درامتداد تاریکی-ماجرای یورش مردان مسلح به انبار کاتالیزور!

سید خلیل سجادپور- عاملان دستبرد مسلحانه به انبار بزرگ اگزوز خودرو و کاتالیزور در جاده کلات مشهد که نگهبان مجموعه و خانواده وی را به طرز وحشتناکی تهدید به مرگ کرده بودند، درحالی با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که راز سرقت‌های دیگری نیز فاش شد. رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی روز گذشته پس ازدستگیری آخرین متهم این پرونده حساس سرقت مسلحانه به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: حدود ساعت ۳ بامداد بیست و یکم مرداد چند پژو سوار مسلح به یک مجموعه خرید و فروش اگزوز و کاتالیزور هجوم بردندو در حالی که خانواده نگهبان مجموعه را با سلاح کلت و وینچستر تهدید به مرگ می‌کردند، قفل و در انبار بزرگ این مجموعه را شکستند و چند میلیارد تومان اموال شامل ۱۵۰ کیلوگرم خاک مستعمل کاتالیزور، ۸۳۸ عدد کاتالیزور، مقداری اگزوز،لپ تاپ،انگشتر‌های فیروزه و غیره را به سرقت بردند. سرهنگ کارآگاه جواد شفیع‌زاده افزود: دزدان نقابدار حتی دوربین‌های مداربسته را نیز سرقت کرده بودند تا سرنخی از خود به جا نگذارند اما پس از گزارش موضوع به پلیس آگاهی بلافاصله تحقیقات تخصصی گسترده‌ای با هدایت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی) آغاز و مشخص شد که دزدان مسلح نقابدار از 2 دستگاه خودروی پژو برای دستبرد به انبار اگزوز استفاده کرده‌اند و هنگام ارتکاب جرم پوشش محلی برخی مناطق بلوچ نشین ایرانی و افغانستانی را به تن داشته اند.

این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: با توجه به تاکید سردار سرتیپ محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی) برای مقابله سریع و قاطعانه با جرایم خاص، گروهی از کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت‌های مسلحانه به سرپرستی سرهنگ وحید حمیدفر، دامنه تحقیقات را به جاده فرعی خاکی معروف به جاده کوره‌ها کشاندند و به ردزنی دزدان مسلح در اطراف روستای گرجی پرداختند تا این که سرنخ‌هایی از یک تبعه خارجی به دست آمد که از خرید مقادیر زیادی کاتالیزور توسط مالک مجموعه اگزوز فروشی اطلاع داشت و بدین ترتیب وی زیر چتر اطلاعاتی کارآگاهان قرار گرفت. وی با اشاره به شناسایی دیگر سارقان مسلح از طریق فناوری‌های نوین و مخابراتی خاطرنشان کرد: بالاخره صبح سیزدهم شهریور یکی از اعضای اصلی باند سرقت مسلحانه به نام «ابوالفضل -خ» در اطراف شهرک رضویه مشهد با شگرد خاص کارآگاهی دستگیر شد و با اعتراف وی یکی دیگر از اعضای باند نیز که «عرفان» نام دارد هنگامی که در خواب صبحگاهی به سر می‌برد، درمحاصره کارآگاهان قرار گرفت و به دام افتاد. سرهنگ کارآگاه شفیع‌زاده ادامه داد: در بازرسی از مخفیگاه دزدان مسلح مبالغ هنگفتی وجه نقد به همراه افشانه فلفل، گوشی تلفن و چاقوی دسته آهنی کشف شد و در ادامه عملیات نیز 3 عضو دیگر باند سرقت مسلحانه به دام افتادند و به مقر انتظامی منتقل شدند. رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی اضافه کرد: بررسی‌های تخصصی کارآگاهان بیانگرآن بود که دزدان نقابدار مسلح با برنامه‌ریزی قبلی به انبار بزرگ اگزوز دستبرد زده‌اند و هدف آن ها سرقت کاتالیزور و اگزوز برای فروش به مالخران بوده است. در این میان آن ها به سرقت‌های دیگری هم اعتراف کرده‌اند که تحقیقات با دستورهای ویژه قاضی سجادی شهری (بازپرس شعبه ۲۰۴ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) همچنان ادامه دارد. سرهنگ جواد شفیع‌زاده همچنین به کشف اموال سرقتی از مخفیگاه دزدان مسلح اشاره کرد و گفت:با اعترافات متهمان مشخص شد که آنان بخشی از اموال سرقتی را نیز به مالخران فروخته‌اند، به همین دلیل گروه عملیاتی کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت مسلحانه یکی از مالخران را در بولوار بهمن منطقه خواجه ربیع مشهد دستگیر کردند که در بازرسی از منزل وی مقادیری از کاتالیزورهای سرقتی و تعدادی اگزوز به همراه یک پلاستیک حاوی خاک‌های مستعمل کاتالیزور کشف و ضبط شد. مقام انتظامی افزود: با توجه به احتمال وقوع جرایم مسلحانه دیگر توسط اعضای این باند خطرناک بازجویی‌های تخصصی از آنان وارد مرحله جدیدی شده است. خراسان : شماره : 21309 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۶ شهريور

قصه معتادی که از قبرس بازگشت!

صدایش را از آن سوی خط شنیدم و آرام به مکالمه تلفنی همسرم با آن مرد غریبه گوش دادم، وقتی متوجه شدم که شوهرم قصد فروش دختر کوچکم را دارد دیگر حال خودم را نمی‌فهمیدم. دخترم را به آغوش گرفتم و...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات زن ۲۶ ساله‌ای است که سراسیمه و هراسان در حالی خود را به مرکز انتظامی ‌رساند که دختر خردسالی را در آغوش داشت. این زن جوان با بیان این که همزمان با تجمع مردم دخترم را از چنگ شوهرم رها کردم و به کلانتری آمدم، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: ۵ سال قبل هنگامی که ۲۱ سال بیشتر نداشتم احساس کردم رفت وآمدهای خانواده خاله‌ام به منزل ما بیشتر شده است ومدام با مادرم در گوشی صحبت می‌کردند تا این که بالاخره خاله ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد .او گفت:«همایون» چند روز دیگر به ایران می‌آید تا برای همیشه همین جا و در کنار ما زندگی کند،حالا هم قصدداریم تو را از خانواده‌ات خواستگاری کنیم. «همایون» از چند سال قبل به «قبرس» رفته بود تا به اصطلاح آن جا به تحصیلاتش ادامه بدهد ولی با آن که در ایران وضعیت مالی خوبی داشت در «قبرس» دچار مشکلات مالی شده بود و به قول خودش دیگر نمی‌توانست درس بخواند. من هم از همان سال‌ ها دیگر او را ندیده بودم و هیچ احساس عاطفی خاصی به او نداشتم. در عین حال با اصرار خانواده‌ام ازدواج با او را پذیرفتم .قرار بود «همایون» بعد از بازگشت به ایران دوباره زندگی را از صفر شروع کند ولی من خیلی تردید داشتم و نمی‌دانستم او این همه ثروت را چگونه در خارج از کشور مصرف کرده است. همه اطرافیانم معتقد بودند بعد از ازدواج با یکدیگر زندگی خودتان را می‌سازید. درخارج ازکشور هزینه‌ها برای مهاجران بسیار سنگین است! من هم این حرف‌ها را قبول می‌کردم تا این که «همایون» به مشهد بازگشت و ما زندگی شیرین مان را آغازکردیم. 2 سال بعد دخترم «آناهیتا» به دنیا آمد و زندگی ما صفای دیگری گرفت. اما در همین روزها بود که کارگاه تولیدی که همسرم آن جا کار می‌کرد، به تعدیل نیرو خورد و تعدادی از کارگران از جمله «همایون» را اخراج کردند. با وجود این من همچنان این شرایط سخت اقتصادی را تحمل می‌کردم ولی آرام آرام متوجه شدم که تعدادی از لوازم منزل گم می‌شود. وقتی به ماجرا حساس شدم تازه فهمیدم که «همایون» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و همه لوازم منزل را پنهانی به مالخران و خرده فروشان مواد مخدر می‌فروشد تا هزینه‌های اعتیادش را تامین کند. اگرچه ابتدا سعی کرد موضوع را انکار کند ولی خیلی زود همه چیز لو رفت و مشخص شد که همسرم در «قبرس» به مصرف مواد مخدر آلوده شده و به همین دلیل هم ثروتش را از دست داده است.او مدت کوتاهی فقط برای انجام آزمایش‌های اعتیاد ثبت ازدواج، اعتیادش را ترک کرده بود و بعد از آن دوباره به مصرف خود ادامه می‌داد. هرچه اصرار کردم به مرکز ترک اعتیاد برویم پیشنهادم را نپذیرفت، من هم برای حفظ آبروی خانواده‌ام سعی کردم این موضوع را از دیگران پنهان کنم. بالاخره کار به جایی رسید که دیگر حتی تلویزیون و آب میوه گیری خانه را هم فروخت و همه را دود کرد. او به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی‌کرد و من آینده خودم را در نابودی و فلاکت می‌دیدم تا این که روز قبل متوجه مکالمه مخفیانه او با مردی غریبه شدم و فهمیدم که برای فروش دخترم تلفنی با آن مرد قرار ملاقات می‌گذارد. دیگر چیزی نمی‌فهمیدم، گویی در عالم دیگری زندگی می‌کردم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفت و دنیا روی سرم آوار شد. هراسان دخترم را به آغوش گرفتم تا از خانه خارج شوم ولی او «آناهیتا» را به زور از من گرفت و ادعا کرد که قصد دارد او را برای تاب بازی به پارک ببرد! فهمیدم که شوهرم بویی از انسانیت نبرده و هیچ عاطفه پدری هم ندارد! فریاد زدم و جیغ کشیدم که نمی‌گذارم دخترم را بفروشی ولی او «آناهیتا» را از من جدا کرد و بیرون رفت. من هم دنبالش دویدم و تلاش کردم تا دخترم را از چنگ او برهانم. در همین هنگام برخی اهالی محل و رهگذران در حالی تجمع کردندکه «همایون» مرا کتک می‌زد تا دخترم را رها کنم! آن ها وقتی علت درگیری را فهمیدند مانع از دسترسی شوهرم به «آناهیتا» شدند، من هم از فرصت استفاده کردم و سراسیمه خودم را به کلانتری رساندم تا... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت وحساسیت موضوع بررسی‌های کارشناسی و قانونی این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد لطفی (رئیس کلانتری رسالت مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21309 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۶ شهريور

عشق پوشالی!

زمانی که دختری نوجوان بودم همواره احساس کمبود محبت می‌کردم. پدر و مادرم توجهی به نیازهای روحی و عاطفی ام نداشتند و مدام به خاطر پول با یکدیگر به مشاجره می‌پرداختند تا این که وارد دانشگاه شدم و سرنوشتم به یک عشق پوشالی گره خورد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، زن ۲۴ ساله که در پی شکایت نامزدش به مرکز انتظامی منتقل شده بود با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران کودکی و نوجوانی فقط شاهد درگیری و بحث و جدل پدر و مادرم بودم. با آن که آن ها فقط تا مقطع دبیرستان تحصیل کرده بودند اما پدرم به خاطر رشد بهای مسکن وارد شغل خرید و فروش آپارتمان شد و اوضاع مالی خوبی پیدا کرد. این درحالی بود که مادرم دریک شرکت خصوصی کار می‌کرد و درآمد خوبی داشت اما دعوای آن ها فقط به خاطر پول بود! هر بار که مادرم برای خرید لوازم زندگی یا کفش و لباس از پدرم تقاضای پول می‌کرد او با صراحت می‌گفت: از حقوق خودت استفاده کن! من پولی برای این گونه خریدها ندارم! خلاصه در میان کشمکش‌های آنان من دختری فراموش شده بودم و هیچ گاه رنگ مهر و محبت را ندیدم. در این شرایط هنگامی که قدم در دانشگاه گذاشتم با اولین لبخند «شاهرخ» به یک عشق پوشالی دل بستم. او پسری شهرستانی و همکلاسی ام بود که هیچ درآمدی نداشت و به خاطر طلاق پدر و مادرش از طریق کمک‌های خیریه‌ای به تحصیل ادامه می‌داد. اگرچه من او را جوانی ساده و ضعیف می‌پنداشتم ولی «شاهرخ» چشم به مال و اموال پدرم دوخته بود وچنان با محبت‌های دروغین مرا شیفته خودش کرد که سرنوشتم رابه این عشق بیهوده گره زدم و پای سفره عقد نشستم. بعد هم برای آن که دوران نامزدی طولانی نشود مادرم را راضی کردم که زودتر جهیزیه ام را آماده کند و سپس از «شاهرخ» خواستم تا او نیز فقط پول رهن خانه را بپردازد ولی او با این بهانه که کسی را ندارد تا از او قرض بگیرد مدام آغاز زندگی مشترک را به تاخیر می‌انداخت تا این که یک سال بعد ناگهان «شاهرخ» مرا رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. جست وجوهای من برای یافتن او فایده‌ای نداشت و من همواره از سوی خانواده‌ام به خاطر این عاشقی حیرت انگیز سرزنش و تحقیر می‌شدم، حتی مادربزرگ «شاهرخ» هم اطلاعی از او نداشت و «شاهرخ» را مانند پدرش جوانی بی‌مسئولیت و بی‌عار می‌دانست. در همین روزها بود که درمسیر رفت وآمد به منزل با راننده تاکسی اینترنتی آشنا شدم و با او به درد دل پرداختم .طولی نکشید که «شایان» سنگ صبورم شد و رابطه من و او در حالی ادامه یافت که «شایان» هم ادعا می‌کرد با همسرش مشکل داردو از زندگی‌اش راضی نیست.خلاصه از« شاهرخ» شکایت کردم و احضاریه دادگاه را به مادربزرگش تحویل دادم ولی مادربزرگ او فقط می‌گفت: عاقبت این عشق‌های هیجانی همین است که سرخود می‌شوی!

او راست می‌گفت، من درجست وجوی «محبت» دل به عشقی دروغین بستم و به فرجام آن فکر نکردم. خلاصه روز تشکیل جلسه دادگاه ناگهان سر و کله« شاهرخ» پیدا شد و ادعا کرد که من او را به خاطر بیکاری و بی‌پولی تحقیر می‌کنم و دروغ‌های زیادی را سرهم کرد! ولی بعد از پایان جلسه دادگاه دوباره غیبش زد و باز هم به مکان نامعلومی رفت به طوری که از به هم ریختگی ظاهری‌اش احساس می‌کردم او به مصرف مواد مخدر آلوده شده است، از سوی دیگر نیز من به« شایان» علاقه مند بودم و نمی‌توانستم او را فراموش کنم، این بود که در میان تردید و دودلی به سراغ «شایان» رفتم ولی نفهمیدم که«شاهرخ» مرا تعقیب می‌کند تا جایی که ناگهان در میان بهت و ناباوری مرا به دام انداخت و با پلیس تماس گرفت.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: اهمیت این موضوع با توجه به ادعاهای «شاهرخ» و اظهارات همسرش موجب شد تا سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری آبکوه مشهد)دستورات ویژه‌ای را برای بررسی‌های قانونی و روان شناختی این پرونده صادر کند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21310 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ شهريور

پایان سرقت‌های مخوف با خنجر اژدها نشان!

اعترافات دزد خطرناکی که در تاریکی شب روی سر ساکنان منازل ظاهر می‌شد

سید خلیل سجادپور- دزد تبعه خارجی نقابدار که نیمه‌های شب با خنجر اژدها نشان وارد منازل مسکونی می‌شد و با عبور از کنار پیکرهای به خواب رفته اهالی منزل ،گوشی‌های تلفن همراه را به سرقت می‌برد در حالی با تلاش 2 ماهه نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شد که در اعترافات خود راز سرقت‌های دیگری را نیز برملا کرد. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود 2 ماه قبل بود که دزد جوان مقابل در آهنی کوچک یک منزل ویلایی نقلی در کوی نجف (توس ۶۵ )توقف کرد.

او درتاریکی نیمه شب نگاهی از روزنه در آهنی به درون حیاط انداخت و موتور سیکلت هوندایی را دید که کنار دیوار پارک شده بود. سارق ۲۰ ساله افغانستانی بلافاصله خنجر اژدها نشان را لای کمربندش گذاشت و قفل در را با شیوه توپی زنی گشود .این دزد بی‌رحم بدون توجه به صدای شکستن قفل وارد حیاط شد وتلاش می‌کرد تا موتور سیکلت را به سرقت ببرد اما وقتی موتور سیکلت را از روی جک انداخت ،صاحبخانه که با شنیدن صدای باز شدن در حیاط بیدار شده بود از اتاق خارج شد و دزدی نقابدار را مشاهده کرد که قصد داشت موتور سیکلت را از در حیاط خارج کند. با فریادهای صاحبخانه ۴۳ ساله، سارق جوان خنجر اژدها نشان را بیرون کشید و با خشمی وحشت انگیز به طرف صاحبخانه برگشت که از پله‌ها پایین پریده بود.همزمان با فریاد های «دزد دزد!» صاحبخانه همسایگان نیز خواب آلود از خانه‌هایشان بیرون آمدند و در حالی با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتند که صاحبخانه در یک لحظه دست سارق جوان را از پشت سر گرفت اما او با رها کردن گوشی تلفنی که در دست داشت دوباره از چنگ صاحبخانه گریخت و در تاریکی شب گم شد.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: دقایقی بعد با حضور گشت انتظامی کلانتری معراج مشهد در محل وقوع سرقت،ماجرای «دزد نقابدار» در برگه های صورت جلسه ثبت شد و گوشی متعلق به سارق جوان نیز برای بررسی محتویات آن در اختیار افسران کار آزموده دایره تجسس کلانتری قرار گرفت.

طولی نکشید که نیروهای تجسس تصویر دزد افغانستانی را از داخل گوشی همراه وی استخراج کردند و پس از تایید صاحبخانه ۴۳ ساله ،پرونده‌ای در این رابطه تشکیل دادند. با توجه به حساسیت ماجرا و سرقت نافرجام شبانه با سلاح سرد، این پرونده در شعبه ۲۱۶ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد و توسط قاضی جواد آسیان یزد زیر ذره‌بین تحقیقات قضایی قرار گرفت. مقام با تجربه قضایی نیز که احتمال می‌داد پلیس با یک سارق خطرناک روبه رو شده است، بی درنگ دستورات خاصی را برای شناسایی و دستگیری وی صادر کرد. بنابراین گروهی از عوامل تجسس با نظارت مستقیم سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) تحقیقات گسترده‌ای برای به دام انداختن سارقی با خنجراژدهانشان را آغاز کردند. آنان در اولین مرحله از اقدامات پلیسی تصویر سارق را به همه گشتی‌های محسوس و نامحسوس و دیگر مراکز انتظامی ارسال کردند و این گونه عملیات ردزنی سارق جوان ادامه یافت تا این که هفدهم شهریور، نیروهای گشت کلانتری هنگام انجام وظیفه در بزرگراه پیامبر اعظم(ص) و در پی تماس شهروندان مبنی بر قدرت نمایی 2 جوان با خنجر اژدها نشان، بلافاصله به تعقیب متهمان پرداختند و یکی از آن ها را در حالی دستگیر کردند که خنجر مذکور و چند گوشی تلفن سرقتی را به همراه داشت. با انتقال «محمد –س» به کلانتری مشخص شد که او همان سارق خطرناک تحت تعقیب پلیس است که خنجر اژدها نشان به همراه دارد .بنابراین بررسی‌های تخصصی در این باره زیر نظر سرگرد امیرحسین قنبری( رئیس دایره تجسس کلانتری معراج) آغاز و مشخص شد که گوشی‌های سرقتی کشف شده حکایت‌های عجیبی دارند! طولی نکشید که با شناسایی مال باختگان، ماجرای سرقت‌های مخوف با خنجر اژدها نشان لو رفت .یکی از مال باختگان که زن جوانی بود درباره ماجرای سرقت گوشی گفت :شب هنگام مقابل بیمارستان رضوی ،داخل خودرو نشسته بودم که ناگهان 2جوان از پشت سر در کنارم قرار گرفتند و در حالی که من وحشت زده به چهره ماسک زده آنان می‌نگریستم گوشی تلفن را از دستم ربودند و بلافاصله فرار کردند و من از شدت ترس حتی فرصتی برای فریاد هم نیافتم! در همین حال یکی دیگر از مال باختگان با شناسایی 2 گوشی تلفن همراه اعضای خانواده‌اش گفت: ساعت ۲:۴۰ بامداد بیستم مرداد و طبق تصاویر دوربین‌های مداربسته منزلم، سارقی که طرحی شبیه سیمرغ روی تی شرت آبی رنگش وجود داشت، وارد منزلم شده و در حالی که با اعضای خانواده‌ام در خواب بودیم 2 دستگاه گوشی تلفن را از روی اپن آشپزخانه سرقت کرده است .یکی دیگر از مال باختگان نیزکه مدعی بود بخشی از تصویر سارق افغانستانی در دوربین‌های مداربسته همسایگانش ثبت شده است درباره چگونگی سرقت گفت:ساعت ۵ صبح بیست و یکم خرداد ،2دستگاه گوشی تلفن در حالی از منزلم سرقت شده است که همه ما در خانه خواب بودیم و بعد از بررسی موضوع فهمیدیم که دوربین مداربسته یکی از همسایگان بخشی از تصویر سارقی با خنجر اژدها نشان را ثبت کرده است .بنابر گزارش روزنامه خراسان، با شناسایی چند تن از مال باختگان بازجویی از سارق ۲۰ ساله نقابدار با راهنمایی‌ها و دستورات مقام قضایی در حالی ادامه یافت که متهم تبعه کشور افغانستان ،گفت: از مدت‌ها قبل به مصرف شیشه و هروئین آلوده شده‌ام و یک بار نیز در دوران نوجوانی به همراه برادرم و به جرم سرقت مدتی را در کانون اصلاح و تربیت تحمل کیفر کرده‌ام. وی ادامه داد: خنجر اژدها نشان را به همراه یکی از دوستانم از داخل یک دستگاه خودروی پی‌کی مشکی رنگ سرقت کردم و لای کمربندم می‌گذاشتم. وی درباره سرقت های گوشی از منازلی که صاحبخانه و اعضای خانواده‌هایشان حضور داشتند نیز ادعا کرد :یکی از این سرقت‌ها حدود یک ماه قبل در توس ۱۷ اتفاق افتاد. حدود ساعت ۲ بامداد تنهایی و به قصد سرقت در حرکت بودم که یکی از شاه کلیدهایم به طور اتفاقی به قفل منزلی خورد و آن را باز کرد. وقتی دیدم آن خانه دوربین دارد چهره‌ام را با ماسک و کلاه کشی پوشاندم و دوباره وارد منزل شدم. چون تاریک بود و چیزی نمی‌دیدم به ناچار نور گوشی تلفنم را روشن کردم و پس از عبور از بالای سر صاحبخانه و خانواده 2دستگاه گوشی هوشمند را به سرقت بردم که یکی از آن ها را به مبلغ یک میلیون و 400هزار تومان فروختم و دیگری را با سیم کارت خواهرم استفاده می‌کردم اما حدود 3 ماه قبل هم سرقت مشابهی را با شاه کلید در توس ۷۰ انجام دادم ولی چون قرص خورده و مواد مصرف کرده بودم به خاطر ندارم که گوشی را به چه کسی فروختم! ولی مالخری به نام اصغر که ساکن کوی نجف است به من پیام می‌دهد که لوازم سرقتی برایش ببرم، من هم گاهی اموال سرقتی را به او می‌فروشم !متهم خطرناک این پرونده در ادامه بازجویی‌ها به سرقت نافرجام موتورسیکلت هم اشاره کرد و گفت :حدود 2ماه قبل برای خرید هروئین به کوی نجف رفته بودم که هنگام بازگشت از نزد ساقی مواد مخدر چشمم به موتور سیکلتی افتاد که درون یک منزل ویلایی بود اما وقتی در حیاط را باز کردم با صدای آن صاحبخانه بیدار شد و من در حال فرار گوشی ام را از دست دادم.

گزارش روزنامه خراسان همچنین حاکی است: در پی اعترافات سارق نقابدار بلافاصله عملیات دستگیری همدست وی و مالخر اموال سرقتی با دستور قاضی آسیان یزد در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفت وآن ها پس از کشف اموال سرقتی در مخفیگاه سارق تبعه خارجی به سراغ مالخر رفتند و مقادیر زیادی لوازم سرقتی را نیز از منزل مالخر مذکور کشف و ضبط کردند.اما بررسی‌های بیشتر در این باره برای کشف سرقت‌های احتمالی دیگر همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21310 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ | 17:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |