوشحالی جیغ می کشیدم و در پوست خودم نمی گنجیدم. ظرف یک ساعت همه مدارکی را که خواسته بود به اضافه شماره حساب بانکی و رمز دوم آن را برایش آماده کردم. آن مرد که به خاطر این سرعت عمل تحسینم می کرد، آن قدر از فعالیت های خیریه ای و کمک به زوج های جوان سخن گفت که مشخص بود مبلغ 50میلیون تومان برای موسسه خیریه آن ها پول خرد به حساب می آید. او از من خواست برای آن که هزینه پست ندهم مدارک وام بدون ضامن و کپی اسناد ازدواج و شماره حسابم را به راننده یک اتوبوس تحویل بدهم تا او در تهران آن ها را دریافت کند. من هم به پایانه مسافربری مشهد رفتم و مدارک را به راننده ای سپردم که آن فرد خیر مدعی بود از بستگانش است.

در حالی که هر روز نقشه های متفاوتی برای خرید لوازم یا رهن منزل می کشیدم، منتظر بودم تا شش ماه زمان سپری شود و نوبت وام من برسد. بعد از این مدت بارها با همان شماره تلفن تماس گرفتم و پیام گذاشتم ولی کسی پاسخ گو نبود تا این که فرد دیگری تلفن را پاسخ داد و گفت آن مرد خیر به دلیل یک بیماری سخت در بیمارستان بستری است و به محض ترخیص از بیمارستان مبلغ وام شما را واریز می کند. من هم که به دلیل شرایط عالی آن وام حاضر بودم یک سال هم صبر کنم، همچنان منتظر ماندم. سه ماه بعد اخطاریه ای از دادگاه به دستم رسید. متعجب و نگران روانه دادگاه شدم و تازه فهمیدم که با مدارک و حساب بانکی من کلاهبرداری های گسترده ای در فضای مجازی انجام شده است. من و همسرم از متهمان پرونده هستیم، اگرچه دادگاه مرا با ده ها شاکی با سپردن وثیقه آزاد کرد اما پدر ترانه با بیان این که من خیلی ساده لوح هستم، می خواهد طلاق دخترش را بگیرد و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20431 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱ مرداد

 

رقص مرگبار دشنه های جاهلی!

سجادپور- جوان 25 ساله ای که با رقص دشنه های جاهلی! در یک نزاع مرگبار دستش به خون آلوده شد زوایای پنهان این جنایت هولناک را فاش کرد.

به گزارش خراسان، ماجرای این قتل وحشتناک در خیابان مهر منطقه مهرآباد مشهد در حالی رخ داد که سه جوان درون یک دستگاه پراید نشسته بودند. در همین حین جوانی از آنان تلفنی با یکی دیگر از هم محله ای هایش قرار دعوا گذاشت اما دو نفر دیگر تلاش کردند تا آن دو جوان هم محله ای را با هم آشتی بدهند به همین دلیل آن ها طرف مقابل را نیز سوار پراید کردند و به گفت وگویی مشغول شدند تا کینه ها و اختلافات را کنار بگذارند!

در همین هنگام ناگهان خودروی دیگری که «م-ق» رانندگی آن را به عهده داشت از کنار پراید نشینان عبور کرد. آن ها نیز در محله مهرآباد درحال دور زدن بودند که دو تن از بچه محله هایشان را هم سوار کردند و بدین ترتیب تعداد سرنشینان این پراید نیز به پنج نفر رسید. گزارش خراسان براساس اعترافات و اظهارات متهمان حاکی است، به محض این که پرایدسواران به نزدیکی پرایدنشینان رسیدند ناگهان یکی از آن ها که در صندلی عقب نشسته بود، فریاد زد نگه دار! آن ها از دوستانمان هستند! توقف کن تا کلاهم را از آن ها بگیرم! با این جمله «م-ق» خودرو را کنار پراید آن ها متوقف کرد و آن جوان پیاده به سمت پرایدنشینان رفت. در این هنگام بود که «جابر» (سرنشین جلو) با جوان دیگری که رضا نام داشت و از داخل خودرو به او می نگریست، چشم در چشم شد! همین نگاه مرموز ناگهان به مشاجره و درگیری لفظی انجامید اما «جابر» دیگر مهلت نداد و از خودرو پیاده شد. طرف های مقابل نیز که بوی دعوا را استشمام می کردند از خودروها پیاده شدند و بدین ترتیب نزاع وحشتناکی آغاز شد که در این میان جابر، رضا و محمد با ضربات چاقو مجروح شدند و به مراکز درمانی انتقال یافتند ولی متاسفانه «جابر» جوان 19 ساله بر اثر شدت عوارض ناشی از اصابت دشنه جاهلی! جان خود را از دست داد و رضا نیز پس از آن که زخم هایش را در بیمارستان مداوا کرد از محل گریخت.

به گزارش خراسان، به دنبال این نزاع مرگبار که با رقص دشنه های جاهلی بین مهر ۱۱-13 رخ داده بود، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در کنار قاضی ویژه قتل عمد وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. به دستور قاضی علی اکبر احمدی نژاد، حلقه های محاصره با توجه به ردیابی های اطلاعاتی هر لحظه برای دستگیری متهم فراری تنگ تر می شد تا این که او صبح روز بعد با همکاری خانواده اش خود را تسلیم قانون کرد و سپس به پلیس آگاهی منتقل شد.

این جوان 25 ساله که هنوز در شوک بود و از وقوع چنین جنایت وحشتناکی ابراز ندامت می کرد در بازجویی های تخصصی که در حضور بازپرس شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد صورت گرفت به سرگرد حمیدفر (افسر پرونده) گفت: خودم هم نمی دانم چرا به خاطر یک «نگاه» چنین با زندگی ام بازی کردم.

آن لحظه وقتی با «جابر» (مقتول) چشم در چشم شدیم و کار به مشاجره کشید او ناگهان با چاقو به طرف من حمله کرد و ضربه ای  روی دست راستم زد که به خاطر پایین بودن شیشه   روی در قرار داشت. من هم پیاده شدم و این گونه درگیری به وجود آمد. در یک لحظه چشمم به چاقوی خون آلود روی زمین افتاد. آن را برداشتم و ضربه ای به قفسه سینه جابر زدم! وقتی «محمد» (راننده خودرو) جلو آمد ضربه ای هم به او زدم اما قبل از آن «جابر» تیغه چاقو را   در شکم من فرو کرده بود! هر سه نفر مجروح شدیم! آن ها سه نفری به من حمله کردند و من تنها بودم و بعد از آن هم پیاده از محل گریختم! گزارش خراسان حاکی است، این در حالی است که طرف های مقابل بخشی از اظهارات متهم به قتل را دروغ دانستند و گفتند او چاقویی را از روی داشبورد خودرو برداشت و با آن به سمت جابر حمله کرد و سپس روی ترک موتورسیکلتی نشست که از دوستانش بود و در آن محل تردد می کرد. به گزارش خراسان، تحقیقات بیشتر در این باره با صدور دستوری از سوی قاضی احمدی نژاد زیر نظر سرهنگ بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) برای کشف دیگر زوایای این پرونده جنایی همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20431 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱ مرداد

 

 

دزد خیانتکار!

اگر زمانی که به ناچار از همسر اولم طلاق گرفتم فرزندم را از من جدا نمی کردند و من هم به دنبال موادمخدر نمی رفتم امروز مهر دزد خیانتکار بر پیشانی ام نمی خورد و... زن 29 ساله ای که به اتهام سرقت آهن آلات از ساختمان های در حال احداث با هوشیاری نیروهای تجسس کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است درباره سرگذشت تاسف بارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 15 سال بیشتر نداشتم که پای سفره عقد نشستم و با «غفور» ازدواج کردم چرا که به درس و مدرسه علاقه‌ای نداشتم. بعد از پایان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و در روستای محل زندگی مان واقع در اطراف شهرستان سرخس به خانه داری پرداختم. یک سال بعد جشن عروسی ام برگزار شد و من به همراه شوهرم زندگی جدیدی را شروع کردم ولی زمانی فهمیدم که همسرم قاچاقچی موادمخدر است که پسرم را باردار بودم با وجود این اختلافات من و همسرم زمانی شدت گرفت که نتوانستم دخالت‌های بیش از اندازه مادرشوهرم را در زندگی ام تحمل کنم. بالاخره چند سال بعد همسرم به اتهام حمل مقادیر زیادی موادمخدر توسط نیروهای انتظامی دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. من که دیگر امیدی به ادامه این زندگی نداشتم از غفور طلاق گرفتم اما خانواده شوهرم مرا از خانه بیرون کردند و حضانت پسرم را نیز عهده دار شدند. با آن که از غفور طلاق گرفته بودم اما دوری از فرزندم برایم بسیار سخت بود در این شرایط به مشهد مهاجرت کردم و به پیشنهاد یکی از دوستانم و برای فراموش کردن غم و غصه هایم به مصرف موادمخدر روی آوردم. اما خیلی زود به سوی استعمال مواد مخدرصنعتی کشیده شدم. در همین روزها بود که با یکی از همشهری هایم ازدواج کردم اما پولی که او برای هزینه های زندگی به من می پرداخت کفاف استعمال پنهانی موادمخدرم را نمی داد. به همین دلیل در وضعیت بدی قرار گرفته بودم. همسرم نگهبان یک پروژه ساختمانی در حال احداث بود و من نمی توانستم با درآمد اندک او تقاضای پول بیشتری داشته باشم. خلاصه در این میان با جوان 33 ساله ای آشنا شدم که با همسرش مشکل داشت. خیلی زود روابط من و جوان همسایه صمیمانه تر شد و برای تامین هزینه های اعتیاد تصمیم به سرقت گرفتیم ولی ناگهان ماموران انتظامی بر سرمان آوار شدند و ما را دستگیر کردند. حالا نمی دانم چه پاسخی به همسرم بدهم که با دروغگویی به او خیانت کردم و... شایان ذکر است به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی به این پرونده در دایره تجسس ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20427 - ۱۳۹۹ شنبه ۲۸ تير

 

دسیسه شیطانی برای اعدام شوهر!

وقتی قطعات پازل آن جنایت هولناک کنار هم قرار گرفت، تازه مشخص شد که زن جوان چگونه با یک نقشه شوم و پیچیده ماجرای قتلی را طراحی کرده است که ...

زمستان سال 89، زمانی که در سمت ریاست آگاهی چناران مشغول انجام وظیفه بودم با دریافت خبر کشف جسد سوخته یک مرد در اطراف پروژه های مسکن مهر شهر جدید گلبهار، به همراه چند تن از همکارانم عازم محل شدیم. جسد که داخل دو چادر شب و پتو قرار داشت، به طور کامل سوخته بود، به طوری که حتی امکان انگشت نگاری وجود نداشت. پس از جست و جو در اطراف جسد، یک دسته کلید، سیم کارت شکسته و تکه کاغذی سوخته  که شماره کدپستی داشت جمع آوری و ضمیمه پرونده شد. با همکاری صمیمانه اداره اطلاعات جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، ساعاتی بعد مشخصات مالک سیم کارت و کدپستی به دست آمد و مشخص شد که یک شماره تلفن ثابت در سیم کارت وجود دارد که با مشخصات مالک کدپستی و سیم کارت مطابقت می کند. تماس با آن شماره تلفن سرنخ مهم این پرونده جنایی شد. مردی که از آن سوی خط خود را از اهالی یکی از روستاهای نزدیک شیروان معرفی می کرد، در پاسخ گفت: پسرم از سه روز قبل و با خودروی پرایدش به سمت گلبهار حرکت کرد ولی دیگر از او خبری نداریم. به همین دلیل ماجرای گم شدنش را به پلیس شهرستان شیروان گزارش دادیم.  وقتی خانواده جوان پرایدسوار جسد سوخته را در پزشکی قانونی دیدند، او را نشناختند اما عموی جوان گمشده از چند دندان پروتز متحرک در دهان برادرزاده اش سخن گفت که گره گشای شناسایی هویت جسد شد. علاوه بر آن، کلید مشترک حیاط منزل که در صحنه جنایت پیدا شده بود با کلید دیگر اعضای خانواده مطابقت داشت و مشخص شد که جسد سوخته مربوط به جوان پرایدسوار است. در این هنگام یکی از بستگان مقتول مرا به آرامی کناری کشید و در حالی که شماره تلفنی را به دستم می داد، گفت: جوان پرایدسوار این شماره را به من داد و گفت ،اگر من بازنگشتم سراغ مرا از این شماره تلفن بگیرید. وقتی به آن شماره زنگ زدم مرد جوانی که خود را ساکن گلبهار معرفی می کرد بدون هیچ نگرانی گفت: قرار بود «صابر» نزد من بیاید اما نیامد!  خلاصه، با دستور قضایی آن جوان که خودش را به آگاهی شیروان معرفی کرده بود، به چناران احضار کردیم و مورد بازجویی های تخصصی قرار دادیم. مرد جوان که بدون هیچ استرسی سخن می گفت، دوستی خودش و جوان پرایدسوار را به چند ماه قبل ارتباط داد ولی ادعا کرد که از نیامدن دوستش به گلبهار نگران نشده است. این موضوع که او حتی تماسی هم برای جویا شدن از علت نیامدن دوستش با او نگرفته بود، ظن مرا برانگیخت. دقایقی بعد منزل او را با دستور قضایی در گلبهار مورد بازرسی قرار دادیم تا این که در جست و جوهای دقیق، عین چادر شب ها و پتویی که جسد درون آن قرار داشت از منزل وی کشف شد و مرد جوان به عنوان متهم در حالی مورد بازجویی قرار گرفت که خودروی پراید مقتول نیز در یکی از خیابان های چناران پیدا شد.  در همین حال، همسر «صمد» نیز برای انجام تحقیقات به پلیس آگاهی احضار شد. اما این زوج جوان مهارت رانندگی نداشتند و بدین ترتیب معمای دیگری مقابل پلیس گشوده شد. در همین حال مرد جوان در بازجویی ها اعتراف کرد، جوان پرایدسوار (صابر) به همسرش نظر سوء داشت، به همین دلیل او را با ترفندی خاص به منزلش کشیده و به قتل رسانده است.  با وجود این، هنوز قطعه پازل حمل جسد جوان پرایدسوار که اندامی درشت داشت و همچنین انتقال خودرو به چناران با داستان «صمد» مطابقت نداشت، به همین دلیل فرضیه ردپای نفر سوم در این جنایت مطرح شد . تحقیقات غیرمحسوس درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی همسر صمد آغاز و مشخص شد او دارای روابط غیراخلاقی با جوان دیگری به نام «کریم» است. همسر صمد وقتی دوباره به اتاق بازجویی هدایت شد و در برابر سوالات فنی قرار گرفت. ناگهان راز عجیب و یک نقشه شوم شیطانی را فاش کرد و گفت: ابتدا مدتی با جوان پرایدسوار رابطه داشتم اما بعد از آن به کریم دل باختم سپس با نقشه من، کریم با همسرم آشنا شد و به او گفت صابر به همسرت نظر سوء دارد، او هم صابر را با نقشه کریم به منزلمان کشید و او را دو نفری به قتل رساندند اما من به همسرم گفتم کریم برای دفاع از ناموس تو دست به این جنایت زده است و باید خودت این قتل را به گردن بگیری! فکر می کردم این گونه همسرم اعدام می شود و من هم به کریم می رسم اما ...

ماجرای واقعی براساس خاطرات سرهنگ کارآگاه  محمدرضا جعفری . خراسان : شماره : 20428 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۹ تير

 

پشت پرده یک تصادف!

کنار دریای شمال در حال تفریح و خوش گذرانی بودیم که صدای زنگ تلفن دلهره عجیبی را در وجودم به راه انداخت. با تردید شماره ناشناس را پاسخ دادم. خانم پرستار یکی از بیمارستان های اصفهان، مشخصات همسرم را از آن سوی خط می گفت که بر اثر تصادف حال وخیمی داشت و...

زن 38 ساله که به حال و روز خود می گریست و برای روزهای گذشته افسوس می خورد با بیان این که خیانت همسرم قلبم را شکسته است، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: بعد از آن که در یکی از رشته های علوم تجربی لیسانس گرفتم، به عنوان حق التدریس در آموزش و پرورش مشغول کار شدم و همزمان به تحصیلاتم ادامه دادم تا این که استخدام شدم. در همان روزها بود که «مسعود» به خواستگاری ام آمد. او هم کارمند رسمی یکی از ادارات دولتی بود و به نوعی همکارم محسوب می شد. بعد از برگزاری چندین جلسه خواستگاری که به شیوه سنتی و با رعایت آداب و رسوم محلی صورت گرفت من و مسعود به توافق رسیدیم و با یکدیگر ازدواج کردیم. همه اعضای خانواده من در مشاغل فرهنگی و آموزشی فعالیت دارند و در واقع خانواده ای فرهنگی با درآمد متوسط جامعه هستیم با این حال همواره مادرم تاکید می کرد که هیچ گاه در زندگی مشترک نباید مال من یا مال تو! وجود داشته باشد. درآمدهای زن و شوهر هیچ تفاوتی با هم ندارند و هر دو برای آسایش و آرامش فرزندان شان تلاش می کنند بنابراین اگر روزی پول من یا پول تو! به میان آمد  اختلافات زندگی و بی اعتمادی به همدیگر  آغاز می شود به همین دلیل، نصیحت های دلسوزانه مادرم را همواره آویزه گوشم قرار دادم و از روزی که خطبه عقد بین من و مسعود جاری شد، کارت بانکی واریز حقوقم را در اختیارش قرار دادم تا او هزینه های زندگی را مدیریت کند. اما همسرم از خانواده ای مردسالار بود و دوست داشت همه امور زندگی را به تنهایی در دست داشته باشد. مسعود مرا وادار کرد برای زندگی در رفاه بیشتر دو شیفت کار کنم. من هم با آن که باردار بودم به دلیل  اصرارهایش  پذیرفتم چرا که او مردی پول دوست بود و به درآمد بیشتر اهمیت می داد ولی آرام آرام و همزمان با به دنیا آمدن فرزند دومم، دیگر رفتارهایش به کلی تغییر کرد. بعضی شب ها به منزل نمی آمد و اعتراض های مرا با کتک پاسخ می داد. دیگر در چشمان مسعود عشق و مهربانی را نمی دیدم، برای هر موضوع کم اهمیتی دعوا راه می انداخت و لوازم منزل را خراب می کرد. گویی هیچ مسئولیتی در قبال خانواده اش ندارد و توجهی به من و فرزندانم نداشت. با این حال من این اختلافات را برای حفظ آبروی خانواده ام پنهان می کردم تا کسی از درگیری های من و همسرم مطلع نشود ولی مسعود به این رفتارهایش ادامه می داد تا جایی که حتی در سفرها نیز همراه ما نمی آمد و من باید به همراه خانواده و فرزندانم به سفر می رفتم. خلاصه مدتی قبل تصمیم گرفتیم برای سفر چند روزه به شمال کشور برویم. مسعود طبق معمول ما را همراهی نکرد و به ناچار من و فرزندانم به همراه پدر و مادرم عازم دریای خزر شدیم. در حالی که مشغول تفریح و لذت بردن از طبیعت بودیم ناگهان پرستار یکی از بیمارستان های اصفهان خبر تصادف همسرم را داد. نفهمیدم چگونه به بیمارستان رسیدم اما آن جا مشخص شد همسرم با زنی که سرنشین خودرواش بوده در مسیر سفر به اصفهان تصادف کرده و قطع نخاع شده است. تازه فهمیدم زن آسیب دیده همراه شوهرم، همسر صیغه ای اش است که از دو سال قبل به عقد موقت او درآمده. با آن که قلبم شکست اما در کنار همسرم ماندم تا بهبود یابد. اما آن زن صیغه ای از مسعود شکایت کرد و همه سرمایه و مال و اموالی را که در این سال ها اندوخته بودیم از او گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. اما ای کاش...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20430 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۱ تير

 

آدم ربایی مسلحانه بیت کوینی!

متهم: قرار بود طراح نقشه، دیه چاقوکشی 2 سال قبلم را بپردازد!

سجادپور- تبهکاران مسلحی که جوانی را برای دستبرد به حساب بیت کوینی اش ربودند در حالی با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که ادعا داشتند نقشه پیچیده ای را برای ارتکاب جرم طراحی کرده بودند.

به گزارش اختصاصی خراسان، اوایل شب بیست و سوم اردیبهشت گذشته بود که افرادی به آرامی وارد خانه ای ویلایی در بولوار شهید فکوری مشهد می شدند. قرار بود جلسه یکی از شرکت های هرمی در آن خانه برگزار شود و به همین دلیل اعضای شرکت برای آن که جلب توجه نکنند به تنهایی و با رعایت احتیاط پا به آن خانه ویلایی می گذاشتند. در همین حال یک دستگاه پژو 405 مشکی رنگ که سه سرنشین داشت کمی دورتر از این خانه ویلایی در حالی متوقف شد که سرنشینان آن چشم به خانه ویلایی دوختند و به کمین نشستند، هیچ کس نمی‌دانست که یکی از اعضای جلسه شرکت هرمی نقشه وحشتناکی را به اجرا گذاشته است. او از درون جلسه پیامکی را برای کمال (سردسته تبهکاران) ارسال کرد و به او اطلاع داد که تا چند دقیقه دیگر جلسه پایان می یابد! سرنشینان پژو 405 با دیدن این پیام، ماسک های بهداشتی را به صورت زدند و سلاح هایشان را آماده کردند. ناگهان اعضای شرکت هرمی یکی یکی از خانه ویلایی بیرون آمدند و هر کدام به سویی رفتند در این میان اما چشم های تبهکاران به «محمد» جوان 32 ساله ای دوخته شد که به همراه یکی از دوستانش به نام «الف» از خانه ویلایی بیرون آمد و به طرف خودروی بنز رفت! در آن هوای بارانی به محض این که «محمد» با ریموت قفل مرکزی را باز کرد، سرنشینان پژو او را محاصره کردند و ناگهان تیغه قمه و چاقو در هوا درخشید. پژوسواران به سوی «محمد» حمله ور شدند تا او را به درون پژوی مشکی بکشانند. «الف» (دوست محمد) که هنوز نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده، هراسان به طرف پرایدش دوید و با برداشتن قفل فرمان به سوی نقابداران مسلح یورش برد که ناگهان در تاریکی شب لوله اسلحه را دید که به سمت او نشانه رفته بود! مردی که سلاح در دست داشت فریاد زد:«تکان نخور! با تو کاری نداریم!» گزارش خراسان حاکی است، «الف» که با دیدن سلاح در تاریکی شب وحشت زده میخکوب شده بود، با فرار تبهکاران نقابدار، گوشی تلفن را برداشت و با پلیس تماس گرفت. دقایقی بعد با حضور نیروهای انتظامی در محل وقوع آدم ربایی، تحقیقات آغاز و پرونده قضایی در حالی تشکیل شد که «الف» نتوانست مشخصاتی از تبهکاران مسلح به پلیس ارائه کند.

با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، این پرونده با صدور فرمانی از سوی سردار محمدکاظم تقوی (رئیس پلیس خراسان رضوی) به پلیس آگاهی ارسال شد تا به طور ویژه و تخصصی مورد رسیدگی قرار گیرد. این گونه بود که جلسه تجزیه و تحلیل علمی این ماجرا ، شبانه در دفتر سرهنگ شفیع‌زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) و با حضور سرهنگ کارآگاه غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) تشکیل شد و همه زوایای این ماجرا مورد بررسی‌های کارشناسی قرار گرفت. در نهایت گروه ورزیده ای از کارآگاهان دایره مبارزه با آدم ربایی و سرقت های مسلحانه مامور رسیدگی به این پرونده شدند و در چند شاخه اطلاعاتی و عملیاتی به تحقیق پرداختند. دستور سردار واضح بود «تا نجات جان گروگان، عملیات های پلیسی به صورت شبانه روزی ادامه یابد» به همین دلیل کارآگاهان با عزیمت به محل وقوع آدم ربایی به رصدهای اطلاعاتی ادامه دادند تا این که حدود ساعت 2 بامداد و در حالی که سرنخ های مهمی از سرنشینان و مشخصات پژو 405 مشکی رنگ به دست آمده بود خبری در بیسیم های کارآگاهان پیچید، «گروگان 32 ساله کنار رودخانه‌ای در بولوار شاهنامه 44 با دست و پای بسته رها شده است». بنابر گزارش خراسان، اگرچه شنیدن این خبر که با رمزهای پلیسی در بی سیم مخابره می شد برق شادی را بر چهره کارآگاهان نشاند اما دستگیری تبهکاران و شناسایی مخفیگاه آنان در مرحله بعدی عملیات قرار داشت که مورد تاکید فرمانده انتظامی استان بود.

کلیددار امنیت سرزمین خورشید درباره ماجرای دستگیری گروگان گیران مسلح نقابدار به خراسان گفت: وقتی گروگان 32 ساله با کمک یکی از اهالی بولوار شاهنامه با پلیس تماس گرفت بی درنگ کارآگاهان به سراغ او رفتند و عملیات شناسایی گروگان گیران را با شیوه و شگرد دیگری ادامه دادند چرا که دیگر گروگان در حلقه امنیتی پلیس قرار داشت و باید عملیات به گونه ای تغییر می کرد که تبهکاران تصور کنند با رهایی گروگان دیگر تحت تعقیب پلیس نیستند. به همین دلیل مرحله بعدی از این عملیات به طور غیرمحسوس و اطلاعاتی آغاز شد. سردار محمدکاظم تقوی افزود: گروگان 32 ساله در اظهارات خود گفت: با آن که مرا با چشم و دست و پای بسته ربودند اما در یک لحظه از سخنانی که بین آن ها رد و بدل می شد متوجه شدم مرا به باغی برده اند که در آن میز بیلیارد وجود داشت! در عین حال آن ها مرا شکنجه دادند و با تهدید به مرگ با اسلحه، رمز حساب  کاربری سایتی را گرفتند که در آن حساب بیت کوین داشتم! سکاندار امنیت خراسان رضوی تصریح کرد: با همین سرنخ ،کارآگاهان به ردیابی باغ ویلاهای منطقه مذکور پرداختند و باغ یاد شده را در بولوار توس شناسایی کردند. بررسی ها نشان داد: مالک باغ ویلا آن را برای چند روز به یک جوان به نام کمال اجاره داده است. اما از سوی دیگر انگیزه آدم ربایان برای پلیس مشخص شد و بلافاصله مکاتبات با متصدیان سایت مذکور برای همکاری با پلیس آغاز شد و این در حالی بود که مرد مرموز این ماجرا، ارزهای دیجیتالی را از حساب گروگان به یک حساب دیگر انتقال داده بود.

سردار سرتیپ دوم تقوی خاطرنشان کرد: با وجود عملیات انتقال ارزهای دیجیتالی، این ارزها وارد حساب دیگر نشده بود و به خاطر همین اختلال در شبکه، مرد مرموز پشت پرده گروگان گیری، ایمیلی تهدیدآمیز را برای گروگان خود ارسال کرد که «حساب خودت را درست کن وگرنه دوباره تو را می بریم! شب باغ یادت نره!» رئیس پلیس با تجربه خراسان رضوی ادامه داد: با این سرنخ مهم، بلافاصله ارسال کننده ایمیل با شگردهای پلیسی شناسایی شد و کارآگاهان او را صبح بیست و ششم خرداد در محل کارش دستگیر کردند! وی گفت: این جوان 38 ساله که سعید نام دارد ابتدا همه چیز را انکار می کرد اما وقتی ایمیل و دیگر مدارک را دید به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: می دانستم «محمد» ارز دیجیتالی (بیت کوین) دارد که چند میلیارد تومان می ارزد به همین دلیل نقشه‌ای کشیدم تا رمز او را به دست آورم اما با آن که در شرکت هرمی با هم بودیم ،موفق نمی شدم تا این که سراغ «کمال» رفتم. او از دوستان قدیمی ام در منطقه مهرآباد بود که به خاطر چاقوکشی باید دیه می پرداخت اما افراد دیگری را که در این ماجرا نقش داشتند نمی شناسم!

فرمانده انتظامی خراسان رضوی با اشاره به «اقتدار پلیس در جرایم خاص» تاکید کرد: با اعترافات این متهم، بلافاصله کارآگاهان با دستورات ویژه قضایی به سراغ «کمال» رفتند چرا که تردیدی در نقش او با توجه به اجاره باغ ویلا در این ماجرا وجود نداشت. وی افزود: با آن که کمال متهم فراری بود و به صورت مخفیانه زندگی می کرد بالاخره مخفیگاه او در خیابان صدر شناسایی شد و این جوان در یک عملیات ضربتی به دام افتاد. او که با دیدن سعید در پلیس آگاهی نمی توانست حقیقت موضوع را کتمان کند در تشریح ماجرا گفت: دو سال قبل به خاطر چاقوکشی به زندان و پرداخت حدود 150 میلیون تومان دیه محکوم شدم ،وقتی سعید به من گفت: اگر فردی به نام «محمد» را بربایید و رمز حساب ارز دیجیتالی او را بگیرید من هم دیه را می پردازم، دیگر وسوسه شدم و قبول کردم. یکی از دوستانم در نمایشگاه فروش خودرو کار می کرد که پژوی متعلق به یکی از مشتریان را برداشتم و با همدستی دو نفر دیگر از دوستانم نقشه آدم ربایی سعید را کاملا بررسی کردم. نقشه بسیار پیچیده بود و اصلا فکر نمی کردم پلیس بتواند ما را شناسایی کند. دو روز قبل از آدم ربایی، باغی را در بولوار توس اجاره کردم تا این که «سعید» پیام داد امشب (99.2.23) در منزلی جلسه داریم. قبل از آن، منزل را در بولوار شهید فکوری به من نشان داد که من هم طبق نقشه با دوستانم او را ربودم. وقتی رمز حساب را از او گرفتیم توسط یکی از همدستانم رمز را مقابل بیمارستان رضوی به سعید رساندیم. او هم بعد از آن که ارزها را به حساب خودش انتقال داد با ما تماس گرفت که گروگان را رها کنیم! ما هم او را به کنار رودخانه شاهنامه 44 بردیم و با دست و پای بسته رها کردیم! و ...

فرمانده حافظان امنیت خراسان رضوی با قدردانی از تلاش کارآگاهان یادآور شد: تحقیقات پلیسی با دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی این پرونده و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با آن ادامه دارد. وی در پایان به افرادی که چنین نقشه هایی را در ذهن می پرورانند، هشدارداد:یقین بدانید درصورت ارتکاب چنین جرایمی درهرنقطه ای از خراسان رضوی، پلیس با قاطعیت موضوع را پیگیری می کند و مجرمان را از هر سوراخی بیرون می کشد پس بهتر است راه درست را در زندگی انتخاب کنید تا سال های عمرتان را پشت میله های زندان نگذرانید. خراسان : شماره : 20428 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۹ تير

 

عروس مرموز!

همه این ماجراها تقصیر عروس بزرگم است. او با خودخواهی تمام، پسرم را تحریک می کند تا قید مادرش را بزند. او هم که به حرف همسرش گوش می کند، روزگارم را سیاه کرده است، حالا هم هنوز مراسم چهلم فوت پدرش را برگزار نکرده ایم که برای ارث و میراث معرکه عجیبی به راه انداخته است و ... پیرزن 72ساله که با تکیه بر یک عصا، نفس زنان وارد کلانتری شده بود، در حالی که بیان می کرد پسرم با تحریک های همسرش زندگی ما را فلج کرده است، درباره این قصه تلخ به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تا قبل از این که همراه و شریک زندگی‌ام مرا در این دنیای فانی تنها بگذارد، روزهای خوبی را سپری می کردم. همسرم بازنشسته یکی از ادارات دولتی بود و شغل و جایگاه اجتماعی مناسبی داشت. از سوی دیگر، خیلی به فرزندان و خانواده اش اهمیت می داد. در طول 55سال زندگی مشترک همواره سعی می کرد با من مهربان باشد و حق و حقوق همه فرزندانش را رعایت کند، چرا که پنج دختر و چهار پسر حاصل این زندگی مشترک است.  همسرم زمانی که در قید حیات بود سعی کرد اموال خود  را بین فرزندانش تقسیم کند تا هنوز زنده است آن ها از ارثیه پدری بهره مند شوند. او علاوه بر هزینه های معمولی مانند ازدواج، به هر کدام از پسرانش یک قطعه زمین یا آپارتمان داد تا از اجاره نشینی رهایی یابند. با این حال ، قبل از مرگش وصیت کرد که یک سوم از اموالش را برای هزینه های مراسم ختم و کفن و دفن بپردازیم و مبالغی را نیز برای ادای واجبات دینی و کمک به فقرا هزینه کنیم. خلاصه، حدود یک ماه قبل وقتی همسرم از دنیا رفت، ما نیز طبق وصیت او عمل کردیم. با این حال ، پسر بزرگم که خودش از اوضاع اقتصادی خوبی برخوردار است و چندین واحد آپارتمانی دارد، به منزلم آمد و با توهین و فحاشی، توفانی به راه انداخت که آبرویم را در محل برد. او فریاد می زد که  ارثیه اش را می خواهد و ما نباید بدون اجازه او پولی را صرف فقرا می کردیم. در حالی که همسرم فقط یک منزل مسکونی باقی گذاشته است که من در آن زندگی می کنم. همسرم جز جهیزیه کامل، ارثیه دیگری به دخترانش نداده است و هیچ کدام از دامادهایم چشم طمعی به ارثیه او ندارند. ولی پسر بزرگم که سال ها بود به تحریک همسرش خبری از مادرش نداشت اکنون ادعا می کند باید همین منزل مسکونی را بفروشند تا او به ارثیه اش برسد!  من با دل شکستگی به عروسم گفتم نمی توانم تو را نفرین کنم اما دعا می کنم خداوند عروسی مانند خودت نصیب ات کند و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عامری (رئیس کلانتری سپاد) این پرونده توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20429 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۳۰ تير

 

ماجرای جسد 9 انگشتی!

سجادپور- او کنار آتش نشسته و دستانش را روی شعله ها گرفته بود تا گرم شود. من که نقشه قتل را از قبل برنامه ریزی کرده بودم به آرامی از کنارش برخاستم و پشت سرش قرار گرفتم. برادرزنم نیز نظاره گر این صحنه بود تا من کار را شروع کنم. در یک لحظه چاقو را بیرون کشیدم و ضرباتی به پشت گردنش زدم! «براتعلی» که هنوز گیج بود به پشت روی زمین افتاد و در همین حال برادرزنم کنار سر او زانو زد و بینی و دهانش را گرفت تا خفه شد و ...

به گزارش اختصاصی خراسان، این ها بخشی از ماجرای یک جنایت هولناک است که با ریزبینی و هوشیاری قاضی شعبه 407 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از لابه لای اوراق یک پرونده جعل سند بیرون کشیده شد. راز این جنایت زمانی لو رفت که خواهر مرد 45 ساله ای در پاییز سال 97 ماجرای گم شدن برادرش را به پلیس گزارش داد و ادعا کرد که  مستاجر 38 ساله برادرش، آگهی فروش خانه او را در سایت دیوار اعلام کرده است. این در حالی بود که مستاجر ادعا داشت خانه را حدود یک ماه قبل از «براتعلی» (صاحبخانه) خریده است! به گزارش خراسان، این پرونده با توجه به اهمیت ماجرا در شعبه 407 دادسرای عمومی و انقلاب و زیر نظر قاضی محمدرضا جعفری مورد کنکاش های قضایی قرار گرفت ولی خبری از صاحبخانه نبود! همین موضوع ظن قاضی را برانگیخت و بدین ترتیب پرونده مذکور در حالی زیر ذره بین فرضیه های متفاوت ورق خورد که «جواد» (مستاجر) مدعی بود اثر انگشت صاحبخانه زیر قولنامه وجود دارد و او منزل نقلی را به مبلغ 45 میلیون تومان به نام همسرش خریده است. با توجه به این که صاحبخانه مردی سابقه دار بود اثر انگشت وی با اثر انگشت زیر قولنامه مطابقت داشت اما بنگاه دار مورد ادعای جواد، خرید و فروش این خانه را انکار می کرد. این ماجرا در حالی به معمایی پیچیده تبدیل شد که جواد با دلایل انکارناپذیری اثبات می کرد صاحبخانه اش فردی سابقه دار است و مدت های زیادی را در کمپ های ترک اعتیاد به سر برده! اکنون نیز شاید در یکی از زندان های کشور یا مراکز ترک اعتیاد باشد! با آن که تحقیقات برای یافتن صاحبخانه گم شده مدتی به طول انجامید اما هوشیاری مقام قضایی، این پرونده را وارد مرحله جدیدی کرد. او دستور داد کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی، «پریسا» و «جواد» (زوج مستاجر) را به طور جداگانه مورد بازجویی های تخصصی قرار دهند چرا که او از نحوه گفتار و حرکات متهمان پرونده جعل، به وقوع جنایتی وحشتناک رسیده بود. چند ماه بعد بالاخره بازجویی ها نتیجه داد و راز یک قتل هولناک فاش شد. «پریسا» در لابه لای اظهاراتش گفت: شبی «جواد» به خانه آمد و خون هایی را که روی شلوارش ریخته بود تمیز کرد! و ...

گزارش خراسان حاکی است، در همین حال «جواد» نیز به قتل صاحبخانه با همدستی برادرزنش اعتراف کرد و سپس به دستور قاضی جعفری متهمان برای بازسازی صحنه قتل به محل جنایت واقع در کمربندی سبز مشهد هدایت شدند. در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) به تشریح خلاصه ای از محتویات پرونده و اعترافات متهمان در مراحل بازجویی پرداخت و سپس «جواد-ظ» در مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و در شرح ماجرای جسد 9 انگشتی گفت: معتاد بودم وزمانی که با همسر دومم ازدواج کردم از سوی خانواده ام نیز طرد شدم به طوری که حتی نمی توانستم اجاره منزل را بپردازم. وقتی دیدم صاحبخانه نیز مردی مجرد و سابقه دار است و کسی را هم ندارد تصمیم گرفتم خانه اش را با یک قولنامه صوری بالا بکشم! سپس با طرح یک نقشه زیرکانه، او را به یک مرکز ترک اعتیاد معرفی کردم و آن ها نیز او را به کمپ بردند اما «براتعلی» که به ماجرا مشکوک شده بود متصدی کمپ را تهدید کرد و او نیز از من خواست براتعلی را از آن جا ببرم وگرنه صاحبخانه را رها می کند! این بود که نقشه ام را با برادرزنم در میان گذاشتم و در هفدهم مهرماه سوار بر موتورسیکلت به کمپ رفتیم. براتعلی را سوار موتور کردیم و به بهانه خرید مواد مخدر به طرف شهرآباد به راه افتادیم. در نزدیکی پل بزرگ کمربندی ایستادیم تا نقشه قتل را اجرا کنیم و به بهانه گرم شدن، آتش روشن کردیم تا بعد از آن به سراغ خرده فروش مواد مخدر برویم! متهم این پرونده جنایی که در حضور قاضی جعفری جزئیات این جنایت وحشتناک را تشریح می کرد در ادامه اعترافاتش افزود: در یک لحظه پشت سر «براتعلی» قرار گرفتم و در حالی که او دستانش را روی شعله های آتش گرفته بود ضربات چاقو را بر گردنش زدم. سپس برادرزنم (ناصر) کنار سرش نشست واو را خفه کرد. برای این که از مرگش اطمینان پیدا کنیم دو نفری دست و پای مقتول را گرفتیم و از دیواره ای با  ارتفاع حدود 7 متر به پایین پرت کردیم.

من با چاقو انگشت سبابه صاحبخانه ام را قطع کردم و داخل پلاستیک گذاشتم و با خودم به خانه بردم. وقتی اثر انگشت را زیر  قولنامه زدم ، آن را به همراه چاقو داخل چاه انداختم! اما روز بعد برای مخفی کردن جسد، دوباره به محل رفتیم. کاپشن مشکی رنگ «براتعلی» را روی جسدش  انداختم و با بیل او را در همان محل دفن کردیم! تا این که ماجرای قولنامه صوری لو رفت و دستگیر شدم...

شایان ذکر است: با توجه به این که هر کدام از متهمان به طور جداگانه محل دفن جسد را به کارآگاهان نشان دادند اما جسدی پیدا نشد تا این که با راهنمایی های قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) جست وجوها برای یافتن بقایای جسد با استفاده از سگ های جسدیاب ادامه یافت و در نهایت چند تکه استخوان در فاصله حدود 10 متری محل دفن جسد کشف شد. خراسان : شماره : 20429 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۳۰ تير

 

شکار سیاهپوش مخوف

زورگیر خشن تاکنون به 90 فقره گوشی قاپی اعتراف کرده است

سجادپور- موتورسوار مخوفی که با پوشش سیاه رنگ از شهروندان مشهدی زورگیری می کرد، هنگام گوشی قاپی از یک خانم جوان در حالی با فنون دفاع شخصی توسط فرمانده انتظامی سابق مشهد به دام افتاد که برای فرار از چنگ افسر ارشد بازنشسته از افشانه فلفلی استفاده کرد. به گزارش اختصاصی خراسان، این ماجرا ظهر روز سی ام تیر گذشته زمانی رخ داد که خانم 20 ساله ای پس از پایان مکالمه تلفنی در اطراف یکی از مراکز خرید رایانه، گوشی تلفن را درون کیفش انداخت. در این هنگام، موتورسوار جوانی که او را زیر نظر گرفته بود در یک چشم به هم زدن کیف دستی او را ربود و گاز موتورسیکلت را فشرد!

گزارش خراسان حاکی است، سرهنگ اکبر آقابیگی فرمانده انتظامی سابق مشهد که چندی قبل به افتخار بازنشستگی نایل آمد به طور اتفاقی در آن مکان حضور داشت و با دیدن این صحنه بی درنگ، همه قدرت را به پاهایش سپرد و با چند خیز بلند راه را بر موتورسوار گوشی قاپ سد کرد. جوان 32 ساله که خود را در معرض دستگیری می دید بلافاصله افشانه فلفلی را بیرون آورد و چند ثانیه بر سر و صورت این افسر ارشد انتظامی پاشید. در حالی که چشم های فرمانده می سوخت اما او با چند فن تخصصی دفاع شخصی، زورگیر گوشی قاپ را روی زمین انداخت و با فشردن دست های سیاه پوش مخوف در پشت سر، با پلیس 110 تماس گرفت. چند دقیقه بعد متهم خطرناک به کلانتری سناباد هدایت شد و در حالی مورد بازجویی های فنی قرار گرفت که سه دستگاه گوشی سرقتی از وی کشف شد. بررسی نیروهای ورزیده تجسس نشان داد که «مجتبی» از زورگیران سابقه دار و حرفه ای است که هم اکنون نیز تحت تعقیب کارآگاهان پلیس آگاهی به اتهام سرقت تجهیزات مخابراتی قرار دارد.

بنابراین گزارش، در همان دقایق اولیه دستگیری، بیش از 10 نفر از شاکیان، سیاه پوش مخوف را شناسایی کردند اما تحقیقات دقیق تر بیانگر آن بود که متهم 32 ساله از حدود پنج ماه قبل در حالی زورگیری های مخوف را در گوشه و کنار شهر آغاز کرده است که برخی از طعمه های وی هنگام تهدید با چاقو مجروح شده اند. ادامه بررسی های پلیس نشان داد او که یک زن صیغه ای دارد و از راه زورگیری امرار معاش می کند سوابقی مانند گوشی قاپی، سرقت موتورسیکلت و خودرو و همچنین مواد مخدر را در کارنامه سیاه جرایم خود دارد.

فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته با تایید خبر دستگیری سیاه پوش مخوف به خراسان گفت: طبق تحقیقات پلیسی، این متهم تاکنون به بیش از 90 فقره زورگیری و گوشی قاپی در مناطق سناباد، احمدآباد، آبکوه، شفا، سجاد و ... اعتراف کرده است.

سردار محمدکاظم تقوی با قدردانی از اقدام سرهنگ آقابیگی برای دستگیری زورگیر مذکور افزود: پلیس هیچ گاه بازنشسته نمی شود و همواره در خط مقدم دفاع از حقوق شهروندان قرار دارد.

رئیس پلیس خراسان رضوی خاطرنشان کرد: بررسی های تخصصی نیروهای تجسس کلانتری بیانگر آن است که متهم مذکور به تنهایی و با گذاشتن یک قبضه کارد   زیرکشی در کنار باک موتورسیکلت، اقدام به زورگیری و گوشی قاپی می کرد و همواره افرادی را زیرنظر می گرفت که در حاشیه خیابان و بدون توجه به اطراف سرگرم مکالمه تلفنی بودند. مقام ارشد انتظامی سرزمین خورشید تصریح کرد: تحقیقات گسترده از این زورگیر سابقه دار توسط نیروهای تجسس زیر نظر سرگرد بیگی(رئیس کلانتری سناباد مشهد) ادامه دارد. خراسان : شماره : 20432 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲ مرداد

 

ماجرای دزد دزدگیر!

همسرم در ماجرای سرقت دوربین های مداربسته، دزدگیرها و دیگر لوازم اداری هیچ نقشی ندارد.

من او را با خودم همراه کردم تا پلیس را فریب بدهم و به من مشکوک نشوند چرا که در سرقت های قبلی تنها بودم و به همین دلیل خیلی زود مورد ظن نیروهای انتظامی قرار می گرفتم. با وجود این نمی دانم چگونه به همین راحتی باز هم دستگیر شدم  و ...

این تنها بخشی از اظهارات جوان 36ساله افغانستانی است که به همراه همسرش هنگام فروش لوازم سرقتی داخل یک فروشگاه لوازم صوتی تصویری، با هوشیاری نیروهای تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد دستگیر شده است.

 این جوان که چهار بار سابقه کیفری به جرم سرقت دارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک ناجا گفت: حدود 12سال قبل به طور غیرمجاز وارد ایران شدم. به دلیل این که برخی بستگانم در منطقه خواجه ربیع مشهد اقامت داشتند، من هم به همان منطقه رفتم تا روزگار خوبی را تجربه کنم اما طولی نکشید که به مواد مخدر آلوده شدم و این گونه مسیر زندگی ام تغییر کرد.  دیگر نمی توانستم به کارگری در ساختمان های در حال احداث ادامه بدهم چرا که وقتی از خواب بیدار می شدم ظهر شده بود و هیچ کس مرا با خودش سر کار نمی برد.

 به همین دلیل دست به سرقت زدم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم ولی طولی نکشید که ماموران انتظامی سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند. وقتی برای اولین بار دستگیر شدم چند ماه بیشتر در زندان نبودم چون با کمک آشنایانم رضایت شاکیان را گرفتم و آزاد شدم اما سرم به سنگ نخورد و دوباره به کارهای خلاف ادامه دادم. تا این که چهار بار سابقه کیفری پیدا کردم و روزهای جوانی ام را پشت میله های زندان گذراندم. با وجود این باز هم نتوانستم مسیر درست زندگی را پیدا کنم.

خلاصه، دو سال قبل زمانی که به تازگی از زندان آزاد شده بودم با زن مطلقه ای به نام «مهربانو» آشنا شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم تا چنین وانمود کنم که دیگر متاهل شده ام و به دنبال خلاف نمی روم اما در واقع، این ماجرا پوششی برای خلافکاری هایم بود تا پلیس به من مشکوک نشود.

بالاخره مدتی قبل تعدادی دوربین مداربسته، دزدگیر حرفه ای ساختمان به همراه هاردهای رایانه سرقت کردم و به همسرم گفتم آن ها را از یک دستفروش کنار آرامگاه خواجه ربیع و به قیمت بسیار ارزان خریده ام، سپس برای فروش شان در سایت دیوار آگهی دادم که فروشنده لوازم صوتی و تصویری در منطقه وکیل آباد با من تماس گرفت. من هم سوار بر موتورسیکلت به  همراه همسرم به آن فروشگاه رفتیم اما ناگهان ماموران تجسس رسیدند و ما را دستگیر کردند حالا هم ...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) تحقیقات تخصصی در این باره ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20432 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹ | 11:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |