در امتداد تاریکی- ماجرای دزد ژولیده!
به خاطر رفتارها و خلافکاری های من، پسرم و خانواده ام دچار افسردگی شده بودند. دوستان و همکلاسی های پسر 11 ساله ام او را به خاطر وضعیت ظاهری و آشفته من مسخره می کردند، به گونه ای که فرزندم دچار لکنت زبان شده بود و به درستی نمی توانست خواسته هایش را بازگو کند. حالا هم نمی دانم وقتی دوستانش به او می گویند پدر مو ژولیده تو یک دزد است، چه احساسی دارد و ...
این ها بخشی از اظهارات سارق 32ساله ای است که به جرم دستبرد به کامپیوتر خودروها و با هوشیاری نیروهای کارآزموده تجسس کلانتری شفای مشهد دستگیر شده است. این جوان معتاد که مدعی است در طول دو ماه گذشته سه بار به اتهام مظنون بودن به سرقت دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات تخصصی و فنی ستوان آریایی (افسر پرونده) پاسخ داد، درباره سرگذشت خود نیز گفت: در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم، چرا که به دنبال شرارت بودم و به درس و مدرسه اهمیتی نمی دادم. پدرم وقتی دید مدام از مدرسه فرار می کنم و علاقه ای به تحصیل ندارم، از من خواست در کنار او کار کنم ولی من علاقه عجیبی به قنادی و شیرینی پزی داشتم. با آن که پدرم در زمینه حمل و نقل چوب و نئوپان فعالیت داشت اما من در مغازه قنادی پدرم به همراه برادر دیگرم مشغول کار شدم. با آن که پدرم دو زن و فرزندان زیادی دارد ولی همواره از ما حمایت می کرد و به هر طریق ممکن مخارج زندگی مان را می پرداخت، تا این که در 19سالگی عاشق دختر همسایه شدم و با وجود همه مخالفت ها با یکدیگر ازدواج کردیم ولی روزگار سیاه من از روزی آغاز شد که در مدت کوتاهی بعد از ازدواج، به مصرف قرص های مخدر دار مانند متادون روی آوردم و آرام آرام در دام اعتیاد گرفتار شدم. اوایل که در فروشگاه قنادی کار می کردم و درآمدی داشتم ماجرای اعتیادم پنهان مانده بود ولی دیگر نمی توانستم به درستی کارم را انجام بدهم. این بود که به تغییر شغل پرداختم و میوه فروشی و ساندویچ فروشی را تجربه کردم. وضعیت ظاهری ام روز به روز آشفته تر می شد و من بیشتر در منجلاب مواد افیونی فرو می رفتم. با این حال خودم را توجیه می کردم که من هر وقت اراده کنم می توانم اعتیادم را ترک کنم. در حالی که پسر دومم به دنیا آمده بود و پسر اولم به مدرسه می رفت، چندین بار تلاش کردم تا اعتیادم را ترک کنم، اما این دست و پا زدن ها کاملا بی فایده بود، چرا که این ترک کردن ها فقط چند روز دوام داشت و دوباره سر از پاتوق های مصرف مواد در می آوردم. وضعیتم از چهار سال قبل کاملا به هم ریخت به طوری که دیگر نمی توانستم هزینه های سنگین مواد مخدر را تامین کنم. آخرین بار به اجبار خانواده و بستگانم در حالی به مدت دو ماه در مرکز ترک اعتیاد بستری شدم که انواع روش ها را برای ترک مواد امتحان کرده بودم و بعد از آن به جلسات انجمن معتادان گمنام می رفتم. تا زمانی که پا به این انجمن گذاشته بودم به دنبال مواد نرفتم، ولی سه ماه بعد به قول معروف لغزش کردم و دوباره در مسیر سقوط قرار گرفتم ولی نمی خواستم خانواده ام متوجه ماجرا شوند، به همین دلیل پنهانی نزد دوستانم می رفتم و در کنار آن ها مواد مصرف می کردم. از سوی دیگر تامین هزینه های اعتیاد برایم مشکل بود، به همین دلیل به سرقت کامپیوتر خودروهای 206 روی آوردم چرا که نحوه باز کردن کاپوت خودروهای پژو206 را مانند آب خوردن آموخته بودم. آن قدر در گرداب مواد مخدر غرق بودم که هیچ وقت به خانواده ام فکر نمی کردم. همکلاسی های پسر 11 ساله ام او را مسخره می کردند که موهای پدرت ژولیده است! ولی من اهمیتی به این حرف ها نمی دادم. کامپیوترها را به مالخران می فروختم تا هزینه های اعتیادم تامین شود. سارقان حتی در زندان نیز آرامش ندارند چرا که از دیگر زندانیان خجالت می کشند اما باز هم خودشان را توجیه می کنند. من هم یکی از همین افراد بودم که تازه فهمیدم اشتباه کرده ام! وقتی به این موضوع فکر می کنم که پسرم به خاطر سرقت های من چه پاسخی برای دوستانش خواهد داشت، با همه وجودم ابراز ندامت می کنم. در واقع زمانی به خود آمدم که دیگر دیر شده بود. آن شب برای آخرین بار با همدستانم قرار گذاشتیم آخرین سرقت را انجام بدهیم و بعد من به مرکز ترک اعتیاد بروم. خلاصه در حالی که همه لوازمم را جمع کرده بودم، به یک خودروی پژو405 دستبرد زدیم اما ناگهان افسران تجسس کلانتری را بالای سرمان دیدیم و ... شایان ذکر است، در حالی تحقیقات گسترده برای کشف سرقت های دیگر اعضای این باند با دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) ادامه دارد که متهمان در بازداشت به سر می برند.
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 20491 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۳ مهر
می خواستم مستقل زندگی کنم!
سجادپور- عروس 25 ساله ای که بعد از هفت سال زندگی در کنار خانواده همسرش، دست به جنایتی هولناک زد و مادرشوهر 66 ساله اش را با 70 ضربه چاقو به قتل رساند در بازسازی صحنه قتل، داشتن یک زندگی مستقل را انگیزه این اقدام وحشتناک اعلام کرد.
به گزارش اختصاصی خراسان، عروس جوانی که سوم مهر، مادرشوهرش را با واردآوردن حدود 70 ضربه چاقو به قتل رسانده بود، درحالی که حلقه های فولادین قانون بر دستانش خودنمایی می کرد، مقابل منزل مسکونی اش از خودروی پلیس پیاده شد تا برای بازسازی صحنه جنایت، وارد حیاط ویلایی شود. او که بغض ندامت گلویش را می فشرد و از یادآوری خاطرات گذشته، اشک هایش جاری شده بود، نام همسرش را بر زبان راند تا به همراه او وارد پذیرایی طبقه اول شود، جایی که مادر او را به طرز فجیعی کشته بود اما همسر او در حیاط منتظر ایستاد و در افکار خود غرق شد.
عروس 25 ساله گریه کنان پا به مکانی گذاشت که چند روز قبل حادثه ای تلخ و هولناک را در آن رقم زده بود. او در حالی که بسیار پشیمان بود و ادعا داشت اگر زمان به عقب بازمی گشت لحظه ای خشم خود را فرو می خورد تا این گونه رسوا نشود با اشاره قاضی ویژه قتل عمد مشهد مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت تا زوایای پنهان ماجرای قتل مادرشوهرش را تشریح کند.
گزارش خراسان حاکی است: ابتدا کارآگاه منفرد (افسر پرونده) به بیان خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت وبخشی از اعترافات صریح متهم در مراحل بازجویی را شرح داد ، سپس قاضی کاظم میرزایی با تفهیم مواد قانونی به عروس جوان، از او خواست مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که این اظهارات در مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرار می گیرد.
بنابراین گزارش، در ادامه بازسازی صحنه قتل، زن جوان با معرفی کامل خود به قاضی میرزایی گفت: از روزی که با همسرم ازدواج کردم به منزل مادرشوهرم نقل مکان کردیم و درطبقه دوم ساختمان آن ها در خیابان فدک (بولوار توس) ساکن شدیم اما من از این موضوع ناراحت بودم و می خواستم زندگی مستقلی داشته باشم! به همین دلیل همواره به شوهرم گلایه می کردم که باید منزلی را در جای دیگری از شهر اجاره کند تا من زیر سایه مادرشوهر روزگار نگذرانم چرا که آن ها مرا به خاطر پدرم تحقیر می کردند. پدرم حدود 10 سال قبل به اتهام قتل روانه زندان شد و همین ماجرا دستاویز آن ها برای سرزنش و تحقیر من بود!
عروس 25 ساله ادامه داد: از سوی دیگر من و مادرشوهرم نگاه مثبتی به یکدیگر نداشتیم و اختلافات ما هر روز بیشتر ریشه می دواند به گونه ای که دیگر نمی توانستم نیش و کنایه های او را تحمل کنم!
همسرم نیز مدعی بود فعلا توان مالی برای اجاره یک منزل مسکونی را ندارد. به همین دلیل عقده های من انباشته می شد تا جایی که شب ها نمی توانستم به راحتی بخوابم و افکارم مغشوش بود. برای رهایی از این وضعیت قرص های اعصاب و روان استفاده می کردم تا شب ها خوابم ببرد. روز حادثه (سوم مهر) نیز تعدادی قرص خوردم و در حالی که حالت طبیعی نداشتم ناگهان تصمیم گرفتم مادر شوهرم را بترسانم.
دخترم در منزل خودم (طبقه دوم) خواب بود که من چاقوی آشپزخانه را برداشتم و در حالی که تیغه آن را به قصد خودکشی به طرف خودم گرفته بودم ، از پله ها به طبقه پایین آمدم، مادرشوهرم که در آشپزخانه بود با ورود من به پذیرایی آمد و مقابلم قرار گرفت. دیگر نفهمیدم چه می کنم ، ابتدا ضربه ای به گردنش زدم و وقتی روی زمین افتاد ضربات پی در پی دیگر را هم فرود آوردم! بعد از این ماجرا به منزل خودم رفتم و دست خودم را زخمی کردم البته آن قدر گیج بودم که نفهمیدم دستم را بریده ام یا هنگام قتل مادرشوهرم زخمی شده است! خلاصه وقتی خواهر شوهرم به خانه آمد، بی درنگ نقشهای کشیدم و به او گفتم که پدرت با حالتی خشمگین به خانه بازگشت و مادرت را با ضربات چاقو کشت و سپس به من حمله کرد که دستم زخمی شد! بعد از آن هم خواهرشوهرم موضوع را به دیگران و پلیس اطلاع داد که من دستگیر شدم. گزارش خراسان حاکی است، همسر این زن جوان نیز با ابراز تاسف از وقوع این جنایت وحشتناک گفت: من در یک فروشگاه مواد غذایی به عنوان فروشنده کار می کنم. وقتی خواهرم با من تماس گرفت بلافاصله خودم را به خانه رساندم که با پیکر غرق در خون مادرم روبه رو شدم ولی همسرم مدعی بود که پدرم او را کشته است تا این که ساعتی بعد با حضور قاضی میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) در محل مشخص شد که همسرم دست به این جنایت زده است ، صبح روز حادثه من منزلی را برای اجاره دیده بودم و با بنگاه دار قرار گذاشتم تا بعدازظهر برای عقد قرارداد اجاره به بنگاه بروم اما به خاطر این که سر کار بودم موضوع را به همسرم نگفتم و او از این که قرار است خانه مستقلی اجاره کنم اطلاعی نداشت، اگر فقط چند ساعت صبر می کرد و من به منزل می رسیدم این حادثه تلخ رخ نمی داد. مادرم زنده بود و دختر کوچکم نیز بی مادر نمی شد! حالا من در دو راهی سخت و عجیبی قرار دارم که نمی دانم چه کار کنم. بنابر گزارش خراسان، پس از پایان اعترافات و اظهارات عروس جوان، قاضی کاظم میرزایی در حالی دستور انتقال او به زندان را صادر کرد که با گریه فریاد می زد: «من همه را دوست داشتم اما می خواستم زندگی مستقلی داشته باشم!» و ...
سابقه خبر
ظهر سوم مهر، خبر جنایتی هولناک در بیسیم های پلیس پیچید که حکایت از قتل زنی در بولوار توس مشهد داشت. دقایقی بعد سرهنگ محمدعلی محمدی (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) به همراه گروهی از نیروهای کلانتری به نشانی اعلام شده عزیمت کرد و با تایید درستی خبر، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع داد. طولی نکشید که با حضور قاضی کاظم میرزایی و عوامل بررسی صحنه جرم در محل جنایت، تحقیقات در این باره آغاز و مشخص شد عروس جوان مادر شوهرش را به خاطر اختلافات خانوادگی به قتل رسانده و آلت قتاله (چاقو) را نیز درون سرویس بهداشتی انداخته است. متهم به قتل 25 ساله در همان لحظات اولیه بازجویی وقتی در تنگنای سوالات تخصصی قاضی باتجربه ویژه پرونده های جنایی قرار گرفت،لب به اعتراف گشود و جزئیات جنایت تکان دهنده خود را فاش کرد.
گزارش خراسان حاکی است، سپس متهم برای افشای زوایای پنهان این ماجرا در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت و تحقیقات پلیسی زیرنظر سرهنگ بهرامزاده (رئیس اداره جنایی آگاهی) ادامه یافت تا این که همه ابعاد این پرونده لو رفت و بدین ترتیب عروس جوان به محل وقوع قتل در خیابان فدک هدایت شد و به بازسازی صحنه جنایت پرداخت. خراسان : شماره : 20491 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۳ مهر
باخت در قمار دروغین!
او چنان با احساسات و عواطف من بازی می کرد که حتی برای لحظه ای هم نمی توانستم تصور کنم بازیچه مردی شده ام که چهار سال از بهترین دوران زندگی ام را دستاویزی برای هوسرانی های خود قرار داده است تا این که روزی ... دختر 32ساله تحصیل کرده ای که قربانی یک آشنایی شوم در فضای مجازی شده بود، در حالی که ادعا می کرد آینده و جوانی اش را در یک قمار دروغین باخته است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: در یک خانواده فرهنگی و تحصیل کرده به دنیا آمدم و زندگی آرام توأم با خوشبختی را تجربه کردم تا این که بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع کارشناسی ارشد، در یک شرکت تجاری مشغول کار شدم و به طور همزمان نیز در کلاس زبان شرکت می کردم تا خودم را برای آزمون دکتری آماده کنم. در فضای اینستاگرام پیجی را با موضوع آموزش زبان انگلیسی فالو کردم و به این ترتیب با «مسعود» آشنا شدم. در ابتدا او باب آشنایی را با من باز کرد و من او را انسان بسیار متشخص و باسوادی یافتم. مسعود از همان ابتدای آشنایی این موضوع را مطرح کرد که هدف او از این ارتباط، یک دوستی اجتماعی است. مدتی بعد در یک کافی شاپ یکدیگر را ملاقات کردیم و ارتباط تلفنی و حضوری ما بیشتر شد. مسعود همیشه این موضوع را به من یادآوری می کرد که به ازدواج فکر نمی کند. او می گفت که به یک بیماری صعب العلاج مبتلاست و به همین دلیل نمی خواهد با هیچ دختری ازدواج کند و اگر بیمار نبود حتما به خواستگاری ام می آمد. شب های زیادی را از ناراحتی بیماری مسعود تا صبح گریه می کردم و از این که او آن قدر با وجدان است که مسئله بیماری اش را صادقانه بیان می کند، او را می ستودم. از طرفی من هیچ گاه با مسعود تماس نمی گرفتم و بیشتر او با من تماس می گرفت. او می گفت که خانواده اش تعصبی هستند و اگر بدانند با دختری در ارتباط است ناراحت می شوند. ارتباط من با مسعود حدود چهار سال ادامه یافت و من از لحاظ عاطفی به شدت به او وابسته شده بودم و این در حالی بود که به بهانه های واهی به تمام خواستگارانم جواب رد می دادم، چون به هیچ مردی جز مسعود نمی توانستم فکر کنم. از نظر من بیماری مسعود هیچ اهمیتی نداشت و حتی راضی بودم تنها یک سال با او زندگی کنم و طعم خوشبختی را بچشم! چندین بار این موضوع را با او مطرح کردم اما او زیر بار نمی رفت و می گفت تمایلی ندارد که این فداکاری را در حق او بکنم، تا این که چند روز قبل زن جوانی به محل کارم آمد و خودش را زن مسعود معرفی کرد. او در حضور همکارانم فریاد می زد که پایت را از زندگی من و همسرم بیرون بگذار! وقتی فهمیدم تمام حرف های مسعود دروغ بوده است و او هیچ بیماری نداشته و ابتلا به بیماری صعب العلاج را بهانه ای برای پوشاندن دروغ هایش قرار داده است ، خیلی ناراحت شدم و از این که سال های جوانی ام را با تکیه بر حرف های دروغین مسعود قمار کردم، پشیمانم اما ... شایان ذکر است، به دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفای مشهد) پرونده این دختر جوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی و روان شناختی مشاوران زبده قرار گرفت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
خراسان : شماره : 20492 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۴ مهر
گروگان گیری با رمل و اسطرلاب!
سجادپور-با رای قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، عاملان ربایش و شکنجه پزشک مشهدی در حالی به تحمل 27 سال زندان محکوم شدند که در آخرین جلسه دادگاه ادعا کردند برای اجرای نقشه آدم ربایی به رمل و اسطرلاب روی آورده اند.
به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه هولناک بیست و سوم دی سال 98 در منطقه کوهسنگی مشهد هنگامی رخ داد که سرنشینان یک دستگاه پراید، پزشک مشهدی را تا خیابان حکیم نظامی تعقیب کردند. آن ها در تاریکی شب این پزشک میان سال را که پیاده به طرف منزلش در حرکت بود به زور داخل خودرو انداختند و او را به مکان نامعلومی بردند. چند دقیقه بعد در شرایطی که عقربه های ساعت حدود 9:30 را نشان می داد یک پزشک متخصص زنان و زایمان با پلیس 110 تماس گرفت و در حالی که از شدت نگرانی صدایش به لرزه افتاده بود خبر ربوده شدن شوهرش به دست افراد ناشناس را داد. او گفت: شوهرم که پزشک عمومی است از خط تلفن خودش با من تماس گرفت که افرادی او را ربوده اند و من باید 200 سکه طلا برای آزادی اش فراهم کنم! این زن ادامه داد: در همین حال مردی ناشناس گوشی تلفن را از دست همسرم چنگ زد و مرا تهدید کرد که فقط باید 200 سکه طلا برایشان تهیه کنم تا بعد با من تماس بگیرند!
در پی گزارش ماجرای آدم ربایی، بلافاصله نیروهای انتظامی مشهد وارد عمل شدند و ماجرا را به دیگر یگان های اطلاعاتی و امنیتی نیز اطلاع دادند اما با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و با دستور سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) بی درنگ پیگیری این پرونده به گروه تخصصی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی سپرده شد و بدین ترتیب جلسات کارشناسی برای بررسی زوایای مختلف ماجرای آدم ربایی درحضور سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در دستور کار قرار گرفت. گزارش خراسان حاکی است، در حالی که عملیات ردیابی و رصدهای اطلاعاتی با فرماندهی سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس سابق اداره جنایی پلیس آگاهی) آغاز شده بود، همزمان آموزش های لازم برای برخورد و نحوه پاسخ گویی خانواده گروگان به تماس های آدم ربایان توسط کارآگاهان ارائه شد تا خونسردی خود را هنگام گفت و گو با گروگان گیران حفظ کنند چرا که پلیس در کنار آن ها قرار داشت و مراقب اوضاع بود. از سوی دیگر نیز حفظ جان گروگان مهم تر از سرعت عمل پلیس در این پرونده آدم ربایی بود و کارآگاهان باید طوری غیرمحسوس عمل می کردند که گروگان گیران متوجه حضور پلیس در ماجرا نشوند به همین دلیل کارآگاهان برای شناسایی مخفیگاه گروگان گیران به همکاری سربازان گمنام امام زمان(عج) نیاز داشتند. به گزارش خراسان، این گونه بود که گروهی از نیروهای اداره کل اطلاعات خراسان رضوی به یاری کارآگاهان پلیس آگاهی آمدند و با استفاده از شیوه های اطلاعاتی وارد عمل شدند. همزمان با رصدها و پایش های اطلاعاتی، بررسی های میدانی کارآگاهان مشخص کرد پزشک میان سال (گروگان) که در منطقه شهرک شهید رجایی مطب دارد، در شیفت بعدازظهر منشی نداشت وهمچنین با اتوبوس یا مترو به منزلش می رفت بنابراین آدم ربایی باید در همین مسیر رخ داده باشد. با مشخص شدن مسیر تردد پزشک عمومی، عملیات وارد مرحله جدیدی شد تا این که دوباره گروگان گیران با همسر پزشک مذکور تماس گرفتند و ادعاهای خود را تکرار کردند. این در حالی بود که ردیابی های اطلاعاتی از حضور آدم ربایان در منطقه کمربند سبز مشهد و در نزدیکی یک روستا حکایت داشت. از طرف دیگر شناسایی افراد مشکوکی که به مطب پزشک رفت و آمد داشتند یا با او در ارتباط بودند، کارآگاهان را به سوی مردی کشاند که در سال های گذشته به عنوان راننده در خدمت دکتر بود! گزارش خراسان حاکی است، شاخه دیگری از فعالیت های اطلاعاتی کارآگاهان که در مسیر ربایش پزشک متمرکز شده بود، نشان داد وی با یک دستگاه پراید ربوده شده است که مشخصات خودروی مذکور با خودروی پراید دختر راننده سابق پزشک گروگان مطابقت داشت. در حالی که بررسی های میدانی درباره راننده مذکور ادامه داشت، سرنخ هایی از پسر راننده به نام رضا به دست آمد که مردی معتاد و بیکار است و در منطقه شهرک شهید رجایی سکونت دارد! همین اطلاعات کافی بود تا عملیات پلیس در این باره متمرکز شود به همین دلیل کارآگاهان بلافاصله با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) که سوابق ارزشمندی در رسیدگی به پرونده های جنایی و مهم قضایی را در کارنامه خود دارد، به سراغ دختر راننده سابق پزشک رفتند. آن ها که از تجربیات ارزنده قاضی عندلیب بهره می بردند، در یک عملیات اطلاعاتی و نامحسوس به سرنخ هایی مهم از کلاف پیچیده ماجرای آدم ربایی رسیدند که نشان می داد مادر رضا ساختمانی نیمه ساز در شهرک شهید رجایی دارد، چند ساعت بعد با همکاری صمیمانه سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره کل اطلاعات خراسان رضوی، کارآگاهان مخفیگاه مذکور را در حالی شناسایی کردند که بررسی ها مشخص کرد پزشک مشهدی با پراید خواهر «رضا» ربوده شده است بنابراین عملیات با دستور بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد آغاز شد و نیروهای دایره مبارزه با آدم ربایی پلیس آگاهی نیمه شب وارد ساختمان نیمه ساز شدند و دو عضو باند گروگان گیری را در همین منزل مسکونی به دام انداختند. این درحالی بود که پزشک مذکور با دست و پاهای بسته و در طبقه دوم ساختمان به طور اسفباری نگهداری می شد.
وقتی کارآگاهان، پزشک را نجات دادند و دست و پاهایش را گشودند هنوز باور نمی کرد که پلیس به یاری او شتافته است.
مرد میان سال در شوک بود و از سرما به خود می لرزید!
بنا بر گزارش خراسان ، کارآگاهان بلافاصله عملیات را برای دستگیری نفر سوم باند ادامه دادند و او را نیز در منزلی در همان اطراف خیابان بسکابادی به دام انداختند. پزشک که بعد از بازشدن قفل و زنجیر از دست و پاهایش اشک می ریخت و اطرافش فقط با مقداری پلاستیک به صورت آلونک درآمده بود، با اشاره دست از کارآگاهان تشکر می کرد و ...
گزارش خراسان حاکی است کشف گوشی گروگان در جاده کمربند سبز مشهد نیز بیانگر آن بود که گروگان گیران گوشی تلفن همراه پزشک را در کنار جاده مخفی کرده بودند و هر بار از همان مکان تماس می گرفتند. در همین حال سه متهم این پرونده که رضا 36 ساله، علی 30 ساله و عماد 31 ساله بودند برای انجام تحقیقات بیشتر به مقر انتظامی هدایت شدند و در بازجویی ها به جرم خود اقرار کردند. آن ها در حضور قاضی امیری نیز آدم ربایی به قصد اخاذی را به گردن گرفتند و مدعی شدند که با وسوسه های رضا دست به آدم ربایی زده اند. بنابر گزارش خراسان، با پایان مراحل تحقیقات، کیفر خواست متهمان در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد صادر شد و این پرونده با توجه به اهمیت و حساسیت خاصی که داشت با نظر مدیران قضایی استان در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت. درجلسات محاکمه که به ریاست قاضی جواد شاکری و مستشاری قاضی هادی دنیا دیده برگزار شد متهمان به صراحت ارتکاب جرم را پذیرفتند چرا که می دانستند در حضور قضات با تجربه دادگاه هیچ راه گریزی برای فرار از مجازات ندارند و باید حقیقت موضوع را بیان کنند. این بود که از همان جلسه اول که پای میز محاکمه ایستادند به سوالات تخصصی قضات پاسخ دادند و راز این آدم ربایی وحشتناک را فاش کردند. رضا جوان 36 ساله در پاسخ به سوال قاضی دنیادیده که چگونه به نقشه آدم ربایی رسیدی؟گفت: پدرم راننده دکتر (گروگان) بود ولی برخی از روزهایی که پدرم کاری داشت من به جای او پزشک را با خودرو به منزلش می رساندم. در مسیر حرکت زمانی که با یکدیگر گفت وگو می کردیم او از قیمت ارز و سکه سخن می گفت یا مرا نصیحت می کرد که طلا بخرم! به همین دلیل فکر می کردم او باید سکه های طلای زیادی داشته باشد! از همان موقع چند بار وسوسه شدم که با همدستی عماد و علی دست به آدم ربایی بزنیم ولی شرایط مهیا نمی شد تا این که دوباره در سال 98 همین وسوسه به سراغم آمد و این بار نقشه خودمان را عملی کردیم. او همچنین در پاسخ به سوال قاضی شاکری (رئیس دادگاه) که پرسید آیا برای گروگان گیری با افراد دیگری هم مشورت کردید؟ گفت: بله! سه نفری نزد یک رمال رفتیم تا آینده را پیش بینی کند البته درباره این موضوع که قصد چه کاری را داریم به رمال چیزی نگفتیم . او هم گفت که فقط یک نفر از شما حرف بزند که در این میان «عماد» صحبت کرد و با تایید رمال که کار خوبی است اطمینان پیدا کردیم و نقشه را به اجرا گذاشتیم!
بنا بر گزارش خراسان، متهمان دیگر پرونده نیز هرکدام به تشریح بخشی از ماجرای آدم ربایی پرداختند و گفتند که قرار بود 200 سکه بهار آزادی از همسر دکتر بگیریم و بین خودمان تقسیم کنیم ولی همسر دکتر مدعی بود که بیشتر از 50 سکه نمی تواند تهیه کند به همین دلیل ما دچار مشکل شده بودیم و نمی توانستیم گروگان را آزاد کنیم تا این که 9 روز بعد کارآگاهان ما را دستگیر کردند.
ما او را شکنجه نکردیم، فقط به پاهایش می زدیم که غذایش را بخورد و حتی برایش هیتر برقی آوردیم که از آن سوز سرمای زمستان دچار بیماری نشود و ... این گزارش حاکی است با پایان یافتن جلسات دادگاه ، قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با توجه به همکاری و اقرار صریح متهمان در مراحل رسیدگی به پرونده و همچنین با استفاده از قانون کاهش حبس تعزیری، هریک از متهمان به آدم ربایی را به تحمل 9 سال زندان و پرداخت دیه محکوم کردند. رای صادرشده از سوی دادگاه قابل فرجام خواهی است و متهمان می توانند به رای مذکور اعتراض کنند. خراسان : شماره : 20483 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۳ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی