درامتداد تاریکی-سرگذشت دختری که از مرگ نجات یافت!

از همه کس و همه چیز متنفرم! دیگر نمی خواهم زنده بمانم! هیچ کس مرا دوست ندارد، به هرکسی محبت می کنم ریشه های خیانت را می بینم، اکنون هم که به پسری دل باخته بودم او هم با بی رحمی درحالی مرا رها کرد که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر نوجوان 16 ساله ای است که در پی یک شکست عشقی و تلخکامی های زندگی، قصد داشت با خودکشی هولناک به زندگی خود پایان دهد. این دختر نوجوان که دچار تألمات روحی و روانی شده بود، چند روز قبل به بالاترین نقطه پل عابر پیاده در میدان شهید فهمیده مشهد رفت تا خود را به وسط بزرگراه پرت کند، اما طولی نکشید که با تماس تلفنی شهروندان، نیروهای کلانتری آبکوه اطراف میدان شهید فهمیده را به قرق خود درآوردند و امدادگران آتش نشانی نیز عملیات نجات را با پهن کردن چادر نجات در حالی ادامه دادند که دو تن از امدادگران هم به بالای پل رفتند و بالاخره پس از گفت وگوهای روان شناختی، او را از مرگ نجات دادند و به مرکز انتظامی هدایت کردند. این دختر نوجوان که اشک ریزان فریاد می زد چرا نگذاشتید خودم را از این زندگی فلاکت بار راحت کنم ! پس از دقایقی که در کنار مشاوران زبده کلانتری آرام گرفت، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه گفت: من برای هیچ کس مهم نیستم! کسی مرا دوست ندارد به گونه ای که حتی از مهربانی و محبت های من سوء استفاده می کنند. من فرزند طلاقم و در زندگی محبت های خانوادگی را تجربه نکردم! پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و مادرم سرپرستی من و خواهرم را به عهده گرفت چرا که پدرم مردی خیانتکار بود، او فقط به خوشگذرانی ها و هوسرانی های خودش می اندیشید و حتی حاضر بود مرا هم قربانی همین هوسرانی ها بکند، به همین دلیل هم مادرم از او جدا شد و با کارگری به تامین هزینه ها و مخارج زندگی من و خواهر بزرگم پرداخت. تا این که بالاخره در همین شرایط خواهرم ازدواج کرد و من تنهای تنها شدم چرا که او سنگ صبورم بود و من همواره با خواهرم رازهایم را در میان می گذاشتم! و با او درددل می کردم! در همین روزهای تنهایی بود که به پسر جوانی به نام «جواد» علاقه مند شدم و به او دل بستم، در واقع آن پسر همه چیز من شد و من آن قدر به او اعتماد پیدا کردم که همه مشکلات و رازهای زندگی ام را برایش بازگو می کردم ،ولی او هم ناگهان به من خیانت کرد و با دختر دیگری آشنا شد. او هم این گونه مرا در حالی تنها گذاشت که احساس کردم بازیچه ای شده ام که برای کسی اهمیت ندارم! من به امید ازدواج به او عشق می ورزیدم ،ولی از فرجام این روابط خیابانی هیچ گونه آگاهی نداشتم! باورم نمی شد کسی را که تا این اندازه دوست داشتم چنین بلایی به سرم بیاورد! بیچاره مادرم در خانه های مردم شب و روز کار می کند تا من دغدغه ای نداشته باشم! او آبروداری می کند و مشکلش را به هیچ کس نمی گوید حتی از خانواده خودش کمک نمی گیرد و من هم وقتی این روزها را می دیدم دلم به حال مادرم می سوخت، این بود که تصمیم به خودکشی گرفتم چرا که همه آدم ها مانند هم هستند و هیچ کس قصد کمک به دیگری را ندارد، آن ها از این شرایط زندگی تاسف بار ما هم سوء استفاده می کنند و ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، پس از چند ساعت گفت وگوی روان شناختی با دختر 16 ساله، وی با هماهنگی های قضایی و پلیسی تحویل دایی اش شد، اما با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) اقدامات مشاوره ای و بررسی های روان شناختی برای نجات این دختر از این شرایط روحی و روانی در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21248 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۰ تير

ماجرای کلاهبرداری های گسترده با تصاویر خودرو!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- پلیس مشهد در حالی مرد نامرئی را از پشت دیوار بیرون کشید و به کلاهبرداری های گسترده در کشور با تصاویر خودروهای کارکرده ایرانی پایان داد که بررسی ها نشان می دهد اعضای یک باند حرفه ای در این ماجرا نقش دارند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل نیروهای کلانتری خواجه ربیع مشهد به سرنخ هایی از یک کارت عابر بانک سرقتی دست یافتند که برای پول‌شویی استفاده می‌شد. این ماجرا در حالی لو رفت که مردی با مراجعه به نیروهای انتظامی مدعی شد، سارقان از کارت بانکی اش برای خرید طلا استفاده کرده اند!

گزارش این اطلاعات حساس به عوامل انتظامی موجب شد با صدور فرمانی ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) آنان پیگیری موضوع را به طور جدی در دستور کار قرار دهند چرا که سرنخ کارت های بانکی سرقتی همواره به رمزگشایی از باندهای سرقت و کلاهبرداری های گسترده انجامیده است.

به گزارش روزنامه خراسان، این گونه بود که گروهی تخصصی از افسران دایره تجسس به سرپرستی سرهنگ شجاعی (رئیس کلانتری خواجه ربیع) وارد عمل شدند و به رصدهای اطلاعاتی پرداختند. در همین حال با همکاری مال باخته، حساب بانکی وی زیر ذره‌بین تحقیقات قرار گرفت و مشخص شد که سارقان از یک طلافروشی در منطقه خواجه ربیع 9 میلیون تومان طلا خریده‌اند. هنوز سارقان از طلافروشی خارج نشده بودند که خودروهای گشت انتظامی به محل طلافروشی رسیدند و خیابان های اطراف را به محاصره درآوردند اما یکی از سارقان درحالی به چنگ قانون افتاد که همدست دیگر وی با استفاده از تاریکی شب به کوچه پس‌کوچه های اطراف گریخت و از دید ماموران پنهان ماند.

طولی نکشید که با انتقال متهم 24 ساله به مقر انتظامی، بازجویی های فنی آغاز و مشخص شد که پلیس با یک باند گسترده کلاهبرداری روبه رو شده است. چرا که بررسی های ریزبینانه و جست وجوهای پلیسی در گوشی تلفن همراه متهم بیانگر آن بود که وی از طریق قراردادن تصاویر خودروهای کارکرده (دست دوم) در سایت دیوار به کلاهبرداری از شهروندان اقدام می کند. این ماجرا در حالی با استفاده عوامل انتظامی از تجربیات رئیس پلیس مشهد لو رفت که ادامه تحقیقات نشان داد مبالغ میلیونی از نقاط مختلف کشور به حساب های بانکی با اسامی افراد ناشناس واریز شده است، بنابراین «حسین- ش» دوباره با هماهنگی های قضایی تحت بازجویی قرار گرفت و چند سیم کارت کشف شده از وی نیز به کنکاش‌های تخصصی افزوده شد. دقایقی بعد تصاویری از صفحات اجتماعی این متهم حیله‌گر به دست آمد که او را مرد نامرئی دیوار معرفی می کرد.

واکاوی در این ماجرا به سرنخ هایی از کلاهبرداری های گسترده رسید که اعضای این باند در کشور انجام می دادند. با بررسی های بیشتر درباره شگرد متهم برای کلاهبرداری مشخص شد که وی تصاویری از خودروهای ایرانی را برای فروش در سایت دیوار آگهی می کرد و سپس با تعیین قیمت های ده ها میلیونی زیر قیمت بازار، وسوسه خریداران را برمی انگیخت، به همین دلیل بسیاری از شهروندان که احساس می کردند خودرو را با بهای بسیار ارزان می خرند، بلافاصله با متهم 24 ساله تماس می گرفتند و او هم با چرب زبانی و با بیان این که چند مشتری دیگر نیز متقاضی خرید هستند، از طعمه خود می خواست مبلغی را به عنوان بیعانه به حساب بانکی وی واریز کند.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، متهم سپس با تطمیع خریدار شماره حساب عابر بانک سرقتی را در اختیار وی می گذاشت و به محض واریز پول، خط تلفن مذکور را خاموش می کرد و به خریداران پاسخ نمی داد. ادامه تحقیقات همچنین نشان داد که متهم یاد شده برای بازدید خریداران، نشانی خیابان هایی در شهرهای شمالی کشور را می داد و آن ها را در شهرهای مختلف کشور سرگردان می کرد. رمزگشایی از این کلاهبرداری های گسترده در حالی توسط عوامل تجسس کلانتری خواجه ربیع مشهد ادامه یافت که تاکنون 8 تن از مال باختگان از شهرهای گلپایگان، یزد، تهران، قم و مشهد شناسایی شده اند که مبالغی از 2 تا 45 میلیون تومان به حساب های بانکی ارائه شده توسط جوان 24 ساله واریز کرده‌اند.

بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، تحقیقات پلیس با نظارت مستقیم سرهنگ نگهبان (فرمانده انتظامی مشهد) برای ریشه یابی این ماجرا و دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این پرونده درحالی ادامه دارد که «حسین–ش» نیز با دستور مقام قضایی روانه زندان شده است. خراسان : شماره : 21249 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۱ تير

بدگمان!

تا روزی که به دایره مشاوره کلانتری نیامده بودم، اوضاع زندگی‌ام آشفته بود. افکار و خیالات متفرقه هم نمی‌توانست مرا از آن چه بازدارد که به آن سوءظن داشتم اما در این جا بود که...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 22 ساله ای است که با بدگمانی و سوءظن در آستانه جدایی از همسرش قرار گرفته بود.

او که با چشمانی اشک آلود وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 5 سال قبل درحالی پای سفره عقد نشستم که خیلی از انتخابم رضایت داشتم و می‌دانستم «امیرمحمد» پسری باوقار و مهربان است. مادر من از دوران جوانی‌اش با مادر او دوست بود و همین رابطه دوستانه موجب شد تا مرا برای پسرش خواستگاری کند. «امیرمحمد» پدرش را در کودکی از دست داده بود و مادرش با کارگری و زحمت کشی مخارج زندگی آن ها را تامین می کرد، البته اوضاع زندگی ما نیز دست کمی از وضعیت خانوادگی «امیرمحمد» نداشت چرا که پدر من هم مردی معتاد و کارتن خواب بود و هیچ گاه او را نمی‌دیدیم.

در این شرایط مادرم در خانه های مردم کار می کرد ولی نمی‌گذاشت من و برادرم ترک تحصیل کنیم. با وجود این، من تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم اما کمبود محبت را همواره با همه وجودم حس می کردم چون هیچ وقت دست نوازش پدرم بر سرم کشیده نشده بود. وقتی به شهربازی یا پارک می رفتیم، با دیدن کودکانی که در آغوش پدرشان قرار می‌گرفتند یا پدر آن‌ها در تاب و سرسره بازی کمکشان می‌کرد گویی همه غم های عالم بر دلم می نشست. خلاصه در حالی مادرم شب و روز برای آسایش ما تلاش می کرد که تقریبا وضعیت زندگی یکسانی با خانواده «امیرمحمد» داشتیم. این درحالی بود که من از همان دوران کودکی به ناچار مهارت های خانه داری را به خوبی آموختم و حرفه و هنر آشپزی را هم یاد گرفتم چرا که مادرم سرکار بود و من باید برای برادرم غذا آماده می کردم.

از سوی دیگر وقتی مادر «امیرمحمد» به خواستگاری من آمد، بزرگ‌ترها قرار گذاشتند تا مراسمی ساده و صمیمی برگزار کنیم. حتی جشن عروسی و عقدکنان هم نگرفتیم و من هم به خاطر آن که مادرم نمی توانست جهیزیه آماده کند، از مهریه‌ام گذشتم. در عین حال باز هم مادرم تا حدی که توانست جهیزیه‌ای فراهم کرد که حداقل نیازهای اولیه زندگی‌ام را برطرف کند. بعد از آغاز زندگی مشترک، من و «امیرمحمد» روزهای شیرینی را سپری می کردیم و به یکدیگر عشق می ورزیدیم. من هم برای آن که زودتر آشیانه خودمان را بسازیم، پا به پای همسرم کار می کردم و از همه خوشی های زندگی گذشتم تا در کنار یکدیگر به سعادت و خوشبختی برسیم اما به یکباره همه چیز به هم ریخت و آشیانه‌ام رنگ سیاهی گرفت. یک روز دختر عمه ام که از همسرش طلاق گرفته بود، به خانه ما آمد و از همسرم خواست برایش کاری پیدا کند تا بتواند مخارج زندگی خود و فرزند خردسالش را تامین کند! از آن روز به بعد «نازنین» به هر بهانه‌ای به خانه ما می‌آمد و من احساس کردم که رابطه ای پنهانی بین او و همسرم وجود دارد. این بدگمانی مانند خوره همه وجودم را فراگرفته بود و نمی‌دانستم چه کنم! دیگر آن عشق و علاقه خاص به همسرم آرام آرام به سردی گراییده بود و «امیرمحمد» هم این موضوع را احساس می کرد تا این که بالاخره همه حرف هایم را با حرارت و عصبانیت خاصی برایش بازگو کردم. او هم که از شنیدن این جملات به شدت ناراحت شده بود، مرا زیر مشت و لگد گرفت و کتکم زد. دیگر چاره ای نداشتم جز آن که به کلانتری بیایم و تکلیفم را با «امیرمحمد» روشن کنم...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، به دنبال اظهارات این زن جوان، همسر و دختر عمه وی به دایره مشاوره دعوت شدند. با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) واکاوی این ماجرا در دستور کار مشاوران زبده کلانتری قرار گرفت و مشخص شد که تلخکامی زندگی این زوج فقط به خاطر بدگمانی و سوء ظن های بیهوده بوده است، بنابراین با کمک مشاوران دایره مددکاری اجتماعی، دختر عمه زن 22 ساله نیز مشغول کار در بیرون از منزل شد و آن ها هم به زندگی مشترک خود ادامه دادند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21249 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۱ تير

کیف مرموز!

در حالی که کمتر از 2 سال به بازنشستگی همسرم باقی مانده بود به بهانه ماموریت، من و فرزندم را به یکی از کشورهای آسیایی برد اما مدتی بعد لوازم شخصی اش را برداشت و در حالی به مکان نامعلومی رفت که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 50 ساله که مدعی بود همسرش در یکی از ادارات دولتی اشتغال داشت اما بعد از مهاجرت به خارج از کشور او و فرزندش را رها کرده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود یک سال قبل همسرم به بهانه ماموریت خارج از کشور، همه ملک و املاک و حتی منزل مسکونی مان را به رهن واگذار کرد و به همراه تعداد زیادی سکه و طلا آن ها را درون کیف شخصی گذاشت و تحویل خواهرش داد تا در غیاب ما اقساط وام و تسهیلات بانکی را بپردازد و همچنین برای آن که سرمایه ما از بین نرود در صورت امکان برایمان سکه و طلا بخرد! خلاصه شوهرم حتی همه لوازم زندگی را فروخت و بدین ترتیب راهی خارج از کشور شدیم. آن جا دخترم را در مدرسه ایرانی ها ثبت نام کردم و زندگی خوبی داشتیم این درحالی بود که پسرم در ایران ازدواج کرده بود و ما فقط به صورت تلفنی با یکدیگر در ارتباط بودیم اما بعد از مدت کوتاهی تازه فهمیدم همسرم پس از مشاجره با مدیر آن اداره، از شغل خود استعفا کرده و ما را به بهانه ماموریت به خارج از کشور آورده است. این موضوع به شدت تعجب مرا برانگیخت چرا که کمتر از 2 سال به بازنشستگی او باقی مانده بود و همسرم می توانست بعد از بازنشستگی به خارج از کشور برود البته من هم برای زندگی در خارج از کشور رضایت داشتم اما فکر نمی کردم این گونه مهاجرت کنیم.

هنوز 6 ماه از زندگی مشترک ما در خارج از کشور نمی گذشت که روزی همسرم به من گفت: شما قصد ندارید به ایران بازگردید؟ به او گفتم نه! چون دخترم در حال تحصیل است! ولی او یک روز از منزل خارج شد و بدون آن که چیزی به من بگوید ما را ترک کرد. وقتی با گوشی تلفن همراهش تماس گرفتم گوشی را هم خاموش کرده بود.

در این شرایط به سفارت ایران رفتم و ماجرا را برای آن ها بازگو کردم. بعد هم با کمک کارکنان سفارت به همراه دخترم به ایران بازگشتم و به منزل پدرم رفتم چرا که شوهرم قبل از رفتن به خارج از کشور، همه لوازم زندگی را فروخته و خانه را هم به رهن داده بود. چاره ای نداشتم جز آن که به سراغ خواهر شوهرم بروم و از او بخواهم مقداری از طلا و پول های امانتی را به من بدهد اما تازه فهمیدم که خواهرشوهرم اقساط بانک را نپرداخته است و خانه را هم به مزایده گذاشته اند. در همین حال خواهرشوهرم کیف پول را انکار کرد و گفت: من کیفی از شوهر شما تحویل نگرفتم! او را پیدا کنید و خودتان درباره آن کیف سوال کنید! ...

با آن که یقین دارم همسرم کیف پول و طلاها را به خواهر شوهرم سپرده است اما اکنون حیران و سرگردان مانده ام و همسرم نیز با غیبت خود چنین مشکلاتی را برای ما به وجود آورده است و ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری توسط سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) در پی ادعاهای این زن میان سال، واکاوی ماجرای کیف مرموز در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21250 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۲ تير

این بچه شبیه من نیست!

همسرم مدام با این بهانه که دخترم شبیه او نیست و اطرافیان شباهت دخترم را بیشتر به من نسبت می‌دهند، بسیار عصبانی است و به همین دلیل مرا کتک می‌زند و به ارتباط‌های غیراخلاقی با دیگران متهم می‌کند به گونه‌ای که...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 22 ساله‌ای که مدعی بود شوهرش او را با تهمت‌های ناروا از خانه بیرون انداخته است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: دختر خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. پدرم مردی معتاد و بیکار بود و طبق گفته‌های مادرم هیچ مسئولیتی را در زندگی احساس نمی‌کرد و از روزی که به موادمخدر آلوده شد دیگر نتوانست کار کند و روزگارشان به سختی می‌گذشت تا این که بالاخره تحمل مادرم به سر رسید و طلاق گرفت. مادرم که نمی‌توانست از فرزندانش چشم پوشی کند، سرپرستی من و دو برادرم را به عهده گرفت و با خیاطی در منزل مخارج زندگی را تامین می‌کرد. او همه سختی‌ها را به جان خرید اما نمی‌گذاشت چشمان ما اشکبار شود. بالاخره ما هم بزرگ شدیم و تحصیل کردیم. سال آخر دبیرستان بودم که یکی از آشنایان مادرم مرا برای برادرزاده اش خواستگاری کرد. «سیما» با مادرم دوست صمیمی بود ولی مادرم برادرزاده او را نمی‌شناخت و ارتباطی با خانواده آن‌ها نداشت به همین دلیل بعد از تحقیق محلی، با ازدواج من و «باقر» مخالفت کرد چرا که همسایگان آن‌ها به مادرم گفته بودند باقر جوانی قلدر است که همواره با دیگران دعوا می‌کند. حتی آن‌ها معتقد بودند مادر باقر هم به دلیل دعواها و درگیری‌های او دو بار سکته قلبی کرده و آخرین بار بعد از شنیدن ماجرای چاقوکشی‌های پسرش جان سپرده و اکنون باقر با پدرش زندگی می‌کند! ولی سیما و دیگر اطرافیانم آن قدر به این ازدواج اصرار کردند که بالاخره من هم عاشق باقر شدم و پاسخ مثبت دادم. هنوز یک ماه بیشتر از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم نامزدم آلوده به مواد افیونی است. او نه تنها تریاک و شیره مصرف می‌کرد بلکه به قرص‌های مخدردار نیز اعتیاد داشت. به همین دلیل چند بار او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کردیم تا شاید راه درست زندگی را پیدا کند و از مصرف موادمخدر دست بردارد! چرا که او نیز به دلیل اعتیادش، کار درست و حسابی نداشت و با کمک پدرش هزینه‌های زندگی را تامین می‌کرد. پدر باقر یک طبقه از منزل مسکونی اش را در اختیار ما گذاشت تا در کنار آن‌ها زندگی کنیم اما روزگار من هنگامی سیاه تر شد که دخترم «رومینا» به دنیا آمد. او خیلی به من و برادرانم شباهت دارد و به گفته اطرافیان، شبیه خانواده باقر نیست! به همین دلیل باقر تهمت‌های ناروایی به من می‌زند و ادعا می‌کند که رومینا فرزند او نیست چرا که هیچ شباهتی به او و خانواده اش ندارد! در این شرایط چند روز قبل پدرشوهرم مدعی شد مردی را دیده که از خانه من بیرون آمده است! او ناگهان در کوچه محل زندگی مان سروصدا کرد و آبروریزی به راه انداخت. سپس گوشی تلفن را برداشت و با شوهرم تماس گرفت و ادعایش را تکرار کرد. با آن که باقر فقط 3 روز بود سر کار می‌رفت، طولی نکشید که کارش را رها کرد و با سرعت خودش را به خانه رساند. او بدون این که به حرف‌ها و سوگندهای من توجه کند، مرا زیر مشت و لگد گرفت و بعد از کتک کاری‌های وحشتناک، پیکرم را از پله‌ها به پایین انداخت. بعد هم در حالی من و دخترم را از منزل بیرون کرد که فریاد می‌زدم و قسم می‌خوردم این تهمت‌های ناروا را به من نزنید، من با هیچ کس ارتباط ندارم! و... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، در پی اظهارات این زن جوان، بررسی‌های کارشناسی و روان شناختی این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در حالی آغاز شد که مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی از همسر و پدر این زن دعوت کردند تا در جلسات مشاوره‌ای حضور یابند.

ماجرای واقعی با همکاری

پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21251 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۳ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۲ | 20:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |