آخرین نشانه

ابوالادیان نشانه‌های بیشتری خواست. امام فرمود: «نشانة دیگر اینكه هر كه بر پیكر من نماز خواند، او امام بر حق است و هر كه «همیان» یا بستة خاصی را ـ كه از جایی خواهد رسید ـ خواست، او جانشین من است»

دست او در دست توست !

برایت مایة شگفتی است. سال‌هاست این راه را می‌روی و می‌آیی. هیچ وقت چنین صحنه‌ای را ندیده‌ای. به سوی صدا راه کج می‌کنی. نسیم خنکی می‌وزد. بوی خوشی مشامت را می‌نوازد. بوی تسبیح و نماز. بویی که همیشه در حرم مقدس به مشامت خورده است. با اشتیاق قدم تند می‌کنی.

جامعه بخوان!

در آن حال سیّد با ابروان در هم گره کرده به فکر فرو رفت و با خودش گفت: این مرد که بود که با من به زبان فارسی حرف زد؟ مردمان این منطقه که همه ترک‌اند و مسیحی، پس چرا او مرا به خواندن نافله و جامعه و عاشورا سفارش کرد؟ اصلاً چرا این قدر زود مرا به دوستانم رسا

داستان عجیب ملاقات شیخ حسن با امام زمان(عج)

هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد .

با کدام چشم به امام زمان(عج) نگاه کنم؟

گفت: راستش من فکر کرده ام حالا ختم هم بگیرم! امام زمان را هم ببینم! اما با کدام چشم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگاه کنم! من که خجالت می­کشم، با چشمی که به این سو و آن سو می رود، به حضرت نگاه کنم.

چرا افرادی توانسته‌اند به محضر امام زمان «عج» شرفیاب شوند؟‏

معلوم می‌شود كه مسأله بابیّت و ارتباط اختیاری با آن حضرت، تكذیب شده است؛ پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هیچ كس نمی‌تواند بطور قطعی ادّعا كند كه مثلاً فلان كار نتیجه‌اش زیارت مشاهده حضرت بقیه الله ارواحنا فداه است؛ چون در این صورت هركس كه آن كار را انجام دهد

نماز اول وقت یادت نرود!

در همین اثنا در ذهنم خطور كرد كه در ایران وقتی مشكلی داشتیم، متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و از او كمك می خواستیم. با دل شكسته اشكم جاری شد . با خودم گفتم: یا صاحب الزمان(ع‍ج)! اگر امروز كمكم كنی تا به امتحان برسم، قول می دهم و متعهد می شوم تا آخر عمر نم

آفتاب خانه ی ما

نوشت این کتاب را محمد بن حسن عسکری ، صاحب الزمان. پاهای علامه سست شد . دوباره به کاغذهای دیگر خیره شد . باقیِ کتاب به خطِ زیبایی نوشته شده بود . گریه اش گرفت . دست به آسمان بلند کرد و بازاری گفت : دیشب امام زمان مهمانِ خانه ی من بود و من در خواب بودم . وا

اسم این کودک چیست؟

ای ابراهیم! فرار نکن. همانا خداوند به زودی او را از شر اوخلاص می کند . ابراهیم تعجب کرد . یک نگاه به امام عسکری (علیه السلام ) و یک نگاه به مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) انداخت و به امام عسکری(علیه السلام ) گفت : ای آقای من! جانم به فدایت ، این کوک

جمکران؛ از فرمان امام زمان تاکنون

مولای مهربان عالم و مظهر رحمت الهی 42 سال قبل برای بار دوم لطفش را شامل حال جهانیان کرد و در شب نیمه شعبان 1391 ه‍ .ق. پس از گذشت 1018 سال برای بیداری بشریّت از خواب غفلت در تشرّف دیگری در عالم بیداری به یار پاک باخته‌اش جناب مرحوم حاج قدرت الله لطیفی‌نسب

پیغام دوست

بفرمایین تو. جوان كه پیدا بود برای رفتن عجله دارد، خداحافظی كرد و حیدر در را كه بست یادش آمد اسم او را نپرسیده، دوباره در را باز كرد؛ امّا به جای آن روشنایی زمان حضور آن جوان، تاریكی دوباره بر كوچه سایه انداخته بود و هیچ نشانی از جوان نبود. اثری از جای پا

نامه های شهر مدائن

ابوالادیان شادمان شد . آخرین نشانی هم درست بود . او همیانِ سنگین را در دستانِ خادم گذاشت . آن را شیعیانِ مدائن برای امام عسکری (علیه السلام ) فرستاده بودند . خادم تشکر کرد و سکه ها را به اتاق برد. ابوالادیان که از خوشحالی ، آرام و قرار نداشت ، حالا خوب می

مسافری از آسمان

همه با حیرت گفتیم: همین طور است ، ما برای شنیدنِ پاسخی مهم نزد شما آمده ایم. امام پرده ی پشتِ سرش را کنار زد . ما گردن کشیدیم. دوباره پِچ پِچ کردیم. ناگهان پسرکی پیش امام آمد . کوچک و زیبا بود و چشم هایی جذاب و گونه هایی سفید و لطیف داشت. با آن که سنِ کمی

تعریف کن اسماعیل !

عرقِ سردی روی پیشانی اسماعیل نشست . صورتش داغ و سرخ شد . مانده بود که چه کند . داشت سرش سنگین می شد . نزدیک بود از حال برود . به پای امام (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) افتاد . اسبِ امام (عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) راه افتاد . اسماعیل با گریه بر دست و

پولِ حلال !

مردی که چهره اش را پوشانده بود ، سلام کرد . کیسه ای پر از پول به همراه نامه ای از خورجین خود در آورد و گفت : برای توست محمد! آن مرد، ناشناس بود . محمد با تعجب به کیسه ی پول نگاه کرد . کیسه ی خودش بود . کیسه و نامه را از مرد گرفت و فکر کرد: نکند پول ها به

جایی برای آرامش

با آمدن حسن بن مثله، پیرمرد كه بعد حسن بن مثله فهمید حضرت خضر(علیه السلام) است، به او اشاره كرد تا جلو بیاید. آنقدر چهره ی جوان نورانی و با جذبه بود كه حسن بن مثله نتوانست به او چشم بدوزد و سرش را پایین انداخت. اینقدر مبهوت شده بود كه حتی نمی توانست كلمه

این پول‌های زیاد!

مردی غریب بود که با او احوال‌پرسی کرد. پا به خانه گذاشت و به راهنمایی سید، به اتاق او رفت. شیخ زین العابدین کنجکاو شد. در دلش فکر کرد: «او چه کسی است که سید این همه احترامش می‌کند؟».

همراهان همیشگی امام زمان(عج)

اگر کسي مقدّمات تشرّف را به گونة صحيح فراهم سازد، آن حضرت افاضه مي‌کنند و او را به اين مرتبه نايل مي‌سازند؛ چه منع فيض از کسي که لايق آن است، قبيح است و قبيح بر خداوند متعال و خليفة او روا نيست.

تشرف شيخ علي حلاوي

او پيوسته نسبت به امام زمان عليه السلام عتاب وخطاب مي کرد ومي گفت اين غيبت از انظار در اين زمان، براي چيست، در حالي که مخلصين شما در شهرها واقطار عالم، همچون برگ درختان وقطره هاي باران فراوانند، در همين شهر خودمان، شيفتگان ودوستان شما بيش از هزار نفرند، پ

دیدار یار

جريان ملاقات تنها در صورتي ممكن است كه امام عصر(عج) مصلحت را در وقوع آن ببيند. بنابراين هرگاه با وجود همه شور و اشتياق يك عاشق و تلاش او براي شرفيابي به محضر امام، ملاقاتي دست ندهد نبايد گرفتار يأس و نااميدي گردد و اين را نشانه نبود لطف و عنايت امام بداند

توسل حاج ملاعلى تهرانى در سرداب غیبت

محدث نورى(ره) فرمود: عـالـم عـامـل، حاج ملاعلى تهرانى، مجاور نجف اشرف بود و اكثر سال‌ها به زیارت ائمه سامرا علیهماالسلام مـشرف شده، انس عجیبى به سرداب مطهر داشت . ایشان از آن مكان استمداد فیوضات مىكرد و امید داشت در آن جا به...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مـطـالـبـی دربـاب مـهـدویـت

تاريخ : سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴ | 11:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |