ماجرای شهادت حضرت قاسم ابن‌الحسن به روایت رهبر انقلاب

* انتشار به مناسبت شب ششم محرم ۱۴۴۱
به مناسبت فرارسیدن محرم الحرام و ایام عزاداری شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و یاران ایشان، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ادامه مسیر چهار سال گذشته، مجموعه‌ی تصویری «بعثت خون» را منتشر می‌کند.

در بعثت خون امسال، ۱۰ قطعه فیلم از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در شرح ماجرای عاشورا و روضه‌خوانی ایشان درباره‌ی مصائب حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در اختیار کاربران قرار می‌گیرد. روز پنجم بعثت خون ۹۳، روایتی است از ماجرای شهادت حضرت قاسم ابن‌الحسن علیه‌السلام به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه تهران در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۷۷ بیان کرده‌اند.
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif متن بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این فیلم می‌بینید:

یکى از این قضایا، قضیه‌ى به میدان رفتن «قاسم‌بن‌الحسن» است که صحنه‌ى بسیار عجیبى است. قاسم‌بن‌الحسن علیه‌الصلاةوالسلام یکى از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانى است که «لم یبلغ الحلم»؛ هنوز به حد بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است. در شب عاشورا، وقتى که امام حسین علیه‌السلام فرمود که این حادثه اتفاق خواهد افتاد و همه کشته خواهند شد و گفت شما بروید و اصحاب قبول نکردند که بروند، این نوجوان سیزده، چهارده ساله عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ امام حسین خواست که این نوجوان را آزمایش کند - به تعبیر ما - فرمود: عزیزم! کشته شدن در ذائقه‌ى تو چگونه است؟ گفت «احلى من العسل»؛ از عسل شیرینتر است.

حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل این‌گونه ذکر مى‌کند: «قال الراوى: و خرج غلام». آن‌جا راویانى بودند که ماجراها را مى‌نوشتند و ثبت مى‌کردند. چند نفرند که قضایا از قول آنها نقل مى‌شود. از قول یکى از آنها نقل مى‌کند و مى‌گوید: همین‌طور که نگاه مى‌کردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمه‌هاى ابى‌عبداللَه، پسر نوجوانى بیرون آمد: «کان وجهه شقة قمر»؛ چهره‌اش مثل پاره‌ى ماه مى‌درخشید. «فجعل یقاتل»؛ آمد و مشغول جنگیدن شد.
«فضربه ابن فضیل العضدى على رأسه فطلقه»؛ ضربه، فرق این جوان را شکافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرک با صورت روى زمین افتاد. «وصاح یا عماه»؛ فریادش بلند شد که عموجان. «فجل الحسین علیه‌السلام کما یجل الصقر». به این خصوصیات و زیباییهاى تعبیر دقت کنید! صقر، یعنى بازِ شکارى. مى‌گوید حسین علیه‌السلام مثل بازِ شکارى، خودش را بالاى سر این نوجوان رساند. «ثم شد شدة لیث اغضب». شد، به معناى حمله کردن است. مى‌گوید مثل شیر خشمگین حمله کرد. «فضرب ابن‌فضیل بالسیف»؛ اول که آن قاتل را با یک شمشیر زد و به زمین انداخت. عده‌اى آمدند تا این قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه‌ى آنها حمله کرد. جنگ عظیمى در همان دور و برِ بدن «قاسم‌بن‌الحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگیدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار میدان فراگرفت. راوى مى‌گوید: «و انجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. این منظره را که تصویر مى‌کند، قلب انسان را خیلى مى‌سوزاند: «فرأیت الحسین علیه‌السلام» : من نگاه کردم، حسین‌بن‌على علیه‌السلام را در آن‌جا دیدم. «قائماً على رأس الغلام»؛ امام حسین بالاى سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مى‌کند. «و هو یبحث برجلیه»؛ آن نوجوان هم با پاهایش زمین را مى‌شکافد؛ یعنى در حال جان دادن است و پا را تکان مى‌دهد. «والحسین علیه‌السلام یقول: بُعداً لقوم قتلوک»؛ کسانى که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ | 19:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شعر-ای آلِ هاشم شدكشته قاسم

ای آلِ هاشم شدكشته قاسم

ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم - ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم

قاسم روانه شدسویِ میدان - بهرحمایت ازدین وقرآن

اونوجوانی چون غنچه یِ گل - درگلشنِ دین مانند سنبل

یارحسین دركرببلاشد - قربانیِ دین درآن مناشد

شمشیررابرگردن حمایل - اوچون حسین درشكل وشمایل

چون شدروانه اوسویِ میدان - اعدابدیدند آن ماه تابان

گفتندباشداین بدرِكامل - به به چه زیباشكل وشمایل

گفتندباشداین بدرِكامل - به به چه زیبا به به چه خوشكل

اوحمله میكردچون شیرغرّان - میزدسرودست ازآن لعینان

چون كشته هایش بسیارگردید - دشمن زغصّه بیمارگردید

یك شیربچه اینسان سرودست - ازآن لعینان بسیاربشكست

ناگه فتاداودردام صیاد - شمشیری ازكین برفرقش افتاد

نقش زمین شدسروصنوبر - اندرعزاشدآل پیمبر

گفتاعموجان میرس بدادم - كزضربتِ كین ازپافتادم

آمدعمویش آن دم به میدان - گفتا كجایی،قاسم،عموجان

قاسم صدازدجانم فداشد - پامال سم این اسبها شد

آمدعمویش آندم كنارش - قاسم بدید و آن حال زارش

گفتا درآندم ای قاسمِ من - این حالت تو سخت است برمن

رفتی تو و رفت تاب وتوانم - ای قاسمِ من روح وروانم

شدآل هاشم اینك برایت - جمله سیه پوش اندرعزایت

گیرید ماتم ای آل هاشم - ازظلم دشمن شدكشته قاسم

ای باقری پور اندرعزایش - جمله ملائک گرید برایش

ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم - ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

ای شیر شرزه یِ ، میدانِ کربلا - خودرا فکنده ای ، در ورطه یِ بلا

گفتی که میروم ، اندر رهِ ولا - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

گفتی که ای عمو ، بنگر چِها کنم - در راهِ یاری یِ ، دین جان فدا کنم

در بینِ دشمنان ، در خون شنا کنم - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

باشم من از حسن ، بهرِ تو یادگار - بر یاریَت عمو ، دارم من افتخار

من میکنم جهاد ، در راهِ کردگار - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

من بر شما عمو، بنمایم اِقتدا - جان باختن خوش است ، اندر رهِ خدا

در راهِ دینِ حق ، جان میکنم فدا - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

شادم بود عمو ، اندر کنارِ من - یاری زِ دینِ حق ، باشد شِعارِ من

اَحلی مِنَ العَسَل ، شد یادگارِ من - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

امیدِ باقری ، اینک شفاعت است - برتن کنم کفن ، وقتِ شهادت است

جان در رَهِ خدا ، دادن لیاقت است - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

سروده شده ماه محرم سال 1398

ازکتاب مجموعه اشعارباقری

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ | 19:49 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام

پاسی از شب گذشته بود، تاریکی خیمه ها را فرا گرفته ویاران حسین(ع) دور هم جمعند. خدایا چه خبر شده است؟! چرا همه در هول و هراس می باشند؟مولا به اصحاب خود چه می گوید؟! چرا خیمه ها را تاریک کرده اند؟مولا چه می خواهد بگوید؟ آقا اباعبدالله الحسین (ع) به زبان حال چنین گفت:

هر کس امشب بماند،کشته خواهد شد

هرکس ندارد هوای ما//برگیرد و بیرون رود از آشیانه ما

سپاه دشمن فقط با من کار دارند و شما می توانید از این صحرا بروید. شما را رها می کنم تا هرکه می خواهد برود. اما طرف دیگر، دل هایی بودکه کلام مولا را می شنیدند.

بمانیم یا برویم؟آیا جز این است که خویش را به کشتن خواهیم داد؟ پس زن و فرزند ایشان چه خواهد شد؟عده ای با این افکار، اما دل هایی هم منور از نور خدا. مگر امکان دارد فرزند رسول خدا را تنها بگذاریم؟مگر می توان سعادت آخرت را با شقاوت دنیوی معاوضه کرد؟ ...

هیهات!هیهات! عده ای از تاریکی شب استفاده کردند و رفتند. اما عده ای ننگ را از خویش به دور کردند.

این بار اتفاق دیگری افتاد و امام حسین(ع) نام یک یک شهدای کربلا را بر زبان جاری می کند. مگر وجود جوان نازنین و زیبا روی قاسم(ع) را که یادگار برادر مظلومش حسن بن علی(ع) بود.حضرت قاسم(ع) هر لحظه و بی تاب مشتاق دمی بود که نامش را از لسان عمویش بشنود. اما نشنید. تاب نیاورد و از ایشان پرسید. عمو جان: من نیز کشته خواهم شد؟ امام(ع) از او پرسید: شهادت در کام تو چگونه است؟ قاسم پاسخ داد« اهلی من العسل». امام(ع) فرمودند: عمویت به فدایت. فردا تو هم کشته خواهی شد.

عصر عاشوراست و گلها یکی یکی پرپر می گردند و قلب ها می سوزند و همچنین عطش جگر ها آشکار است. حضرت قاسم، هر آن منتظر اذن مولاست. چند بار خدمت مولایش می رسد و اذن می خواهد. اما جوابی نمی شنود و باز می گردد.گویا امام هم قلبی آتشین و دردناک دارد.اما این بار ملتمسانه ازآقا اذن می خواهد و آقا اجازه می دهد.

از سر به شوق شهادت پریده طائر هوشم//عمو فدای تو گردم، غلام حلقه به گوشم

نشانده بر سرآتش مرا شماتت اعداء//چگونه بر سر آتش نشینم و نخروشم

حضرت قاسم(ع) شجاعانه به میدان می رود. رجز می خواند و پس از نبردی سخت بر زمین می افتد. نالان عمویش را صدا می کند. امام سریعا بربالین وی حاضر می گردد و می فرماید: به خدا سوگند برعمویت سخت است این که او را به یاری بخوانی و او نتواند تو را جواب دهد، یا جواب دهد اما نتواند تو را یاری دهد، یا آنکه تو را یاری دهد ولی سودی به حال تو نداشته باشد.

از رحمت خداوند دور باد گروهی که تو را شهید کردند.

آیا همان اندازه که قاسم به امامش دلباخته بود و خود را فدای او کرد، ما نیز آمادگی داریم؟

امام قاسم را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: «كيف الموت عندك‏» مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏» از عسل شيرين‏تر است‏.

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مى ‏شوم؟».

امام او را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ «كيف الموت عندك‏»

قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏»: «از عسل شيرين‏تر است‏».

امام به او فرمود: تو بعد از بلاى عظيم كشته مى‏ شوى و عبدالله شيرخوار هم شهيد مى ‏شود ... (1)

روز عاشورا قاسم خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمى‏داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، غمگين به نظر مى‏رسيد به ميدان تاخت و چنين رجز مى ‏خواند:

ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن

: «اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد».

حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت.

حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مى‏كند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهره‏اش مانند نيمه قرص ماه مى‏درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد.

عمرو بن سعد ازدى گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمى‏كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او مى‏جنگند كار او را تمام كنند.

عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آنحضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتا، فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس).

وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آنحضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين مى‏سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است.

امام فرمود: «عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك‏». «سوگند به خدا بر عمويت‏سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد».

پى ‏نوشت:

1- الوقايع و الحوادث ج 3 / ص 62. راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 150

به نقل از سایت قاصد نیوز

برادرزاده شيرين سخن

امام قاسم را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: «كيف الموت عندك‏» مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏» از عسل شيرين‏تر است‏.

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مى ‏شوم؟»....

قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام

پس از شهادت «ابوبکر» برادرش قاسم (دیگر فرزند امام حسن علیه السلام) از خیمه خارج شد. مادر «قاسم» همان «نُقیله» است که درباره او سخن به میان آمد.(1)

قاسم نوجوانی نابالغ، اما دلیر بود. همین که چشمان مبارک امام حسین (علیه السلام) به او افتاد، او را در برگرفت و گریان شد.(2)

«قاسم» وقتی تنهایی عموی خود را مشاهده کرد، اذن به میدان رفتن خواست. امام او را به سبب کوچکی‌اش، اجازه نمی‌فرمود. او پیوسته اصرار می‌کرد تا این که اذن جهاد گرفت.(3) حمید بن مسلم گوید: «خرج الینا غلامٌ کانّ وجهه شقّة قمرٍ و فی یده السّیف و علیه قمیصٌ و ازارٌ؛ نوجوانی چون پاره ماه به ناگاه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او لباس رزم به تن و شمشیری به دست داشت.» او پیش می‌رفت و شمشیر می‌زد که ناگاه بند کفش چپ او پاره شد.(4) پس قاسم ایستاد تا که بند کفشش را محکم کند.(5)

یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرأت پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می‌نگریست.(6)

رجز حماسی حضرت قاسم (علیه السلام)

در هنگام رزم، رجزهای حضرت قاسم چنین بود:

اِن تنکرونی فانا فرع الحسن//سبط النّبِیّ المصطفی و المؤتمن

هذا حسینٌ کالاسیر المرتهن//بین اناسٍ لاسقطوا صوب المزن؛

اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند امام حسن، نواده پیامبر گرامی مصطفی و امین خداوند هستم؛

اینک این حسین چون اسیران به گروگان گرفته شده و در محاصره، میان مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنها نبارد.»

حماسه رزم حضرت قاسم علیه السلام

«حمید بن مسلم» که یکی از راویان جنگ است می‌گوید: هنگامی که «قاسم» در میدان حاضر شد «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت.»

به او گفتم: «شگفتا! از این کار چه می‌طلبی؟ در حالی که این جمعیت بسیار، احدی از یاران حسین را باقی نخواهد گذاشت.»

امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

او قسم خورد که خود را با قاسم بن الحسن (علیهماالسلام) درگیر خواهد کرد. او شتابان به سوی قاسم حمله‌ور شد و ضربه‌ای به فرق مبارکش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عمّاه! عموجان!»، ناگاه امام حسین (علیه السلام) همانگونه که باز شکاری به ناگاه آشکار می‌شود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین که بسیار سختی نشان می‌داد، با شمشیر چنان به «عمرو» حمله‌ور شد که او را غافلگیر کرد. او دستان خود را پیش آورد تا از ضربه کاری امام، خود را باز دارد؛ اما دست او از آرنج چنان شکسته شد که صدای آن شنیده شد. از این ضربه بی‌تاب شد و نعره‌ای بر کشید. سپاه عمر برای نجات او به امام حمله‌ور شدند. سینه عمرو بن سعد در این درگیری در زیر سم اسبان پایمال شد و او در دم جان داد.(7)

راوی می‌گوید: زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. (دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین می‌سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. امام حسین فرمود: «بعداً لقومٍ قتلوک، خصمهم فیک یوم القیمة جدّک؛ (از رحمت خدا) دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالی که دشمن آنها در قیامت جد تو باشد.» سپس فرمود: «عزّ علی عمّک ان تدعوه لا یجیبک او یجیبک ثمّ لا تنفعک، کثُر واتره و قلَّ ناصره؛(8) بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی که به خدا قسم تنهایی‌اش زیاد و یاورش کم است.»

پس از شهادت حضرت قاسم(علیه السلام)

«قاسم» در برابر چشم امام و عموی خود جان داد. پس از آن، امام، قاسم را به سینه خود چسبانید و به خیمه شهدا برد. گویا می‌بینم که پاهای آن نوجوان بر زمین خط می‌اندازد، آمد و آمد تا آن که آن نوجوان را در کنار فرزندش علی بن الحسین (علی اکبر) و شهدای اهل بیت که در کنار او بودند نهاد.(9) در نقل دیگری آمده؛ من آن نوجوان را نمی‌شناختم از کسی نامش را پرسیدم. گفتند: این «قاسم بن الحسن بن علی بن ابی طالب» است.(10)

آخرالامر، دیدم که امام گوشه چشمی به سوی آسمان دوخت و گفت: «اللّهمّ احصهم عدداً ولا تغادر منهم احداً ولا تغفر لهم ابداً؛ صبراً یا بنی عمومتی، صبراً یا اهل بیتی لا رأیتم هواناً بعد هذا الیوم ابداً(11)؛ خدایا! تعداد اینها را بر شمار، و احدی از اینها را وامگذار، و هرگز بر نها مبخش، ای پسر عموهایم! (فرزندان عقیل و جعفر طیار) و ای اهل بیتم! [همگی] شکیبا باشید، بعد از این روز، هرگز روی خفت و خواری نخواهید دید.»

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: درود بر قاسم، فرزند حسن پسر علی، آن عزیزی که فرق مبارکش شکست و ابزار جنگ او به تاراج رفت.

هنگامی که عمو را به کمک طلبید، حسین سراسیمه خود را به او رسانید و مردم را از کنار او راند، لیکن قاسم از شدت درد، پای خود را به زمین می‌کشید. در این حالت بود که امام فرمود: «قومی که تو را کشتند (از رحمت پروردگار) دور باشند، در روز رستاخیز نیای تو و پدرت با اینها دشمنی خواهند کرد.»

سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

در زیارت ناحیه مقدسه، امام زمان(عج) در حق خود دعا کرده و از خداوند متعال در خواسته تا او را در قیامت در کنار امام حسین و قاسم، که خداوند آنها را گرد هم آورده، قرار دهد. در همین زیارتنامه، امام، قاتل قاسم «عمرو (عمر) بن سعد بن (عروة بن) نقیل الازدی» را نفرین کرده است. تا این که خداوند او را به دوزخ اندازد و به عذابی دردناک مبتلا سازد.(11)

درسی که می‌توان گرفت:

در شرافت قاسم همین بس که امام معصوم (علیه السلام) از خداوند درخواست فرموده که در کنار ایشان باشد، در حالی که او در کنار حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است. این که انسان در نوجوانی چنین به اوج رفعت و شرافت بار یابد، جای غبطه و آرزو دارد. آیا این ولایت‌مداری قاسم برای نوجوانان ما درس نخواهد بود؟

پی‌نوشت‌ها:

1- تذکرة الخواص، ص 215.

2- متل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 27؛ مقتل الحسین علیه السلام، مقرم، ص 331.

3- بحار الانوار، ج 45، ص 34.

4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 447؛ مقاتل الطالبین، ص 88.

5- ذخیرة الدارین، ص 286، ابصار العین، ص 72.

6- مقتل الحسین مقرم، ص 331.

7- تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 447؛ ابصار العین، ص 72.

8- مقاتل الطالبین، ص 92؛ الارشاد، ج 2، ص 108.

9- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 448-447؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 186؛ الارشاد، ج2، ص 108.

10- الارشاد، ج 1، ص 108.

11- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 28.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی،‌با تصرف

یادگار امام حسن (ع) در روز عاشورا

آن روزی که حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) با دیدن چهره برادر، بر او گریست، در پاسخ سوال امام حسن (علیه السلام) که از علت گریه آن حضرت سوال کرد، فرمود: به جهت بلایی که به تو میرسد، که حکایت از مسموم کردن مظلومانه امام مجتبی (علیه السلام) داشت. ولی امام حسن (علیه السلام) با شنیدن این پاسخ، مسموم شدن خود را ناچیز شمرد و فرمود:

لا یوم کیومک یا ابا عبدالله

روزی مانند روز تو نیست که سی هزار نفر به سوی تو آیند و همه مدّعی باشند که از امت جدّ تواند ...” منتهی الآمال – ص 346 “

قاسم (علیه السلام)

در سال 50 ه.ق وقتی کار سمّ جعده ملعونه – همسر امام حسن (علیه السلام) - به آنجا کشید که پاره های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه های آخر، همه اهل و عیال خود را به امام حسین (علیه السلام) واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی داشت، قاسم (علیه السلام) بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.

با نقشه ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین (علیه السلام)، برای بیعت نکردن با یزید- که جرثومه فساد بود - مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی (علیه السلام) هم بودند. مکه، برای امام حسین (علیه السلام) امن نبود – که یزیدیان در زیر لباس¬های احرام، شمشیر بسته و قصد کشتن امام را داشتند – بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل (علیه السلام) هم آن را تایید کرده¬بود – روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.

کار کاروان سرگردان حسینی به کربلا کشید و در محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. اینک قاسم بن الحسن (علیه السلام)، سیزده ساله شده و در مدتی که پدرش را از دست داده¬ بود، امام حسین (علیه السلام) چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ“ – ای پسرکم - خطاب می-کرد.

ابوحمزه ثمالی (ره) می گوید، از حضرت زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آن ها فرمود:

ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم ، جز من کسی نیست و ...

پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته می-شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند ...

قاسم ابن الحسن (علیه السلام) که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم کشته خواهم شد.

امام حسین (علیه السلام) با محبتی پدرانه به او فرمود: یا بنیّ، کیف الموت عندک

پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد: یا عمّ احلی من العسل

عمو جان از عسل شیرین¬تر است.

امام حسین (علیه السلام) هم فرمود: عمویت فدایت شود آری والله، تو یکی از مردانی هستی که در رکاب من به شهادت خواهی رسید.

روز عاشورا ، پس از آن که نوبت به قاسم ابن الحسن رسید، در خیمه ها ولوله¬ای دیگر بود و میدان رفتن او تماشایی.

عاشورا به روایت لهوف

راوی گفت: دیدم جوانی بیرون آمد که صورتش مانند پاره ماه بود، و مشغول جنگ شد.

همين که مقابل مردم ايستاد فريادش بلند شد:

ان تنکروني فانا ابن الحسن/ سبط النبي المصطفي الموتمن

مردم اگر مرا نمي شناسيد ، من پسر حسن بن علي بن ابيطالبم.

هذا الحسين کالاسير المرتهن / بين اناس لاسقوا صوب المزن

اين مردي که اين جا مي بينيد و گرفتار شما است، عموي من حسين بن علي بن ابيطالب است.

ابن فضیل ازدی چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت و او با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان، به دادم برس.

امام حسین (علیه السلام) مانند باز شکاری از اوج، به کنار او فرود آمد و همچون شیر خشمگین بر دشمنان حمله ور شد، شمیشری بر ابن فضیل زد که دست سپر شده او از آرنج جدا شد، ابن فضیل چنان فریادی زد که همه لشکر شنیدند و برای نجاتش تاختند که باعث شد بدن او زیر سم اسب¬ها بماند و به هلاکت برسد.

گرد و غبار که فرو نشست، امام حسین (علیه السلام) کنار قاسم (علیه السلام) ایستاده بود در حالی که او از شدت درد پای بر زمین می¬سایید.

امام فرمود : از رحمت خدا دور باد گروهی را که تو را کشتند و جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان دادخواهی خواهند کرد .

سپس فرمود: به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یاری بخواهی و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولی به حال تو سودی نبخشد. به خدا قسم امروز روزی است که برای عمویت کینه¬جو فراوان است و یاور اندک.

بعد از آن پیکر قاسم (علیه السلام) را به سینه گرفت و با خود به خیمه ها رساند و در میان کشتگان بنی هاشم قرار داد.

سهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) - که قبر بی شمع و چراغش در بقیع خاموش است - در کربلای حسینی، قربانی به نامهای: ابی¬بکر، قاسم، عبدالله، عمر، بُشر و احمد (محمد) بن الحسن می-باشد، که در منای عشق خود را فدای عمو کردند. ( کیمیای قلم)

منبع : لهوف سید بن طاووس و منتهی الامال شیخ عباس قمی

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ | 19:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزششم محرم بیادقاسم بن حسن علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ وَ اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا قاسمَ بنَ الحسن.

لاله ی یاسم در چمن افتاد - قاسمم زیر دست و پا جان داد

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

صورتش خونین سینه اش پامال - مرغ روحش زد روی دستم بال

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

از حرم رو در قتلگه کردم - قاسمم جان داد من نگه کردم

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

ناله اش بر قلبم شرر می زد - با لب عطشان بال و پر می زد

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

دسته گل های سرخ زهرایی - قاسمم گردیده تماشایی

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

در بغل باغ یاسمن دارم - یک گل پرپر از حسن دارم

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

بی زره سرباز شهید من - هم شهید من، هم امید من

ای بنی هاشم، کشته شد قاسم

پس از شهادت حضرت على اکبر علیه السلام حضرت قاسم بن حسن آماده پیکار شد. او نوجوانى بود که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود. هنگامى که نزد امام علیه السلام آمد و نگاه آن حضرت به او افتاد وى را در آغوش گرفت، با هم چنان گریستند که از حال رفتند. قاسم اجازه میدان رفتن خواست، ولى امام حسین علیه السلام نپذیرفت، آنقدر دست و پاى امام را بوسه زد تا رضایت امام را جلب کرد و در حالى که اشک مى‏ریخت به میدان آمد و این رجز را مى‏خواند: إِنْ تُنْکِرُونی فَأَنَا ابْنُ الْحَسَنِ / سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى‏ وَ الْمُؤْتَمَنِ‏ / هذا حُسَینٌ کَالْأَسِیرِ الْمُرْتَهَنِ / بَینَ اناسٍ لَاسُقُوا صَوْبَ الْمُزَنِ‏

«اگر مرا نمى‏شناسید بدانید من فرزند امام حسنم! که او فرزند پیامبر برگزیده و امین خداست!

این حسین علیه السلام است که همانند اسیرى است گروگان، میان گروهى که خداوند آنان را از باران رحمت خود سیراب نکند». چهره مبارکش همانند پاره ماه مى‏درخشید، پیکار سختى کرد تا آنجا که با سنّ کمش سى و پنج نفر را بر زمین افکند. حمید بن مسلم مى‏گوید: من در لشکر ابن سعد بودم به این نوجوان مى‏نگریستم که پیراهن و لباسى بلند به تن و نعلینى به پا داشت که بند یکى پاره بود. فراموش نمى‏کنم که بند نعلین چپش بود. عمرو بن سعد أزْدى گفت: به خدا سوگند! من به او حمله مى‏کنم (تا وى را از پاى درآورم) گفتم: سبحان اللَّه، این چه تصمیمى است؟ به خدا سوگند! اگر این نوجوان بر من حمله کند من به سوى وى دست تعدّى دراز نخواهم کرد. همان گروهى که وى را احاطه کرده‏اند، او را بس است.گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! من بر او یورش خواهم برد، پس حمله کرد و برنگشت تا آن که با شمشیرش فرق او را شکافت. قاسم علیهالسلام با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عموجان! مرا دریاب. امام علیهالسلام چون باز شکارى صف‏ها را شکافت و مانند شیر ژیان حمله کرد و با شمشیر بر عمرو -قاتل قاسم- ضربتى زد که دستش را از بدن جدا کرد، عمرو در حالى که فریاد مى‏کشید گریخت، کوفیان خواستند وى را از دست امام علیه السلام نجات دهند، ولى بدنش زیر سم اسبان قرار گرفت و کشته شد. هنگامى که گرد و غبار فرو نشست، دیدند امام علیه السلام بر بالین قاسم علیه السلام نشسته است و قاسم پاهایش را بر زمین مى‏ساید. امام حسین علیه السلام فرمود: «عَزَّ وَاللَّهِ عَلى‏ عَمِّکَ أَنْ تَدْعوُهُ فَلا یجیبُکَ، أَوْ یجیبُکَ فَلا یعینُکَ، أَوْ یعینُکَ فَلا یغْنی عَنْکَ، بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ» «به خدا سوگند! بر عمویت ناگوار است که وى را بخوانى ولى نتواند به تو پاسخى دهد، یا پاسخى دهد ولى نتواند تو را یارى کند و یا به کمکت بشتابد ولى تو را بى نیاز نکند. دور باد (از رحمت خدا) گروهى که تو را کشتند». در روایت دیگرى آمده است که امام علیه السلام فرمود: «بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ، وَ مَنْ خَصْمَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ. عَزَّ وَ اللَّهِ عَلى‏ عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلا یجیبُکَ، أَوْ یجیبُکَ ثُمَّ لا ینْفَعُکَ، یوْمٌ وَاللَّهِ کَثُرَ واتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ» «دور باد (از رحمت خدا) گروهى که تو را کشتند و خونخواه تو از اینان در قیامت جدّ تو خواهد بود. به خدا سوگند! بر عمویت دشوار است که وى را بخوانى ولى نتواند پاسخ دهد یا پاسخ دهد ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا سوگند! امروز روزى است که رنج و مظلومیت عمویت فراوان و یاورش اندک است». سپس امام علیه السلام پیکر خونین قاسم علیه السلام را برداشت و به سوى خیمه‏ ها روانه شد. راوى مى‏گوید: گویا هم اکنون مى‏بینم سینه ‏اش به سینه امام چسبیده بود و پاهایش‏ به زمین کشیده مى‏شد، با خود گفتم: امام چه مى‏کند؟ دیدم او را آورده کنار شهداى اهل بیت علیه السلام قرار داد و آنگاه به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً؛ صَبْراً یا بَنی عُمُومَتی، صَبْراً یا أَهْلَ بَیتی، لا رَأَیتُمْ هَواناً بَعْدَ هذَا الْیوْمِ أَبَدا» خدایا! از تعدادشان بکاه و آنان را پراکنده ساز و به قتل برسان و هیچ کس از آنان را باقى مگذار و هرگز آنان را نیامرز! اى عموزادگانم! صبر پیشه سازید! اى اهل بیتم! صبر کنید! بعد از این روز هرگز خوارى نبینید!».

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ | 19:44 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ثواب شعر ومدح ومرثیه امام حسین علیه السلام

قال أبو عبد الله عليه السلام: من قال فينا بيت شعر بني الله تعالى له بيتا الجنة. امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که در مورد ما شعری بسراید، خداوند در بهشت خانه‌ای از آن او خواهد ساخت. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، تالیف شیخ صدوق، ترجمه محمد صالح روغنی قزوینی، جلد ۱، صفحه ۷)

روایاتی راجع به اهمیت شعر سرودن برای امام حسین (ع) و اهل البیت (علیهم السلام)

با مرور روایات و آیات به این نکته برخوردیم که چگونه امامان در خطاب به شاعران تلقی دینی نسبت به کار ایجاد می کردند. از این روی سرودن و خواندن شعر از مصادیق شعایر الهی و عملی دینی تلقی می شد.چرا که امام حسین علیه السلام در قیام خود در بی سروری و بزرگی خویش نبود بلکه در پرتو اسلام به خدمت مردم برخاسته بود و لذا جاودانگی نهضتش و گسترش شعاع و آثار آن در جامعه اسلامی از مصادیق تقوا در این آیه شریفه به شمار می آید:

«هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد،این کار نشانه تقوای دلتان است.»(حج آیه 32)

ترغیب و تشویق اهل بیت علیهم السلام به سرودن شعر در مورد آنان:

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:«هر کس درباره ما بیت شعری بسراید، روح القدس او را یاری می کند.»[عیون الاخبار الرضا،شیخ صدوق:7/1،ح1]و نیز «هر کس درباره ما بیت شعری بسراید خداوند خانه ای برایش در بهشت می سازد.»[عیون الاخبار الرضا،شیخ صدوق:7/1،ح2]

ابوهارون مکفوف[او موسی بن عمیر ابو هارون مکفوف،موالی آل جعده بن هبیره و از مردم کوفه است.برقی در کتاب رجال:14،او را از اصحاب امام باقر و در صفحه44 از اصحاب امام صادق شمرده است.علامه حلی در بخش دوم از کتاب رجالش ،صفحه 267،شماره 13 و نیز ابن داود در کتاب رجال،صفحه 314،شماره 34 و آقای خویی در معجم الرجال الحدیث:83/23،شماره 14922 از او یاد کرده اند] از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که به او فرمود:«ای ابوهارون!شعری درباره امام حسین (علیه السلام) بسرای» وی چنین کرد و امام گریست.فرمود که برایم همانگونه بسرای که خود می سرایید. وی چنین سرود. از مزار حسین بگذر و به استخوان های پاکش خطاب کن...[منظور از امام آن است که با سوز و آه شعر بسراید و این نشان می دهد که در آن دوره سوگ حسینی در سطح گسترده ای رواج داشته و سبکب مخصوص به خود اختصاص داده بود] امام گریست و فرمود که باز هم بخوان.ابوهارون قصیده دیگری خواند و امام بازهم گریست و صدای گریه از درون خانه هم به گوش رسید.چون وی از شعر خواندن فارغ شد امام فرمود: «ای ابوهارون! هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و ده نفر را بگریاند،بهشت برایش واجب گردد، و هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و پنج نفر را بگریاند بهشت برایش واجب گردد، هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و یک نفر را بگریاند ،بهشت برایش واجب گردد.........»[کامل الزیارات:106-104 و :208و210؛ثواب الاعمال:84؛مثیر الاحزان:64؛بحارالانوار:287/44 و 288؛العوالم:541]

ابوعماره شاعر نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) به او فرمود:«ای ابوعماره،شعری درباره حسین برایم بسرای.»وی چنین کرد و امام گریست و دوباره شعر دیگری خواند و امام گریست و این کار چندبار دیگر تکرار شد تا این که صدای گریه از درون خانه بلند شد.سپس امام فرمود: «ای ابوعماره!هر کس درباره حسین بسراید و پنجاه تن را بگریایند،بهشت از آن اوست،و هرکس درباره حسین بسراید و سی تن را بگریاند،بهشت از آن اوست.»[کامل الزیارات:106-104و 209؛ثواب الاعمال:84؛العوالم :537؛ لواعج الاشجان:4؛ وسایل الشیعه:595/14]

امام صادق (علیه السلام) به سفیان بن مصعب می فرماید:«شعری درباره حسین برایم بخوان.»و نیز دستور داد که همسرش ام فروه و دیگر زنان حاضر شوند و آنگاه سفیان شروع کرد.هنگامی که صدای فریاد ام فروه و دیگر زنان به ناله بلند شد ،امام صادق (علیه السلام) فریاد برآورد که «راه را باز کنید» و مردم مدینه بر آستانه در جمع شده بودند.امام کودکی را که غش کره بود، به بیرون از منزل فرستاد.[الکافی:276/8،ح263،معجم رجال الحدیث:168/9،شماره 5248]

کمیت بن زید اسدی[او کمیت بن زید بن خنس اسدی و شاعر هاشمیان و از اهالی کوفه بود. در عصر اموی به شهرت رسید و نزدیک به پنج هزار بیت شعر سروده است .نک:الشعر و الشعراء:562؛خزانه الادب،بغدادی :1-69؛جمهره انساب العرب:187] برای اهل بیت علیهم السلام شعری با مطلعی چنین سرود: برای قلب عاشق و سرگشته جز خواب و رویا چه می ماند؛ عشق دیوانه کنند من برای سروران مردم یعنی بنی هاشم است...آن را برای امام باقر(علیه السلام) خواند تا به اینجا رسید: و کشته ای به سرزمین طف در بین غوغای مردم و کینه و دشمنی ها از بینشان رخت بربست. چون کمیت به اینجا رسید امام گریست و فرمود:«ای کمیت اگر ثروتی داشتم به تو می دادم؛ولیکن حال آن چه را پیامبر به حسان بن ثابت گفت،به تو می گویم:تا جایی که از ما اهل البیت حمایت کنی ،روح القدس همراه تو است.».[الرجال،کشی:181؛شرح هاشمیات الکمیت،ابی ریاش احمد بن ابراهیم قیسی:42؛الهاشمیات و العلویات ،قصائد الکمیت و ابن ابی الحدید:164؛دلایل الامامه:224؛مناقب آل ابی طالب :337/3؛الاغانی:123/15]

کُمیت در ایام حج نیز به محضر امام صادق (علیه السلام) شتافته و خواست که قصیده اش را برای حضرت بخواند. امام در ابتدا نپسندید که در این روزهای بزرگ شعری خوانده شود. اما چون کمیت گفت که این شعر درباره ایشان است، امام استقبال کرد و برخی از افراد خانواده اش را جمع کرد و سپس کمیت قصیده اش خواند و حاضران گریستند .پس چون به مقطعی از شعر رسید ،امام صادق دستان خود را به آسمان بالا برد و گفت:«خدایا!گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار کمیت را ببخشای تا جایی که وی خشنود شود.»[شرح هاشمیات الکمیت،ابی ریاش احمد بن ابراهیم قیسی:168؛الهاشمیات و العلویات ،قصائد الکمیت و ابن ابی الحدید:66و163؛الاغانی:32/17؛الایضاح،شیخ مفید:242؛معاهد التنصیص علی شواهد التخلیص،عبدالرحمن بن عبدالرحمن عباسی:27/2]

این روایات نشان از اهمیت شعر در نزد اهل بیت علیهم السلام و استفاده آنها از این ابزار برای بیان حقانیت خود و هدایت مردم دارد.

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | 18:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مقام روضه خوانی

مقام روضه خوانی

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ

مهر تو را بعالم امکان نمیدهم - این گنج پربهاست من ارزان نمیدهم

نام تو را به نزد اجانب نمیبرم - این اسم اعظم است بدیوان نمیدهم

ای خاک کربلای تو مهر نماز من - این مهر را بملک سلیمان نمیدهم

ما را گدائی در تو بود تاج افتخار - این تاج را به افسر شاهان نمیدهم

جان میدهم بشوق وصال تو یا حسین - تا بر سرم قدم ننهی جان نمیدهم

نوحه خوان

نظام رشتی از نوحه خوان ها و نوکرای با اخلاص بود، چند ماه قبل از مرگش بیمار شد، تو بستر افتاد، مردم می اومدند زخم زبونش می زدند. لال شد، دیگه نمی تونست حرف بزنه، گفتند: دیدید این که دم از حسین (علیه السّلام) می زد آخر لال می میره، دخترش می گه روزی بابام صدام زد و با اشاره گفت: یه قلم و کاغذی برام بیار، تا آوردم برام نوشت: دخترم غصه نخور من نوکر اربابم، ارباب منو تنها نمی گذاره و ساعتی گذشت، باز منو صدا زد و نوشت آگاه باش هر وقت اشاره کردم بدون که اربابم اومده . نمی تونه تکون بخوره، دخترش می گه دقایقی بعد دیدم دست گذاشت رو سینه اش از جا بلند شد، تعجب کردم صدا زد: السلام علیک یا ابا عبدالله ... بعد از سلام بابام یک دفعه دراز کشید هر چی صداش زدم بلند نشد. (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

متن روضه ی رسول ترك

لات بود، سر و وضعش خوب نبود، اومد مجلس امام حسین (علیه السّلام)، صاحبان هیئت بیرونش کردند، گفت ای بابا ! مجلس مال یکی دیگه است، حسین ! خیال کردم خیمه، خیمه ی توست اومدم، اگه می دونستم اینها صاحب خیمه اند نمی یومدم، من اصلاً خونه ی اینها نیومدم، تو که می خواستی دست شمر را هم بگیری، آقا باشه !! من رفتم، هی با خودش می گفت: من امشب مجلست را خراب کردم، شب رئیس هیئت خوابیده، گنبد و بارگاه حسین (علیه السّلام) را دید، قافله ی عزادارها، دسته دسته می آمدند، دید یه سگی قافله ها را نوبت نوبت می بره و می آره، دید سگه سرش مثل آدمه، اومد دید همون رسولِ ترکه .... از خواب پرید ، به سرش زد ... (آقا یه جایی ما را هم قبول کن، گوشه کنارها کاری دست ما بده) بزرگان هیئت را جمع کردند اومدند، در زدند، رسول کارت داریم بیا، گفت: من نمی آم، من بخوام بیام یه شرط دارم، خودت یه قلاده گردنم بندازم بیام .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خوانی

در هندوستان در قدیم آن شخص روضه داشت، حاکم آن بلاد ناصبی بود، به گناه روضه خوانی مالش را مصادره کرد، روضه تعطیل شد، آخر سال گذشت، هیچ چیز نداشتند، زانوی غم بغل کرد، مرد گفت: امسال روضه خوانی نداریم، پول نداریم، چیکار کنیم؟ زن گفت: من یه گوهری دارم، بفروش و با پولش روضه راه بیانداز، مرد گفت: من و تو زن و شوهریم، تو گوهری داشتی و به من نگفتی، زن گفت: ما یه جوون داریم، گوهر ماست، برو این جوان را به عنوان غلام بفروش و پولش را برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بده، جوونش از در وارد شد، نظرش را پرسیدند، گفت: من افتخار می کنم برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بروم و غلامی کنم، فردا راه افتادند، مادر با پسر خداحافظی کرد، گفت: ای مرد داری می ری، این جوری می فهمند پسرته، حلقه به گوشش بینداز، لباس مندرس بپوشانش، بعد ببرش، بچه را آورد، وسط بیابون تا به یک شهر دیگه ببره، یه سوار از دور پیدا شد، پرسید: کجا داری می روی؟ گفت می روم غلامم را بفروشم، گفت من می خرم چه قیمتی می فروشی؟ گفت: هر چی به قیمت بر پا کردن روضه ی حسین (علیه السّلام) باشه، پسر را خرید، اما موقع رفتن دید یه جوری با غلام خداحافظی کرد، (خوش به حالی اونی که غلام چنین آقایی بشه، آخه فقط ارباب ما اومد بالا سر غلام سیاهش، عزیز دلم هر کی نوکر حسین باشه، پاره ی تن حسینه، هر کی زائر حسینه مهمون آقاست، خود حسین فرموده: من زار زائرنا کمن زارنا) غلام را خرید، دور شدند، با لبخند کیسه ی پول روضه فراهم شد. فردا داشتند کارهای روضه را می کردند، دیدند جوانشون اومد، گفتند: جوون ! کجا اومدی؟ فرار کردی؟ گفت: نه بابا ! خودش منو فرستاد، بابا ! تو که رفتی، منو بغل کرد، گفت: من که می دونم اون بابات بود برو، بگو ما قبول کردیم فردا که روضه علم شد، والی شهر هم می یاد پولتون را پس می ده، گفتم شما کیستید، گفت: من صاحب روضه ام.

فردا دیدند والی اومد، دست رو سینه، گفت غلط کردم این پولتون، سالی ده هزار درهم هم می دم برای روضه ی حسین (علیه السّلام)، گفتند: مگه چی شده؟ گفت: دیشب خواب آقا رو دیدم، فرمود: تو خجالت نکشیدی مجلس ما را به هم زدی ... (کرامات الحسینیه - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

سؤال و جواب نوکر

نقل می کنند: محضر آقا سیدحمزه موسوی بودیم تعریف کردند: که یکی از بزرگان از شب اول قبر خیلی می ترسیدند یه شب در عالم خواب رسید به محضر ابی عبدالله و گفت: آقای یه عمره برات روضه می خوانم، برات روضه گرفتم، ولی از شب اول قبر می ترسم، امام حسین (علیه السّلام) فرمود: از کجای آن می ترسی؟ گفت از آن موقعی که دو تا ملک می آیند و سؤال و جواب می کنند و زبانم بند می آید، فرمودند: کدام ملک جرأت دارد که از نوکر من سؤال کند، سؤال و جواب آنها با ماست .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

نود حج و عمره

پیامبر به عادت همیشه خود اظهار محبت به سیدالشهدا می نمود و با ایشان بازی می کردند، عایشه به پیامبر گفت: چقدر تو این کودک را دوست داری؟ حضرت فرمودند: وای بر تو . چگونه دوستش نداشته باشم و از او خوشم نیاید و حال آنکه او میوه ی دل من و روشنی چشم من است. بعد فرمودند: امت من بعد از من او را می کشند، هر کس بعد از وفاتش به زیارت او برود، خداوند در نامه ی عملش یک حج از حج و عمره های مرا می نویسد. عایشه تعجب کرد و عرض کرد: یا رسول الله حجی از حج های شما ؟! حضرت فرمودند: بلی، بلکه خدا دو حج مرا به آن زیارت دهنده می دهد.

باز عایشه تعجب کرد و حضرت زیاد کردند تا رسید به نود حج و نود عمره و فرمودند: خداوند به او نود حج های من و نود عمره از عمره های من را می دهد. (مقتل شیخ جعفر شوشتری - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خواندن خود امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله تنکابنی در مواعظ المتقین می نویسد: سلمان فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می کنند. سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟ ابی عبدا... جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده، دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا... ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود: سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟ شروع کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند، اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند ... .

سلمان ! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند. سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند .... .

سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم ...

اینقدر گفت .... سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید. آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ولی من دوست دارم فدایی دوستانم بشوم، دوستانم فردا دور هم جمع بشوند اسم من را بیاورند ... شفاعت دوستانم را فردا بکنم نگذارم در آتش جهنم بسوزند. سلمان ! نشونه ی دوستان من دو چیز است، یکی اشک چشمشون، یکی هم دلهای آنهاست که برای کربلا پر می زند، برای دیدن کربلا می میرند ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مقام روضه خوانی

مرحوم شیخ رمضان علی قوچانی از علمای معروف و ائمه جماعت مسجد گوهرشاد بودند ایشان مریض و مشرف به مرگ شدند. جمعی از اقوام و دوستان و آشنایان برای تشییع جنازه ایشان آمدند.

ناگهان می بینند که ایشان حرکت کرده و چشم ها را باز می کند و با صدای ضعیف همه را فرا می خواند و می گوید می خواهم برایتان روضه بخوانم همه تعجب کردند چون ایشان منبری روضه خوان نبودند. فرمودند همین الان صحرای محشر را دیدم و هاتفی با صدای بلند اعلام کردند که حاج رمضان علی قوچانی اهل بهشت است، به سوی بهشت برود، من دیدم دری به سوی بهشت باز است و جماعتی بسیار در صف طولانی ایستاده که به نوبت بروند. گفتند صف علما می باشد و در اواخر صف بودم دیدم تا نوبت به من برسد، هلاک می شوم، به عقب نگاه کردم دیدم درِ دیگر به سوی بهشت باز است، ولی این در خلوت است به خود گفتم من که اهل بهشتم از این در نشد از آن در می روم، سپس سوی آن در رفتم دیدم دربان جلوی من را گرفت و گفت نمی شود این در مخصوص اهل منبر و روضه خوان های امام حسین (علیه السّلام) است. تو که روضه خوان نیستی، متحیر بودم دیدم حاجی میرزا عربی خوان معروف به ناظم سوار بر اسب از بهشت بیرون آمد جلوی در سلام کردم و گفتم مرا کمک کن و به بهشت ببر گفت نمی توانم چون این در مخصوص روضه خوان های حسین است اصرار کردم گفت یک راه دارد، تو روضه بخوانی و من مستمع شوم شاید بتوانم به این وسیله تو را ببرم، آن گاه پیاده شد و نشست و من برای او روضه خواندم، پس برای شما هم روضه می خوانم چند کلمه ای روضه خواند و از دنیا رفت. (گنجینه دانشمندان ج 9 ص 263 / معجزات و کرامات امام حسین (علیه السّلام) ص 309 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مظهر رحمت پروردگار

از مرحوم آیت الله العظمی بهجت نقل شده است که فرمودند: مرحوم علامه دربندی در حرم کربلا، خطاب به امام حسین (علیه السّلام) عرض کرد: به حق مادرت زهرا (سلام الله علیها)، شمر را شفاعت مکن ! از ایشان پرسیدند: مگر حضرت از شمر هم شفاعت می کند؟ جواب داد: امکان دارد، زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند. (آیه ی حقیقت، ص 505، در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج 1، ص 128 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دوستداران مرا بیامرز

و از کتاب (لسان الذاکرین الدمعه الساکبه) نقل شده است هنگامی که آن ملعون سر مطهر حضرت را از بدن جدا نمود، می گوید: رأیت شفتیه یتحّرکان فلمّا قربته من أدنی سمعته یقول إلهی و شیعتی و محبّی. دیدم لبهای حضرت به حركت درآمد، گوش های خود را نزدیک بردم، شنیدم می گوید: پروردگارا ! پیروان و دوستداران مرا بیامرز. (معالی السبطین ص 465 – لسان الذاکرین الدمعه الساکبه ج 4 ص 358 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

بالاتر از نماز شب

مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرمودند: بنده خیال می کنم فضیلت بکاء بر سیدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد، زیرا نماز شب عمل قلبی صرف نیست، بلکه کالقلبی است ولی حزن و اندوه و بکاء، عمل قلبی است. (600 نکته در محضر آیت الله بهجت، ص 217 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

محک ایمان

در یکی از دفعاتی که مرحوم آقای مجتهدی در بیمارستان بستری شدند، تمام اطباء به اتفاق به آقا گفتند: شما اصلاٌ نباید گریه کنید، در غیر این صورت نابینا خواهید شد، آقا در جواب آنها فرمود: نه بدون گریه بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) نمی توانیم زند ه بمانیم. همچنین معظم له می فرمودند: کسانی که نام امام حسین (علیه السّلام) را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، باید جداً نگران ایمان خود باشند، نام امام حسین (علیه السّلام) محک ایمان است. (یاس عرفان، ص 160 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دستگاه امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی می فرمودند: معترض افرادی که وابسته ی به امام حسین (علیه السّلام) هستند نشوید نباید به دستگاه امام حسین (علیه السّلام) اهانت بشود، این عزاداری ها احیاکننده ی نماز و مسجد است. (سیری در آفاق، ص 243 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

صله به حضرت زهرا سلام الله علیها

آمد خدمت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: می خواهی مادر ما(حضرت زهرا سلام الله علیها) را یاری کنی؟ می خواهی به مادر ما صله بدهی؟ هر چه می توانی برای حسین (علیه السّلام) گریه کن ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

اشک بر حسین (علیه السّلام)

نقل کرده اند آیت الله مرعشی را با آن زهد و تقوا پسرش در عالم رویا دید، از اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسید، او گفت: اوضاع و احوال خراب بود، حساب و کتاب سخت بود، فقط یک چیز به درد من خورد، آن هم اشک برای امام حسین (علیه السّلام) .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

فضلیت گریه

امام موسی کاظم (علیه السّلام) فرمودند: اگر گریه کنندگان بر آن مظلوم (امام حسین (علیه السّلام)) می دانستند چه اجرهایی به آنها داده می شود هر آینه آرزو می کردند که تا نفس آخر عمر در گریه و ناله برای آن بزرگوار باشند. (البکاء للحسین ص 80 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

خاک کربلا

اُمِ سَلَمه می گوید : پیغمبر یک مقدار خاک به من داد فرمود : ام سلمه این خاک کربلا هر وقت که دیدی این خاک تبدیل به خون شده ، بدان حسینم شهید شده ، ام سلمه می گوید : از آن روزی که حسین فاطمه به مسافرت رفت من هر روز می آمدم نگاه به آن خاک می کردم . می گفتم الحمدالله هنوز حسین زنده است . اما روز دهم محرم ، نزدیک غروب بود گویا خواب مقداری چشمم گرفت پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم صورتش خاک آلود است فهمیدم فرزند پیغمبر ، حسین را در کربلا کشتند. (مقتل الحسین ، مقرم ، ص 369 ، فرهنگ عاشورا ، 165)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | 18:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزپنجم محرم بیادعبدالله بن حسن (ع)

حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه

حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه - شب پنجم محرم، دل ما تو قتلگاهه

چقدر تیر چقدر سنگ، چقدر نیزه شکسته - روی خاک تو موجی از خون، یوسف زهرا نشسته

دل من ترسیدی انگار، که نمیری توی گودال - نمی بینی مگه آقات، چقدر زده پر و بال

اون کیه میره تو گودال، گمونم یه نوجونه - مثه بچه شیر می مونه، وقتی که رجز می خونه

میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید - سی هزار گرگ دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید

از امامش مثه مادر، تو بلا دفع خطر کرد - جلوی طوفان شمشیر، لاله دستشو سپر کرد

توی خون داره می خنده،عموجون دیدی که مردم - اگه توخیمه می موندم،جون عمه دق می کردم

خدارو شکر نمی مونم، تو غروب قتل و غارت - مثه بابام نمی بینم، سوی ناموسم جسارت

خدا رو شکر نمی بینم، دست عمه رو می بندن - پای نیزه ی ابالفضل، به اسیری مون می خندن

محسن عرب خالقی

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ وَ اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا عَبدَاللهِ بنِ الحسن

بس كه خونبار است چشم خامه‏ ام‏ - بوى خون آید همى از نامه ‏ام‏

ترسمش خون باز بندد راه را - سوى شه نابرده عبدالله را

آن نخستین سبط را دوم سلیل‏ - آخرین قربانى پور خلیل

قامتش سروى ولى نو خاسته - تیشه كین شاخ او پیراسته

خاك بار اى دست بر سر خامه ‏را - بوكه بندد ره به خون این نامه‏ را

سر برد این قصه جانكاه را - تا رساند نزد مهر آن ماه را

دید چون گلدسته باغ حسن - شاه دین را غرق گرداب فتن‏

عبد الله بن حسن علیه السلام در سن یازده سالگی بود بعد از آنکه امام حسین علیه السلام را محاصره نمودند و حضرت دقایقی قبل از شهادت را سپری می نمود عبد الله پسر امام حسن علیه السلام که بچه ای نابالغ بود از خیمه زنان خارج شد امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: (اِحبِسیه یا اُختَ) او را نگه دار ای خواهر. حضرت زینب خواست مانع او شود اما او اصرار می نمود و می گفت: (لا وَالله لا اُفارِقُ عَمّی) بخدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد. و با عجله خود را به امام حسین علیه السلام رساندابجر بن کلب و طبق روایتی حرملة بن کاهل جلو آمد و قصد زدن شمشیر بر سر امام علیه السلام را داشت که عبد الله فریاد زد: (وَیلَکَ یابنَ الخَبیثَة آَتَقتُلُ عَمّی؟) وای بر تو ای پسر مادر خبیث(کنایه از حرام زاده بودن) آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟

وقتی آن ملعون شمشیر را فرود آورد، عبد الله دست خود را سپر امام حسین علیه السلام قرار داد و دستش چنان قطع گردید که به پوستی آویزان شد عبد الله فریاد زد: عمو جان. ابا عبد الله علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: (یابنَ اَخِی اِصبِر عَلی ما نَزَلَ بِکَ وَ اِحتَسِب فی ذلِکَ الخَیر فَاِنّ اللهَ سَیلحِقُکَ بِابائِکَ الصّالحین،برسول الله صلی الله علیه وآله و علی و همزه و جعفر و حسن صلوات الله علیهم اجمعین) ای پسر برادرم بر این ظلم صبر کن و آن را به حساب خدا بگذار خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد. در این هنگام حرملة بن کاهل تیری به طرف عبد الله انداخت که گوش تا گوش عبد الله بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت به خداوند عرض کرد: اَللهُمّ أَمسِك عَنهُم قِطَرَ السّماء و َامنَعهُم بَرَكاتِ الأَرضِ اَلّلهُمَّ فَاِن مَتعتَهُم إِلى حین فَفَرّقهُم فَرقا و َاجعَلهُم طَرائِقَ قَدَدا وَ لاتَرضِ الوُلاةَ مِنهُم اَبَدا فَأنّهُم دَعَونا لِینصُرونا ثُمَّ عَدّوا عَلینا فَقَتَلوا ثُمَّ ضارَبَ عَدوا عَلَینا. خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن خدایا اگر به آنها زمان معینی مهلت داده ای بینشان جدایی بینداز، و آنها را در راههای مختلف پراکنده ساز و هرگز امیری را از آنها راضی مکن چون آنها ما را دعوت کردند که یاریمان کنند سپس با ما دشمنی ورزیدند و ما را کشتند ...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | 18:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام
عبدالله بن الحسن (علیه‌السّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله بن حسن بن علی (علیه‌السّلام)، نوجوان ۱۱ ساله، فرزند امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) که روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید. در مقاتل چنین نقل شده است که در واپسین لحظات حیات شریف سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرد، در حالی که امام (علیه‌السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. در این هنگام ندای امام حسین (علیه‌السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را می‌کشند.... آن تبهکاران سنگ‌دل‌ اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه‌السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه‌گاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمه‌ها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمه‌اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (علیه‌السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: ‌هان‌ ای پلیدزاده! آیا می‌خواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه‌السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
و آن‌گاه «حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه‌پیشه‌ات را تاکنون از نعمت‌هایت بهره‌ور ساخته‌ای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.[۱] [۲] [۳]

روضه شب و روز پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

امشب و فرداشب را میهمان سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله و یکی از دو سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام مجتبی علیه السلام هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.
عبدالله بن حسن فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به سوی کوفه آمده بود.
از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین علیه السلام و سپس اهل بیت آنحضرت یک به یک و یا دستجمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام علیه السلام یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند؟».
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام علیه السلام هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می دادند.
عبدالله که در بین بچه ها و زنان، در خیمه گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه ها بیرون آمد. زینب (س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه گرگهای گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام علیه السلام رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام علیه السلام ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آنحضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بران و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه پیامبر صلی الله علیه و آله را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »
اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ــ قاسم و عبدالله ــ را نیز پرپرشده می دید ...
اشك و خون از ديده‌اش بر خاك ريخت *** اشك بر آن كودك بي‌باك ريخت
امام علیه السلام او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و درگوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم ! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او ترا به پدران صالحت ملحق کند».
بسته شد چشمش، ولي لب باز شد *** آخرين نجواي شه آغاز شد
كاي خدا گر چه مرادت حاصل است *** ديدن مرگ يتيمان مشكل است
در ره تو هستي‌ام از دست رفت *** حيف شد، عبدالَهَم از دست رفت
اين دو بر من، روح پيكر بوده‌اند *** يــادگــاران بــرادر بـــوده‌اند
امام علیه السلام سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه ای سخت بیانداز... که آنان را ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».
آن برادرزاده‌ام صد چاك شد *** اين برادرزاده‌ام بر خاك شد
آن برادرزاده‌ام سرمست رفت *** اين برادرزاده‌ام بي‌دست رفت
تا ابد مجروح زخم كاري‌ام *** وایِ من از اين امانتداري‌ام
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن «حرملة ابن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

عبدالله بن حسن بن علی - روضه شب پنجم محرم ــ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) - روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام- گریز و روضه شب پنجم م حرم الحرام - مداحی، اشعار و مقتل روز پنجم محرم حضرت «عبدالله بن حسن(ع ... - اشعار روز پنجم محرم؛ حضرت عبدالله بن حسن(ع) - مرثیه و مداحی حضرت عبدالله بن الحسن - آوینی

‌نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه‌ ذاکران اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. شب پنجم به زهیر بن قین و حضرت عبدالله بن حسن، کودک هشت ساله امام مجتبی (علیه‌السّلام) منسوب است. البته روضه حبیب بن مظاهر نیز به این شب منسوب است.

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | 18:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.

مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:

این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.

بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:

اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ

قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ

قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ

و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ

وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“

و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:

اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ

شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر

یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ

کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“

و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.

روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)

امان از دل زینب... شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد...

روز عاشورا ، هنگامي كه ناگزير بودن كارزار مسجّل شد، اصحاب نگذاشتند كه تا زنده هستند فرزندان رسول خدا (ص) به ميدان روند و كشته شوند. اما هنگامي كه تمامي ياران امام(ع) جانفشاني كردند و به شهادت رسيدند، نوبت اهل بيت پيامبر(ص) شد كه خود را فداي حق و حقيقت نمايند.

در اين لحظات سخت فرزندان علي(ع)، جعفر طيار، عقيل، امام حسن(ع) و سيدالشهداء(ع) گردهم آمدند، يكديگر را در آغوش كشيدند و با هم وداع كردند.

در حديثي است از رسول خدا(ص) كه روزي به چند تن از جوانان قريش نگريست كه صورتهايي زيبا و نوراني داشتند. پيامبر(ص) با ديدن آنان اندوهگين شد. پرسيدند: «يا رسول الله! تو را چه شد؟» فرمود: «ما خانداني هستيم كه خداوند، آخرت را براي ما برگزيده است نه دنيا را. يه ياد آوردم آنچه را كه امت من بر سر فرزندانم خواهند آورد و آنان را مي‌كشند يا آواره مي‌سازند».

از بين افراد خاندان نبوت كه در كربلا به دست لشكر يزيد به شهادت رسيدند سه نفر فرزندان عبدالله بن جعفر طيّار (يعني فرزندان حضرت زينب) و سه نفر ديگر از آنان برادران تني حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) (يعني برادارن حضرت زينب) بودند.

فرزندان زينب (س)

«عون»، «محمد» و «عبيدالله» سه پسر عبدالله بن جعفر و حضرت زينب(س) بودند كه به همراه مادر خويش در ركاب امام(ع) به كربلا آمده بودند.

آنان وقتي كه تنهايي دايي و امام خويش را ديدند يك به يك به ميدان رفتند و جان خود را فداي اسلام كردند.

«عون» در مقابل چشمان نگران مادرش زينب به سوي ميدان تاخت در حالي كه مي‌خواند:

إن تنكروني فـأنا ابن جعفر//شهيد صدق في الجنان ازهر

يطير فيها بجناح اخضر//كفی بهذا شرفا في المحشر

يعني :

اگر مرا نمي‌شناسيد بدانيد كه من پسر جعفر طيارم؛ همان كه در راه حق و حقيقت به شهادت رسيد و در فردوس برين مي‌درخشد؛ و همو كه بر فراز بهشت با بال‌هايي سبز به پرواز در مي‌آيد؛ و همين نسب و شرف براي روز محشر كافي است.

عون سه سوار و هجده پياده از لشكريان دشمن را كشت تا اينكه سر انجام به دست لشكر يزيد به شهادت رسيد.

پس از وي، دو برادرش محمد و عبيدالله نيز در راه حق جنگيدند و شهيد شدند.

برادران زينب (س)

«ابوالفضل العباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» چهار برادر ناتني امام حسين و زينب كبری(س) از «فاطمه ام البنين» بودند.

هنگامي كه ابوالفضل‌العباس مشاهده كرد كه بسياري از اهل بيت به شهادت رسيده‌اند با سه برادر مادري خود گفت : «برادران عزيزم! دوست دارم كه در مقابل من به ميدان رويد تا اخلاص شما را در راه خدا و رسول ببينم».

سه برادر يك به يك به ميدان رفتند و در رجزهايشان خود را «فرزند علي» معرفي كردند و پس از كارزاري قهرمانانه به شهادت رسيدند.

عثمان بن علي ـ كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود : «او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون (صحابي صديق رسول الله) عثمان ناميدم» ـ جواني 21 ساله بود. هنگامي كه جنگ دلاورانه‌ي او را ديدند براي كشتن او به تيراندازي متوسل شدند. «خولي» تيري به پهلوي او زد و عثمان از اسب به زير افتاد. سپس يكي از دشمنان بر او تاخت و وي را به شهادت رساند و سرش را از تن جدا نمود.

اين 6 جوان، تنها چند نفر از خويشاني بودند كه زينب(س)، شهادت آنان را به چشم ديد؛ شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد... امان از دل زینب...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.

در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.

ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:

*به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.*

جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.

بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:

*اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.*

نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.

منقول است حضرت زینب(س) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.

شرح شمع صفحه199

چگونگی به شهادت‌رسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا

خبرگزاری فارس: «محمد» و «عون» فرزندان عبدالله‌بن جعفر در حماسه عاشورا بودند. جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.

خبرگزاری فارس: چگونگی به شهادت‌رسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادت‌های بسیار به شهادت رسیدند. چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی می‌آید.

* محمّد بن عبدالله بن جعفر

محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.

در «زیارت ناحیه» مى‌خوانیم: سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!

المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مى‌خواند: {از ستم به ما، به خدا شکایت مى‌کنم از کارِ گروهى کور و پَست؛} {تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل شده تبیان} {و آشکار کننده کفر و طغیان.} آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.

مقاتل الطالبیّین: مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.

* عَون بن عبدالله بن جعفر

عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.

گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.

ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مى‌گوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مى‌دانند.

نام وى در زیارت‌هاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مى‌خوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!

مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: {اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت} {پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!} آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابى‌طالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.

تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى‌طالب، حمله کرد و او را کُشت.

مقاتل الطالبیّین: مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است. مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که: {و اگر مى‌گریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست} {به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبدالله‌بن جعفر از کشته‌شدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش می‌آمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمى‌کنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیده‌ایم، از جانب حسین به ما رسیده است!

عبد‌الله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مى‌گویى؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مى‌داشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شده‌اند!

سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مى‌ستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲ | 17:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزچهارم محرم بیاد فرزندان زینب علیهاسلام

عمریست پای داغ شما گریه می کنیم - با داغ های کرببلا گریه می کنیم

هر شب میان محفل تان حلقه می زنیم - یا سینه می زنیم و یا گریه می كنیم

یك شب نمی شود كه در این بزم بنگری - ما هم كنار صاحب عزا گریه می كنیم

هرجا كه ذكر نام شما هست،كربلاست - فرقی نمی كند كه كجا گریه می كنیم

با عِطر یاس روضه ی تان گرم می شود - با زخم های علقمه تا گریه می كنیم

با گریه های مادرمان شیر خورده ایم - تا گریه كرد دید كه ما گریه می كنیم

آمد محرم و دل ما زار زینب است - آمد محرم و همه جا گریه می كنیم

دو خط از حضرت زینب سلام الله علیها برات بخونم

ملجاء اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود - شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است

مدعی دیگر مزن بیهوده لاف عاشقی - این حسین تنها یك عاشق دارد آن هم زینب است

عاشق بچه شو می فرسته،عاشق به بچه ها می گه اصرار كنید،دوتا بچه ها رو حاضر كرد،با یه بیچاره گی،با یه مكافاتی اجازه گرفتند،خون به دلشون شد،دایی راضی نیست،اینها برن،اومدن گفتند دایی،تو رو خدا،همه رفتند،ما دیگه زنده بمونیم فرقی برامون نمی كنه،اصلاً بگو ببینیم چرا بچه های دایی حسن رفتند؟چرا ما نرفتیم؟تو كه بری ما به چه امیدی زنده بمونیم،معرفت رو ببین،جفتشون قهر كردن،راهشون رو گرفتند طرف خیمه،خانم زینب تو خیمه است،نیومده مبادا داداش خجالت بكشه اگه اجازه داد،نرسیده به خیمه،زینب دید صدا گریه داره میاد،مادر بین صد تا صدا ،صدا گریه ی بچه شو می شناسه،صدا شیپور و طبل میآد،حبل المبارز می كنن،سر و صدای دشمن ناله ی اهلبیت،یه وقت دید صدا آشنا داره می آد،هی داره نزدیكتر می شه صدا،همچین پر خیمه رو كنار زدند محكم،بچه است،قهر كرده،اومدن یه گوشه خیمه،نشستند شروع كردن خودشون رو زدن،مادر دو تا دست بیشتر نداره،این رو می گرفت اون خودش رو می زد،حالا به من بگید چی شده من مشكلتون رو حل كنم،با هق هق گفتند،اجازه نداد،گفت:بلند شدید،این دفعه خودم هم باشما میام،حسین تا حالا تو عمرم رو من رو زمین نگذاشته،اما چون جون شما در میونه امكان داره بگه نه،اگر گفت نه یه رمزی یادتون میدم،یه جمله ای گفت،راه انداخت بچه هارو،كفن پوش كرد،عمامه بست براشون ،جلو داره میاره قربونی هاشو،تا حسین دید زینب داره با این هیبت میاد،تو دل خودش گفت:دیگه نمی شه به زینب گفت نه،تصمیم خودش رو گرفته،دیگه بچه ها نگذاشتند مادر حرف بزنه،همون رمز و به كار بردند،خودشون رو انداختند رو پای دایی،گفتند دایی جان مادرت،حسین نشست بغلشون كرد،فقط می گفتند:جان مادرت،جان مادرت،برا ما بده برگردیم، جان مادرت بخدا بابامون راضیه،جان مادرت،آخر دیگه حسین طاقتش طاق شد،گفت:به جان مادرم می ذارم برید،فقط گریه نكنید،گریه شما جگرم رو آتیش زد،شمشیر حمایل كردن بچه های دختر شیر خدا،سر غلاف به زمین كشیده می شد،اومدن وسط میدان،اصل و نسب بكار نبردند،صدا زدند،امیری حسین و نعم الامیر

دوباره در دل من خیمه عزا نزنید - نمک به زخم من و زخم خیمه ها نزنید

شکسته تر زمن پیر دیگر اینجا نیست - مرا زمین زده است اکبرم شما نزنید

برای آنکه نمیرد كنارتان زینب - برای بردنتان جز مرا صدا نزنید

میان این همه لشكر كنار این همه تیغ - چگونه باز بگویم كه دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان - فقط نه اینکه دو بی کس دو تشنه را نزنید

اگر كه در برابر چشمان مادری دل خون - سر دو تازه جوان را به نیزه ها نزنید

هرچی سر می دید گریه می كرد،اما سر دوتا بچه هاشو كه دید،گفت:مادر فداتون بشه،روسفیدم كردید،یه بار عبدالله بن جعفر سئوال كرد،خانم جان من می دونم كارهای تو حكمتی داره،تو عالمه غیر معلمه ای،بگو ببینم می گن هر كسی رو زمین افتاد،تو رفتی كمكش،اما چرا بچه هام افتادن نرفتی،گفت:ترسیدم داداشم خجالت بكشه،آی اباالفضلی ها،من سراغ دارم یه جای دیگه هم زینب نرفت،هم دور بود،اگه از خیمه می آمد همه خیمه رو غارت می كردند،دید حسین داره می آد،یه دست به كمر،یه دست عنان ذوالجناح،همچین كه فهمید عباس رو كشتند،گفت:داداش برگرد هر جور شده بیارش،گفت:آخه وصیت كرده منو خیمه نبر،گفت:اگه نری الان تكه پاره اش می كنن،اومد دید هركی داره با نیزه و شمشیر می زنه،بدن و پاره پاره كردن،ای حسین...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲ | 17:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه های محرم تا اربعین

كتاب روضه های محرم وصفر

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

کتاب موبايل محرم وصفرحاوي : مقالات،روضه،مرثيه،نوحه،مقتل،اشعار وحكايات در رابطه با دهه اول محرم ازآخرذيحجه تا يازدهم محرم ، وحرکت اهلبیت به طرف کوفه وشام وبازگشت ازشام به کربلا و سپس به مدینه كه براي هرروز وهرواقعه به مناسبت مقتل ، مقالات واشعار مرثیه ونوحه مناسب گرد آوري شده است ودرضمن اشعارسروده های اینجانب مؤلف کتاب نیز آورده شده است

آخرذيحجه بيادحررياحي عليه الرحمه

اول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

دوم محرم بياد ورود امام حسين عليه السلام و يارانش به كربلا

سوم محرم بياد رقيه امام حسين عليه السلام

چهارم محرم بيادفرزندان زينب عليها السلام

پنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

ششم محرم بيادقاسم بن الحسن عليه السلام

هفتم محرم بياد علي اصغر عليه السلام

هشتم محرم بياد علي اكبر عليه السلام

نهم محرم بياداباالفضل العباس عليه السلام

دهم محرم بياد عاشوراي حسيني

يازدهم محرم بيادشام غريبان وحركت اهل بيت ازكربلابه طرف كوفه وسوم وهفتم شهدا درکوفه.

وحركت ازكوفه بشام و وقایع بین راه شام

ورودبشام تابازگشت ازشام

حضورجابربن عبدالله انصاري واهلبيت درکربلا روزاربعين وبازگشت اهلبيت به به مدينه

وقایع روزهاي آخرماه صفر

رحلت حضرت محمدصلي الله عليه وآله

شهادت امام حسن مجتبي عليه ا السلام

شهادت امام رضا عليه ا السلام

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/ketabmobilmoharramsafar.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲ | 17:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

اززيارت امام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهى مى‏دهم که تو ارکان نماز را بپا داشتى و زکات و امر به معروف و نهى از منکر را استوار ساختى و خدا و رسول را تا هنگام شهادت اطاعت کردى ؛ تا مرگت رسید؛ تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسید. {احتمال ، مراد از آمدن یقین ، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عیان مى شود}.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ.گواهى مى‏دهم که تو ارکان نماز را بپا داشتى و زکات و امر به معروف و نهى از منکر را استوار ساختى و ؛ در خدا جهاد کردی ؛ در راه خدا کوشیدى ؛ تا مرگت رسید ؛ تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسید {احتمال ، مراد از آمدن یقین ، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عیان مى شود} . {جهاد فی سبیل الله جهاد در راه خدا است ، و جهاد فی الله را اگر به معنای فی عباد الله بگیریم میشود جهاد در راه یاری بندگان خدا ، اگر فی را به معنای لام بگیریم میشود جهاد لِلّه جهاد خالصًا مخلصًا برای خدا ، واگر فی را به معنای من اجله بگیریم میشود جهاد بخاطر خدا . نتیجةً امام حسین علیه السلام جهاد کرد در راه خدا و برای خدا و بخاطر خدا و برای یاری بندگان خدا}.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. گواهی می‌دهم که تو نماز بپا داشتی و زکات پرداختی و به خوبی امر کردی و از بدی نهی نمودی و به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کردی.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة. شهادت مى‏دهم که‏ تو حلال خدا را حلال کردى، و حرام خدا را حرام نمودى، و نماز را برپا داشتى، و زکات دادى، و امر به معروف، و نهى از منکر نمودى، و به سوى راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو فرا خواندى.

اززيارت امام حسين عليه السلام درروزعرفه : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهى مى‌دهم که تو نماز را به‌ پا داشتى و زکات دادى و امر به معروف و نهى از منکر فرمودى و خدا را تا هنگام رحلت و شهادت اطاعت کردى.

اززيارت امام موسي بن جعفرعليه السلام : وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا مُجْتَهِدا مُحْتَسِبا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. و نماز را استوار کردى و بر پا داشتى و وظیفه زکوة و امر به معروف و نهى از منکر انجام دادى و خدا را با خلوص کامل و با جهد و مراقبت تام تا هنگام رحلتت از این جهان عبادت کردى.

اززیارت امام رضاعلیه السلام که بالاسرحضرت خوانده میشود : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ [مُخْلِصًا] حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ. گواهی می‌دهم که همانا تو نماز را استوار کردی و بپا داشتی و زکوة عطا کردی و به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر پیوسته قیام کردی و خدا را خالصانه عبادت‏ كردى، تا مرگ تو را در رسيد ؛ تا هنگام رحلتت که مقام شهود و عین الیقین قیامت است فرا رسید.

اززيارت امام حسن عسکري عليه السلام : أَشْهَدُ يَا مَوْلاىَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهی می‌دهم ای مولای من که تو نماز بپا داشتی و زکات پرداختی و به خوبی امر کردی و از بدی نهی نمودی و به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کردی و خدا را خالصانه عبادت‏ كردى، تا مرگ تو را در رسيد ؛ تا هنگام رحلتت که مقام شهود و عین الیقین قیامت است فرا رسید.

از زیارت جامعه کبیره امام هادی علیه السلام : وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِى مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَكُمْ فِى جَنْبِهِ وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِى ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى... و در نهان و آشکار برای او خیرخواهی نمودید، و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه او دعوت کردید، و جان خود را در خشنودی او نثار نمودید، و بر آنچه در کنار او به شما دررسید صبر کردید و نماز را بپا داشتید، و زکات پرداختید، و به معروف امر نمودید، و از منکر نهی کردید، و جهاد فی الله نمودید، آن گونه که شایسته بود، تا دعوتش را آشکار کردید، و واجباتش را بیان فرمودید، و حدودش را بر پا داشتید، و قوانین احکامش را پخش نمودید، و روش او را انجام دادید، و در این امور از جانب خدا به مقام رضا دررسیدید، و تسلیم قضای او گشتید و رسولان گذشته او را تصدیق نمودید.

از کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات : نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم پنجم امام حسین ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲ | 17:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شعر : اجتماع شیر خوارانِ حسین

زمزمه شیرخوارگان حسینی

اجتماع شیر خوارانِ حسین – یاوران رهبرو پیرِخُمین

شیرخواران حسینی آمدند – یادگاران خمینی آمدند

مادران با کودکانِ شیر خوار – جملگی در جمع میگریند زار

مادرانِ اصغرِ دوران ما – جمله بهریاری یِ قرآن ما

در دفاع از آرمان های حسین – پیروانِ رهبرو پیرخُمین

همچنان زینب(س) صبوراِستاده اند – ازبرای دینِ حق دلداده اند

کودکان را رویِ دست آورده اند – بهر یاری هرچه هست آورده اند

کودکان را روزوشب پرورده اند – نذرِ سربازی یِ مهدی کرده اند

جمله میگویند با هم یک صدا – ای خدا ای مظهر لطف و عطا

من پیِ تجدیدِ بیعت آمدم – وز پیِ انجام خدمت آمدم

ازبرای یاریِ صاحب زمان – آن امامِ غایب ما شیعیان

کودکم را روی دست آورده ام – ازبرایش هرچه هست آورده ام

کودکی خوب و زرنگ آورده ام – با لباسِ سبزرنگ آورده ام

رشته ای با نامِ زهرا رشته ام – روی پیشانیِ او بنوشته ام

روی پیشانیش با خطِّ جلی – یا حسین و یا ابا الفضل و علی

کن قبول از لطف خود این نذرِ من – کودکم را حفظ کن از بهرِ من

تا شود فردا شجاع و پهلوان – یاوری بر مهدی یِ صاحب زمان

آرزو دارم حسینی خو شود – شیرخوارم چون گلی خوشبو شود

یاوری بر مهدیِ زهرا شود – آن زمان که دولتش برپا شود

او شود از لشکر صاحب زمان – این زمان و آن زمان و هر زمان

یا حسین (ع) ای کاش اندر کربلا – با رباب و زینب غم مبتلا

ما همی بودیم آن روز ای امام – بر کنیزیِ ربابت صبح و شام

همره این شیر خوارم کربلا – بودم و میکردمت دفعِ بلا

یا حسین ای یادگار فاطمه – کن قبول این نذر را ازما همه

یاحسین یک هدیه آوردم برت – کودکم نذرِعلی اصغرت

چون مرا شورِ حسینی بر سراست – نام فرزندم علی و اصغر است

در سجلّش هست با خطِّ جلی – نام فرزندم ابا الفضل و علی

باقری با مادران شیرخوار – گریه دارد بهر اصغر زار زار

سروده شده در روز همایش شیرخوارگان حسینی سال 1394

ازکتاب مجموعه اشعارباقری مجموعه سروده ها

توسّط حجّة الاسلام حاج سیدمحمّد باقری پور

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۲ | 17:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

همایش شیرخوارگان حسینی جمعه اول محرم

همایش شیرخوارگان حسینی مراسمی است به یاد کودکان کشته شده در روز عاشورا از سوی مسلمانان در ایران و کشورهای دیگری همچون هند، پاکستان، بحرین، عراق، عربستان، ترکیه، افغانستان و... همه ساله در نخستین جمعه ماه محرم برگزار می‌گردد. این همایش از سالهای آغازین دهه هشتاد در تهران آغار و به مرور در سایر شهرها نیز گسترش یافت. برای برگزاری این مراسم مجمع جهانی حضرت علی‌اصغر (ع) نیز تشکیل شد. از سال ۱۳۹۰ این همایش در بسیاری از روستاها، ۸۰۰ شهر ایران و کشورهای دیگر گسترش یافت. در این همایش مادران و کودکان شیرخوار شرکت می‌کنند و تعداد شرکت کنندگان در آن چندصدهزار نفر تخمین زده شده‌است.

این مراسم که تعداد شرکت کنندگان در آن تنها در شهر تهران در سال ۱۳۹۰ بیش از یکصد هزار نفر تخمین زده شده‌است، در ایران ثبت ملی شده و در خواست ثبت آن در میراث جهانی یونسکو نیز ارائه گردیده‌است. پیشینه تاریخی : عزاداری و بزرگداشت کودکان واقعه عاشورا و ایجاد گهواره و لالایی خواندن برای کودکان توسط مادران از مراسم مذهبی کهن در ایران بوده‌است. نمونه‌ای از لالایی‌های مادران بیاد کودکان کربلا در ابرکوه بدین صورت است: سابقه مراسم : نخستین همایش شیرخوارگان حسینی در سال ۱۳۸۲ برپا شد و پس از آن، هرساله ادامه یافته‌است. در محرم سال ۱۳۹۵ خورشیدی، چهاردهمین دوره از مراسم همایش شیرخوارگان حسینی در شهرهای مختلف ایران و برخی کشورهای جهان برگزار شد. همایش شیرخوارگان حسینی در نخستین جمعه در دهه اول محرم هر سال برگزار می‌شود و در سال ۱۳۹۵ خورشیدی نیز این برنامه در روز جمعه ۱۶ مهرماه در ۴۱ کشور و بیش از ۴۰۰۰ شهر و روستا برپا شده‌است.

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۲ | 17:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزسوم محرم بیادحضرت رقیه علیهاسلام

روضه شب و روز سوم محرم حضرت رقیه بنت الحسین

به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.

به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری - من اندر بوستان بر شاخه سرو آشیان دارم

بگردان روی از این ویران بیا با من سوی بستان - ببین چندین هزاران سرو و کاج و ارغوان دارم

جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن - مرا این بس که ویرانه، مأوی و مکان دارم

اگر ویرانه بد بودی چرا پس دختر زهرا - به ویران می نشستی که غمش آتش به جان دارم

ای بلبل! من هم مثل تو چمن نشین بودم می دانی کی ویرانه نشین شدم؟

گذشتم از گل احمر پس از مرگ علی اکبر - به دل، داغ غم ناکامی آن نوجوان دارم

تو بر سر، شورش شمشاد و یاس و ارغوان داری - من اندر لانه دل، داغ عباس جوان دارم

اُف بر این روزگار! بچه های فاطمه(س) کجا و گوشه ویرانه کجا. چراغها را خاموش کردند. در این تاریکی به یاد یک خرابه نشین باشد. مجلس،خوب مجلسی است حال خوشی هم داریم. روز اربعین هم است، نزدیک زوال ظهر است. آی امام حسین(ع)! این قدر دلمان می خواست امروز کربلا باشیم. آی امام حسین! این قدر دلمان می خواست امروز دور قبرت مثل پروانه بچرخیم. آقایان اهل علم! فضلا! محترمین! رجال فضیلت! متدینین! مذهبی ها! خود امام حسین(ع) هم راضی است که من امروز شما را به حرم این سه ساله ببرم. خدا نکند سرپرست شوی، به خدا سرپرستی خیلی زحمت دارد، مسوولیت دارد. زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد. کمتر من این کلمه را با صراحت گفته ام، اما روز اربعین است بگذارید بگویم، آتش بزنم. آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا! ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است. امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید. رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود.

دختر دُر دانه منم - به کنج ویرانه منم - عمه چه آمد به سرم - چرا نیام پدرم - الله اکبر، الله اکبر

امروز می خواهم نوحه بخوانم، همه با من بخوانید:

دختر دُر دانه منم - به کنج ویرانه منم - عمه چه آمد به سرم - چرا نیام پدرم - الله اکبر، الله اکبر

یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است.

عمه بیا گمشده پیدا شده - کنج خرابه شب یلدا شده - پدر! فدای سر نورانیت - سنگ جفا که زد به پیشانی ات - بس که دویدم عقب قافله - پای من از ره شده پر آبله

سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است.

سر تا به پا خیـر النسائی یا رقیـه

سر تا به پا خیـر النسائی یا رقیـه - زهـرای دشت کربلایی یا رقیـه...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۲ | 17:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شعر-اَلسّلامُ عَلَیك رقیّه بنت الحسین

اَلسّلامُ عَلَیك رقیّه بنت الحسین

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیّه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین – خفته بشام ازجفا

دیده بسی ظلم وكین - زمردم بی وفا

بی بی غمدیده ام – سلام من برشما

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – ستاره شام شد

گرچه ستمها براو – ازدروازبام شد

ولی ببین دشمنش – چگونه ناكام شد

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – یك حرمی باصفا

كناركاخ یزید – هست برای شما

فنای بیدادگر – هست پیام شما

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – درره شام بلا

دیده ززجرلعین – هزارجوروجفا

دوان دوان روی خار – زظلم آن بی حیا

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

بس كه پیاده دوید – اوعقب قافله

شدكف پاهای او – زكین پرازآبله

همی زداورازكین – دشمن بی حوصله

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

بس كه پیاده دوید – آبله زد پای او

صورت اوشد كبود – سیه شد اعضای او

زضرب سیلی كبود – آن رخ زیبای او

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

دخترسبط نبی – خرابه اش شد مكان

دید حقارت بسی – زمردم وشامیان

عاقبت اونیمه شب – رفت زدارجهان

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

مدفنش اینك شده – یك حرمی باصفا

آن حرمش باقری – شدحرم كبریا

زیارت قبراو – طلب كنیم ازخدا

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین رقیّه بنت الحسین - رقیّه بنت الحسین رقیّه بنت الحسین

میخوام برم زیارت درحرم رقیّه - بوسه زنم ضریح محترم رقیّه

آن حرمی كه بوده كنج خرابه یِ شام – رقیه یِ صغیره اسیرقوم لئام

زگرمی روزها وسردی شبانه - رقیّه درعذاب است ای وای ازاین زمانه

نه نانی ونه آبی ز بهر آن اسیران - نه شمعی وچراغی زظلم آن لعینان

كنارآن خرابه یزیدمست ومغرور - مست شراب ودنیا زعقل ومعرفت دور

غافل ازاین زمانه وازستم لئیمان - به تخت سلطنت اوتكیه زده است آنسان

نیمه شبی رقیه باباروخواب میبینه - بابا میادكنارِرقیه مینشینه

یك لحظه ای پدررا میگیره اودرآغوش - اومیگه هی باباجون بابا همی كُند گوش

كجابودی بابایی دلم برات شده خون - میگن كه رفته بودی سفرتوای پدرجون

قربونت ای بابایی نروتوازكنارم - میخوام بابا سرم راروی زانوت بزارم

قصه بگی برایم توای بابای خوبم - قصه هاتوكنم گوش ای بابای محبوبم

همینجوری توی خواب اوهی میگه پدرجون - بابای خوب اوهم هی میگه آی جگرجون

دخترخوب ونازم امیدروزگارم - اگركه رفتم برات یك چیزخوب میارم

بشرطی كه آروم وساكت باشی عزیزم - هی بهانه نگیری دخترك تمیزم

عجب خوابی كه ناگه بیدارمیشه ازاون خواب - میبینه درخرابه یك ذرّه نورمهتاب

خرابه ای بدون سقف ودراست ودیوار - روی زمینِ نمناك اذیّت است وآزار

بابا یی نیست دركار كنج خرابۀ شام - یك عدّه ای اسیراند درآن خرابه گمنام

باگریه وباناله میگه باباكجارفت - رومیكنه به عمّه عمّه بابام چرارفت

عمه بابام ازسفرالآنی برگشته بود - ولی چراعمّه جون بابایی رفت خیلی زود

باگریه اش خرابه میشه یك پارچه فریاد - ازهرطرف بلنده گریه ودادوبیداد

حسین حسین بلنده نیمه شب ازخرابه - یزیددون زوحشت درغم واضطرابه

میگه چیه چرا این گریه دادوفریاد - بلنده نیمۀ شب كی داره دادوبیداد

میگن یزیدیك دختر پدررا خواب میبینه - بیدارشده ازاون خواب گریه اوهمینه

یك طبق از درونِ كاخ یزیدمیارن - توی خرابه پیش رقیّه جون میذارن

همینكه سرپوش رو ازروی طبق میگیرن - میبینن اون سری كه همه براش میمیرن

سرِعزیزِ زهرا توی طبق نشسته - ازسفرِ درازی اومده زاروخسته

اومده درخرابه رقیه شو ببینه - میبینه دخترش روچقدرنازنینه

رقیه چون میبینه سرِپدردرطبق - بحالت تعجب چشماش میشه بی رمق

میگه بابای خوبم سرت راكی بریده - كی خنجرستم را به حنجرت كشیده

محاسن شریفت چراشده است پرخون - چهره چون ماه توچراشده است گلگون

دندونای قشنگت چراچنین شكسته - چراچنین شدی توحزین وزاروخسته

چرامنِ سه ساله شوم یتیم ومحزون - چراچنین ببینم محاسنت پرازخون

پدرپدرهمی گفت درآن خرابه وشب - زناله اش بناله شداهلبیت وزینب

كه جان بداد ناگه درآن خرابه شام - مدفن اوشداینك مزارهرخاص وعام

بیابریم باقری درحرمِ رقیه - بوسه زنیم ضریح محترم رقیه

رقیه بنت الحسین رقیه بنت الحسین - رقیه بنت الحسین رقیه بنت الحسین

رقیّه آن دخت صغیر حسین

رقیّه آن دخت صغیر حسین – گوشه یِ ویرانه بصدر شور و شین

گفت ایا عمه یِ نیكو سیر - آمده اكنون پدرم از سفر

بیا ببین آمده بابای من - آنكه بُوَد مونس غمهای من

بیا ببین گمشده پیدا شده - خرابه امشب شب یلدا شده

بیا كه بابم ز سفر آمده - شام رقیّه به سحر آمده

بیا كه دیگر نكنم شور و شین - نخواهم از تو پدر خود حسین

رفته حسین در سفر آخرت - به نزد جدّ و پدر و مادرت

باز نگردد دگر از این سفر - عمّه نخواهم دگر از تو پدر

یا ابتا مرا كه كرده یتیم - زدوریت كرده مرا دل دو نیم

كه سر بریده است ترا از قفا - بریده رگهای گلوی ترا

محاسنت شد ز چه رنگین بخون - دشت بلا ز خون تو لاله گون

فدای راس پاك نورانیت - سنگ جفا زدكه به پیشانت؟

كسی چنین ظلم ندید از عدو - كه تشنه لب بریده گردد گلو

بدن بروی خاك و سر روی نی - جلو برند و اهلبیتش ز پی

ز كوفه تا شام بلا روی خار - برهنه پا پیاده با حا ل زا ر

همی دویدم عقب قا فله - شد كف پا یم همه پر آبله

نا له كنا ن كنا رسرجا ن سپرد - نیمۀ شب درآن خرا به بمرد

خرا به شد مد فن آن د لغمین - شدحرمی برای آن نا زنین

شدآن خرابه حرمی با صفا - زبهرآن دخترشا ه هُدی

كا خ یزیدی شده از بن خرا ب - نقش یزیدی همه نقش برآ ب

عا قبت ظلم وستم این بود - این سخن پیمبرودین بود

ظلم وستم رانبود عا قبت - كس زستم نمی برد منفعت

كاخ ستم چه كا خ بی پا یه ایست - ظلم وستم چه كا ربی ما یه ایست

با قریا آن حرم با صفا - كنا رآن كاخ ستم شد بپا

كعبه آما ل شدآن قبرپا ك - كا خ یزیدی شده یكسا ن به خا ك

درنیمه شب میانِ خرابه سرِ پدر - بیندکه تاجراحتِ دل رل رفوکند

خوابید درخرابه که کاخ یزیدیان - با ناله یِ یتیمیِ خودزیرو روکند

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۲ | 17:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز دوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

روضه شب و روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

پس از آنكه بني‌اميه، امام حسين علیه السلام را براي گرفتن بيعت تحت فشار قرار دادند، ايشان از مدينه به سمت مكه مكرمه خارج شد و بقيه ماه شعبان و ماه هاي رمضان، شوال، ذوالعقده را در جوار بيت الله سپري كرد و با آمدن ذوالحجة ، احرام حج نيز بست.
از سوي ديگر «عمرو بن سعيد بن عاص» از سوي يزيد مأمور شد كه براي دستگيري يا جنگ با حضرت به مكه برود. وي در روز ترويه (8 ذوالحجة) به مكه رسيد.
امام علیه السلام كه مي‌دانست اين دشمنان، حرمتي براي حرم خداوند قائل نيستند حج تمتع خويش را نيمه‌تمام گذاشت و آن را به عمره مفرده تبديل كرد و از مكه خارج شد. انگيزه امام براي اين كار، همانگونه كه خود فرمود، حفظ حريم بيت الله بود. ايشان در پاسخ «محمد حنفيه» كه او را از ترك مكه برحذر و به اقامت در اين شهر ترغيب مي‌كرد فرمود: «اي برادر! مي‌ترسم يزيد ناگهان مرا در حرم بكشد و به سبب من حرمت اين خانه شكسته شود». همچنين حضرت در پاسخ افراد ديگري مانند «ابن عباس»، «فرزدق» و «عبيدالله بن زبير» كه همين خواسته را تكرار مي‌كردند و مي‌پنداشتند كه دشمن، حرمت مكه را نگه مي‌دارد مي‌فرمود: «يك وجب دورتر از خانه كعبه كشته شوم و حرمت مكه به خاطر من پايمال نگردد بهتر است».
بعدها كه در جريان قيام عبدا... بن زبير، بني اميه كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار دادند و عبدالله را در مسجدالحرام كشتند، معلوم شد كه ابن عباس با آن فطانت و ابن زبير با آن زيركي اشتباه مي‌كردند و امام آينده را بروشني در خشت خام مي‌ديد و دشمنان اسلام را بخوبي مي‌شناخت.
بهرحال، امام هنگامي كه حاجيان براي اداي مناسك حج تمتع به سوي منا مي‌رفتند طواف كرد، سعي بين صفا و مروه به جاي آورد، موي چيد، از احرام عمره بيرون آمد و رو به سوي كوفه گذارد.
ما كاروان كعبه عشقيم ، هر كجا *** رو آوريم كعبه بود روبروي ما
ماييم كعبه‌ي دلِ عشاقِ باوفا *** هر جا رويم كعبه كند جستجوي ما
چون خبر به محمد حنفيه رسيد خود را به كاروان رساند و زمام ناقه امام را گرفت و گفت : «اي برادر! چه باعث شد كه با اين شتاب خارج شوي؟» حضرت فرمود : «ديشب رسول خدا به خوابم آمد و گفت : اي حسين! بيرون رو كه خدا خواست تو را كشته ببيند». ابن حنيفه گفت : «انا لله و انا اليه راجعون. پس اين زنان و كودكان را چرا با خود مي‌بري؟» امام پاسخ داد: «جدم فرمود خداوند مي‌خواهد آنها را اسير ببيند».
احرام ما كفن شود اندر مناي عشق *** خون گلوي ما شود آنجا وضوي ما
ما تشنه‌ي شهادت عشقيم، مي‌رويم *** تا پر شود ز خون دل ما، سبوي ما
اينگونه بود كه امام علیه السلام به خاطر حفظ حريم خدا ، به دستور رسول خدا و براي زنده كردن امر خدا، به همراه اهل و عيال و تعدادي از موالي و ياران از مكه خارج شد و به سوي عراق عزيمت كرد. روز خروج را برخي از موخان روز ترويه (هشتم ذوالحجة) و «ابن قولويه» به نقل از امام باقر علیه السلام روز هفتم اين ماه نقل كرده اند.
ما را مناي عشق، صف كربلا بود *** رنگين شده فرات ز خون گلوي ما
امام علیه السلام به سوي كوفه حركت كرد اما در نزديكي اين شهر به وسيله «حر بن يزيد رياحي» و سپاهيانش كه مأمور راه‌بستن بر كاروان امام بودند متوقف شد (كه حكايت مفصل‌تر آن در روضه فردا ذكر خواهد شد).
پس از مذاكرات طولاني كه بين امام علیه السلام و حر صورت گرفت و بعد از آنكه حر گفت اكنون كه از كوفه آمدن ابا داري راهي برگزين كه نه به كوفه روي و نه به مدينه بازگردي تا من به امير نامه نويسم، حضرت علیه السلام راه قادسيه را انتخاب فرمود.
لشكر ظلمت و كاروان نور چند روز سايه به سايه يكديگر حركت مي‌كردند تا اينكه روز دوم محرم در نزديكي روستاي نينوا ، نامه‌اي از عبيدالله به حر رسيد كه در آن نوشته بود: «همان هنگام كه نامه من به تو رسيد حسين را نگاهدار و بر او تنگ بگير و او را در بياباني بي‌پناه و بي‌آب فرود آور».
حر بر امام و اصحاب او سخت گرفت تا آنها را مجبور نمايد در همان مكان بي آب و آبادي كه نامه به دستش رسيده بود اتراق كنند. امام به او فرمود : «واي بر تو! بگذار در آبادي و روستايي فرود آئيم» حر گفت : «نه، به خدا قسم نمي توانم. اين نامه رسان را بر من جاسوس كرده اند و بايد در همينجا بماني».
«زهير» كه يكي از ياران امام بود گفت: «اي پسر رسول خدا! جنگ با اين جماعت آسانتر از نبرد با كساني است كه بعدا به آنها ملحق مي شوند. بگذار با آنها بجنگيم». امام فرمود: «من آغازكننده جنگ نخواهم بود». آنگاه نام آن سرزمين را پرسيد. گفتند نام اينجا «عقر» است. دوباره پرسيد آيا نام ديگري ندارد. گفتند به اينجا نبنوا نيز مي گويند. نام ديگري هم دارد كه كربلاست. پس حضرت شروع به گريستن كرد و گفت : «اللهم اني اعوذ بك من الكرب والبلاء. اينجا مكان رنج و اندوه است.» آنگاه ياران را فرمود: «همينجا فرود آييد كه جدم رسول خدا به من خبر داد كه خون ما بر اين زمين ريخته مي شود و در اينجا دفن خواهيم شد». سپس دستور داد كه خيمه ها را در همان سرزمين بي آب و علف برپا كردند.
كربلا بر تو مهمان رسيده *** وعده‌ي وصل جانان رسيده
كربلا وا كن آغوش خود را *** بــر پذيرايي آل طاها
در روايت ديگري نيز آمده است هنگامي كه به امام علیه السلام گفتند نام اينجا كربلاست حضرت خاك آنجا را بوييد و گريست و گفت «ام سلمه مرا خبر داد كه روزي جبرئيل نزد رسول خدا بود و من تو را نزد او بردم و تو گريه مي كردي. پيامبر تو را گرفت و در دامن نشاند. جبرئيل گفت : آيا او را دوست داري؟ پيامبر فرمود : آري. جبرئيل عرض كرد : امت تو او را مي كشند. و سپس خاك كربلا را به پيامبر نشان داد. والله اين همان خاك است».
همچنين در حديث است هنگامي كه علي علیه السلام به صفين مي رفت به حوالي نينوا رسيد. پرسيد اين سرزمين را چه مي گويند؟ گفتند : كربلا. اميرالمومنين علیه السلام آنقدر گريست كه زمين از اشكش نمناك شد.
و اكنون بيا تا ما نيز به همراه محمد و علي بگرييم براي آن كس كه آسمان‌ها و زمين در مصيبتش گريان‌اند.
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
3. محمد بن جرير طبري ؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج 5 .

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اشعار روز دوم محرم؛ ورود به کربلا

اشعارکربلا

اى كربلاء ز عرش معلى تو برترى

اى كربلاء ز عرش معلى تو برترى - نازم تو را كه منبع انهار كوثرى

فخریه كن كه مركز انوار داورى - در وصف تو هر آنچه بگویم فزون‏ترى

كى مى‏تواند كعبه كند با تو همسرى؟! - كى مى‏تواند كعبه كند با تو همسرى؟!

گر كعبه را منى است تو را هست قتلگاه - آنجا اگر صفاست تو را هست خیمه گاه

زمزم نیرزد پیش فراتت به پر كاه - مشعر ستاره‏اى است توباشى به مثل ماه

رخشان به پیش كعبه تو چون بدر انورى - رخشان به پیش كعبه تو چون بدر انورى

اى كربلاء بناز تو اى خاك مشكبار

اى كربلاء بناز تو اى خاك مشكبار - جا دارد ار به عرش نمائى تو افتخار

جسم عزیز فاطمه بگرفت در كنار- خیل ملك بطوف تو هر لیل و هر نهار

اى كربلاء صفاى تو بالاتر از صفا - آرامگاه مظهر حق سبط مصطفى

گوید چه بوى خلد ایا خاك جان فزا - هم كعبه حقیقت و هم سرچشمه بقا

تو خوابگاه نور دو چشم پیمبرى - تو خوابگاه نور دو چشم پیمبرى

خاك تو اى زمین بلا برتر از بهشت - با خون حلق سبط نبى گشته‏اى سرشت

بهرت چنین ز روز ازل بود سرنوشت - بادست قدرت حق بنهاداست درتو خشت

خاكت چو كیمیاست تو كبریت احمرى - خاكت چو كیمیاست تو كبریت احمرى

آب فرات در نظر اهل دل، بقاست - یك ذره‏اش ز خاك تو بهتر ز كیمیاست

سرشار در تو متصلا رحمت خداست - آن تربت شریف كه بر دردها شفاست

رخشان چو ماه چارده خورشید انورى - رخشان چو ماه چارده خورشید انورى

اى كربلاء قرار ز دل‏ها تو برده‏اى - ز اول زمام عقل، ز سرها ربوده‏اى

آن در پر بها كه تو در خود نهفته‏اى - دارى خبر كه جسم كه در بر گرفته‏اى؟

خاكت بسان مشگ مداما معطرى - خاكت بسان مشگ مداما معطرى

آه از دمى كه آن شه عطشان ز روى زین - با جسم پاره پاره بیفتاد بر زمین

دشمن به دور او به میان همچنان نگین - دیگر بس است سید مداح دل غمین

آسوده از حساب تو در روز محشرى - آسوده از حساب تو در روز محشرى

چه کربلا ست که آدم به هوش می آید

چه کربلا ست که آدم به هوش می آید - هنوز ناله زینب به گوش می آید

چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید - صدای ناله ی مردی غریب می آید

چه کربلاست کز او بوی مشک می آید - هنوز ناله زلب های خشک می آید

چه کربلاست که بوی گلاب می آید - صدای گریه طفل رباب می آید

چه کربلاست که بوی عبیر می آید - صدای کودک نا خورده شیر می آید

چه کربلاست که بانگ صفیر می آید - هنوز ناله طفل صغیر می آید

چه کربلاست از آن ناله ی رباب آید - صدای ناله لالایی علی بخواب آید

جواب طفلک ششماه داده شد باتیر - عد و به تیر جفا داده بود اورا شیر

چرا نگفته کسی آب مهر مادر اوست - برای چیست که عطشان علی اصغر اوست

چه کربلاست که سقای آن شده بیدست - عدو زکینه سرش با عمود کین بشکست

چه کربلاست که آبش به قیمت جان است - به گوش جان همه جا ناله های طفلان است

مگر به کرببلا آب قیمت جان است - چرا نگفته کسی این حسین مهمان است

چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد - به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد

چه کربلاست علی اکبر اربا اربا شد - شهید کینه به پیش دو چشم بابا شد

چه کربلاست که چون نام کربلا ببرند - فلک به ناله ملک در خروش می آید

کربلا یعنی نوای العطش

کربلا یعنی نوای العطش - روی لب ها رد پای العطش

کربلا یعنی سرا پا سوختن - تشنه لب بین دو دریا سوختن

کربلا یعنی که سقای ادب - در کنار شط بیفتد تشنه لب

کربلا یعنی حضور فاطمه - پیش سقا در کنار علقمه

کربلا یعنی تبسم بر اجل - نزد قاسم مرگ احلی من عسل

کربلا یعنی علی اصغر شدن - تشنه بردوش پدر پرپر شدن

کربلا یعنی فغان و التهاب - خیره بر گهواره چشمان رباب

کربلا یعنی که رزم حیدری - اکبر آسا غرق خون جنگ آوری

کربلا یعنی وداع زینبین - پشت خیمه با گل زهرا حسین

کربلا یعنی حضور گرگها - بر خیام یوسف آل عبا

کربلایعنی یتیمان حسین - گریه در شام غریبان حسین

کربلا یعنی شرف در یک کلام - بر حسین وکربلای او سلام

السلام ای کعبه آمال ما - ای صفا و شور و عشق و حال ما

خاک تو دارالولای اهل دل - مروه و سعی و صفای اهل دل

کربلا بوی خدایی میدهد - عطر ناب آشنایی میدهد

علیرضا فولادی

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا - مانده ‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا

گفته‌ اند از آسمان‌ها، من ولی از کودکی - در هوای بوی خاکت بی‌قرارم کربلا

روزها را هی شمردم تا که شد وقت سفر - تا بیایم لحظه‌ها را می‌شمارم کربلا

دست خالی آمدن سوی تو خوش اقبالی است - دارم آه و تشنگی در کوله بارم کربلا

خاک ما گِل کرده‌اند از روز اول با فرات - زاده‌ی عشق تواند ایل و تبارم کربلا

بی‌قرار از دیدن سقای تشنه پیش آب - اشک ریزان تا قیامت روزه دارم کربلا

من کبوتر نیستم - حالا بماند چیستم - هر چه هستم، بسته بر این در مهارم کربلا

با ملائک‌ روضه می‌گیریم بگذارند اگر – ذره ‌ای از تربتت را در مزارم کربلا

«عاقبت خاک گِل کوزه گران» هم گر شوم - با نسیم آید به سوی تو غبارم کربلا

آمدم، رفتم، چه می‌شد برنگردم یک سفر - مثل حر روزی بگیری در کنارم کربلا

قاسم صرافان

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزدوم محرم ورودبه كربلا

اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.

زود بیرون رو تو در سمت عراق - کربلا د ا ر د بخونت ا شتیا ق

حق تو را غلطا ن بخونت خواسته - ا ین قـبا بر پـیکر ت آ ر ا سته

کودکا ن را هـم ببر هـمـرا ه خـود - نینوا پر سو ز کن ا ز آ ه خود

بهـر د سـتا ویـز ر و ز د ا و ری - با یـد ا ز عبا س د ستی آوری

با ید ت ببینی بچشم خو د عـیـا ن - کشته ا کبر بد وش هـمرهـا ن

با یـد ا نـد ر را ه حـی د ا و رت - پا ره گردد خلق پاک اصغرت

«وقایع عاشوراص170»

عاشقان کربلا ، چند تا وداع داشت پسر فاطمه ، یک وداع در مدینه بود ، قبل از حرکت آمد مقابل قبر جدش پیغمبر ایستاد عرضه داشت یا رسول الله ، من حسین پسر دخترت فاطمه ام ، سر روی قبر پیغمبر نهاد گریه کرد ، لحظه ای به خواب رفت ، در عالم خواب رسول خدارا دید ، حسین را در آغوش گرفت میان چشمان حسین را بوسید فرمود : حسینم می بینم بزودی آغشته به خون ، تشنه لب در کربلا شهید خواهی شد فرمود : " یا حسین ، اُخرُج فَاِنَّ الله تعالی شاءَ اَن یراک قَتیلاً "

شبانه با قبر مادر وداع کرد ، با قبر برادرش امام مجتبی وداع کرد ، آماده حرکت شد ، برادرش محمد حنیفه جلو آمد ، حسین جان حالا که می روی برو ولی چرا این زن و بچه ها را همراه می بری ؟ زینب را کجا می بری ؟ جریان خواب را برای محمد حنیفه تعریف کرد ، بعد ابی عبدالله فرمود :" قَد شاء الله تعالی اَن یراهُنَّ سَبایا1" خدا خواسته که آنان را اسیر ببینند .

وقتی که می رفتند دنیا گریه میکرد

وقتی که می رفتند دنیا گریه میکرد - شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد

وقتی که می رفتند پشت پای آنها - چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد

پائین پای ناقه مریم گریه میکرد - دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد

این است آن داغ عظیمی که برایش - حتی میان تشت یحیی گریه میکرد

این است زینب بانویی که زیر پایش - زانوی لرزه دار سقا گریه میکرد

بوسید اکبر دستهای مادرش را - در زیر چادر، ام لیلا گریه میکرد

بر روی دامن مادری در گوش طفلش - آهسته تا میگفت لالا گریه میکرد

یک کاروان گریه شد وقتی رقیه - با گفتن بابا، بابا گریه میکرد

در زیر پای محمل مستوره عشق - منزل به منزل ریگ صحرا گریه میکرد

وقتی که میرفتند عالم سینه میزد - وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد

(فرهنگ عاشورا ، ص 165 – قصه کربلا ، ص 69 ، نقل از بحار ، ج 1 ، ص 184)

بـیـو م ا لـتـر و یه محـمـل ببستند

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.

بیو م ا لتر و یه محمل ببستند - خوا تین ا ند ر آ ن محمل نشستند

حرم را ا ز حرم کر د نـد بیر و ن - همه سرگشته اندر د شت و هامون

کسا نی ر ا که عا لم ر ا پنا هند - بر و ن کر د ند ا ز کاخ خد ا و ند

همه قر با نیا ن کـعبه د ل - بر و ن خرگه زد ند ا ز کـعبه گل

مـهـا ر نا قـه با نو ی ذ ی جـو د - ا بـر د ست طرما ح عـد ی بود

حدی با زنگ اشتر گشت چون جفت - طرماح عـد ی با آ ن شـتـر گفت

همین با نو که د ر محمل نشسته - د ل ا ز قید علا یقها گسسته

مهین د خـت ا میرا لمؤ منین ا ست - بهین فرما ند ه روی زمین است

مبا د ا آ نکه آ ز ا ر ش نما ئی - هــم آ ز ا ر د ل زا ر ش نـمــا ئی

پس از چند ی فلک در گرد ش آمد - سپس تیر قضا ر ا پر ش آ مـد

همین زن شد ا سیر قوم عد وا ن - چگو یم من ز ا شترها ی عـریا ن

«تاج نیشابوری:خزائن الشهداء ص 82»

به یاد آن قافله ای که روز هشتم ذی الحجه با بیت خدا وداع کرد همه حجاج دارند طواف می کنند اما حسین می بیند دشمن زیر احرام ، شمشیر بسته می خواهد خون عزیز فاطمه را بریزد لذا دست زن و بچه اش را گرفت و حرکت کردگفتند آقا مگر عرفات نمی آیی ، مگر منی نمی آیی ، چرا منای من جای دیگر است آقا مگر قربانی نمی کنی ، فرمود چرا قربانی ها همراهم هستند ، قربانی ام علی اکبر است ، قاسم است ، عباس است ، (عاشقان ابی عبدالله ) اما یک قربانی که دل عالم را آتش می زند علی اصغر است . روز عاشورا آورد مقابل لشکر دشمن ، فرمود : " یا قَوم، اِن لَم تَرحَمونی فارحَمُوا هذَا الطِّفل اَما تَرُونَهُ کَیفَ یتَلَظّی عَطَشاً" اگر به من رحم نمی کنید ، به این طفل رحم کنید مگر نمی بینید از شدّت تشنگی لبها را باز و بسته می کند هنوز سخن امام تمام نشده بود ببینید علی دارد دست و پا می زند ، همه صدا بزنید حسین .

ای منی ای سرزمین اهل بیت - ای ز اشک انبیا خاک تو گل

ای منی ای کعبه عشق و وفا - ای منی ای مکتب صدق و صفا

ای منی تی مرکز وصل اله - ای به خیل عاشقان میعادگاه

ای منی ای وادی افروخته - ای ز آه خسته دلها سوخته

ای منی آفتاب نور عشق - ای منی ای گام گامت طور عشق

ای منی ای محفل قرب خدا - ای ز من کرده منیت را جدا

ساکنانت ساکن کوی حقند - عاشقانت عاشق روی حقند

در کجای دامنت ای خاک پاک - مصطفی صورت نهاده روی خاک

می رسد بر گوش این سرزمین - بانگ لبیک امیرالمؤمنین

خاک اهل دل تو صحرا بوده ای - شاهد العفو زهرا بوده ای

در کدامین خیمه صحرای راز - با خدا کرده حسن راز و نیاز

در کجای دامنت از هر دو عین - بوده جاری در دعا اشک حسین

کعبه جان قبله دلها کجاست - خیمه گاه مهدی زهرا کجاست

دوست دارم رو در آن صحرا کنم - جستجوی مهدی زهرا کنم

حاجیان جمع اند دور هم همه - پس کجا رفته حسین فاطمه

او که خود در خانه صاحب خانه بود - شمع رویش را حرم پروانه بود

حاجیان جمع اند جمله در منی - او چرا رفته سوی کربلا

او به جای موی سر ، سر می دهد - قاسم و عباس و اکبر می دهد

سعی حج او صفا با خنجر است - مروه اش قبر علی اکبر است

بار بگشائید، اینجا کربلاست...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

آغاز هفته احيای امر به معروف و نهي از منكر (اول محرم الحرام)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه یوم التَرويه حرکت امام حسین ع از مکه بسوی کربلا(8ذیحجه)

روز تَرويه

روز هشتم ذي‏ الحجه، یوم الترويه است. علت نامگذاري اين روز به اين جهت بود كه در آن زمان درصحراي عرفات آب يافت نمي‏شد به اين جهت مردم براي رفع نياز آبِ روز نهم، در روز هشتم که حاجیان از مکه راهی عرفات میشدند همراه خود آب را از مكه به سرزمين عرفات حمل مي‏نمودند . به همين جهت به هم مي‏گفتند تَرَوَيتُم تَرَوَيتُم؟ آيا سيراب شديد؟ یا: آیا آب برداشتید؟!

در روز هشتم ذی الحجه حاجیان از مکه روانه عرفات میشدند اما امام حسین علیه السلام و اهلبیتش بجای حرکت به سوی عرفات راه کربلا شدند و یوم‌ الترویه اولین جلوۀ غربت حسین(ع) است؛ با اینکه حسین(ع) وسط حاجی‌ها از صف حج بیرون رفت اما جز عدۀ کمی با او همراه نشدند. وای بر مردمی که امام خود را در نبرد با دشمن دین، تنها گذاشته و به عبادت پرداختند! . اى يكه تاز عرصه صبر و رضا حسين - وى رهنماى قافله كربلا حسين - تو كعبه اميدى و در وقت حج شدى - نا كرده حج ، ز بيت الهى جدا حسين . امام صادق (علیه‌ السلام) فرموده است : قد اعتمر الحسین بن علی (علیه‌السلام) فی ذی الحجه ثم راح یوم الترویه الی العراق و الناس یروحون الی منی و لا باس باعمره فی ذی الحجه لمن لا یرید الحج؛[۱۱] امام حسین (علیه‌ السلام) در ماه ذی‌ الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترویه (هشتم) به سوی عراق حرکت کرد و کسی که نمی‌خواهد حج انجام دهد، می‌تواند عمره انجام دهد . می‌توان دلایل این تبدیل حج به عمره مفرده و خروج از مکه در موسم حج را به‌ طور خلاصه چنین ذکر نمود: ۱. خطر جانی؛ ۲. شکسته نشدن حرمت بیت الله الحرام . ایشان به عبدالله بن زبیر فرمود: به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکه کشته شوم، برای من دوست داشتنی‌تر است تا آن‌که به‌اندازه یک وجب در داخل مکه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر من به لانه‌ای از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آنچه را از من می‌خواهند، به دست آورند.[۱۲] . چون امام حسین علیه السلام عزم خروج از مکه کرد، به خطابه ايستاد و فرمود : الحمد لله و ما شاء الله و لا قوة الا بالله و صلي الله علي رسوله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلاة علي جيد الفتاة و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع أنا الاقيه، كأني بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملان مني أكراشا جوفا و أجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم، رضي الله رضانا أهل البيت نصبر علي بلائه، و يوفينا أجر الصابرين، لن يشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لحمته بل هي مجموعة له في حظيرة القدس يقر بهم عينه و ينجز بهم وعده، من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاء الله (اللهوف ص۱۲۶ ؛ بحارالانوار ج۴۶ ص۳۶۶) الحمد لله و ما شاء الله و لا قوة الا بالله و صلي الله علي رسوله، قلاّده مرگ بر فرزند آدم همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان، و اشتیاق من به دیدار گذشتگانم همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است، و براى من مقتلی برگزیده شده که به آن خواهم رسید، گویا مى بینم گرگان درنده بیابان - بین نواویس و کربلا ـ بند بند تنم را پاره کرده و از من شکم هاى تهى و مشک هاى خالى خود را پر مى کنند. از آن روز که قلم تقدیر الهى بر آن رقم خورده گریزى نیست. خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بیت است، ما بر بلای الهی صبر میکنیم و او پاداش عظیم صابران را به ما خواهد داد. پاره تن رسول خدا هرگز از وی جدا نمى شود و در حظیره القدس به او ملحق خواهد شد و چشمان رسول خدا به ذرّیه اش روشن مى شود و وعده اش توسّط آنان وفا خواهد شد. هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، زیرا من فردا صبح به خواست خداوند حرکت خواهم کرد. امام حسین علیه السلام خوف از این داشت که در مکه مکرمه و کنار خانه خدا خون پاکش را بریزند برای همین قصد خروج از مکه به سوی کربلا کرد (نه بسوی عرفات) و با خطبه خواندنش مردم را و همچنین مامورین خفیه یزید را از قصدش آگاه کرد و با اینکه میدانست در کوفه چه خواهدشد باز هم در مکه نماند و راهی کوفه وکربلا شد . محمّد بن جریر طبری امامی در کتاب «دلایل الامامة» از ابو محمّد سفیان بن وکیع، از پدرش وکیع، از اعمش از ابو محمّد واقدی و زرارة بن خلج نقل کرده است که گفتند: «قبل از آنکه حسین (ع) بخواهد به سمت عراق حرکت کند، به دیدنش رفتیم و اورا از وضعیت مردم کوفه آگاه کردیم و متذکر شدیم که قلب کوفیان با توست. امّا شمشیرشان علیه توست. بنابر این بهتر آن است که از رفتن به کوفه خودداری کنید و همین جا بمانید!» . وهمچنین طبق نقل اللهوف علی قتلی الطفوف؛ سیّد بن طاووس؛ ترجمه ی فرج الله الهی؛ ص 104-98 معمر بن مثنی در «مقتل الحسین» می گوید: «در روز ترویه، عمر بن سعد بن ابی وقاص با لشگر انبوهی به مکه آمد و یزید به وی دستور داده بود که اگر حسین(ع) قصد جنگ داشت، با او بجنگد. والّا تنها در صورت اطمینان به پیروزی با حسین (ع) وارد جنگ شود. امّا حسین (ع) در همان روز از مکه خارج شد. در شبی که فردای آن حسین (ع) قصد خروج از مکه را داشت، محمّد ابن حنفیّه آمد و گفت: «برادرم! تو از ناجوانمردی اهل کوفه نسبت به پدر و برادرت بخوبی آگاهی و من می ترسم بر سر تو نیز همان بیاورند که بر سر آنها آوردند. بنابراین اگر تصمیم بگیری در اینجا بمانی، موقعیت خوبی پیدا می کنی و به گرامی ترین و عزیزترین ساکنان مکه، تبدیل خواهی شد.!» حسین (ع) گفت: «می ترسم یزید بن معاویه مرا درحرم، ترور کند و حرمت این خانه بوسیله ی من شکسته شود!» ابن حنفیّه گفت: «پس به «یمن» یا برخی دیگر از نواحی این صحرا برو! دراینصورت، هیچ کس نمی تواند بر تودست یابد. چون مردم همگی تو رادوست دارند و از هستی تو دفاع می کنند...» حسین (ع) گفت: «باید راجع به پیشنهادت فکر کنم.» ولی وقت سحر، حسین (ع) به عزم کوفه به راه افتاد. محمّد ابن حنفیّه به محض اطلاع از حرکت حسین (ع) آمدو افسار شترش راگرفت و گفت: «مگرتو قول ندادی راجع به پیشنهاد من بیندیشی!» گفت: «آری!» پرسید: «پس چرا به این زودی، تصمیم به رفتن گرفتی؟» گفت: «پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا (ص) به خواب من آمد و گفت: ای حسین! ازمکه خارج شو! چون خدا تقدیر کرده است، تو کشته شوی!» «محمّد بن حنفیه گفت: انا لله و انا الیه راجعون! اگر به سفر مرگ می روی پس این زنان را چرا با خود می بری؟» گفت: «قد قال لی: ان الله قد شاء ان یُراهن سبایا.» رسول خدا (ص) گفت: خدا تقدیر کرده است آنها اسیر بشوند. «محمّد حنفیه پس از این گفتگو خداحافظی کرد و رفت...» . و همچنین طبق نقل اعيان الشيعه، ج 3، ص 176 ابي الجارود از امام باقر عليه السلام روايت مي كند: ابن زبير به حضرت عرض كرد: چرا در موسم حج خانه ي خدا را ترك كرده به سوي عراق مي روي؟ امام حسين عليه السلام فرمود: همانا دفن شدنم در كنار فرات محبوب تر است از آن كه در جلو كعبه به خاك سپرده شوم . سيدالشهدا عليه السلام ديد اگر در حرم خدا هم باشد خونش را مي ريزند. لذا فرمود: بهتر است كه از اين جا خارج بشوم . و همچنین طبق اعيان الشيعه، ج 3، سيرة الحسين عليه السلام، ص 177 عبدالله بن عباس و عبيدالله بن زبير آمدند و مانع رفتن حضرت شدند. حضرت فرمود: جدم به من امر كرده، بايد امر او را اطاعت كنم و بروم. ابن عباس گفت: واحسيناه بعد عبدالله بن عمر آمد و گفت: شما با اهل ضلال صلح كنيد كه قتل و قتال نباشد. پس فرمود: ي ابا عبدالرحمن، آيا جريان يحيي بن زكريا را مي داني؟ بني اسرائيل از طلوع فجر تا غروب آفتاب هفتاد پيغمبر را به قتل رساندند و باز رفتند در بازار نشستند و به تجارت مشغول شدند مثل اين كه هيچ كاري نكرده اند. بعد خدا از آنها انتقام گرفت. پس بپرهيز اي اباعبدالرحمن، اينها كمك نمي كنند و بي وفا هستند . و بدینگونه بود که امام حسین علیه السلام و 19 تن از آل ابي طالب و 8 تن موالي و حرم و خانواده پيامبر صلي الله عليه و آله از مکه بسوی کوفه و کربلا شدند و حركت اين كاروان پرهياهو بويژه در موقع جدايي از خويشان و بستگان در چنين روزي كه هشياران جهان آن روز به مكه آمدند و براي هر يك فاميل هايي است. جدايي اينها در چنين روزي بسيار دشوار بوده است . آری : بقول تاج الواعظین حرم را از حرم كردند بيرون : بيوم الترويه محمل ببستند - خواتين اندر آن محمل نشستند - حرم را از حرم كردند بيرون - همه سرگشته اندر دشت و هامون - كساني كه دو عالم را پناهند - برون کردند از بیت خداوند - همه قربانیان کعبه ی دل - برون خرگه زدند از كعبه ي گِل - مهار ناقه ي بانوي ذي جود - اَبَردست طرمّاح عدي بود - حُدي با زنگ اشتر گشت چون جفت - طرمّاح عدي با آن شتر گفت - همين بانو كه در محمل نشسته - دل از قيد علايق ها گسسته - مَهين دخت اميرالمؤمنين است - بَهين فرمانده روي زمين است - مبادا آن كه آزارش نمايي - هم آزار دلِ زارش نمايي - پس از چندي فلك در گردش آمد - سپس تیرِ قضا را پرّش آمد . همین زن شد اسیرِ قوم عدوان - چه گويم من ز اشترهاي عريان . در یوم الترویه که از مکه راهی کوفه وکربلا شدند هنگام سوار شدن بانوان حرم بر محملها جوانان بنی هاشمی گرداگرد آنان حلقه زده و آنان را با احترام سوار بر محملها کردند اما در روز روزيازدهم محرم هنگام حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا دیگه این جوانان نبودند و امام زین العابدین هم که بیمار بود چگونه سوار بر محملها شدند : زبانحال عمه سادات است : بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب***که بر باد صبا رفته بساط و منزل زینب . کجائی ای علی اکبر شبیه روی پیغمبر***بیا بر عمه ات بنگر ببندید محمل زینب . کجایی ای علمدارم ضیای چشم خونبارم***که من عزم سفر دارم ببنیدید محمل زینب .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مسلم به شهرِ کوفه، گشته غریب و تنها

مسلم به شهرِ کوفه، گشته غریب و تنها

مسلم به شهرِ کوفه، گشته غریب و تنها - از ظلم و جور و کینه، گشته اسیرِ اعدا

یارانِ بی مروّت، از کوفه، لیسَ یُوفِی - طوعه شده است یارش، زان مردمانِ کوفی

یاری نمانده کوفه، بر آن غریبِ بی یار - از بینِ خیلِ مردان، یک زن، زِ کوفه شد یار

امّا هزار افسوس، آن مردمانِ بی دین - از بهرِ قتلِ مسلم، لشکر کشیده از کین

او یک تنه برون شد، بر رزمِ خیلِ کُفّار - با آن گروهِ بی دین، رزمی نمود خونبار

کس را نبود طاقت، بر رزمِ آن دلاور - امّا هزار افسوس، او را نبود یاور

با مکر و حیله اورا، اندر درونِ چاهی - افکند، حیله گرها، در حالِ بی پناهی

با دستِ بسته او را، بردند نزدِ ملعون - بادست و پایِ مجروح، با آن دهانِ پر خون

چون خواست آب نوشد، شد آبِ کاسه خونین - خوشحال شد، در آن دم، ابنِ زیادِ بی دین

بردند بهرِ قتلش، بالایِ بامِ خانه - هنگامِ قتل، مُسلم، بِسرود این ترانه

آقایِ من ندانم، اکنون تو درکجائی - آقایِ من نَیا، تو، در شهرِ بی وفائی

آقا نَیا به کوفه، کوفی وفا ندارد - کوفیِ بی مروّت، شرم و حیا ندارد

اندر دلِ سفیرت، غصّه زده شکوفه - خیری در این سفر نیست، آقا میا به کوفه

اکنون تو ای پسر عم، بگو که درکجایی - دعایِ آخرم هست، خدا کند نیایی

خدا کنه عیالت، این کوفه را نبیند - تا که به فرق آنان، خاکی زِ غم نشیند

اوضاعِ کوفه برمن، اینک خبر رسانده - از کوفه یک نفر را، برایِ تو نمانده

هرکس برای قتلت، یک نقشه ای کشیده - یا تیر و تیغ و نیزه، یا که کمان خریده

ازبهرِ قتلِ مسلم، قاتل چو شد مهیّا - شد باقری، عزائی، در شهرِ کوفه برپا

سروده شده شب اول ماه محرم سال 1401

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ | 19:0 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سلام، ای مُحَرَّم ، سلام ای حسین جان - سلام،اشک و ماتم ، سلام، ای حسین جان

سلام، سینه زنها ، سلام، روضه خوانها - سلام، آی عزادار ، آی پیرها، جوانها

سلام، ای سِیَه پوش ، عزادارِ مُحَرَّم - سلام، ای که داری ، غم و عزا و ماتم

سلام، ای حسینیه ، تکیه ، خیمه ، موکب ، پرچم ، عزادارِ آقا اباالفضل

سلام، ای عزادار ، سینه زن ، روضه خوان ، چای ریز ، هوادارِ آقا اباالفضل

سلام، ای علی اکبر ، علی اصغر ، قاسم ، عون و جعفر - سلام، ای که باشی عزیزم، عزادارِ سِبطِ نبی، همچو زعفر

سلام، ای محمد «ص» ، علی ، فاطمه ، ای حسن جان - سلام، ای حسینی که لب تشنه در کربلا داده ای جان

سلام، از عزادار و سینه زن و هیأت و نوحه خوانها - وَ اَز باقری وَ زن و مرد و صِبیان و پیر و جوانها

سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور شب اول ماه محرم تیر ۱۴۰۲


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 17:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب وروزاول محرم بیاد مسلم بن عقل علیه الرحمه

مسلم بن عقیل اولین شهید عشق نویسنده: استاد مرتضی آقا تهرانی

«مسلم» پسر «عقیل» پسر «ابوطالب» علیه السلام است. عقیل برادر امام علی علیه السلام و مسلم پسر عموی امام حسین علیه السلام است. مادر مسلم کنیز بود و «علیه» نام داشت و عقیل او را از شام خریده بود. (الطبقات الکبری، ج 4، ص 29)

دعوت اهل کوفه از امام حسین علیه السلام

هنگامی که اهل کوفه نامه‎های فراوانی به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وی «قیس بن مسهّر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عده ‎ای از فرستادگان را سفیر خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چیز امر فرمود:

الف. تقوای الهی داشته باشد؛

ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛

ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛

د. اگر مردم را با هم متحد یافت، به سرعت امام را با خبر کند.

سپس امام نامه‎هایی را به مردم کوفه به این مضمون نوشتند:

اما بعد، به تحقیق برادر و پسرعمویم و مورد اعتماد از اهل بیتم، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستاده‎ام، ایشان را امر کرده‎ام تا که برایم بنویسد که آیا شما را با هم، همدل و همداستان می‎یابد. پس به جانم قسم، امام نیست مگر کسی که به حق قیام کند. (ترجمه برگرفته از متن ابصار العین، ص 79)

حرکت مسلم از مکه

اواخر ماه مبارک رمضان بود که مسلم بن عقیل از مکه به مدینه منوره حرکت کرد. ایشان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عیال خویش خداحافظی کرد. سپس از «قیس» دو راهنما اجاره کرد تا که راه را به او نشان دهند. در راه گرما و تشنگی آن دو را سخت آزار داد و آنها تاب نیاوردند و در راه جان دادند.(ابصارالعین، ص 79)

مسلم راه را ادامه داد تا به محلی رسید که آنجا آب و آبادی بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت» رسید. (جنت، محل آبی بوده که به قبیله کلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج2، ص343)

آنجا با قیس نامه‎ای را از سختی راه و مشکلات برای امام ارسال داشتند. نامه مسلم این گونه بود:

«اما بعد؛ من از مدینه خارج شدم، در حالی که دو راهنما را برای طی راه اجاره کرده بودم، راه را گم کردیم و به عطش افتادیم. چیزی نمانده بود که آنها جان بدهند تا این که آخرالامر به آب رسیدم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. این حادثه موجب شد که آینده کار را نیکو نبینیم.»

در پاسخ این نامه، امام این گونه نوشت:

« اما بعد؛ البته من خوف این را دارم که آن گونه که تو (بد) پیش بینی می‎کنی، غیر آن باشد که به تو تذکر داده‎ایم. همانگونه که تو را رهنمون شده ‎ام، حرکت کن، والسلام.»

درسی که می‎توان گرفت: از این ماجرا چند نکته به دست می‎آید:

1- از یطیر به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آینده باید پرهیز کرد که آن، گویای وظیفه انسانی نیست؛

2- باید در تشخیص وظیفه و انجام دادن کاری که امام آن را توصیه می‎کند، تلاش کرد؛

3- باید در انجام دادن رسالت الهی مقاومت و استقامت داشت.

مسلم به محل آب خیر «طییء» رسید. در آنجا قدری استراحت کرد. سپس حرکت کرد تا این که به مردی رسید که تیرش آهویی را نشانه رفته بود. وقتی به حیوان رسید آن را کشت. مسلم با دیدن آن صحنه گفت: «دشمن ما کشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد.»(تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355)

ورود مسلم به کوفه

مسلم به سمت کوفه اسب می‎راند تااین که درپنجم شوال وارد کوفه شد. (مروج الذهب،ج3،ص248)

او به منزل «مختار بن ابی عبید» وارد شد.(تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355)

مختار شیعیان را دعوت کرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آیند. پس نامه حسین علیه السلام را که پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گریه کردند. در محضر او خطبا و سخنوران کوفی، چون « عابس شاکری»، «حبیب اسری» خطبه خواندند.

این خبر به «نعمان بن بشیر انصاری» که استاندار یزید در کوفه بود رسید. او از جای برخاست و برای مردم خطبه‎ای ایراد کرد و آنها را تهدید کرد. پس از آن «عبدالله بن سعید حضرمی» که با بنی امیه هم قسم بود به اعتراض از جای برخاست و جلسه را ترک کرد. او و «عمّاره بن عقبه» داستان لقمان را در نامه‎ای به یزید نوشتند و تصریح کردند که حاکمی که گماشته است یا ضعیف است یا این که خود را به ناتوانی زده است.(ابصار العین، ص80)

پس از عبدالله، سایر جیره‎خواران حکومتی از قبیل «عمارة بن ولید» و «عمر بن سعد بن ابی وقاص» نامه‎های مشابهی برای یزید فرستادند.(الارشاد، ج 2، ص41)

علت ورود مسلم به منزل مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار می‎آمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد « لقمان بن بشیر»- حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار می‎آمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد «لقمان بن بشیر» - حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار بود لقمان بن بشیر متعرض او نمی‎شد. این انتخاب مسلم گویای درایت و احاطه او به موقعیت‎های اجتماعی است.(حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 345)

بیعت با مسلم در کوفه

مردم پس از آگاهی از ورود مسلم، فوج فوج با نماینده امام بیعت کردند تا این که نام بیعت کنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(اللهوف، ص16)

درباره تعداد بیعت کنندگان با سفیر امام قدری اختلاف وجود دارد که از آنها به شرح زیر یاد می‎کنیم: 1- تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشته‎اند؛ 2- تعداد بیعت کنندگان بیست و پنج هزار نفر بوده است؛ 3- تعداد بیعت کنندگان بیست و هشت هزار نفر بوده است؛ 4- تعداد بیعت کنندگان سی هزار نفر بوده است؛ 5- تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است. (الارشاد، ج2، ص41 - نفس المهموم، ص58 - حیاة الامام الحسین، ج2، ص247 - تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247 - تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247/ مثیر الاحزان، ص 11)

محورهای بیعت مردم با مسلم

مردم با شوق فراوان بیعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند: 1- دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول او؛ 2- پیکار با بی دادگران؛ 3- دفاع از مستضعفان؛ 4- رسیدگی به حال محرومان جامعه؛ 5- تقسیم غنائم به طور مساوی در بین مسلمانان؛ 6- ردّ مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛ 7- یاری اهل‎بیت علیه السلام؛ 8- مسالمت با کسانی که سر ستیز ندارند؛ 9- پیکار با متجاوزان. (حیاة الامام الحسین، ج2، ص 345)

درسی که می‎توان گرفت: باید به این اصول معقول و مقبول نگریست و این که چگونه مردم به درستی راه حق را بازیافته بودند.

نامه مسلم به امام حسین علیه السلام

بیعت اکثر مردم، مسلم را مطمئن کرده بود که امام اگر به کوفه بازآید، همه چیز از نو بنا خواهد شد. او در نامه‎ای به حضرت نوشت که هیجده هزار نفر از مردم کوفه بیعت کرده‎اند. از امام خواست که با شتاب به کوفه رهسپار شوند؛ چرا که مردم سخت مشتاق دیدار اویند.

مسلم نامه خود را ضمیمه نامه اهل کوفه کرد و به «عابس بن ابی شبیب شاکری» سپرد تا به همراه «قیس بن مسهّر صیدوای» به خدمت امام برسانند. (مثیرالاحزان، ص 32)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://hedayat.blogfa.com/post/14403


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 15:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزآخر ذيحجه بياد حربن يزيد رياحي عليه الرحمه

روضه شب وروزآخر ذیحجه بیادحرریاحی ره

حرّم و نزد تو با روی سیاه آمده ام

حرّم و نزد تو با روی سیاه آمده ام - بی پناهم من و اینجا به پناه آمده ام

پسر فاطمه بگشا برویم باب کرم - شرمسارم ز پی عفو گناه آمده ام

من خجالت زده از زینب و طفلان توام - تا نبخشی گنهم سینه پر آه آمده ام

تا کنی گوشه چشمی به من ای بحر کرم - در حضور تو بامید نگاه آمده ام

راه بستم به تو ای راهگشای دو جهان - عذر خواهم ز تو و در پی راه آمده ام

نادم از کرده خود در طلب عفو آمده ام - سویت ای معدن غفران اله آمده ام

حر بدنش می لرزید ،یکی گفت چرا می لرزی گفت خودم را بین بهشت و جهنم می بینم، دیدن که داره میره، دیدن که می گه خدا من دوستان تو را اذیت کردم، ببخش، نگران بود ابی عبد الله بفر ماید: دیر آمدی، هر کس را بخواند می آورد، آمد گفت: یا ابا عبد الله، بد کردم، به یک تعبیر گفت: به نظر شما من راه توبه دارم ، به یک تعبیر از من ،آ مدم جانم را قر بانت کنم .اگر کشته بشم توبه حساب می شه ،آقا یک لحظه فاصله نداد فرمود بیا ، اجازه گرفت: رفت کشته شد، وقتی افتاد دید سرش را از زمین بلند می کنه، ابی عبد الله داره دستمال زردی به سرش می بنده .

خدا! من گناه کردم اما هر چه گناه کرده باشم گناه حرّ را نکردم. برای اینکه هر کاری کرده ام اما دیگر سر راه امام حسین (ع) را نگرفته ام. آی حسین! حسین!...

حرّ مگر چه کرد؟ با هزار سوار آمد سر راه امام حسین(ع) را گرفت. گفت: از این طرف نباید بروید از آن طرف بروید. یک چیز یادتان می دهم که رمز عوض شدن است. وقتی که داری می روی طرف گناه یک راه آشتی برای خودت بگذار. عرق خورهای سابق، لاتهای سابق در نهایت توبه می کردند. می دانی چرا؟ چون اول محرم که می شد شیشه را می بوسید و کنار می گذاشت. شب اول ماه رمضان هم کنار می گذاشت.این راه آشتی بود، خدا هم خوشش می آمد، می گفت: عاقبتت را ختم به خیر می کنم. توفیق توبه به او می داد. این آدم غیر از آن گناهکاری است که شب وفات علی(ع) عرق می خورد. غیر از آن کسی است که روز عاشورا هم آب جو می خورد. حرّ با هزار سوار آمده جلوی امام حسین (ع) را گرفته است. اما حواسش جمع است. خیلی تند نمی رود، راه آشتی می گذارد. تا امام حسین (ع) فرمود: ظهر است می خواهیم نماز بخوانیم، حرّ گفت: هم با شما نماز می خوانم. فرمود: تو با ما نماز می خوانی؟ گفت: من که می دانم پسر فاطمه (س) هستی. عقیده ام با تو است. پول و حقوق و شکم پروری مرا سر راهت آورده است و الاّ دلم با تو است. نمازشان را خواندند. حرّ باز نگذاشت امام (ع) به راه خودش ادامه دهد. امام حسین (ع) ناراحت شد . فرمود: { ثکلتک اُمُّک؛} مادرت به عزایت بنشیند! یک نگاه به ابی عبدالله کرد و گفت: چه کنم که مادرت فاطمه (س) است. این احترامها عاقبت به خیری دارد. این راه آشتی است...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

برگوشهامان میرسد - آوایِ زنگِ قافله


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 15:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

مقام روضه خوانی

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ

مهر تو را بعالم امکان نمیدهم - این گنج پربهاست من ارزان نمیدهم

نام تو را به نزد اجانب نمیبرم - این اسم اعظم است بدیوان نمیدهم

ای خاک کربلای تو مهر نماز من - این مهر را بملک سلیمان نمیدهم

ما را گدائی در تو بود تاج افتخار - این تاج را به افسر شاهان نمیدهم

جان میدهم بشوق وصال تو یا حسین - تا بر سرم قدم ننهی جان نمیدهم

نوحه خوان

نظام رشتی از نوحه خوان ها و نوکرای با اخلاص بود، چند ماه قبل از مرگش بیمار شد، تو بستر افتاد، مردم می اومدند زخم زبونش می زدند. لال شد، دیگه نمی تونست حرف بزنه، گفتند: دیدید این که دم از حسین (علیه السّلام) می زد آخر لال می میره، دخترش می گه روزی بابام صدام زد و با اشاره گفت: یه قلم و کاغذی برام بیار، تا آوردم برام نوشت: دخترم غصه نخور من نوکر اربابم، ارباب منو تنها نمی گذاره و ساعتی گذشت، باز منو صدا زد و نوشت آگاه باش هر وقت اشاره کردم بدون که اربابم اومده . نمی تونه تکون بخوره، دخترش می گه دقایقی بعد دیدم دست گذاشت رو سینه اش از جا بلند شد، تعجب کردم صدا زد: السلام علیک یا ابا عبدالله ... بعد از سلام بابام یک دفعه دراز کشید هر چی صداش زدم بلند نشد. (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

متن روضه ی رسول ترك

لات بود، سر و وضعش خوب نبود، اومد مجلس امام حسین (علیه السّلام)، صاحبان هیئت بیرونش کردند، گفت ای بابا ! مجلس مال یکی دیگه است، حسین ! خیال کردم خیمه، خیمه ی توست اومدم، اگه می دونستم اینها صاحب خیمه اند نمی یومدم، من اصلاً خونه ی اینها نیومدم، تو که می خواستی دست شمر را هم بگیری، آقا باشه !! من رفتم، هی با خودش می گفت: من امشب مجلست را خراب کردم، شب رئیس هیئت خوابیده، گنبد و بارگاه حسین (علیه السّلام) را دید، قافله ی عزادارها، دسته دسته می آمدند، دید یه سگی قافله ها را نوبت نوبت می بره و می آره، دید سگه سرش مثل آدمه، اومد دید همون رسولِ ترکه .... از خواب پرید ، به سرش زد ... (آقا یه جایی ما را هم قبول کن، گوشه کنارها کاری دست ما بده) بزرگان هیئت را جمع کردند اومدند، در زدند، رسول کارت داریم بیا، گفت: من نمی آم، من بخوام بیام یه شرط دارم، خودت یه قلاده گردنم بندازم بیام .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خوانی

در هندوستان در قدیم آن شخص روضه داشت، حاکم آن بلاد ناصبی بود، به گناه روضه خوانی مالش را مصادره کرد، روضه تعطیل شد، آخر سال گذشت، هیچ چیز نداشتند، زانوی غم بغل کرد، مرد گفت: امسال روضه خوانی نداریم، پول نداریم، چیکار کنیم؟ زن گفت: من یه گوهری دارم، بفروش و با پولش روضه راه بیانداز، مرد گفت: من و تو زن و شوهریم، تو گوهری داشتی و به من نگفتی، زن گفت: ما یه جوون داریم، گوهر ماست، برو این جوان را به عنوان غلام بفروش و پولش را برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بده، جوونش از در وارد شد، نظرش را پرسیدند، گفت: من افتخار می کنم برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بروم و غلامی کنم، فردا راه افتادند، مادر با پسر خداحافظی کرد، گفت: ای مرد داری می ری، این جوری می فهمند پسرته، حلقه به گوشش بینداز، لباس مندرس بپوشانش، بعد ببرش، بچه را آورد، وسط بیابون تا به یک شهر دیگه ببره، یه سوار از دور پیدا شد، پرسید: کجا داری می روی؟ گفت می روم غلامم را بفروشم، گفت من می خرم چه قیمتی می فروشی؟ گفت: هر چی به قیمت بر پا کردن روضه ی حسین (علیه السّلام) باشه، پسر را خرید، اما موقع رفتن دید یه جوری با غلام خداحافظی کرد، (خوش به حالی اونی که غلام چنین آقایی بشه، آخه فقط ارباب ما اومد بالا سر غلام سیاهش، عزیز دلم هر کی نوکر حسین باشه، پاره ی تن حسینه، هر کی زائر حسینه مهمون آقاست، خود حسین فرموده: من زار زائرنا کمن زارنا) غلام را خرید، دور شدند، با لبخند کیسه ی پول روضه فراهم شد. فردا داشتند کارهای روضه را می کردند، دیدند جوانشون اومد، گفتند: جوون ! کجا اومدی؟ فرار کردی؟ گفت: نه بابا ! خودش منو فرستاد، بابا ! تو که رفتی، منو بغل کرد، گفت: من که می دونم اون بابات بود برو، بگو ما قبول کردیم فردا که روضه علم شد، والی شهر هم می یاد پولتون را پس می ده، گفتم شما کیستید، گفت: من صاحب روضه ام.

فردا دیدند والی اومد، دست رو سینه، گفت غلط کردم این پولتون، سالی ده هزار درهم هم می دم برای روضه ی حسین (علیه السّلام)، گفتند: مگه چی شده؟ گفت: دیشب خواب آقا رو دیدم، فرمود: تو خجالت نکشیدی مجلس ما را به هم زدی ... (کرامات الحسینیه - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

سؤال و جواب نوکر

نقل می کنند: محضر آقا سیدحمزه موسوی بودیم تعریف کردند: که یکی از بزرگان از شب اول قبر خیلی می ترسیدند یه شب در عالم خواب رسید به محضر ابی عبدالله و گفت: آقای یه عمره برات روضه می خوانم، برات روضه گرفتم، ولی از شب اول قبر می ترسم، امام حسین (علیه السّلام) فرمود: از کجای آن می ترسی؟ گفت از آن موقعی که دو تا ملک می آیند و سؤال و جواب می کنند و زبانم بند می آید، فرمودند: کدام ملک جرأت دارد که از نوکر من سؤال کند، سؤال و جواب آنها با ماست .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

نود حج و عمره

پیامبر به عادت همیشه خود اظهار محبت به سیدالشهدا می نمود و با ایشان بازی می کردند، عایشه به پیامبر گفت: چقدر تو این کودک را دوست داری؟ حضرت فرمودند: وای بر تو . چگونه دوستش نداشته باشم و از او خوشم نیاید و حال آنکه او میوه ی دل من و روشنی چشم من است. بعد فرمودند: امت من بعد از من او را می کشند، هر کس بعد از وفاتش به زیارت او برود، خداوند در نامه ی عملش یک حج از حج و عمره های مرا می نویسد. عایشه تعجب کرد و عرض کرد: یا رسول الله حجی از حج های شما ؟! حضرت فرمودند: بلی، بلکه خدا دو حج مرا به آن زیارت دهنده می دهد.

باز عایشه تعجب کرد و حضرت زیاد کردند تا رسید به نود حج و نود عمره و فرمودند: خداوند به او نود حج های من و نود عمره از عمره های من را می دهد. (مقتل شیخ جعفر شوشتری - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خواندن خود امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله تنکابنی در مواعظ المتقین می نویسد: سلمان فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می کنند. سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟ ابی عبدا... جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده، دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا... ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود: سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟ شروع کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند، اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند ... .

سلمان ! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند. سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند .... .

سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم ...

اینقدر گفت .... سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید. آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ولی من دوست دارم فدایی دوستانم بشوم، دوستانم فردا دور هم جمع بشوند اسم من را بیاورند ... شفاعت دوستانم را فردا بکنم نگذارم در آتش جهنم بسوزند. سلمان ! نشونه ی دوستان من دو چیز است، یکی اشک چشمشون، یکی هم دلهای آنهاست که برای کربلا پر می زند، برای دیدن کربلا می میرند ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مقام روضه خوانی

مرحوم شیخ رمضان علی قوچانی از علمای معروف و ائمه جماعت مسجد گوهرشاد بودند ایشان مریض و مشرف به مرگ شدند. جمعی از اقوام و دوستان و آشنایان برای تشییع جنازه ایشان آمدند.

ناگهان می بینند که ایشان حرکت کرده و چشم ها را باز می کند و با صدای ضعیف همه را فرا می خواند و می گوید می خواهم برایتان روضه بخوانم همه تعجب کردند چون ایشان منبری روضه خوان نبودند. فرمودند همین الان صحرای محشر را دیدم و هاتفی با صدای بلند اعلام کردند که حاج رمضان علی قوچانی اهل بهشت است، به سوی بهشت برود، من دیدم دری به سوی بهشت باز است و جماعتی بسیار در صف طولانی ایستاده که به نوبت بروند. گفتند صف علما می باشد و در اواخر صف بودم دیدم تا نوبت به من برسد، هلاک می شوم، به عقب نگاه کردم دیدم درِ دیگر به سوی بهشت باز است، ولی این در خلوت است به خود گفتم من که اهل بهشتم از این در نشد از آن در می روم، سپس سوی آن در رفتم دیدم دربان جلوی من را گرفت و گفت نمی شود این در مخصوص اهل منبر و روضه خوان های امام حسین (علیه السّلام) است. تو که روضه خوان نیستی، متحیر بودم دیدم حاجی میرزا عربی خوان معروف به ناظم سوار بر اسب از بهشت بیرون آمد جلوی در سلام کردم و گفتم مرا کمک کن و به بهشت ببر گفت نمی توانم چون این در مخصوص روضه خوان های حسین است اصرار کردم گفت یک راه دارد، تو روضه بخوانی و من مستمع شوم شاید بتوانم به این وسیله تو را ببرم، آن گاه پیاده شد و نشست و من برای او روضه خواندم، پس برای شما هم روضه می خوانم چند کلمه ای روضه خواند و از دنیا رفت. (گنجینه دانشمندان ج 9 ص 263 / معجزات و کرامات امام حسین (علیه السّلام) ص 309 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مظهر رحمت پروردگار

از مرحوم آیت الله العظمی بهجت نقل شده است که فرمودند: مرحوم علامه دربندی در حرم کربلا، خطاب به امام حسین (علیه السّلام) عرض کرد: به حق مادرت زهرا (سلام الله علیها)، شمر را شفاعت مکن ! از ایشان پرسیدند: مگر حضرت از شمر هم شفاعت می کند؟ جواب داد: امکان دارد، زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند. (آیه ی حقیقت، ص 505، در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج 1، ص 128 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دوستداران مرا بیامرز

و از کتاب (لسان الذاکرین الدمعه الساکبه) نقل شده است هنگامی که آن ملعون سر مطهر حضرت را از بدن جدا نمود، می گوید: رأیت شفتیه یتحّرکان فلمّا قربته من أدنی سمعته یقول إلهی و شیعتی و محبّی. دیدم لبهای حضرت به حركت درآمد، گوش های خود را نزدیک بردم، شنیدم می گوید: پروردگارا ! پیروان و دوستداران مرا بیامرز. (معالی السبطین ص 465 – لسان الذاکرین الدمعه الساکبه ج 4 ص 358 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

بالاتر از نماز شب

مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرمودند: بنده خیال می کنم فضیلت بکاء بر سیدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد، زیرا نماز شب عمل قلبی صرف نیست، بلکه کالقلبی است ولی حزن و اندوه و بکاء، عمل قلبی است. (600 نکته در محضر آیت الله بهجت، ص 217 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

محک ایمان

در یکی از دفعاتی که مرحوم آقای مجتهدی در بیمارستان بستری شدند، تمام اطباء به اتفاق به آقا گفتند: شما اصلاٌ نباید گریه کنید، در غیر این صورت نابینا خواهید شد، آقا در جواب آنها فرمود: نه بدون گریه بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) نمی توانیم زند ه بمانیم. همچنین معظم له می فرمودند: کسانی که نام امام حسین (علیه السّلام) را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، باید جداً نگران ایمان خود باشند، نام امام حسین (علیه السّلام) محک ایمان است. (یاس عرفان، ص 160 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دستگاه امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی می فرمودند: معترض افرادی که وابسته ی به امام حسین (علیه السّلام) هستند نشوید نباید به دستگاه امام حسین (علیه السّلام) اهانت بشود، این عزاداری ها احیاکننده ی نماز و مسجد است. (سیری در آفاق، ص 243 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

صله به حضرت زهرا سلام الله علیها

آمد خدمت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: می خواهی مادر ما(حضرت زهرا سلام الله علیها) را یاری کنی؟ می خواهی به مادر ما صله بدهی؟ هر چه می توانی برای حسین (علیه السّلام) گریه کن ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

اشک بر حسین (علیه السّلام)

نقل کرده اند آیت الله مرعشی را با آن زهد و تقوا پسرش در عالم رویا دید، از اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسید، او گفت: اوضاع و احوال خراب بود، حساب و کتاب سخت بود، فقط یک چیز به درد من خورد، آن هم اشک برای امام حسین (علیه السّلام) .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

فضلیت گریه

امام موسی کاظم (علیه السّلام) فرمودند: اگر گریه کنندگان بر آن مظلوم (امام حسین (علیه السّلام)) می دانستند چه اجرهایی به آنها داده می شود هر آینه آرزو می کردند که تا نفس آخر عمر در گریه و ناله برای آن بزرگوار باشند. (البکاء للحسین ص 80 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

خاک کربلا

اُمِ سَلَمه می گوید : پیغمبر یک مقدار خاک به من داد فرمود : ام سلمه این خاک کربلا هر وقت که دیدی این خاک تبدیل به خون شده ، بدان حسینم شهید شده ، ام سلمه می گوید : از آن روزی که حسین فاطمه به مسافرت رفت من هر روز می آمدم نگاه به آن خاک می کردم . می گفتم الحمدالله هنوز حسین زنده است . اما روز دهم محرم ، نزدیک غروب بود گویا خواب مقداری چشمم گرفت پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم صورتش خاک آلود است فهمیدم فرزند پیغمبر ، حسین را در کربلا کشتند. (مقتل الحسین ، مقرم ، ص 369 ، فرهنگ عاشورا ، 165)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 15:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شعر-سلام بر مُحرَّم ، سلامِ ما بر حسین

حكایات محرم وعاشورا

دردچشم آیة الله بروجردی باگل سرعزادار خوب شد

حضرت آیة الله بروجردی (رضوان الله علیه) می فرمود در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نمی شد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند تا اینکه روزی در ایام عا شورا که معمولاً د ستجا ت عزا برای عرض تسلیت بمنزل ما می آمدند نشسته بودم اشک می ریختم درد چشم نیز مرا نا راحت کرده بود در هما ن حال گویا به من الهام شد ازآن گلها ئی که سرو صورت اهل عزا مالیده شده بود بچشم خود بکشم مقداری گل از شانه و سریکنفرازعزادارن بطوری که کسی متوجه نشد گرفتم و بچشم خو د ما لید م د ر چشم خود احساس تخفیف درد کردم و با ین نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا اینکه بکلی کسا لت آن رفع شد و بعداً نیز درچشم خود نوروجلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم در چشم معظم له تا سن هشتا دونه سالگی ضعف دیده نمی شد واطباء حا ذ ق چشم ا ظها ر تعجب نمو د ه و می گفتند به حسا ب عا دی ممکن نیست شخصی که ما د ا م العمرا زچشم خود ا ین همه استفا ده خواندن و نوشتن برده با شد با زدرسن هشتاد و نه سالگی محتاج بعینک نبا شد . «شرایط مبلغین اسلامی ص 236 و قیام مقدس ص 28»

كوری چشم محمدرحیم اسماعیل بیگ بادادن شربت خوب شد

تقی صا لح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ که د ر توسّل به اهل بیت علیهم السلام و علا قه قلبی بحضرت سید ا لشهدا ع کم نظیرو ا ز ا ین با ب رحمت وبرکا ت صوری و معنوی نصیبش شد ه و دررمضان 87 برحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سا لگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده وعا قبت ا ز هردوچشم کورگردید د رما ه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود وچون هوا گرم بود شربت خنک بمردم می دادندگفت ازدائی خود خواهش کردم که من بمردم شربت دهم فرمود تو چشم نداری و نمی توانی گفتم یکنفرچشم دار همرا ه من کنید تا مرا یا ری دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری بمردم شربت دادم د ر این ا ثنا مرحوم معین ا لشریعه ا صطهبا نا تی منبر رفته بودوروضه حضرت زینب علیها السلام را می خواند ومن سخت متا ثروگریان شدم تا ا ینکه ازخود بیخود شدم د رآنحا ل مجلله که دانستم حضرت زینب علیها ا لسلام ا ست د ست مبا رک بردوچشم من کشید وفرمود خوب شدی و دیگرچشم درد نمی گیری پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد وفرحناک خدمت دائی خود دویدم تما م اهل مجلس منقلب شد ند واطراف مرا گرفتند با مردائی ا م مرا دراطا ق برده ومردم را متفرق نمودند . ونیز نقل نمودکه در چند سا ل قبل مشغول آزما یش بودم وغا فل بودم ازاینکه نزدیکم ظرف پراز ا لکل ا ست کبریت را روشن نموده نا گا ه ا لکل مشتعل شد و تما م بد ن ا زسرتا پا را آتش زد مگرچشما نم را چند ما ه درمریضخا نه مشغول معا لجه بودم ا زمن می پرسیدند چه شده که چشمت سا لم ما ند ه گفتم عطا ی حسین علیه ا لسلا م ا ست وعده فرمودند که تا آخر عمر چشم درد نگیرم «داستانهای شگفت ص 36»

دست و سینه هند و بخاطرسینه زدن به آتش نسوخت

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب ( دندانساز ) عجائبی از ایام مجاورت درهندوستان که مشاهده کرده بود نقل می کرد ا ز آ نجمله می گفت عد ه ای ا ز با زرگا نا ن هندو ( بت پرست ) به حضرت سید الشهداء معتقد وعلا قمند ند وبرای برکت ما لشا ن با آ ن حضرت شرکت می کنند یعنی د ر سا ل مقد ا ری ا زسو د خو د را د رراه آ ن حضرت صرف می کنند بعضی ا ز آ نها روزعا شورا بوسیله شیعیا ن شربت و پا لوده و بستنی درست کرد ه وخود بحا ل عزا ا یستا د ه و به عزاداران می دهند و بعضی آنها مبلغی که راجع به آنحضرت است به شیعیان می دهند تا درمراکز عزاداری صرف نمایند یکی از آنانراعادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها بسینه می زد چون مرد بنا به مرسوم مذ هبی خودشا ن بدنش را به آ تش سوزانیدند تا تما م بد نش خا کستر شد جزد ست راست وقطعه ای ازسینه اش که آ تش آ ن دوعضو را نسوزانیده بود بستگا نش آ ن دوقطعه را آوردندنزدقبرستان شیعیان وگفتند این دوعضوراجع به حسین شمااست.«داستانهای شگفت ص98»

دست سیدمحمودعطاران وجوان عزادار

آقای سید محمود عطا ران نقل کرد سا لی درایام عا شوراجزء دسته سینه زنا ن محله سردزدک بودم جوانی زیبا در اثناء زنجیر زدن بزنها نگاه می کرد من طاقت نیاورده غیرت کردم و او راسیلی زدم وازصف خارج کردم چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و متدرجاً شدت کرد تا اینکه بناچار بدکترمراجعه کردم گفت اثردردوجهت آ ن ر ا نمی فهمم ولی روغنی ا ست که دردش را سا کن می کند روغن را بکار بردم نفـعی نبخشید بلکه هر لحظه درد شدیدتروورم وآما س درد بیشترمی شد بخا نه آمدم وفریاد می کردم شب خواب نرفتم آخر شب لحظه خو ا بم برد حضرت شا ه چراغ علیه السلام رادیدم فرمود باید آن جوان راراضی کنی چون بخود آمدم دانستم سبب دردچیست رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و با لأخره را ضیش کردم درهما ن لحظه درد سا کن و ورمها تما م شد و معلوم شد که خطا کرده ام وسوء ظن بوده ا ست و به عزا د ا ر حضرت سید ا لشهد اء علیه السلام توهـین کرده بودم «داستانهای شگفت ص 160»

برطرف شدن جذام مقبل بخاطرعزاداری

در وقایع الایام حاج ملا علی آقا تبریزی ا ز کتا ب حزن ا لمؤمنین نقل کرده اند که مقبل ا صفها نی

(محمد شیخا) در اول امر جوانی ظریف بوده و بغایت در ظرافت لطیف بوده اتفا قاً درایام محرم به جمعی رسید که سینه می زدند درعزای حسین ع بطریق استهزاء شعری خواند و عزاداران را متا لم کرد پس ازچندی به مرض جذام مبتلا گردید مردم از او متنفر شدند و در گلخن حمام جای داشت سال دیگردرخرابه ای نشسته بود ایام عاشورا که صدای دسته و سینه زن بلند شد چه کربلاست امروزچه پربلا است امروز- سر حسین مظلوم ازتن جداست امروزمقبل مضطرب شدوبه نظرحسرت نگرسیت وگفت روزعزاست امروز- جا ن د ر بلاست امروز- فغا ن شورومحشردرکربلاست امروز.هما نشب حضرت پیغمبرراخواب دید و اورا نوازش نمود و ازتقصیرش گذ شت و ا سم ا و محمد شیخا بود که پیغمبر ا و ر ا ملقب به مقبل نمود سا لی مقبل با د سته ای اززوّار رفتند برای کربلا دزد بقا فله زد و اموال زوّارراغا رت کردند مقبل ناچاردرشهرگلپایگان ما ند دهه عاشورا شد د ر تکیه ای که روضه بود خد مت می کرد می گوید شب عا شورا شد بسیا رگریه کردم خوابم برد خواب دیدم کربلا هستم ودرصحن امام حسین ع هستم خواستم وارد حرم شوم نگذاشتند وگفتند فاطمه زهرادرحرم است داشتم اطراف صحن راه می رفتم دیدم گوشه ای از صحن جمعیت زیادی هستند وجماعتی نشسته اند پرسیدم اینها کیا نند گفتند ابراهیم ونوح پیغمبروموسی وعیسی علیهم السلام هستند ومصدربرهمه پیغمبر خاتم صلی الله علیه وآله است پیغبمرسربلند کرد فرمود محتشم کا شا نی را بیا ورید محتشم مردی کوتا ه و خوش چهره بود پیغمبر فرمود محتشم شب عاشورا است برای ما مرثیه بخوان محتشم بالای منبررفت پیغمبرمتصل می فرمود بروبالا تا به پله نهم رفت ا یستا د واین مرثیه را خواند کشتی شکست خورده طوفان کربلا ... تا رسید به آنجا که گفت :بودند دیوودد همه سیراب می مکید- خاتم زقحط آب سلیمان کربلا. پیغمبرگریه زیا د ی کرد و همچنین ا نبیا ء عظا م . محتشم گفـت روزی که شد به نیزه سرآ ن بزرگوار- خورشیدسربرهنه برآ مد زکوهسا ر.پیغمبر خواستند بی هـوش شوند محتشم خوا ست پا ئین بیا ید پیغمبرفـرمود محتشم غـم د ل ما خا لی نشده مرثیه بخوان محتشم عما مه زمین زد و ا شا ره به قبرمطهرکرد وگفت : این کشته فتا ده به هامون حسین تست پیغمبرازگریه بیهوش شد وقتی بهوش آمد رد ای خود را به محتشم خلعت داد من خجا لت کشید م که من هم مرثیه بسیا ر گفته ا م ولی حضرت بمن امرنفرمود كه مرثیه بخوانم لذا با حا ل اسف ا زحرم بیرون شدم وخواستم فرا رکنم د ید م حوریه سیا ه پوشی ا زحرم خا رج شد آ مد نزد پیغمبر گفت د خترت فا طمه می گوید چرادل مقبل راشکستی بفرما ئید ا ومرثیه بخواند پیغمبر فرمود مقبل بیا مرثیه بخو ا ن رفتم به پله سوم منبرقرا رگرفتم وگفتم روایت است که چون تنگ شد بر او میدان- فتا د ازحركت ذوالجناح ا ز جولان-هوا زجورمخالف چه قیرگون گردید- عزیزفا طمه ا زا سب سرنگون گردید- بلند مرتبه شا هی زصدرزین ا فتا د- ا گرغلط نکنم عرش برزمین ا فتا د .صد ا ی شیون ونا له ا ی بلند شد كه حد ند ا شت وحوریه بیرون آ مد ا ز حرم گفت فا طمه روی قبر فرزند ش غش کرد. من هرچه ایستا دم جایزه ای بمن ندادند لذا درغصّه فرورفتم یكد فعه دیدم حضرت ا ما م حسین(ع)با بد ن مجروح آ مد ند فرمودند ا نعا م توبا من ا ست محزون نبا ش«کتا ب عشریه ص 115واشعاربرگزیده ج1ص210»

روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه‏ ام کرد

طلبه اهل‏ سنت : روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه‏ ام کرد

حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی طلبه نوشیعه زاهدانی جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: «...کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می‏گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می‏گویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ‏هایی می‏گوید. نزدیک حسینیه شدم. می‏خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولوی‏ها بر تن من بود...»

حجت الاسلام والمسلمین "شریف زاهدی" طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: بنده محمد شریف زاهدی اهل نیک‏شهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزه‏های علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهل‏بیت علیهم السلام مشرف شدم.

یکی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد می‏شد و نمی‏توانست به مسجد برود، بنده را به جای خود می‏فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. می‏خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد. کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می‏گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می‏گویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ‏هایی می‏گوید. نزدیک حسینیه شدم. می‏خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولوی‏ها بر تن من بود. آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبت‏های روحانی شیعه‌ گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. می‏گفت: "در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده‏اند: "إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتاب‏های اهل سنت مطالبی به همراه آدرس‏هایشان بیان می‏کرد". این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتاب‏های اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتاب‏های شیعه را نخوانید؛ گمراه‏کننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمی‏گویند کتاب‏های اهل سنت را نخوانید که گمراه می‏شوید؟،‌ فقط علمای ما چنین می‏گویند؟ سخنرانی‏اش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشک‏های من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم. قبل از آن‏که روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم. البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آن‏که دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتاب‏های ما نقل می‏کنند، پس معلوم است که خیلی از کتاب‏های ما را مطالعه کرده‏اند و مطالب زیادی از ما می‏دانند. آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر می‏کردم نمی‏توانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال می‌کردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ می‏کنند، واقعا مشرکند؟!" لحظه‏ای با خودم فکر کردم، عجیب است! آن‏طور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهل‏بیت پیامبر محبت می‏ورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه می‏کنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند. بعد از این بود که تحقیق درباره‌ تشیع را آغاز کردم و اولین بار با مطالعه‌ کتاب شبهای پیشاور نوشته «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و می‌دیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه‌ فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود. سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتاب‌های بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.» (مرزبان ولایت - سایت سه نقطه)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 15:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دوری ازتحریفات درمجالس عزا

دوری ازتحریفات درمجالس عزا

د رآغا زسخن قـبل ازهـرچیزی با ید به مواردی اشا ره كنیم كه آسیب عزاداریها ا ست وموجب تحریفا ت درمجا لس عزاداری میشود وبا ید ازآنها دوری كنیم،دراین رابطه

1- ازدروغ ودروغگوئی درنقل وقایع وخواندن مقاتل خودداری كنیم وسعی كنیم درنقل مطالب تحریف نكنیم ومطالب تحریف شده راهم نقل نكنیم وبرای گریاندن مردم به هروسیله ای متوسّل نشویم ولونقل مطالب ضعیف ودروغ وتحریف شده البته این رابدانیم كه چون سخن ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند اگرمدّاح ومرثیه خوان وروضه خوان: الف-اخلاص داشته باشد،ب-هنرداشته باشد، باهمان مطالب صحیح ومتقن بهترمیتواندمستمعین رابگریاند دیگرنیاز به نقل مطالب دروغین وتحریف شده نیست

2- در خواندن اشعارومراثی ونوحه وسرودازخواندن اشعارسست وبی مایه وبی پایه واساس واحیانًا اشعاری كه بوی غلومیدهد پرهیزكنیم وجزء الشّعراء یتّبعهم الغاوون نباشیم كه امامان معصوم علیهم السّلام همانطوری كه ازنقل مطالب واشعاردروغ خوششان نمی آید ازغلوهم خوششان نمی آیدكه امام علی علیه السّلام فرمود: هلك فی اثنان محبّ غال ومبغض قال. این سخن خدای متعال را به حضرت عیسی بن مریم بیادداشته باشیم كه خدای متعال فرموده است: اانت قلت للنّاس اتّخذونی وامِّی الهین من دون الله...ایضًا خطاب به آنانیكه قائل به خدائی حضرت عیسی بودندفرموده است: وقال الله لاتتّخذوا الهین اثنین انّماهواله واحد...

3- ازتغنّی درنوحه خواندن ومرثیه خواندن پرهیزكنیم وسعی كنیم نوحه واشعاری كه درمصیبت امام حسین علیه السّلام میخوانیم شكل غنا وموسیقی پیدانكند وبا ریتم و ملودی وآهنگ غنا وموسیقی نخوانیم ومجلس امام حسین علیه السّلام راتبدیل به كنسرت موسیقی وخوانندگی نكنیم آنهم گاهی موسیقیهای مبتذل وبه اصطلاح لُس آنجلسی، اما چرابعضی مبادرت به نقل مطالب سست وبی پایه واساس ودروغ مینمایند ودرپی نقل مطالب تحریف شده هستند؟وچرابعضی اشعارونوحه های سست وبی پایه وبی مایه میخوانند؟وچرابعضی نوحه ومرثیه رابا تغنّی وآهنگ غنا وموسیقی میخوانند؟بخا طراینكه مریدهابیشترشوند وبه اصطلاح منبرشان یاروضه شان یانوحه شان بگیردكه مستمعین نگویند آقا اخلاص نداردیا صداندارد یاخوب نمی خواند یا صدایش گیرانیست ونمی تواندمستمعین رابگریاند ونمی تواند جوانهاراجذب كند ونمی تواندافرادراجمع كند وترس ازاینكه نكندمجلس دیگراورادعوت نكنند. امّا هیچیك ازاینها بهانه نیست كه یك مداح وروضه خوان ومرثیه خوان به هرحیله متوسل شود وجزءكسانی بشود كه میگویند برای رسیدن به هدف با ید به هروسیله ای دست زد وبه اصطلاح هدف وسیله رامباح میكند. واینرابا ید دانست كه برگزاری مراسم سوگواری اباعبدالله علیه السّلام برای فقط گریاندن نیست هرچند كه گفته شده: من بكی اوابكی اوتباكی وجبت له الجنّة.یا گفته شده: ان كنت باكیا فابك للحسین علیه السّلام. وایضًا گفته شده: گریه برهردردبی درمان دواست - چشم گریان چشمه فیض خداست - تانباردابركی خنددچمن - تانگریدطفل كی نوشدلبن. بلكه برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسین علیه السّلام علاوه براینكه ذكرمصیبت شود وواعظ ومدّاح ومرثیه خوان وروضه خوان بگریدوبگریاند برای اینست كه مردم بیادخدابیفتند ومسائل واحكام اسلامی را بیاموزندویامتذكّرشوند وبا فلسفه قیام ونهضت حسینی آشناشوند كه گفته شده: همین نه گریه برآن شاه تشنه لب كافی است - اگرچه گریه برآلام قلب تسكین است - ببین كه مقصدعالی اوچه بود ای دوست - كه درك آن سبب عزّوجاه وتمكین است. وازدگرسو اگرواعظ وروضه خوان ومداح ومرثیه خوان اخلاص داشته باشدنیازبه نقل مطالب بی پایه واساس ندارد بلكه با اخلاص خود وبا نقل مطا لب متقن ومستحكم وایضًا با داشتن هنر مستمعین رامیگریا ند.پس نتیجةً با ید:الف-صدق درگفتارداشته باشد ومطالب صحیح ومتقن ومستحكم و با محتوا وبا معنی نقل كندوبخواندودرنقل مطالب ومخصوصًا احادیث وروایات رعا یت اما نت بشود ، ب-اخلاص درعمل داشته با شد وبی شا ئبه وبی ریا بگوید وبخواند،ج-با فن خطا به وبیان آشنا با شد وهنرتا ثیرگذاری داشته باشدكه بتواند بامطالب صحیح وبامحتوا وبدورازتغنّی و بدورازحركا ت زننده كه منا سب حا ل یك مدّ اح وروضه خوان ومنا سب حا ل مجلس ذ كرمصیبت و روضه خوانی و سینه زنی نیست درمستمعین اثربگذارد.

ودررابطه با آسیبها وتحریفا ت واقعه تاریخی عاشورا بایدبه این نكته توجّه شود كه تحریفا ت دردوشكل متفاوت بروزوظهوردارد

یكی تحریفات با شكل قدیمی آن كه نقل مطالب بی پایه واساس ودروغ است حال چه بصورت شعروچه نثر

و دیگری تحریفات باشكل جدید آن است كه تعریف ازخال لب وچشم سیاه وقدبلند وابروی كمانی وزلف مجعد ویا خداخواندن وقبله خواندن ویا سرودها ونوحه ها رابصورت ریتم وملودی وآهنگ موسیقیا ئی خواندن حال چه موسیقی پاپ وچه موسیقی سنّتی وچه موسیقی جا زو...وچه خواندن های به اصطلاح كوچه باغی وچه به شكل خواندنهای محلی ویا به اصطلاح دشتی ویا احیانًا مواردی دیده شده كه همراه با دستگاههای اُرگ وغیره خوانده شده یا خواننده حركات نامناسب كه بدورازشان یك مداح امام حسین علیه السّلام است داشته است كه اینگونه خواندنها وحركات بدورازشان امام حسین علیه السّلام وساحت مقدّس آن بزرگوارومجلس عزای آن بزرگواراست.

دراین قسمت انتقاد شدید علیرضا قزوه از برخی مداحی ها ازروزنامه خراسان 87.10.22

«علیرضا قزوه»، شاعر انقلاب اسلامی و عاشورا، با نوشتن یادداشتی به بعضی از مداحی های معاصر و پخش آن ها ا ز صد ا و سیما به شد ت ا نتقا د كرد.به گزارش فارس، قزوه كه ا كنون در هـند به سر می برد، صاحب د و كتا ب عا شورا یی به نام های «با كاروان نیزه»

و«من می گویم شما بگریید» است كه در مجموع 18بار در این سه سال تجدید چاپ شده است. همچنین كتاب «با كاروان نیزه» تقدیر شده در مراسم جایزه كتاب سال جمهوری اسلامی بوده است. وی در بخشی از این یادداشت آورده است:شعر این سال ها در عرصه آیینی و به خصوص عاشورایی چه به لحاظ كیفیت و فرم و محتوا و چه به لحاظ كمیت با یك رشد بالنده مواجه بوده است. اما مداحی در این سال ها به خصوص تیپ مداحان راك و رپ و كسانی كه بالا پایین می پرند و قرتی بازی و ادا و اصول در می آورند با یك افت وحشتناك روبه رو بوده است. در عرصه شعر هم ما این آدم ها را داشتیم اما با آن ها بحث كردیم و با نقد علمی جلو شان ایستادیم اما در عرصه مداحی به جای نقد ما حتی با نوازش این جماعت روبه رو بودیم. برای همین است كه من هنوز نوحه های «سلیم مؤذن زاده» و یا مرحوم كوثری را كه برای امام (ره) می خواند، بر همه این مداحی ها ترجیح می دهم. شعر عاشورایی در روزگار ما حركت های بسیار جدی كرده و با تلاش شاعرانی چون حسن حسینی و قیصر امین پور و دكتر گرمارودی و مجاهدی و شفق و انسانی و عزیزی و میرشكاك و كاكایی و فرید و خسرو احتشامی و نیكو و ساعد باقری و امیری اسفندقه و حسینجانی و محمد سعید میرزایی و جماعتی از شاعران جوان ... به بالندگی خوبی رسیده، متأسفانه مشكل، مشكل معرفی و عرضه است. به طوری كه همان طور كه چای ایرانی و برنج ایرانی بهترین محصول جهانی به لحاظ كیفیت و بدترین به لحاظ عرضه و بسته بندی است، صدا و سیما و رسانه های دیگر نیز با شعر شعرا مثل سیمان و گچ فله ای برخورد می كنند. از نظر صدا و سیما مداحی كه شعر می خواند و یك ریزه صدا دارد، بدون داشتن تفكر و سواد كافی است تا نیم ساعت وقت شبكه را بگیرد قربة الی ا.... و از این روست كه همیشه نتایج زحمات شاعر به حساب مداح ریخته می شود و مداح هم فكر می كند كه چه لطفی كرده كه شعر شاعر را خوانده است.یكی از نقاط تفوق و برتری شعر بر مداحی این است كه در روز عاشورا بیش از آن كه مداحی داشته باشیم، با شعر، آن هم شعر شعورمند روبه رو بودیم و متأسفانه این شعر شعورمند همان چیزی است كه بیشتر مداحان امروز ما با آن ارتباط برقرار نمی كنند. حتی یادم نمی رود كه چند سال پیش آقای ضرغامی مداحان و شاعران را جمع كرد در سالن صدا و سیما و علی معلم همین حرف ها را زد و یكی دو تا از مداحان به خصوص یكی كه سابقه تكفیر این و آن را دارد و به مریدانش زیاد می نازد سریع با او برخورد كرد. در صورتی كه حرف معلم حق بود و آن آقا در عرصه تفكر و سواد شاگرد معلم به حساب می آمد اما از بس به او در سیما تریبون داده بودند دیگر شمر هم جلودارش نبود! من در مورد مداحی معتقدم كه نوگرایی های بی ریشه و اساس، كار دست مداحی ما داده است. دوستی می گفت در یك فیلمی متن نوحه یك مداحی را كه مثل رقاص ها می خواند برداشته بودند و به جایش یك آهنگ تند رقص گذاشته بودند و مسخره می كردند! چرا باید كاری كنیم كه بتوانند ما را دست بیندازند از نظر من هنوز نوحه «امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود ...» چندین درجه بالاتر و هنری تر از مزخرفاتی است كه گاه و بی گاه توسط برخی مداحان كم سواد خوانده می شود. هنوز شعر «باز این چه شورش است...» غوغاترین شعر است كه اشك هر كس را در می آورد. البته من با بسیاری از مداحان مثل حاج سعید حدادیان و حاج صادق آهنگران و... دوستم و كارهایشان را هم دوست دارم و سطح سواد و انتخابشان را هم و این حرف ها را بارها به آن ها هم زده ام. اما معتقدم كه صدا و سیما باید با عدالت بیشتری از همه مداحان به خصوص مداحان سنتی استفاده كند. انتهی مطلب آقای قزوه

اینك مادردوفصل مطلب راادامه میدهیم ابتدا دررابطه باتحریفات باشكل قدیمی آن ودرادامه تحریفات باشكل جدیدآن راموردبررسی قرارمیدهیم

دراین قسمت فرما یشا ت استا د شهیدعلّا مه مرتضی مطهری (ره) دركتا ب حماسه حسینی بخش پنجم یادداشت تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا ازپایان آن كتاب میآوریم

تحریف بر دو نوع است:لفظى و قالبى و پیكرى،دیگر معنوى و روحى،همچنانكه صنعت مغالطه نیز بر دو قسم است:لفظى و معنوى.

تحریف همان طور كه از نظر نوع بر دو قسم است:لفظى و معنوى،از نظر عامل یعنى محرف نیز بر دو قسم است:یا از طرف دوستان است ‏یا از طرف دشمنا ن.به عبارت دیگر یا منشا ش جها لت دوستان است و یا عداوت دشمنا ن.همچنا نكه از نظر موضوع یعنى محرف فیه نیز بر چند قسم است :یا در یك امر فردى و بى اهمیت است مانند یك نامه خصوصى،و یا در یك اثر با ارزش ادبى است،و یا در یك سند تاریخى اجتماعى است مثل جعل كتابسوزى اسكندریه،و یا در یك سند اخلاقى و تربیتى و اجتماعى است...

تحریفات لفظى : الف.داستان شیر و فضه كه متاسفانه در كافى نیز آمده است. ب.داستان عروسى قاسم كه ظاهرا خیلى مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمى‏كند. (از زمان ملا حسین كاشفى است.)ج.داستان فاطمه صغرى در مدینه و خبر بردن مرغ به او. د.داستان دختر یهودى كه افلیج ‏بود و قطره‏اى از خون ابا عبد الله به وسیله یك مرغ به بدنش چكید و بهبود یافت. ه.حضور لیلى در كربلا و امر حضرت به او كه برو در یك خیمه جداگانه موى خود را پریشان كن،و شعر: نذر- على لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطف ریحانا و اشعارى از این قبیل: لیلى ز غم اكبر... خیز اى بابا از این صحرا رویم نك به سوى خیمه لیلا رویم و.داستان طفلى از ابى عبد الله كه در شام از دنیا رفت و بهانه پدر مى‏گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات كرد.(رجوع شود به نفس المهموم) ز.آمدن اسرا به كربلا در اربعین و اینكه به دو راهى عراق و مدینه رسیدند،از«نعمان بن بشیر»خواستند كه آنها را به كربلا ببرد، و اینكه آنچه در اربعین حقیقت دارد زیارت جابر است و عطیه عوفى.اما عبور اسرا از كربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است. ح.هشتصد هزار نفر بودن لشكر عمر سعد بلكه یك میلیون و ششصد هزار نفر،هفتاد و دو ساعت‏بودن روز عاشورا،به یك حمله ده هزار نفر را كشتن،تا برسد به اینكه نیزه هاشم مرقال هجده گز و نیزه قاتل قاسم هجده گز و نیزه سنان شصت گز بود. ط.روضه‏هایى كه در آنها اظهار تذلل پیش دشمن است،از قبیل التماس كردن براى آب. ى.داستان طفلى كه در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار مى‏كشید تا طفل خفه شد.

اما تحریفات معنوى: الف.اولین تحریف این بود كه این حادثه را یك حادثه استثنائى و ناشى از یك دستور محرمانه و خصوصى دانستند.امام حسین فداى گناهان امت ‏شد!او كشته شد تا گناهان امت ‏بخشیده شود!بدون شك این یك فكر مسیحى است كه در میان ما نیز رایج‏شده است.این فكر است كه امام حسین را به كلى مسخ مى‏كند و او را به صورت سنگر گنهكاران در مى‏آورد،قیام او را كفاره عمل بد دیگران قرار مى‏دهد:امام حسین كشته شد كه گنهكاران از عذاب الهى بیمه شوند!جوابگوى معصیت معصیتكاران باشد .(به شخصى گفتند تو چرا نماز نمى‏خوانى،روزه نمى‏گیرى،مشروب مى‏خورى؟گفت من؟!شب جمعه در هیئت،سینه سه ضربه مرا ندیدى؟! آقاى بروجردى هر چه خواستند سر دسته‏هاى قمى را از بعضى كارها منع كنند قبول نكردند،گفتند ما همه سال جز یك روز مقلد شما هستیم) چیزى كه هست فرق ما با مسیحیان این است كه مى‏گوییم یك بهانه‏اى لازم است،به قدر بال مگسى اشك بریزد و همان كافى است كه جواب دروغگوییها، خیانتها، شرابخواریها، ربا خواریها، ظلمها و آدم كشیها بشود!مكتب امام حسین به جاى اینكه مكتب احیاء احكام دین باشد، مكتب اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتیت الزكاة و امرت با لمعروف و نهیت عن المنكر با شد،و همان طور كه خودش فرمود: ارید ان امر با لمعروف و انهى عن المنكر،مكتب ابن زیاد سازى و یزید سازى شد. در این زمینه است كه افسانه ‏ها ساخته شده از قبیل داستان مردى كه سر راه را مى‏گرفت و آدمها را مى‏كشت و لخت مى‏كرد،اطلاع پیدا كرد كه قافله‏اى از زوار حسینى امشب از فلان نقطه عبور مى‏كنند،در گردنه‏اى كمین كرد و در حالى كه انتظار مى‏كشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد.قافله كه مى‏گذشت،گرد و غبار بلند شده بود و روى لباسها و بدن او نشست.در همین حال خواب دید كه قیامت‏بپا شده و او را هم كشان كشان به طرف جهنم مى‏برند به جرم خونهاى ناحقى كه ریخته و مالهایى كه دزدیده و امنیتى كه سلب كرده است(زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده مى‏شوند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله...ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم ... رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهى مطلب)ولى همینكه به نزدیك جهنم رسید،جهنم از قبول او امتناع كرد و امر شد او را بر گردانید زیرا این كسى است كه در وقتى كه در خواب بوده،غبار زوار حسینى بر روى او نشسته است! فان شئت النجاة فزر حسینا - لكى تلقى الاله قریر عین - فان النار لیس تمس جسما - علیه غبار زوار الحسین. پس وقتى كه غبار زوار حسین بر روى یك دزد جانى بنشیند او را نجات دهد،خود زوار چه مقام و درجه‏اى دارند!و حتما بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود!به قول شاعر: من خاك كف پاى سگ كوى كسى‏ام - كو خاك كف پاى سگ كوى تو باشد. و به قول شاعر اصفهانى مردى را در قیامت مى‏آورند و ملائكه غلاظ و شداد او را به محضرعدل الهى مى‏برند وهى به گناهان او شهادت مى‏دهند و مورد توجه فرشته مامور رسیدگى [واقع] نمى‏شود، مى‏گویند:شكمها پاره كرده است،...دیوان مكرم صفحه 133: اگر این مرده اشكى هدیه كرده - ولش كن گریه كرده - عیا ن گر معصیت‏ یا خفیه كرده - ولش كن گریه كرده - نما ز این بنده عاصى نكرده - مه حق روزه خورده - ولى یك نا له در یك تكیه كرده - ولش كن گریه كرده- اگر پستان زنها را بریده - شكمهاشان دریده - هزاران مرد را بى خصیه كرده - ولش كن گریه كرده - اگراز كودكان شیرخواره - شكمها كرده پاره - به دسته گریه ‏هاى نسیه كرده - ولش كن گریه كرده - خوراك او هـمه ما ل یتیم است - گنا ه او عـظیم است - خطا درشهرو هم د رقریه كرده - ولش كن گریه كرده - اگر بر ذ مّه اوحق ناس است - خدا را ناشناس است - براى خود جهان را فدیه كرده - ولش كن گریه كرده - به دست‏خود زده قداره بر فرق - به خون خود شده غرق - تن خود زین ستم بى بنیه كرده - ولش كن گریه كرده - نمى‏ارزد دو صد تضییع ناموس - به یك سبوح و قدوس - اگر اشكى روان بر لحیه كرده - ولش كن گریه كرده.

عامل تحریف چند چیز است:

الف.اغراض دشمنان این وقایع كه كوشش مى‏كنند اینها را قلب و تحریف كنند،چنانكه نمونه ‏اش را قبلا دیدیم. ب.حس اسطوره سازى و قهرمان سازى خیالى كه در بشر وجود دارد كه قبلا به آن اشاره شد و آقاى دكتر شریعتى در سخنرانى عید غدیر،مبناى توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان كردند.و گفتیم همین حس است كه على را آنجا مى‏برد كه جبرئیل از آسیب شمشیر على چهل روز نمى‏تواند با لا برود،و ضربت على آنچنا ن نرم و برنده صورت مى‏گیرد كه خود«مرحب‏»متوجه نمى‏شود و به عـلى مى‏ گو ید:یا عـلى! اینهـمه كه ا ز تو تعریف مى‏كنند،هـمه زور و هـنر تو هـمین است؟ !على مى‏گوید خودت را یك تكان بده تا ببینى چه خبر است.تا تكان مى‏خورد نیمى به این طرف و نیمى به آن طرف مى‏افتد! ج.در خصوص حادثه عاشورا یك عامل خاصى هم دخالت كرده است و آن اینكه به خا طر فلسفه خا صى از طرف پیشوایان دین توصیه شده كه این جریان به عنوان یك مصیبت‏ یا د آورى شود و مردم بر آن بگریند.فلسفه این تذكر و گریستن و گریاندن،احیاء این خاطره است و فلسفه ا حیا ء آن این است كه هدف كلى این نهضت‏ براى همیشه زنده بما ند و امام حسین هـر سا ل در میا ن مردم به این صورت ظهور كند و مردم از حلقوم او بشنوند كه: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه،مردم همیشه بشنوند: لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما، مردم بشنوند این ندایى را كه با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخى را كه با خون نوشته شده است. ولى این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها،خود گریستن موضوع شده است، بلكه هنر مخصوص شده است.گریز زدن خود یك هنرى است در میان اهل منبر و روضه خوان‏ها.قهرا براى اینكه مردم بهتر و بیشتر گریه كنند،و به ظاهر براى اینكه اجر و ثواب بیشترى پیدا كنند،روضه‏هاى دروغ جعل شد.مردم ما هم فعلا مثل چایخورهایى كه به چاى پررنگ عادت كرده باشند كه چاى كمرنگ آنها را نمى‏گیرد،به روضه‏هاى خیلى داغ و پرحاشیه عادت كرده‏اند و این خود عاملى شده كه اجبارًاعده‏اى از اهل منبر براى اینكه مردم گریه بكنند،روضه‏هاى دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوییم روضه‏هاى ضعیف مى‏خوانند. اینجا دو داستان دارم:مى‏گویند یكى از علماى آذربایجان همیشه از روضه‏هاى بى اصلى كه خوانده مى‏شد رنج مى‏برد و به اهل منبر اعتراض مى‏كرد.معمولا مى‏گفت این زهر مارها چیست كه شما مى‏خوانید؟!ولى كسى به سخنانش گوش نمى‏كرد،تا آنكه یك دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و با نى هم خودش بود.با روضه خوان شرط كرد به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطى نكند.روضه خوان گفت:آقا!من حرفى ندارم ولى بدانید كه مردم گریه نمى‏كنند.گفت:تو چكار دارى؟!در مجلس من نباید از آن زهر مارى‏ها یعنى روضه‏هاى دروغ خوانده شود.مجلس بپا شد.آقا خودش در محراب،و منبر هم كنار محراب. منبرى وارد روضه شد ولى هر چه خواست‏با روضه راست مردم گریه كنند نشد.آقا خودش هم دست را به پیشانى گذاشته بود و دید عجب!مجلس خیلى یخ شد،و لابد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینكه روضه آقا نمى‏گیرد این است كه نیت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید.یواشكى سرش را به طرف منبر برد و گفت قدرى از آن زهر ما رى‏ها قا طیش كن. داستا ن دیگر اینكه:در یكى از شهرستانها براى اولین با ر یك روضه مفصلى شنیدم در باره داستان زنى كه در زمان متوكل رفت‏به زیارت ابا عبد الله علیه السلام،و مانع مى‏شدند و دست مى‏بریدند،تا عاقبت آن زن با شرح مفصلى كه یادم نیست،به دریا انداخته مى‏شود و فریا د مى‏كند: یا ابا الفضل!به فریا د م برس.سوارى پید ا مى‏شود و مى‏ آ ید و به زن مى‏گوید : ركابم را بگیر!زن مى‏گوید:چرا دست دراز نمى‏كنى و مرا نمى‏گیرى؟مى‏گوید: آخر من دست در بدن ندارم. پس معلوم مى‏شود خود مردم هم عاملى براى این جعل و تحریف‏ها هستند.بسیارى از زبان حال‏ها زبان حال نیستند: اى خاك كربلا تو به من یاورى نما چون نیست مادرى تو به من مادرى نما. یعنى چه؟!نه امام چنین كلماتى به زبان آورده و نه شایسته شان امام است،بلكه شایسته هیچ مردى نیست.یك مرد پنجاه و هفت‏ساله فرضا بخواهد از تنهایى و غربت‏بنالد،مادر را نمى‏خواند.مادر را خواندن در شان یك بچه است كه هنوز احتیاج به دامن مادر دارد.این سنین وقتى است كه معمولا فرزندان پناه مادران هستند.

كتاب لؤلؤ و مرجان كه در نوع خود كتاب بى نظیرى است و از یك تبحر واقعى مؤلف مرحومش حكایت مى‏كند،بحث‏خود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده هر دو نیكو بر آمده است:اخلاص،صدق. در بحث صدق،صفحه 82،آیات مربوطه را نقل مى‏كند.اول آیه: «فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما كتبت ایدیهم و ویل لهم مما یكسبون‏» .سپس آیا ت افتراى كذ ب را نقل مى‏كند كه زیا د ا ست. در صفحه 92 به بعضى دروغهاى روضه خوان‏ها اشا ره مى‏كند از قبیل: ا لف.پس از رفتن على ا كبر به میدان و برگشتن، امام به ما د رش لیلى فـرمود برخیز و برو در خـلـوت دعا كن براى فـرزندت كه من ا ز جـدم شنیدم مى‏فرمود: دعاى مادر در حق فرزند مستجا ب مى‏شود. ب.حضرت زینب در حا لت احتضا ر آ مد به با لین امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه:ارجعى الى الخیمة فقد كسرت قلبى،و زدت كربى ! ج.امام چند با ر به دشمن حمله كرد و هر نوبت ده هزار نفر را كشت! در صفحه 142 اشتباه شیخ مفید را نقل مى‏كند در جراحت‏بر نداشتن على علیه السلام، و در صفحه‏149 داستان عبور اسرا را از كربلا در مراجعت از شام نقل مى‏كند كه لهوف متفرد به آن است و فقط پس از او«ابن نما»در مثیر الاحزان نقل كرده است.تالیف این كتاب،بیست و چهار سال بعد از وفات سید واقع شده است. در صفحه 163،از كتاب محرق القلوب آخوند ملا مهدى نراقى نام مى‏برد كه مشتمل بر بعضى اكاذیب است از آن جمله : «چون بعضى از یاران به جنگ رفته شهید شدند،ناگاه از میان بیابان سوارى‏مكمل و مسلح پیدا شد،مركبى كوه پیكر سوار بود،خود عادى فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر كتف در آورده و تیغ یمانى جوهردار چون برق لامع حمایل كرده و نیزه هجده ذرعى(!)در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته كالبرق اللامع و البدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان روى به سپاه مخالف كرد و گفت:هر كه مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن ابى وقاص پسرعم عمرسعد.پس روى به امام حسین كرد و گفت: السلام علیك یا ابا عبد الله اگر پسر عمم عمر سعد...» در صفحه‏166 اشاره مى‏كند به كتابهاى برغانیهاى قزوینى كه مشتمل بر برخى اكاذیب است. در صفحه 167 مى‏گوید: «در ایام مجاورت كربلا و استفاده از محضر علامه عصر شیخ عبد الحسین طهرانى،سید عرب روضه خوانى از«حله‏»آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء(جمع جزوه)كهنه‏اى از میراث پدر داشت.اول و آخر نداشت.در حاشیه‏اش نوشته بود از تالیفات فلان عا لم از علماى جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است.غرض،آن سید استعلام حال آن كتاب نمود.مرحوم شیخ عبد الحسین اولا در احوال آن عالم كتابى در مقتل نیافت،ثانیا خود كتاب را مطالعه كرد و دید آنقدر اكاذیب دارد كه ممكن نیست از عالمى باشد.لذا آن سید را نهى كرد از نشر و نقل از آن. ولى بعد همین كتاب به دست مرحوم دربندى افتاد و مطالب آن را در كتاب اسرار الشهادة نقل كرد و بر عدد اخبار واهیه مجعوله بى شمار آن افزود.» در اسرار الشهادة مى‏نویسد:عدد لشكریان كوفه به ششصد هزار سواره و دو كرور پیاده(یك میلیون و ششصد هزار)مى‏رسیده است. در صفحه 168 مى‏گوید: «مرحوم دربندى مشا فهة نقل كرد كه من در ایام سابقه شنیدم كه فلان عالم گفت‏یا روایتى نقل كرد كه روز عاشورا هفتا د ساعت‏ بود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لكن حال كه تامل در وقایع روز عاشورا كردم خاطر جمع یا یقین كردم كه آن نقل، راست و آنهمه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان.» در صفحه‏169: «شخصى در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فرید،آقا محمد على صاحب مقامع و غیره قدس الله روحه رسیده و عرض كرد:در خواب مى‏بینم به دندان خود گوشت‏بدن مبارك حضرت سید الشهداء علیه السلام را مى‏كنم.آقا او را نمى‏شناخت،سر به زیر انداخت و متفكر شد.پس به او فرمود:شا ید روضه خوانى مى‏كنى؟عرض كرد:بلى.فرمود:یا ترك كن یا از كتب معتبره نقل كن.» در صفحه 170 مقدمتا براى نقل نمونه‏اى از اكاذیب روضه خوان‏ها جریان مسناى بنى اسرائیل و تلمود را كه سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آورى شد ذكر مى‏كند و تمثیل مى‏كند«به صدور الواعظین و لسان الذاكرین‏». در صفحه 174 عبارت و بیانى در دنبال مطلب فوق دارد،مى‏گوید: «لكن مسناى یهود كتاب معین و معهودى است كه به ملاحظه آن دو تفسیر(شرح مسنا) از زیادى و نقصان مصون و محروس است،و اما روایات مسناى این امت داراى قوه قویه نباتیه است كه چون از مجموعه‏اى به مجموعه دیگر نقل كند فورا نمو كند و با بركت‏شود و شاخه‏ها و برگهاى تازه با طراوت و نضارت براى آن پیدا[شود]و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا كند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز كند.و ما به جهت مثال به پاره‏اى از آنها اشاره كنیم به اینكه مختصرى از او نقل كنیم.» قبلا سه فقره نقل شد،لهذا از شماره 4 شروع مى‏كنیم: درصفحه 175:افسانه‏اى راجع به حضرت امیر پس از ضربت‏خوردن. ه.افسانه یكى از قاصدان كوفه كه نامه‏اى آورد براى امام حسین و جواب خواست.حضرت سه روز مهلت‏ خواستند،روز سوم عا زم سفر شدند. آ ن شخص گفت : برویم ببینیم جلا لت‏ شا ن پا د شا ه حجا ز را كه چگونه سوار مى‏شود. آ مد دید حضرت بر كرسى نشسته،بنى هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین كرده و چهل محمل كه همه را به حریر و دیباج پوشانیده‏اند...تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بى جهاز را حاضر كردند براى سوار شدن اسیران... درصفحه 177:حضرت زینب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در میان خیمه‏ها سیر مى‏كرد براى استخبار حال اقربا و انصار،دید حبیب بن مظهر اصحاب را در خیمه خود جمع كرده و از آنها عهد مى‏گیرد كه فردا نگذارند احدى از بنى هاشم قبل از ایشان به میدان برود...آن مخدره مسرورا آمد پشت‏خیمه ابوالفضل،دید آنجناب نیز بنى هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ایشان عهد مى‏گیرد كه نگذارند احدى از انصار پیش از ایشان به میدان برود.مخدره مسرور در خدمت‏حضرت رسید و تبسم كرد.حضرت از تبسم او(در این وقت)تعجب كرد و سبب پرسید.آنچه دیده بود عرض كرد... ز.داستان اینكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب،حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد.پس،از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسید.خبر داد كه به جنگ كشید.پس جمعى از اصحاب را پرسید.در جواب فرمود:قتل، قتل،تا رسید به بنى هاشم،و از حال جناب على اكبر و ابى الفضل سؤال كرد،به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمه‏ها غیر از من و تو مردى نمانده است. درصفحه 178: «این قصه است و حواشى بسیار دارد و صریح است در آنكه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبرى نداشت.» ح.داستان عزم رفتن ابا عبد الله به میدان جنگ و طلب كردن اسب سوارى و[اینكه]كسى نبود اسب را حاضر كند: «پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد.بر حسب تعدد منابر،مكالمات بسیار بین برادر و خواهر ذكر مى‏شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربى و فارسى نیز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آورند.» ظاهرا از آن جمله است اینكه حضرت زینب هنگام وداع،برادر را ایست داد و فرمود:وصیتى ا ز ما درم به یا دم افتا د.مادرم به من گفته در همچو وقتى حسینم را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس.از آن جمله است اینكه حضرت دید اسب حركت نمى‏كند،هر چه نهیب مى‏زند اسب نمى‏رود،یكمرتبه مى‏بیند طفلى خودش را روى سم اسب انداخته است.(اشعار معروف صفى علیشاه در بیان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است.)باید متوجه بود كه حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریبا پنجساله بوده است. درصفحه‏179:زینب آمد به بالین ابا عبد الله علیه السلام در قتلگاه و راته یجود بنفسه و مت‏ بنفسها علیه و هى تقول:انت اخى،انت رجاؤنا،انت كهفنا،انت‏حمانا . درصفحه‏179:افسانه منسوب به‏«ابو حمزه ثمالى‏»كه در خانه امام سجاد را كوبید،كنیزكى آمد،چون فهمید ابو حمزه است‏خداى را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلى دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بیهوش شدند.پس ابو حمزه داخل شد و تسلى داد به اینكه شهادت در این خانواده موروثى است،جد،پدر،عم،...امام فرمود:بلى،ولى اسارت در این خانواده موروثى نبود.آنگاه شمه‏اى از حالت اسیرى عمه‏ها و خواهران بیان كردند. یا.از هشام بن الحكم[مطلبى]نقل كرده‏اند كه خلاصه‏اش این است:«در ایامى كه امام صادق علیه السلام در بغداد بودند،هر روز مى‏بایست در محضر امام باشم.روزى یكى از شیعیان، هشام را به یك مجلس عزا دعوت مى‏كند و او معتذر مى‏شود كه باید در حضور امام باشم.او مى‏گوید:از امام اجازه بگیر،و هشام مى‏گوید:اسم این مطلب را پیش امام نمى‏شود برد كه منقلب مى‏شود.او گفت:بى اجازه بیا.هشام گفت:این هم ممكن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید.آخر كار هر طور بود هشام را برد.روز بعد امام جویا شد و بعد از تكرار فاش كرد.امام فرمود:گمان مى‏كنى من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسى حاضر نمى‏شوم؟!عرض كرد:شما را در آنجا ندیدم:فرمود:وقتى كه از حجره بیرون آمدى،در محل كفشها چیزى ندیدى؟عرض كرد:جامه‏اى در آنجا افتاده بود.فرمود:من بودم كه عبا بر سر كشیدم و روى زمین افتادم! نظیر این افسانه است افسانه‏اى در باره امام سجاد علیه السلام كه در یك مجلس عزادارى شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام كفشهاى عزاداران را جفت كرده است. در صفحه 183 مى‏گوید: «دو چیز است كه سبب تجرى این جماعت‏بلكه بعضى از ارباب تا لیف شـده د ر نقـل اخبا ر و حكا یا ت بى اصل و ما خذ، بلكه در با فـتن دروغ و جعـل ا خـبا ر و حكا یا ت: اول : گفـته ‏ اند در اخبار مدح ابكاء ننوشته كه به چه قسم بگریا نید و چه بخوانید،و از این ذكر نكردن معلوم مى‏شود هر چه سبب گریانیدن،وسیله سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشك باشد ممدوح و مستحسن است.علیهذا اخبار منع كذب در غیر مقام تعزیه دارى است. به این بیان مى‏توان بسیارى از معاصى كبیره را مباح بلكه مستحب كرد.مثلا اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن.پس مثلا غیبت‏ یا بوسه و زناى با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است.» در صفحه‏186 مى‏گوید: «یكى از ثقات اهل علم یزد براى من نقل كرد كه وقتى از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان(كویر)كه مشقت‏بسیار دارد.در مسیر منازل،وارد قریه‏اى از دهكده‏هاى خراسان شدم قریب نیشابور.چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا.چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغى روشن كردند و پیشنمازى آمد و نماز مغرب و عشاء را به جماعت كردند.آنگاه پیشنماز رفت‏بالاى منبر نشست،پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ كرد و برد بالاى منبر نزد جناب آخوند گذاشت.متحیر ماندم براى چیست؟!آنگاه مشغول روضه خوانى شد.چند كلمه كه خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش كرد.تعجبم بیشتر شد.در این حال دیدم بناى سنگ انداختن شد از بالاى منبر بر آن جماعت،و فریادها بلند شد،یكى مى‏گوید: اى واى سرم،دیگرى فریاد از بازو،سومى از سینه،و هكذا گریه‏ها و شیونها بلند شد.قدرى گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن كردند.مردم با سر و صورت خونین و دیده اشكبار رفتند.پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این كار شنیع پرسیدم.گفت:روضه مى‏خوانم و این جماعت‏به غیر از این قسم عمل گریه نمى‏كنند.لا بد باید(براى اینكه به ثواب گریه بر ابا عبد الله برسند)به این نحو ایشان را بگریانم.» درصفحه 187: «دوم: استقرار سیره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب،و مسامحه ایشان در این مقامات،خصوص مقام اخیر چنا نكه مشاهد و محسوس است.» مرحوم حاجى بعدا وارد بحث در مساله تسامح در ادله سنن مى‏شود و فرق مى‏گذارد میان حدیث ضعیف و موهون،و مى‏گوید:آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه. در صفحه 193 مى‏گوید: «قصه زعفر جنى و عروسى قاسم در روضه كاشفى،و دومى در منتخب شیخ طریحى هم هست.منتخب طریحى مشتمل بر موهونهایى از قبیل زنده دفن كردن حضرت عبد العظیم در رى است.» درصفحه 194: «قصه عروسى،قبل از روضه كاشفى در هیچ كتابى دیده نشده است.اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانى در خاك رى و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده،پس آن از خیالات واهیه است...تمام علماى انساب متفقند كه قاسم بن الحسن عقب ندارد(بلكه صغیر بوده).» درصفحه 195،مى‏گوید: «مسعودى كه شیعه است و معاصر كلینى است،در اثبات الوصیة عدد كشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت‏«و روى انه قتل بیده ذلك الیوم الفا و ثمانمائة‏»و محمد بن ابیطالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است.اما در كتابى كه هزار سال بعد نوشته شده(اسرار الشهادة در بندى)عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است.» اگر فرض كنیم امام در هر ثانیه یك نفر كشته باشد،سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت مى‏خواهد كه با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست،و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یك ثانیه كشته شود،شش ساعت و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت مى‏خواهد.به علاوه جمعیت‏یك میلیون و ششصد هزار نفر در صحراى كربلا جا نمى‏گیرد.وسائل و اسبابش از كجا فراهم مى‏شود؟آنهم همه از مردم كوفه بودند،از حجاز و شام كسى نبود .خداوند عقلى بدهد. در صفحه 202 اشاره مى‏كند به افسانه دیگرى كه ما نظر به آنچه قبلا نقل كرده‏ایم آن را دوازدهم قرار مى‏دهیم: یب.روزى حضرت امیر در بالاى منبر خطبه مى‏خواند.حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست.حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور.عباس در آن وقت طفل بود،چون شنید تشنگى برادر را،دوید نزد مادر و آب براى برادر گرفت در جامى و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مى‏ریخت.به همین قسم وارد مسجد شد.چشم پدر بر او افتاد،گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان... البته قصه باید در كوفه باشد زیرا سخن از خطا به و منبر است، و در آن وقت امام حسین یك مرد سى و چند سا له است و ممكن نیست در حضور جمع در حین خطبه پدر ا ز پد ر آ ب بخواهد.به علاوه در هیچ مدركى وجود ندارد. حضرت ابوالفضل در صفین هشتا د نفر را یكى پس از دیگرى به هوا انداخت كه هنوز اولى بر نگشته بود،و هر كدام بر مى‏گشت‏با شمشیر دو حصه مى‏نمود... [مى‏گوید:]«براى ذریه طاهره دوشیزگانى بهم بافتند خصوص براى حضرت ابى عبد الله علیه السلام،بعضى را در مدینه گذاشتند و بعضى را در كربلا شوهر دادند و بعضى را به جهت صدق كلام جبرئیل(صغیرهم یمیتهم العطش)در كربلا از تشنگى بكشتند و بعضى را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش كنند...» درصفحه 208: «خاتمه،در مذمت گوش دادن به اخبار كاذبه و حكایات و قصص دروغ مجالس تعزیه دارى. خداوند در مقام مذمت‏یهودان بلكه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ایشان مى‏فرماید: سماعون للكذب اكالون للسحت .در باره اهل بهشت مى‏فرماید: لا یسمعون فیها لغوا و لا كذابا .در باره اهل دوزخ كه در این جهان به دروغ عادت كرده‏اند و در آخرت و موقف نیز ترك نكنند مى‏فرماید: و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوا یؤفكون .ایضا: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له كما یحلفون لكم و یحسبون انهم على شى‏ء الا انهم هم الكاذبون .ایضا: ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما كنا مشركین انظر كیف كذبوا على انفسهم و ضل عنهم ما كانوا یفترون. ایضا: واجتنبوا قول الزور .ایضا: والذین لا یشهدون الزور» درصفحه 213: «و نیز دلالت كند بر قبح و مذمت آن،استقراء غالب معاصى كه محل آن مانند غا لب اقسام دروغ،زبان است مثل غیبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظایر آنها،زیرا كه چنانكه غیبت در شرع حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،خوانندگى حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،سب اولیاء خداوند یا مؤمن كفر یا معصیت است،گوش دادن به آن نیز حرام است.خداى تعالى فرما ید: و قد نزل علیكم فى الكتاب ان اذا سمعتم ایات الله یكفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره انكم اذا مثلهم ...هر كس مرتكب گناهى شد،به آیه ‏اى از آیات الهى استهزاء كرده است.» حال سزاوار است كه ارباب دانش و بینش،مجالس مصائب جدیده حضرت ابى عبد الله علیه السلام را ترتیب مى‏دادند و صدماتى كه بر آن وجود مبارك مى‏رسد از زائر و مجاور و خدام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسكین و مامومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع كرده به دست دیندار دلسوزى دهند كه در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت‏بخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را بخواهند.

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 15:0 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آمد محرّم = ایّام ماتم

آداب عزاداری امام حسین علیه السلام

1- سیاهپوشی :

از نظر فقهی پوشیدن لباس سیاه مكروه است ولی در عزاداری امام حسین (علیه السلام) وائمه معصومین (علیهم السلام) استثناء شده است زیرا این كار نشانه حزن و اندوه و نمودار شعائر و حماسه ها است .

2- تسلیت گویی :

اصل تسلیت گفتن در شرایط مصیبت و اندوهی كه بر كسی وارد شده در اسلام مستحب است.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : هركس مصیبت دیده ای را تسلیت گوید ، پاداشی همانند او دارد. (سفینةالبحار، ج2، ص188)

این سنت در بین شیعیان رایج است و با جمله «اَعظَمَ اللهُ اُجُورَكُم» همدیگر را تسلیت می دهند.

امام باقر (علیه السلام) : وقتی شیعیان به هم می رسند در مصیبت ابا عبدالله (علیه السلام) این جمله را تكرار نمایند : «اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا بالحُسَین (علیه السلام) وَ جَعَلَنا وَ اِیاكُم مِنَ الطالبینَ بثاره مع وَلیهِ الاِمام المَهدی مِن الِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ» خداوند اجر ما را به سوگواری و عزاداری بر امام حسین (علیه السلام) بیفزاید و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولی خود امام مهدی از آل محمد (علیهم السلام ) قرار بدهد . (مستدرك الوسایل،ج2،ص216)

3- تعطیلی كار در روز عاشورا :

امام صادق (علیه السلام) : كسی كه روز عاشورا را تعطیل كند ، یعنی عقب كسب و كارش نرود و به كوری چشم بنی امیه كه روز عاشورا را متبرك می دانستند، اگر كسی برای معیشت روزانه اش هم فعالیتی نكند، خداوند حوائج دنیا و آخرتش را بر آورد و كسی كه روز عاشورا روز حزن و اندوه او باشد، در عوض فردای قیامت كه برای همه روز هول و ترس است برای او روز شادی خواهد بود.

(امالی شیخ صدوق ، ص129)

4- زیارت و زیارت خوانی :

علقمة بن حضرمی از امام باقر (علیه السلام) در خواست نمود كه مرا دعایی تعلیم بفرما كه از راه نزدیك یا دور و از خانه ام در این روز (روز عاشورا) بخوانم . امام فرمودند : ای علقمه ! هرگاه خواستی (دعا بخوانی) دو ركعت نماز بخوان بعد از آن این زیارت (عاشورا) را بخوان . پس اگر تو این زیارت را بخوانی ، دعا كرده ای به آنچه كه ، ملائكه برای زائر حسین (علیه السلام) دعا می كنند و خداوند صد هزار هزار درجه برای تو بنویسد و مثل كسی هستی كه با حسین (علیه السلام) شهید شده باشد تا مشاركت كنی ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوی مگر در جمله شهیدانی كه شهید شده اند با آن حضرت و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر كه زیارت كرده حسین (علیه السلام) را از روزی كه شهید شده است .(مصباح المتهجد ، ص714)

[اگر می توانید زیارت عاشورای معروفه را با صد لعن و صد سلام بخوانید و اگر وقت ندارید برای صد لعن و صد سلام ، زیارت عاشورای غیر معروفه را كه در اجر و ثواب با زیارت معروفه یكسان است ، هر روز بخوانید. (هر دو زیارت در مفاتیح الجنان هست.)]

5 - تباكی و گریستن :

در حدیث قدسی آمده كه خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرموند : ای موسی ! هر یك از بندگانم در زمان شهادت فرزند مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) (روز عاشورا) گریه كند یا حالت گریه به خود بگیرد و بر مصیبت سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعزیت گوید همواره در بهشت خواهد بود.(مستدرك سفینه البحار، ج7، ص235)

6- برگزاری مجالس عزاداری :

امام صادق (علیه السلام) می فرماید : مجلس گرفتن شما را من دوست می دارم . در مجالس خود «امر ما را» زنده بدارید . خداوند رحمت كند كسی كه امر ما را زنده بدارد. (وسایل الشیعه، ج10، ص235)

7 – نماز جماعت ظهر عاشورا :

سید الشهداء و یاران با وفای او همه كشته راه نماز شدند.از این رو در زیار ت مطلقه امام حسین خطاب به امام می گوییم : اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتیت الزكاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر . (منابع 1 تا 7 – سوگنامه عاشورا ، ص 80- 67)

8 - باید مقدارى از لذائذ زندگى را كه از خوردن و نوشیدن و حتّى خوابیدن و گفتن بدست مى‏آید ترك نموده ( مگر آن كه لازم باشد ) و دیدار با برادران دینى را ترك كرده و آن روز را روز گریه و اندوه خود قرار دهد.و مانند كسى باشند كه پدر یا فرزند خود را از دست داده است‏ .

امام صادق (علیه السلام) : در روز (عاشورا) از كارهای لذتبخش دوری شود و آداب و سنن سوگواری بر پا گردد و تا زوال خورشید از خوردن و آشامیدن خودداری شود و بعد از آن همان غذایی خورده شود كه سوگوارن می خورند.(میزان الحكمه ، ج8 ، ص3783) [یكی از علما می فرمودند : از روز 7 محرم كه آب را بر امام حسین (علیه السلام) بستند تا روز عاشورا سعی كنید آب نیاشامید، نوشیدنی های دیگر بیاشامید ولی به احترام آقا و اهل بیتش آب نیاشامید]

9- رعایت اخلاص:

عزاداری را بخاطر رسم و عادت انجام نداده و سعى كنیم این كارها را با نیتى خالص و براى رضاى خدا انجام داده و در خلوص خود نیز صادق باشیم. زیرا كار كوچكى كه با نیت خالصانه و صادقانه همراه باشد بهتر از كارهاى زیادى است كه خلوص و صداقت در آن نباشد ، حتى اگر چندین هزار برابر باشد. و این مطلب بخوبى از عبادتهاى حضرت آدم علیه السّلام و شیطان فهمیده مى‏شود ، زیرا عبادتهاى چندین هزار ساله شیطان او را از جاودانگى در آتش نجات نداد ولى یك توبه حضرت آدم علیه السّلام باعث بخشش خطا و برگزیدن او شد.

در هنگام انجام اعمال نیز باید مواظب باشد كه ریاء و دوستىِ ستایش مردم در نیت او وارد نشود.

10- در آخر روز عاشورا زیارت تسلیت را بخواند، و روز عاشورا را با توسلى ...اصلاح حال و پذیرش عزادارى را [از خداوند] خواسته و از كوتاهى خود معذرت بخواهد. (منابع 8 تا10 – ترجمه المراقبات ، ص53 – 47) (منبع: خبرگزاری – فارس) (سایت عاشورا محمدی)

احکام عزاداری امام حسین علیه السلام

امام خمینی رحمه الله: «عزاداری برای سیدالشهداء از افضل قربات و مایه تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است .» (1) استفتائات امام خمینی، ج 2، ص 28 و استفتائات جدید آیت الله مکارم، ج 1، ص 158)

سؤال: آیا بر پا کردن مراسم عزاداری [توسط زن] بدون اذن شوهر جایز می باشد؟

آیت الله نوری همدانی: در صورتی که از اموال شوهر باشد جایز نیست . (هزار و یک مسئله، آیت الله نوری همدانی، ج 2، ص 180)

سؤال: گاهی برخی از دسته ها که وارد مسجد می شوند، با کفش وارد می شوند، که نوعی بی احترامی به مسجد محسوب می شود، لطفا بفرمائید که این مسئله چه حکمی دارد؟

آیت الله نوری همدانی: اگر موجب هتک شود اشکال دارد . (هزار و یک مسئله فقهی، ج 2، ص 40)

سؤال: در مورد زنجیر زنی که منجر به سیاه شدن یا مجروح شدن بدن می شود و همچنین غالبا پشت پیراهن افراد باز است و بیشتر درخیابان و معابر عمومی ظاهر می شوند، نظر شما چیست؟

امام خمینی رحمه الله: مانعی ندارد، مگر اینکه موجب ضرر فاحش بر بدن شود . (استفتائات امام خمینی، ج 3، ص 580)

سؤال: آیا برهنه شدن مردان با حضور زنان برای عزاداری عیب دارد یا خیر؟

آیت الله فاضل لنکرانی: مانعی ندارد و زنها نباید به بدن مرد اجنبی نظر کنند . (جامع المسائل، ج 1، ص 619، س 2162)

سؤال: در مجالس زنانه، زنان مداحی و سخنرانی می کنند و صدای آنها به گوش مردان رهگذر می رسد . آیا این عمل جایز است؟

آیت الله فاضل لنکرانی: شنیدن صدای ایشان اگر در معرض ریبه و التذاذ نباشد حرام نیست . (جامع المسائل، ج 1 ، ص 625، س 2183)

سؤال: سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ می باشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون می شود چه حکمی دارد؟

آیت الله مکاری شیرازی: کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانه ای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود . (استفتائات جدید، ج 1، ص 158، س 57)

احکام علامت

سؤال: بسیاری از تکایا در ایام عزاداریهای مذهبی، اقدام به حمل «علاماتی» می کنند که به قیمت گزافی خریده شده و حمل آن نیز موجب اشکال است . این وسائل از نظر شرعی چه حکمی دارند؟

امام خمینی رحمه الله: اشکال ندارد . (استفتائات امام خمینی رحمه الله، ج 2، ص 28، س 72 )

سؤال: حکم علمهایی که در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام از آنها استفاده می شود و بعضی دارای نقش و نگارهایی نیز هستند چیست؟

آیت الله فاضل لنکرانی: استفاده از آنها در عزاداری جایز است . (جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2173)

سؤال: آیا جایز است پارچه و دستمالهایی را که در ایام محرم بر روی علم می بندند بفروش برسانند و در عزاداری و تعمیر حسینیه مصرف کنند؟

آیت الله فاضل لنکرانی: اگر در مراسم عزاداری محل حاجت نباشد و زاید بر متعارف باشد، می توانند بفروشند و به مصارف عزاداری و احتیاجات حسینیه ها برسانند . (جامع المسائل، ج 1، ص 623 ، س 2179)

احکام تعزیه و شبیه خوانی

امام خمینی رحمه الله: تعزیه و شبیه خوانی اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود، اشکال ندارد ولی بهتر ست به جای آن، مجالس روضه خوانی برپا کنند . (استفتائات امام خمینی رحمه الله، ج 2، ص 28، س 71 و ج 3، س 44 و 40 و 47 و 33)

سؤال: آیا تعزیه و شبیه خوانی در مراسم عزاداری جایز است؟

آیت الله فاضل لنکرانی: اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود مانعی ندارد . (جامع المسائل، ج 1، س 2165)

آیت الله گلپایگانی رحمه الله: اگر تعزیه خوانی مشتمل بر استعمال آلات موسیقی نباشد و غنا و دروغ نخوانند و مرد لباس مختص به زن نپوشد، اشکال ندارد. (مجمع المسائل، ج1،ص559،س 77)

سؤال: آیا تشبه به اهل بیت علیهم السلام در نمایش و تعزیه و غیر آن جایز است؟

امام خمینی رحمه الله: با مراعات احترام آنان جایز است . (احکام خانواده، عبدالرحیم موگهی، طبق فتوای امام خمینی رحمه الله، ص 336)

آیت الله فاضل لنکرانی و آیت الله صافی گلپایگانی: در صورتی که مستلزم اهانت نباشد مانعی ندارد . (جامع المسائل، آیت الله فاضل لنکرانی،ج1،س2166 وجامع الاحکام، آیت الله صافی،ج 2، ص 132)

آیت الله علوی گرگانی: اگر تعزیه و شبیه خوانی موجب هتک حرمت به ساحت مقدس بزرگان دین شود، باید اجتناب شود . (اجوبة المسائل، ص 365)

احکام استفاده از لباس سیاه

سؤال: آیا پوشیدن لباس سیاه در عزاداری امام حسین علیه السلام جایز است و آیا رجحان دارد؟

آیت الله فاضل لنکرانی: پوشیدن لباس سیاه در عزای امام حسین علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام چون از مصادیق تعظیم شعائر است، واجد رجحان شرعی می باشد و عملا بزرگانی چون مرحوم آیت الله بروجردی در روز عاشورا از قبای سیاه استفاده می کردند . (جامع المسائل، ج 1، ص 621، س 2170)

آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله نوری همدانی: پوشیدن لباس سیاه به عنوان اعلان حزن و اندوه در مصیبت امام حسین علیه السلام و ائمه علیهم السلام رجحان دارد . (جامع الاحکام، آیت الله صافی، ج2،ص130، س 1590؛ هزار و یک مسئله، آیت الله نوری همدانی، ج 2، ص180، س 602)

سؤال: آیا نماز خواندن با لباس سیاه بر عزاداران امام حسین علیه السلام مکروه است؟

آیت الله صافی گلپایگانی: چون لباس سیاه علامت عزاداران سیدالشهداء است و عزاداری آن حضرت کمال رجحان رادارد، لذانمازخواندن باآن نیزمکروه نمیباشد.(جامع الاحکام،ج2، ص130،س 1591)

احکام قمه زدن

علامه امین عاملی: «قمه زنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعه اهل بیت را در انظار دیگران مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد می کنند . شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهار علیهم السلام نیست .» (اعیان الشیعه، ج 10، ص 363)

آیت الله حکیم رحمه الله: مرحوم آیت الله حکیم رحمه الله جواز قمه زنی را مقید به چهار شرط نموده است: 1- خوف ضرر وجود نداشته باشد . 2- عزاداری بر آن صدق کند . 3- باعث مسخره قرار گرفتن نشود . 4- عداوت و دشمنی دیگران را ایجاد نکند . (فتاوی العلماء والاعلام فی تشجیع الشعائر الحسینیه)

سؤال: قمه زدن در عزاداری امام حسین علیه السلام چه حکمی دارد؟

امام خمینی رحمه الله: اگر موجب ضرر نباشد مانع ندارد، ولی در این زمان این عمل نشود . (استفتاءات، ج 3، ص 581، س 38)

مقام معظم رهبری: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد، جایز نیست . (بیانات رهبری واستفتائات آیات عظام پیرامون عزاداری عاشورا،ص35)

آیت الله جوادی آملی: چیزی که مایه وهن اسلام و مایه هتک حرمت عزادارای است جایز نیست، انتظار می رود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود . (بیانات رهبری و استفتائات آیات عظام پیرامون عزاداری عاشورا، ص 42)

سؤال: اگرقمه زدن درعزاداریهاموجب مرگ کسی شد،آیااین عمل خودکشی وگناه محسوب می شود؟

مقام معظم رهبری: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد، حکم انتحار دارد . (بیانات رهبری و استفتائات آیات عظام پیرامون عزاداری عاشورا، ص 35)

سؤال: آیا قمه زنی جایز است؟ چنانچه در این خصوص نذری وجود داشته باشد وظیفه چیست؟

آیت الله فاضل لنکرانی: با توجه به اینکه ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته می شود، و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام است، باید با سوگواری و عزاداری امام حسین علیه السلام به گونه ای عمل شود که موجب گرایش بیشتر به آن حضرت گردد .

مسئله قمه زدن نه تنها نقشی ندارد بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچگونه توجیه قابل فهم مخالفین، نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد . لذا لازم است شیعیان از آن خودداری کنند . و چنانچه دراین موردنذری وجودداشته باشدنذرصحیح نیست.(جامع المسائل، ج1،ص623،س2172)

آیت الله نوری همدانی: اشکال دارد . (هزار و یک مسئله، ج 2، ص 179، س 597)

احکام موسیقی

مرحوم شیخ انصاری در مکاسب محرمه در پاسخ به کسانی که می گویند غنا می تواند زمینه گریه کردن را فراهم نماید، می فرماید: چنین شیوه ای نمی تواند مقدمه مستحب یا مباح قرار گیرد و باید به عموم ادله حرمت غنا تمسک نمود . (مکاسب محرمه، رحلی، ص 39)

مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله در منتهی الآمال می فرماید: عزاداران امام حسین علیه السلام بر وجهی سلوک کنند که زبان نواصب دراز نشود و از استعمال محرمات از قبیل غنا که غالبا نوحه ها خالی از آن نیست و حکایات ضعیفه مظنونة الکذب احتراز نمایند و شیطان را در این عبادت بزرگ راه ندهند . (منتهی الامال، ج 1، ص 468، آخر زندگی امام حسین علیه السلام)

سؤال: در رادیو مدح ائمه طاهرین علیهم السلام با واقعه کربلا را با وزن و ساز و با لحن خوب می خوانند . آیا استماعش جایز است یا خیر؟

امام خمینی رحمه الله: اگر غنا و موسیقی نباشد مانع ندارد . (استفتائات امام خمینی رحمه الله، ج 2، ص 16، س 36)

سؤال: هیئتهای نوازنده و کسانی که درمراسم تشییع جنازه شهداء موزیک عزا می زنند، از لحاظ شرعی چه حکمی دارد؟ و آیا خرید و فروش آن لوازم حرام است یا خیر؟

امام خمینی رحمه الله: خرید و فروش آلات لهو حرام است و موسیقی مطرب جایز نیست و صداهای مشکوک مانع ندارد . (استفتائات امام خمینی رحمه الله، ج 2، ص 16، س 18)

سؤال: آیا زدن طبل و شیپور در تعزیه حضرت سیدالشهداء علیه السلام جایز است یانه؟

امام خمینی رحمه الله: اگر از آلات لهو و لعب نباشد و وهن بر مذهب هم نشود مانع ندارد . (استفتائات امام خمینی رحمه الله، ج 3، ص 583، س 45)

سؤال: آیا در عزاداری سیدالشهداء استفاده از طبل و دهل جایز است؟

آیت الله فاضل لنکرانی: استفاده از آلات لهو و لعب حرام است ولی طبل و دهل و امثال آن جزء این آلات نیست . (جامع المسائل، ج 1، ص 623، س 2174)

احکام عاشورا

1- روزه روز عاشورا و روزی که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان مکروه است . در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: بنی امیه نذر کردند که اگر موفق به قتل امام حسین علیه السلام شوند، روز شهادت او را جشن بگیرند و مبارک بشمارند و روزه بگیرند و روزه در آن روز سنت آل امیه است، لذا ائمه اطهار علیهم السلام به جهت مخالفت با این طایفه تبهکار و عدم هماهنگی با آنان، روزه عاشورا را نهی کردند . (تحریر الوسیله، ج 1؛ جواهر، ج 7، ص 107)

2- در روز عاشورا مستحب است که انسان تا عصر بدون قصد روزه از خوردن و آشامیدن خودداری کند . (توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 906)

3- بسیار مناسب است که در روز عاشورا کار و کسب تعطیل شود، مگر در حد ضرورت .

امام رضا علیه السلام فرمود: «من ترک السعی فی حوائجه یوم عاشورا قضی الله له حوائج الدنیا و الاخرة؛ کسی که کار و تلاش برای برآوردن حوائج خود را در روز عاشورا ترک کند، خداوند نیازهای دنیا و آخرت او را برطرف می سازد» (عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ص 268)

سؤال: در ایام سوگواری امام حسین علیه السلام نماز مقدم است یا عزاداری؟

آیت الله فاضل لنکرانی: بهتر آن است که نماز را مقدم دارند، همانطور که امام حسین علیه السلام روز عاشورا هنگام ظهر نماز ظهر اقامه کردند . (جامع المسائل، ج 1، ص 623) (سایت حوزه منبع : مبلغان ، فروردین 1382، شماره 39 - سایت عاشورا محمدی)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 14:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شعر-حی علی العزا حی علی البکا

ای درعزات آدم وحوا گریسته

ای در عزایت آدم و حوا گریسته - یا که ساکنان عالم بالا گریسته

پیمبران مرسل و ذرات کائنات - از هفت ارض تا به ثریا گریسته

این بس برای غریبیت ای باعث نجات - گبر و یهود و قوم نصاری گریسته

هم ساکنان معبد و هم واقفان دیر - هم جاثلیق پیر کلیسا گریسته

آن ظلمها که شد بتو در دشت کربلا - هم دوست گریه کرد و هم اعدا گریسته

حوران باغ خلد برین تو ای شهید - اندر جنان بهره لعیا گریسته

بر کشته تو ای شه بی غسل و کفن - مجنون وار زینب و لیلا گریسته

ما دام عمر، سیّد سجاد ناتوان - اندر عزات ای شه والا گریسته

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است - اشک ما گوهر رخشان یم عرفان است

به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم - خون پاک تو، حیات دگر قرآن است

دین ز خون بدنت جامۀ گلگون پوشید - گرچه در دامن صحرا بدنت عریان است

حوض کوثر شود از اشک محبان تو پر - ساقی اش دست خدای اَحد منّان است

هرکه را نیست به دل داغ تو، داغش به جگر - هر کجا نیست عزاخانۀ تو زندان است

کفن عاشق تو، پیرهن سینه زنی است - خاک زنجیر زنت، درد مرا درمان است

آب تا روز قیامت جگرش می سوزد - که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است

اولین روضۀ جانسوز تو را خوانده خدا - اولین گریه کن تو پدر انسان است

حَیَوان بهر تو گریند، خدا می داند - منکر گریه به تو پست تر از حیوان است

چه به دوزخ ببرندش، چه به گلزار بهشت - چشم "میثم" به جراحات تنت گریان است

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم - این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم

اذن ورود ما به بهشت خداست اشک - ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم

اشک غم حسین بُود، خود بهشت ساز - ما بعد روضه زندگی از سر گرفته ایم

آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک - دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم

ما در کفن ز تربت او نور می بریم - رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم

ما بی حسین پست ترینِ خلایقیم - با نام اوست رتبه ی برتر گرفته ایم

ما در میان روضه ی او تحت قُبه ایم - حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم

تا آب می خوریم صدا می زنیم حسین - این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم

وقتی برای گریه دلم تنگ می شود - لب با دم حسین هماهنگ میشود

تنها نه دل به یاد تو میسوزد ای حسین - از روضه هایت آب دل سنگ میشود

ای بهترین بهانه برای گریستن - بی تو حنای گریه چه بیرنگ می شود

کافیست لحظه ای دلم از تو جدا شود - دیگر کمیت زندگی ام لنگ میشود

جز در مسیر هیئت تو پا نی نهم - وقتی برای گریه دلم تنگ میشود

گریه دار است عجب نام اباعبدالله

گریه دار است عجب نام اباعبدالله - جان فدای عطش کام اباعبدالله

هرکجا پر بکشم سوی حرم می آیم - چون کبوتر شده ام رام اباعبدالله

هرکسی صاحب اشک است نظر کرده ی اوست - چشم ما شد ز ازل جام اباعبدالله

خوش به حال شهدائی که رسیدند آخر - با شهادت به سرانجام اباعبدالله

غیر ارباب به هر بی سر و پا رو نزنیم - ما که جلدیم سر بام اباعبدالله

کعبه ام کرببلا ، پیرهن مشکی من - می شود حوله ی احرام اباعبدالله

نیزه داری به نوک نیزه ی خود ساکت کرد - زیر لب ناله ی آرام اباعبدالله

مادرش گوشه ی گودال تماشا میکرد - غرق خون شد به خدا کام اباعبدالله

قاسم نعمتی

دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است

دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است - یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است

شکر خدا که با همه ناقابلیمان - اشکی برای عرض ارادت فراهم است

دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو - یعنی تمام سال خدا هم محرم است

زهرا به دست سینه زنت آب می دهد - هرکس که هست با تو در این خیمه محرم است

بگذار تا نفس بزنم در عزای تو - این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است

یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین - دارالشفای درد غریبان عالم است

بانی روضه هات خدا بود خود نوشت - هرکس که شد به عشق تو دیوانه آدم است

حسن لطفی

چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست

چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست - در حسینیه ی دل ، هیئت عشق تو به پاست

مَحرَم روضه ی تو مُحرِم بیت الله است - تا ابد پرچم سرخ حرمت قبله نماست

در شکوه و شرف و مرتبه و منزلتت - جز خدایی به خدا هر چه بگوئیم رواست

همه ی هستی خود را به میان آوردی - بی سبب نیست بهای تو و خون تو خداست

«کشتگان غم تو زنده ی جاویدانند» - بی گمان فانی عشق تو شدن عین بقاست

دل بریدن، پر ِ پرواز حسینیّون است - هر که از خود گذرد در سفر کرب و بلاست

یوسف رحیمی

همه جا شور عزاي تو بپا مي بينم

همه جا شور عزاي تو بپا مي بينم - عالم اندر غم تو غرق عزا مي بينم

همه جا نام دل آراي تو را مي شنوم - جلوه روي تو را در همه جا مي بينم

در هواي تو چنان ديده دل صافي شد - هر كجا مي نگرم ، كرب و بلا مي بينم

تو حسيني و محمد، تو حسيني و علي - بر رخت هاله اي از نور خدا مي بينم

عزيزان باز ايام عزا شد

عزيزان باز ايام عزا شد - لواي شاه دين از نو بپا شد

محرم آمد و ذرات عالم - عزادار شهيد كربلا شد

در اين مه به ابرو فرق اكبر - ز تيغ منقذ بي دين دو تا شد

گلوي اصغر بي شير پرخون - به روي دست بابش از جفا شد

دو دست حضرت عباس از تن - براي جرعه آبي جدا شد

چو ني نالد صغير از اين ستم ها - كه بر آل نبي در نينواشد

عزاي اشرف اولاد آدم است، بيا

عزاي اشرف اولاد آدم است، بيا - عزيز فاطمه! ماه محرّم است بيا

هلال ماه عزا ميدهد ندا به فلک - که ماه گريه و اندوه و ماتم است بيا

پريده رنگ ز رخسار مادرت زهرا - قد رسول خدا در جنان، خم است بيا

لواي سرخ حسيني ندا دهد همه دم - که غير تو چه کسي، صاحب دم است بيا

اگر شوند سماوات، چشمه چشمه اشک - به ياد قطره خون خدا کم است بيا

به زخمهاي تن پاره پاره شهدا - خدا گواست، که تيغ تو مرهم است بيا

هنوز غرقه به خون، ماه روي عباس است - هنوز نقش زمين، دست و پرچم است بيا

بيا که پر شده از ذکر «يا حسين» جهان - بيا که ولوله در خلق عالم است بيا

هر آن دلي که به ياد حسين ميسوزد - در آن شرارهاي از شعر «ميثم» است بيا

مرا اشک عزايت آبرو داد

مرا اشک عزايت آبرو داد - دلم را از سياهي شستشو داد

کجا مولاي ما فردا گذارد - غلام او در آتش پا گذارد

بود در موج آتش اين شعارم - خدايا من حسين را دوستدارم

ببازار عمل با دست خالي

ببازار عمل با دست خالي - من و مهر تو يا مولي الموالي

بدم اما حسين را دوستدارم - همين باشد مدال افتخارم

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲ | 14:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |