درامتداد تاریکی-ماجرای زنی که هوویش را دید!

وقتی آن صحنه عجیب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد. هنوز هم باورم نمی شود که این ماجرا حقیقت دارد، ولی زمانی که همسرم را با آن زن باردار تعقیب کردم، تازه فهمیدم که...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 47 ساله ای است که برای دریافت مهریه و نفقه از همسرش شکایت کرده بود. او با بیان این که همسرم مدعی است وظیفه ای در قبال من ندارد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 25 سال قبل زندگی مشترکم را با مردی آغاز کردم که اخلاق خوبی نداشت، اما رفتارهایش به گونه ای نبود که برای یک زن قابل تحمل نباشد. از سوی دیگر نیز پدرم به من آموخته بود وقتی با لباس سفید عروسی به خانه شوهر قدم گذاشتی باید با کفن سفید از آن خانه بیرون بیایی! این نصیحت پدرم همواره آویزه گوشم بود به همین دلیل مشکلات زندگی را تحمل می کردم تا این زندگی مشترک دوام بیابد. اشکان، کارمند یکی از ادارات دولتی بود و درآمد زیادی نداشت. با وجود این، من از زندگی ام راضی بودم، اما با گذشت چند سال از ازدواجمان هنوز فرزندی نداشتم به طوری که آرام آرام نگران می شدم. وقتی به همراه اشکان به یکی از مراکز درمان ناباروری رفتیم، پزشکان آن جا پس از انجام معاینات و آزمایش های تخصصی نظر دادند که مشکل ناباروری از سوی همسرم است، ولی اشکان به بهانه هزینه های زیاد درمان، دیگر این موضوع را پیگیری نکرد و مدعی بود باید پول هایمان را برای خرید خانه پس انداز کنیم. در حالی که من اصرار داشتم با روش های کمک باروری می توانیم صاحب فرزند شویم، همسرم پیشنهاد داد دختری را از پرورشگاه به فرزند خواندگی بپذیریم. من هم پیشنهاد او را قبول کردم و این گونه نوزاد دختری را تحویل گرفتیم که خواهر همسرم به او شیر داد. من هم به همین دلیل خیلی خوشحال بودم چرا که همسرم به عنوان دایی سولماز به او محرم می شد و ما به این دلیل آسایش خیال داشتیم. خلاصه مهر سولماز از همان دوران نوزادی در قلب من نشست و او را مانند فرزند خودم دوست داشتم. این مهر و عاطفه دوطرفه به جایی رسید که هیچ کس تصور نمی کرد سولماز فرزند واقعی من نیست. هر سال برایش جشن تولد می گرفتیم و بستگانمان هدایای گران بهایی به او تقدیم می کردند، ولی این روزگار شیرین از حدود یک سال قبل در حالی دچار تغییر شد که همسرم به بهانه ماموریت و کار دوم چند روز به منزل نمی آمد،این در حالی بود که اخلاق و رفتار او به طور ناگهانی تغییر کرد و روابط عاطفی سردی با من داشت. من ابتدا توجهی به ماجرا نداشتم، اما آرام آرام به این موضوع حساس شدم تا این که فهمیدم پای یک زن دیگر در میان است. یک روز که همسرم به بهانه ماموریت از خانه خارج شد، من هم با یک تاکسی اینترنتی او را تعقیب کردم تا این که در منطقه ای از شهر به داخل یک ساختمان رفت و دقایقی بعد به همراه زنی از آن خانه خارج شد که بارداری آن زن کاملا نمایان بود. با دیدن این صحنه اشک در چشمانم حلقه زد. نمی توانستم باور کنم اشکان با زن دیگری ازدواج کرده است. در همان شرایط باز هم او را تا یک مرکز درمانی تعقیب کردم و متوجه شدم به بخش سونوگرافی رفتند. آن روز به یک باره مقابل همسرم قرار گرفتم. او که با دیدن من دست و پایش را گم کرده بود و انتظار حضور مرا در آن محل نداشت، آن زن غریبه را همسر یکی از دوستانش معرفی کرد که برای پیگیری امور درمانی او به بیمارستان مراجعه کرده است، اما وقتی به صحنه هایی اشاره کردم که دست آن زن جوان را گرفته بود، با چهره ای عصبانی گفت: «او همسر صیغه ای من است!» خلاصه مشاجره ما در حالی شدت گرفت که به او گفتم تو مشکل ناباروری داری، چگونه ممکن است جنین این زن فرزند تو باشد؟! او به چشمانم خیره شد و گفت: حالا که من صاحب فرزندی شده ام اگر بعد از به دنیا آمدن نوزاد، آزمایش های پزشکی نشان داد که او فرزند من است، نوزادم را برمی دارم و این زن را طلاق می دهم ،اما اگر فرزند من نبود، او را برای همیشه فراموش می کنم! در این هنگام آن زن غریبه سکوتش را شکست و فریاد زد مگر من فرزندم را بدون عقد رسمی به تو می سپارم که چنین نقشه هایی می کشی؟

در این شرایط بود که از آن ها جدا شدم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم. در این کشاکش اشکان هم پیامکی برای من فرستاد و نوشت که هیچ مسئولیتی در قبال من ندارد و...

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21051 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۹ مهر

جنایت هولناک قاتلان اجاره ای!

2 متهم به قتل ساعتی قبل از دریافت بخشی از «پول جنایت» به دام افتادند

سیدخلیل سجادپور – دو جوان که شوهر زنی را با شیوه ای وحشتناک به قتل رسانده و جسد او را در کنار تپه های حاشیه مشهد به آتش کشیده بودند، در حالی دستگیر شدند که مدعی هستند برای ارتکاب جنایت قرار بود بیش از 100 میلیون تومان از همسر مقتول دریافت کنند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در ردزنی پرونده مرد 36 ساله ای که از سیزدهم مهر گم شده بود، به سرنخ هایی از وقوع جنایت رسیدند و به این ترتیب این پرونده روی میز کارآگاهان دایره قتل عمد قرار گرفت. طولی نکشید که دستور ویژه سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) برای پیگیری سریع سرنخ های موجود بر اهمیت موضوع افزود و این گونه گروهی از کارآگاهان ورزیده با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) در حالی وارد عمل شدند که بررسی های غیرمحسوس روی جوانی به نام «مهدی - چ»متمرکز شده بود. در همین حال، این جوان 34 ساله که به طور نامحسوسی تحت نظر پلیس قرار داشت، ظهر روز گذشته به همراه پدرش به پلیس آگاهی مراجعه کرد تا به بهانه عذاب وجدان قصه یک جنایت را بازگو کند.با توجه به این که فرصت مناسبی برای بازجویی های غیر رسمی به وجود آمده بود، بلافاصله سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع داد و سپس با هماهنگی های قضایی پای قصه ای واقعی نشست که این جوان 34 ساله تعریف می کرد.او گفت: حدود یک هفته است که از شدت عذاب وجدان دیوانه شده ام و حال خودم را نمی فهمم؛ چرا که ذهنم درگیر یک جنایت وحشتناک است. این جوان ادامه داد: دوستی به نام «احمد – ک» دارم که سال هاست با هم رفاقت داریم. حدود یک هفته قبل با من تماس گرفت و گفت: قصد دارد برای یکی از دوستانش مقداری الکل صنعتی خالص تهیه کند و از من خواست با او همراه شوم. آن شب سوار بر خودروی احمد به طرف باغون آباد در حاشیه بزرگراه آسیایی مشهد رفتیم و داخل خودرو منتظر بودیم تا فرد دیگری به احمد خبر بدهد. در این هنگام من در صندلی عقب نشسته بودم و در شبکه اینستاگرام جست و جو می کردم که یکی دیگر از دوستان احمد داخل خودرو نشست، اما افکار من همچنان سخت درگیر فضای مجازی بود که احساس کردم خودرو تکان می خورد، ولی اهمیتی ندادم. چند دقیقه بعد وقتی از صفحه اینستاگرام خارج شدم، ناگهان دیدم «احمد» جوان دیگری را که داخل خودرو نشسته بود، خفه کرده است! خیلی ترسیده بودم ، از خودرو پیاده شدم و...

گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، با این اظهارات زوایای پنهان دیگری از ماجرای گم شدن مرد 36 ساله در حالی فاش شد که در تاریخ مورد ادعای این جوان، شبکه هایی مانند اینستاگرام در مشهد دچار اختلال بود و در این قصه جنایی، تناقض های زیادی وجود داشت، اما حقیقت ماجرای قتل مرد 36 ساله که «محمد – س» نام داشت، کارآگاهان را به تکاپو انداخت. آن ها بی درنگ و با صدور دستوری محرمانه از سوی قاضی «محمود عارفی راد» عملیات دستگیری «احمد – ک» را آغاز و او را در سوئیت پشت بام یک منزل مسکونی و در خواب ناز دستگیر کردند. متهم به قتل که با دیدن دستبندهای آهنین هنوز در شوک بود، تلاش می کرد تا ثابت کند که کارآگاهان او را به اشتباه دستگیر کرده اند و او هیچ کار خلافی مرتکب نشده است، اما زمانی که دوست صمیمی خود را درون خودروی پلیس دید، گویی آب سردی بر سر و رویش پاشیدند از خواب بیدار شد. متهم این پرونده جنایی که فهمید چاره ای جز بیان حقیقت ندارد، درباره ماجرای قتل «محمد – س» گفت: «ف – ک» (همسر مقتول) از بستگان من است که با شوهرش اختلاف شدیدی داشت. آن ها 15 سال قبل با هم ازدواج کرده بودند و فرزندی هم نداشتند، اما «ف – ک» به دلیل کتک کاری های همسرش و سختی هایی که در زندگی می کشید از من خواست تا شوهر او را در قبال مبلغی بین 100 تا 150 میلیون به قتل برسانم! من هم موضوع را با دوستم «مهدی –چ» در میان گذاشتم و سپس به بهانه خرید الکل صنعتی «محمد – س» (مقتول) را به داخل خودرو کشاندم. من در صندلی عقب نشستم تا مثلا به مهمان احترام گذاشته باشم. «مهدی» هم پشت فرمان نشسته بود که «محمد» در صندلی جلو نشست. در یک لحظه با ساعد دستم گلویش را از پشت سر گرفتم و فشار دادم به طوری که خیلی خسته شدم. به همین دلیل دسته کلنگی را از زیر صندلی راننده برداشتم و آن را زیر گلوی او قرار دادم. آن قدر دو سمت دسته کلنگ را به سمت خودم کشیدم تا این که نفس های آخر را کشید، سپس چند ضربه چاقو هم در حالی به قفسه سینه اش زدم که مهدی دست و پای او را گرفته بود تا نتواند عکس العملی نشان دهد. در این لحظه «مهدی – چ» هم چند ضربه چاقو بر پیکر او وارد کرد و گفت: بگذار خیالمان از مرگش راحت باشد. وقتی فهمیدیم که دیگر جانی در بدن ندارد، پیکر او را به جاده کلات بردیم و بعد از یک کارخانه آسفالت در جاده خاکی فرعی پایین تپه ای انداختیم. بعد از آن هم من به پایین تپه رفتم و با بنزینی که از خودرو کشیده بودم، جسد را آتش زدم. بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در پی اعترافات تکان دهنده متهمان و رویارویی آنان با یکدیگر حقیقت ماجرا لو رفت و در نهایت «مهدی – چ» نیز به وارد آوردن چند ضربه چاقو و همدستی در جنایت با دوست خود،اعتراف کرد. به دنبال افشای این پرونده جنایی، عصر روز گذشته گروهی از کارآگاهان عملیاتی دایره قتل عمد به سرپرستی سرهنگ مرادی (افسر پرونده) عازم محل زندگی «ف – ک» (همسر مقتول) شدند و او را نیز با دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه جنایی) دستگیر کردند. این زن که ناباورانه و خیره به کارآگاهان می نگریست باز هم به ماجرای گم شدن همسرش اشاره کرد و گفت: صبح سیزدهم مهر برای رفتن به محل کاراز منزل خارج شدم، اما وقتی بازگشتم از همسرم خبری نبود. به گوشی او پیام دادم و تماس گرفتم، اما گوشی او نیز خاموش بود. وقتی دقت کردم ساک دستی او را ندیدم و تازه فهمیدم که مبلغ 100 میلیون تومان پول نقد و شناسنامه و کارت ملی همسرم نیز در خانه نیست. او پول ها را برداشته و به مکان نامعلومی رفته بود. به همین دلیل به شدت نگران شدم و بلافاصله با مراجعه به کلانتری شهرک ناجا، گزارش دادم که شوهرم گم شده است و از پلیس برای یافتن او کمک خواستم که بعد هم پرونده را به پلیس آگاهی فرستادند و...

زن جوان در حالی ماجرای گم شدن همسرش را تکرار می کرد که در یک لحظه چشمانش به دو متهم دیگر (احمد و مهدی) افتاد و مهر سکوت بر لب زد.به گزارش روزنامه خراسان، دقایقی بعد کارآگاهان دو متهم مرد را سوار بر خودروی پلیس کردند و در کنار قاضی «محمود عارفی راد» عازم جاده کلات شدند. بعد از طی مسافتی طولانی در مسیری صعب العبور بالاخره تپه مورد ادعای متهمان نمایان و جسد سوخته در حالی کشف شد که لباس های مقتول آتش گرفته و بخشی از جسد سوخته بود. پس از انجام تحقیقات میدانی که تا شب هنگام به طول انجامید، جسد این مرد 36 ساله به پزشکی قانونی انتقال یافت و بررسی ابعاد دیگر این جنایت هولناک زیر ذره بین واکاوی ماجرا قرار گرفت. این در حالی بود که طبق اعترافات احمد، قرار بود آن ها ساعتی قبل از دستگیری مبلغی از دستمزد جنایت را از همسر مقتول بگیرند که در چنگ قانون گرفتار شدند و نتوانستند پولی برای جنایت دریافت کنند.

اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21051 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۹ مهر

باند مخوف «یک دست» متلاشی شد

گوشی قاپ های بی رحم پسر 12 ساله ام را با چاقو مجروح کردند!

سید خلیل سجادپور- اعضای باند خطرناک معروف به «یک دست» که به دلیل سرقت گوشی های تلفن همراه شهروندان، صحنه های دلهره آوری را رقم زده بودند، در حالی به گوشی قاپی در مناطق مختلف مشهد اعتراف کردند که برخی از مال باختگان پرده از چاقوکشی های مخوف آنان برداشتند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای دستگیری اعضای باند مخوف «یک دست» هنگامی در مشهد آغاز شد که «دزدان هوندا سوار» برای سرقت یک گوشی دیگر به سمت میدان دانش در بولوار معلم حرکت کردند. آنان که در تاریکی شب لباس تیره به تن داشتند زیر نور چراغ خودروها به جست وجوی طعمه ای برای سرقت نشستند. طولی نکشید که چهار چشم پلید به جوانی دوخته شد که مشغول مکالمه تلفنی در حاشیه میدان بود.

موتورسواران که فرصت را مناسب دیدند بلافاصله به طرف مرد جوان رفتند. هنوز مرد جوان به حاشیه خیابان نرسیده بود که ناگهان سرنشین موتورسیکلت گوشی را از دست او قاپید و راکب نیز گاز موتورسیکلت را فشرد اما در همین حال مال باخته فریادزنان به تعقیب موتورسواران پرداخت به طوری که رهگذران هم متوجه ماجرا شدند و راه فرار موتورسواران را سد کردند. «دزدان گوشی قاپ» که سعی داشتند با افزودن بر سرعت موتورسیکلت از لابه لای خودروها بگریزند، ناگهان از هر سو در محاصره مردم قرار گرفتند. در این هنگام بود که کنترل موتورسیکلت از دست راکب خارج شد و آن ها پس از برخورد با خودروی یکی از شهروندان کف آسفالت خیابان افتادند. دقایقی بعد با گزارش این ماجرا به پلیس 110، بی درنگ نیروهای گشت انتظامی که در همان اطراف مشغول انجام وظیفه بودند ، عازم بولوار معلم شدند و در حالی دستبندهای قانون را بر دستان دو گوشی قاپ خشن حلقه زدند که بررسی های مقدماتی نشان داد موتورسیکلت آنان نیز سابقه سرقت دارد.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با انتقال دو متهم 18 ساله به کلانتری شهرک ناجا، بازجویی های فنی از آنان با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) شروع شد چرا که پرونده های موجود در کلانتری و شگرد آنان در گوشی قاپی ها بیانگر آن بود که «هوندا سواران» سرقت های زیادی را مرتکب شده اند. به همین دلیل گروهی از افسران کارآزموده به سرپرستی سروان سیفی (رئیس دایره تجسس کلانتری) تحقیقات تخصصی را با شیوه پلیسی ادامه دادند و به سرنخ هایی از سرقت های خشن رسیدند که ریشه یابی آن زیر ذره بین بررسی های ویژه قرار گرفت. در همین حال «امید» (یکی از متهمان) پرده از باند مخوف «یک دست» برداشت و به افسران دایره تجسس گفت: من راکب موتورسیکلت بودم و «امین» هم ترک نشین آن بود که برای گوشی قاپی به میدان دانش آمدیم اما بعد از آن که گوشی جوانی را در حاشیه خیابان سرقت کردیم هنگام فرار از چنگ مردم، موتورسیکلت واژگون شد و قبل از آن که بتوانیم دوباره فرار کنیم ماموران انتظامی از راه رسیدند و ما را به کلانتری هدایت کردند.

این سارق خشن افزود: موتورسیکلت را که سابقه سرقت دارد از یکی از دوستانم به امانت گرفته بودم و تاکنون فقط 6 فقره گوشی قاپی انجام داده ایم و گوشی های سرقتی را نیز به فردی که یک دست او قطع شده و به «یک دست» معروف است تحویل می دادیم که او هم مبالغی بین 700 هزار تا 1.5 میلیون تومان به ما می پرداخت.

این جوان 18 ساله که مدعی بود اعتیاد به مواد مخدر و سابقه کیفری ندارد در ادامه اعترافاتش گفت: طی همین چند روز گذشته در مناطق بولوار معلم، رسالت، نبوت (طلاب)، اندیشه (قاسم آباد)، هفت تیر، ویلا و خیابان وحید گوشی قاپی کرده ایم.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که دو سارق مذکور ادعا می کردند فقط 6 فقره گوشی قاپی کرده اند 9 تن دیگر از مال باختگان با حضور در کلانتری شهرک ناجا آنان را شناسایی کردند و پرده از صحنه های دلهره آور و چاقوکشی های وحشتناک باند «یک دست» برداشتند.

یکی از شاکیان پس از شناسایی «دزدان خشن» گفت: شب بیست و چهارم شهریور پسر 12 ساله ام برای خرید از خواربار فروشی محله از منزل مادربزرگش خارج شده بود که ناگهان دو جوان هوندا سوار که یکی از آنان لباس مشکی و دیگری آبی کم رنگ به تن داشت جلوی او را گرفتند و پس از وارد کردن ضربه چاقو به شانه پسرم، گوشی آیفون او را ربوده و متواری شده بودند. بعد از این حادثه پسرم را به بیمارستان بردیم که تحت درمان قرار گرفت و گزارش آن نیز در پلیس 110 وجود دارد.

یکی دیگر از شاکیان که تصویر «دزدان هوندا سوار» را شناسایی کرده بود به افسر پرونده گفت: چهارشنبه (شانزدهم شهریور) در پیاده روی بولوار معلم حرکت می کردم که ناگهان سرنشین موتورسیکلت هوندای مشکی گوشی آیفون 54 میلیون تومانی مرا ربود و فرار کردند اما من چهره سبزه و اندام لاغر او را به خاطر سپردم که دو جوان کم سن و سال بودند و اکنون آن ها را در کلانتری شناسایی کردم.

خانم جوانی نیز که در زمینه تولید محتوای فضای مجازی فعالیت دارد به عنوان یکی دیگر از شاکیان «دزدان موتورسوار» گفت: ساعت حدود 20 شب در صندلی عقب تاکسی اینترنتی نشسته بودم و گوشی تلفنم را در دست داشتم. در همین هنگام ناگهان جوان موتورسواری تا کمر داخل خودرو خم شد و گوشی را از دستم قاپید چرا که شیشه خودرو از قبل پایین بود.

با جیغ و فریادهای من دو جوان موتورسوار که یکی از آن ها لباس طوسی رنگ و دیگری پوشش مشکی داشت در حالی از محل گریختند که راننده تاکسی اینترنتی به فریادهای من توجهی نکرد و مدعی شد چون ترافیک است، من نمی توانم آن ها را تعقیب کنم! و ... اما اکنون آن ها را در کلانتری شناسایی کردم و چهره یکی از دزدان را خوب به خاطر دارم.

جوان 29 ساله دیگری نیز که طعمه باند مخوف «یک دست» شده بود درباره ماجرای سرقت گوشی گفت: ساعت حدود 23 و 30 دقیقه شب بود که یکی از همین دزدان موتورسوار سرش را از شیشه سمت شاگرد درون خودرو کرد و گوشی مرا به همراه شارژر آن چنگ زد و فرار کردند اما من فقط از پشت سر آن ها را شناختم چرا که آن روز ماسک به چهره داشت .

بانوی دیگری که 3 رقم از پلاک موتورسیکلت «دزدان موتورسوار» را به خاطر داشت و نهم شهریور (روز حادثه) به پلیس گزارش کرده بود نیز در این باره به نیروهای تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد گفت: وقتی از بولوار لادن عبور می کردم در یک لحظه دو جوان موتورسوار وارد پیاده رو شدند و با استفاده از چاقو کیف مرا سرقت کردند که یکی از آنان لباس مشکی به تن داشت و هر دو نفر لاغراندام بودند. من با آن که ترسیده بودم فقط موفق شدم 3 شماره از پلاک موتورسیکلت آنان را به خاطر بسپارم که اکنون موتورسیکلت و همان دو نفر را در کلانتری دیدم و از آنان شکایت کردم چرا که همه مدارک شناسایی ، کارت های بانکی و دو میلیون تومان وجه نقد نیز درون کیفم بود.

ادامه گزارش خراسان حاکی است، با توجه به این که احتمال افزایش سرقت های خشن توسط اعضای این باند خطرناک وجود دارد، آنان با صدور دستوری از سوی قاضی خدابنده (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) روانه زندان شدند تا بررسی های بیشتری از سوی گروه تخصصی افسران دایره تجسس کلانتری شهرک ناجا در این باره صورت گیرد ومال باختگان دیگری نیز که طعمه اعضای این باند شده اند با مراجعه به کلانتری آنان را شناسایی کنند.

شایان ذکر است، تلاش نیروهای انتظامی برای دستگیری دیگر مرد معروف به «یک دست» و دیگر عوامل مرتبط با این باند همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21045 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۰ مهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ | 14:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |