ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب - نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب . نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی - ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب . فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط - بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب . فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر - -قرار و صبر و تحمل، برون شد از دل زینب . میان لشگر اعدا به راه شام نبودی - به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب . به گِرد ناقه ی او، کوفیان به عشرت و اما . سر حسین به سنان، پیشذ روی محمل زینب . نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی - چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب . چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ - که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب

جودی خراسانی

کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید

کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید - این قدر ظلم به ذریه زهرا نکنید . بگذارید بگرییم به مظلومی خویش - لیک بر گریه ما خنده بیجا نکنید . دین ندارید اگر غیرتتان رفته کجا - اسرا را سر بازار تماشا نکنید . پیش چشم اسرا سنگ به سرها نزنید - دیگر از زخم زبان خون به دل ما نکنید . آیه ای کز لب خونین به سر نی شنوید - با دف و چنگ و نی و هلهله معنا نکنید . این توقع که بگریید به ما نیست ولی - خنده بر بیکسی عترت طاها نکنید . داغ دل چاره به خندیدن دشمن نشود - زخم را با زدن سنگ مداوا نکنید . محمل دختر معصوم مصیبت زده را - روبرو با سر ببریده بابا نکنید . میثم از آل علی با همه خلق بگو - ترک دین در طلب لذت دنیا نکنید .

حاج غلامرضا سازگار

سری به نیزه بلند است در مقابل زینب

سری به نیزه بلند است در مقابل زینب - سری که سایه کشیده ست روی محمل زینب . سری که معجزه اش روی نی تلاوت وحی است - مسیح روی صلیب است در مقابل زینب . چه دل فریب صدایی، چه آیه های به جایی . که بعد خطبه خواهر شده مکمِل زینب . پس از خطابه منبر زمان نوحه سرایی ست - بخوان که گرم شود با دم تو محفل زینب . چگونه نفی کنم خارجی خطاب شدن را - بخوان که حل شود از خواندن تو مشکل زینب . برایشان بگو از روضه های بازِ دل ما - به استناد روایاتی از مقاتل زینب . بگو به کوفه، که در کربلا چه ها که نکردند - بگو چه ها که نشد با سر تو و دل زینب . بگو که این اسرا از حریم شیر خدایند - بگو که ناقه عریان نبوده منزل زینب . یتیم عترت و نان تصدقی که حرام است - اضافه می شود اینگونه بر مسائل زینب . ز دست قافله باید بگیرم این همه نان را - ولی اگر بگذارند این سلاسل زینب . اسیر این همه خفاش شب پرستم و اینجا - تویی هلال و اباالفضل ماه کامل زینب . هزار گرگ گرسنه، هزار چشم حرامی - به جای قاسم و اکبر به دور محمل زینب . به پیش هجمه سنگین و شوم چشم چرانها - تویی و چند سرِ روی نیزه حائل زینب . تو را به نیزه و شمشیرشان به قتل رساندند - ولی ز هلهله حالا شدند قاتل زینب . حسین، جانِ عزیزت به من نگاه بینداز - ببین عوض نشده بعد تو شمایل زینب؟ . تنم ز کعب نی و تازیانه خورد شد آخر - بعید نیست ز هم وا شود مفاصل زینب . سر تو رفته به نی، پس شکسته باد سر من - ز تو عقب نمی افتد در این معامله زینب

علی صالحی

ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه

چون به ابن زیاد خبر رسید که اسرای اهل بیت علیهم‌ السلام به کوفه نزدیک شده‌اند، امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت علیهم‌السلام برند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود. مردم کوفه چون از ورود ایشان خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت علیهم ‌السلام را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند. در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بام‌ها رفته بودند، زنى از روی بام صدا زد: «مَن أىّ الأسارى أنتنّ؟» شما اسیران کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: «نحن أسارى آل محمد». چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و برایشان پخش نمود. مخدرات گرفتند و خود را با آن‌ها پوشانیدند. به روایت مسلم گچ‌کار، قریب به چهل محمل روى چهل شتر قرار داشت که زنان و اطفال بر آن سوار بودند و امام سجاد علیه‌ السلام در حالى که مریض بودند و خون از رگ‌هاى گردنشان جارى بود، بر شترى برهنه سوار بودند. سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مى‌زدند و پرچم‌ها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند. رأس شریف امام حسین علیه السلام در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نمود: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»[۱]؛ سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک أعجب! یعنى تکلم سر مبارک تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب‌تر است. سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه ‌اى کوبنده و رسواکننده نمود.

راوی پس از توصیف وضعیت اهل بیت هنگام ورود به کوفه و واکنش کوفیان پس از مشاهده آن وضعیت، می‌گوید: آن روز به زینب دختر علی نگریستم. هرگز زنی با شرم را همچون او سخنور ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین سخن می‌گفت. پس به مردم اشاره کرد که ساکت شوند. ناگهان نَفَس‌ها برید و زنگ شترها آرام شد. آن‌گاه گفت: ابدَاُ بِحَمدِ اللّه ِ وَالصَّلاةِ وَالسَّلامِ عَلی نَبِیِّهِ، امّا بَعدُ یا اهلَ الکوفَةِ، یا اهلَ الخَترِ وَالخَذلِ، الا فَلا رَقَاَتِ العَبرَةُ، ولا هَدَاَتِ الرَّنَّةُ، انَّما مثَلُکُم کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَـثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَـنَکُمْ دَخَلَا بَیْنَکُمْ [۵] الا وهَل فیکُم الَا الصَّلَفُ وَالشَّنَفُ، ومَلَقُ الاِماءِ، وغَمَزُ الاَعداءِ؟ وهَل انتُم الّا کَمَرعی عَلی دِمنَةٍ، وکَفِضَّةٍ عَلی مَلحودَةٍ، الا ساءَ ما قَدَّمَت انفُسُکُم ان سَخِطَ اللّه ُ عَلَیکُم، وفِی العَذابِ انتُم خالِدونَ. اتَبکونَ؟ ‌ای وَاللّه ِ فَابکوا! وانَّکُم وَاللّه ِ احرِیاءُ بِالبُکاءِ، فَابکوا کَثیرا وَاضحَکوا قَلیلاً، فَلَقَد فُزتُم بِعارِها وشَنارِها، ولَن تَرحُضوها بِغَسلٍ بَعدَها ابَدا، وانّی تَرحُضونَ قَتلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنِ الرِّسالَةِ، وسَیِّدِ شُبّانِ اهلِ الجَنَّةِ، ومَنارِ مَحَجَّتِکُم، ومَدَرَةِ حُجَّتِکُم، ومَفرَخِ نازِلَتِکُم، فَتَعسا ونُکسا، لَقَد خابَ السَّعیُ وخَسِرَتِ الصَّفقَةُ، وبُؤتُم بِغَضَبٍ مِنَ اللّه "برگرفته از سوره بقره آیه ۹۱."[۶] وضُرِبَت عَلَیکُمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ. لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْـئا اِدًّا• تَکَادُ السَّمَـوَ تُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْاَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . [۷] اتَدرونَ ایَّ کَبِدٍ لِرَسولِ اللّه ِ فَرَیتُم؟ وایَّ کَریمَةٍ لَهُ ابرَزتُم؟ وایَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم؟ لَقَد جِئتُم بِها شَوهاءَ خَرقاءَ، شَرُّها طِلاعُ الاَرضِ وَالسَّماءِ، افَعَجِبتُم ان قَطَرَتِ السَّماءُ دَما؟ ولَعَذابُ الآخِرَةِ اخزی وهُم لا یُنظَرونَ، فَلا یَستَخِفَّنَّکُمُ المَهَلُ فَاِنَّهُ لا تَحفِزُهُ المُبادَرَةُ، ولا یُخافُ عَلَیهِ فَوتُ الثَّارِ، کَلّا انَّ رَبَّکَ لَنا ولَهُم لَبِالمِرصادِ" اشاره به سوره فجر آیه ۱۴"[۸] . ترجمه خطبه : سخنم را با حمد خدا و درود و سلام بر پیامبرش آغاز می‌کنم. اما بعد، ‌ای اهل کوفه؛ ‌ای اهل نیرنگ و نفاق! آیا گریه می‌کنید؟! هرگز اشک‌هایتان خشک نشود و شیون شما بازنایستد. کار شما «بدان زنی ماند که رشته خویش را پس از محکم تابیدن، باز می‌گشود؛ (از آن‌رو که) سوگندهایتان را (وسیله) خیانت و فریب میان خود قرار می‌دهید. آیا در شما چیزی جز تکبر و خودستایی، (سینه ‌های پر از) کینه، چاپلوسی کنیزکان و طعنه ‌زنی دشمنان وجود دارد؟ آیا شما جز به سبزه‌ های روییده در منجلاب یا گچبری‌هایی بر گور مردگان می‌مانید؟ چه بد کرداری برای خود پیش فرستادید که خدا را از خود خشمگین کردید و به عذاب ابدی گرفتار شدید. آیا گریه می‌کنید و ناله سر می‌دهید؟! آری گریه کنید که به خدا سوگند شما سزاوار گریه هستید. آری بسیار بگریید و‌ اندک بخندید که به ننگ و عاری آلوده شدید که هرگز از دامانتان شسته نخواهد شد. چگونه این ننگ را توانید شست که زاده پیامبر خاتم و کانون رسالت و سرور جوانان بهشت را که پناه شما در حوادث، و چراغ راه و برهان قاطع بر شما بود، کشتید. هلاکت بر شما باد و نگونسار باشید. تلاشتان هدر رفته و در معامله زیان کرده‌اید. به خشم خدا بازگشتید و ذلت و خواری به نام شما زده شد. به راستی کاری چنان زشت و ناپسند کردید که نزدیک است از زشتی آن آسمان‌ها از هم بشکافد و زمین بگسلد و کوه‌ها در هم شکسته، فروریزد». می‌دانید چه جگری از رسول خدا دریدید و چه پرده ‌نشینانی را از حریم و حرمش بیرون کشیدید و چه خونی از او ریختید؟ کار شما به زنی زشت و نادان و حریص مانَد که (صفات زشتش) زمین و آسمان را انباشته است. آیا از خون گریستن آسمان شگفت‌ زده شدید؟ «و عذاب آخرت سخت ‌تر و خوار کننده ‌تر است و آنان یاری نخواهند شد». مهلت‌های الهی، شما را سبک سر نکند؛ چراکه پیشی گرفتن شما، خدا را شتاب زده نمی‌کند و او) بیم از دست رفتن (فرصتِ) خونخواهی ندارد. پروردگارت در کمین ما و آنان است. سپس حضرت از آنان رو برگرداند. راوی گوید: پس از خطبه حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بان مردم را حیران و سرگردان دیدم. آنان انگشتانشان را از شدت ناراحتی به دندان می ‌گزید ند. پیرمردی جعفی را دیدم که محاسنش از اشک خیس شده بود و می‌گفت: كُهولُهُم خَيرُ الكُهولِ ونَسلُهُم‌إذا عُدَّ نَسلٌ لا يَخيبُ ولا يَخزى‌[۹] پیران آنان بهترین پیران و نسلشان در میان نسل‌ها، هرگز هلاک و خوار نمی‌شود. [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] با تفصیل بیشتر [۱۴] [۱۵] [۱۶] . فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیه‌السّلام): یا عَمَّةُ! اُسکُتی فَفِی الباقی عَنِ الماضِی اعتِبارٌ، وانتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ، انَّ البُکاءَ وَالحَنینَ لا یَرُدّانِ مَن قَد ابادَهُ الدَّهرُ. فَسَکَتَت.

امام سجاد (علیه‌السّلام) فرمود: عمه جان، بس است. بازماندگان را از گذشتگان عبرت است؛ العمر مردم و تو - خدا را شکر - دانای استاد ندیده و فهمیده مکتب نرفته ‌ای. گریه وناله، رفتگان رابرنمی‌گرداند. حضرت زینب سلام ‌الله‌علیها(با شنیدن این سخنان)ساکت شد [۱۷] . زید بن موسی بن جعفر از پدرش از پدرانش نقل می‌کند پس از آنکه فاطمه صغری را از کربلا (به کوفه) بردند خطبه ‌ای خواند (خطبه حضرت فاطمه صغری) . ام کلثوم دختر امام علی (علیه‌السلام) یکی از اهل بیتی بود که در کوفه خطبه خواند. (خطبه ام کلثوم) . امام زین‌ العابدین علیه ‌السّلام پیش آمد و اشاره کرد که مردم ساکت شوند. همه خاموش شدند. او در حال ایستاده، حمد و ثنای الهی را گفت و بر پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) درود فرستاد.متن خطبه : بعد از سکوت مردم، امام سجاد (علیه ‌السّلام) فرمود: ایُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی، ومَن لَم یَعرِفنی فَاَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی: انَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ، انَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ، انَا ابنُ مَنِ انتُهِکَ حَریمُهُ وسُلِبَ نَعیمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِیَ عِیالُهُ، انَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبراً وکَفی‌ بِذلِکَ فَخراً. ایُّهَا النّاسُ! ناشَدتُکُمُ اللَّهَ، هَل تَعلَمونَ انَّکُم کَتَبتُم الی‌ ابی وخَدَعتُموهُ، واعطَیتُموهُ مِن انفُسِکُمُ العَهدَ وَالمیثاقَ وَالبَیعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ فَتَبّاً لِما قَدَّمتُم لِاَنفُسِکُم وسوءاً لِرَایِکُم، بِاَیَّةِ عَینٍ تَنظُرونَ الی‌ رَسولِ اللَّهِ اذ یَقولُ لَکُم: قَتَلتُم عِترَتی وَانتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن اُمَّتی. ‌ای مردم! هر کس مرا می‌شناسد که شناخته است؛ اما هر کس مرا نمی‌شناسد، بداند من علی بن حسین هستم. فرزند آن کس که سرش را در کنار فرات بریدند، بی‌آنکه خونی ریخته باشد و یا قصاصی بر گردنش باشد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد، دارایی‌هایش به یغما رفت، و خاندانش به اسارت گرفته شد. من پسر کسی هستم که او را زجرش کردند و چه افتخاری بالاتر از این! ‌ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا نمی‌دانید که به پدرم نامه نوشتید،ولی سرانجامبه او نیرنگ زدید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید،اماعاقبت با او جنگیدید و بی یاورش گذاشتید؟! مرگتان باد از کار زشت و‌ اندیشه ناروایی که برای خود پیش فرستادید. با چه چشمی به پیامبر خواهید نگریست آن‌گاه که به شما بگوید: عترتم را کشتید و حرمتم را شکستید. پس شما از امت من نیستید. راوی گوید: صدای مردم به گریه برخاست. یکدیگر را نفرین می‌کردند و می‌گفتند: نابود شدید و خبر ندارید. امام سجاد (علیه‌ لسّلام) فرمود: رَحِمَ اللَّهُ امرَاً قَبِلَ نَصیحَتی وحَفِظَ وَصِیَّتی فِی اللَّهِ وفی رَسولِهِ واهلِ بَیتِهِ، فَاِنَّ لَنا فی رَسولِ اللَّهِ اُسوَةً حَسَنَةً رحمت خدا بر آن‌که نصیحتم را بپذیرد و وصیت مرا درباره خدا و رسول و اهل بیت او مراعات و حفظ کند. پیامبر خدا برای ما سرمشقی نیکوست. همه گفتند: ‌ای پسر پیامبر، ما همه به گوش و مطیع فرمان و پایبند به پیمانیم. نه بی‌رغبتیم و نه از تو روی گردان. هرچه خواهی به ما امر کن. رحمت خدا بر تو باد که ما به جنگ تو در جنگیم و به صلح تو در آشتی، پس انتقام شما و خود را از کسانی که به شما و ما ستم کرده‌اند، خواهیم گرفت. امام سجاد (علیه السّلام) در پاسخ مردم فرمود:
هَیهاتَ هَیهاتَ! ایُّهَا الغَدَرَةُ المَکَرَةُ، حیلَ بَینَکُم وبَینَ شَهَواتِ انفُسِکُم، اتُریدونَ ان تَاتوا الَیَّ کَما اتَیتُم الی‌ ابی مِن قَبلُ؟! کَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَاِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل، قُتِلَ ابی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالاَمسِ واهلُ بَیتِهِ مَعَهُ، ولَم یُنسِنی ثُکلَ رَسولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله وثُکلَ ابی وبَنی ابی، ووَجدُهُ بَینَ لَهَواتی، ومَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری وحَلقی، وغُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری، ومَساَلَتی ان لا تَکونوا لَنا ولا عَلَینا. هیهات‌ ای نیرنگ‌بازان دغل‌کار! به خواسته هایتان نمی‌رسید. می‌خواهید با من هم همان کنید که با پدرانم کردید؟ هرگز! شما را به پروردگار شترهای رونده (در مسیر حج) از من دور شوید. هنوز زخممان بهبود نیافته است. دیروز پدرم و خاندانش که با او بودند، کشته شدند. هرگز داغ پیامبر و داغ پدرم و فرزندان پدرم و جدم از یادم نرفته و این جراحت حنجره مرا پاره کرده است و تلخی جان کاهش در کامم است و جرعه‌های‌ اندوهش در سینه ام باقی است. از شما می‌خواهم که نه با ما باشید، نه بر ضد ما. [۳۹] . ابن نما[۴۰] و سید ابن طاووس[۴۱] نیز این خطبه را با‌ اندکی تفاوت در برخی تعابیر آورده‌اند. ابن شهر آشوب هم، به عبارات نخستین خطبه و ابیات، اشاره کرده است. [۴۲] . امام سجاد (علیه‌السّلام) بعد از سخنانش اشعاری را خواند. ثُمَّ قالَ: فلا غَروَ ان قُتِلَ الحُسَینُ فشَیخُه ُ‌-قَد کانَ خَیراً مِن حُسَینٍ واکرَما . فَلا تَفرَحوا یا اهلَ کوفانَ بِالَّذی-صیبَ حُسَیناً کانَ ذلِکَ اعظَما . قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ نَفسِی فِداؤُهُ-جزاءُ الَّذی ارداهُ نارُ جَهَنَّما . آن‌گاه این شعر را خواند: باکی نیست اگر حسین کشته شد که پدر او از او بهتر و ارجمندتر بود. ‌ای مردم کوفه، به آنچه برای حسین پیش آمد، خوشحال نباشید. این امر بسیار بزرگ بود. جانم فدای او که کنار فرات شهید شد. کیفر قاتلان او آتش دوزخ است. سپس فرمود: رَضینا مِنکُم رَاساً بِرَاسٍ، فَلا یَومَ لَنا ولا عَلَینا[۴۳] [۴۴] ما سر به سر خشنود هستیم، نه روزی به سود ما باشید و نه روز دیگر به زیان ما.

ابن نما گويد :

مردم "کوفه" براي تماشاي اسراي آل پيامبر جمع شدند. زني از کوفيان از بالاخانه آنان را ديد و پرسيد: شما از کدام اسيرانيد؟ گفتند ما اسيران محمد صلي الله عليه و اله و سلم هستيم. وي پايين آمد و مقداري لباس و مقنعه جمع آوري کرد و به آنان داد تا خود را بپوشاند. امام سجاد عليه السلام نيز با آنان بود؛ همچنين حسن بن حسن مثني که از ميدان او را آورده بودند، در حالي که رمقي در بدن داشت و زيد و عمر پسران امام مجتبي عليه السلام با او بودند. کوفيان مي گريستند. [مثيرالأحزان، ص 80] . علامه مجلسي گويد: در برخي کتابهاي معتبر ديدم که از مسلم جصاص (گچکار) روايت شده است: ابن زياد مرا براي تعمير دارالاماره در کوفه خواسته بود. مشغول گچکاري درها بودم که سروصداهايي از اطراف کوفه شنيدم. به خادمي که با ما کار مي کرد گفتم: چرا کوفه پر سروصداست؟ گفت: هم اينک سر يک شورشي را که بر ضد خليفه خروج کرده آورده اند. گفتم: آن خارجي کيست؟ گفت: حسين بن علي. او را واگذاشته، بيرون آمدم و چنان بر صورت خويش زدم که ترسيدم چشمانم نابينا شود. گچ دستهايم را شستم، از پشت قصر بيرون شدم، به ميدانگاه آمدم. ايستاده بودم و مردم منتظر رسيدن اسيران و سرها بودند که چهل محمل آمد که بر چهل شتر بود و زنان اهل بيت و فرزندان فاطمه عليهاالسلام در ميان آنها بودند. امام زين العابدين هم بر شتر بي کجاوه اي سوار بود که رگهاي گردنش پر از خون بود و مي گريست و اين اشعار را مي خواند: اي امت بد که هرگز مباد سرزمينتان سيراب شود و اي امتي که حق پيامبر را درباره ي ما رعايت نکرديد! اگر روز قيامت، ما و رسول خدا را يکجا جمع کنند، چه مي گوييد؟ ما را بر شتران برهنه سوار کرده مي چرخانيد، گويا ما دين شما را استوار نکرده ايم! اي بني اميه! اين چه وضعي است که بر اين مصيبتهاي ما آگاهيد و کاري نمي کنيد. از خوشحالي کف مي زنيد و در روي زمين ما را به اسيري مي بريد. واي بر شما! مگر جدم رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نيست که مردم را از راه گمراهان به حق هدايت کرد؟ اي واقعه ي عاشورا! مرا به غم نشاندي و خدا پرده ي بدکاران را خواهد دريد. گويد: کوفيان به کودکاني که بر محملها سوار بودند، نان و خرما و گردو مي دادند. ام کلثوم بر سر آنان فرياد کشيد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَینا حَرام» اي مردم کوفه! صدقه بر ما حرام است! و آنها را از دست و دهان کودکان مي گرفت و به زمين مي انداخت. مردم همه گريان بودند. ام کلثوم سر از محمل بيرون کرد و گفت: اي کوفيان! مردانتان ما را مي کشند و زنانتان بر ما مي گريند؟ خدا بين ما و شما در روز قيامت داوري خواهد کرد. در حالي که او مشغول سخن گفتن با زنان بود، صداي شيوني برخاست. ديدند سرهاي شهداست که مي آورند و سر مطهر حسين عليه السلام پيشاپيش سرهاست، تابان همچون ماه و شبيه به پيامبر خدا، محاسن او مشکي و خضاب زده و چهره اش درخشان مثل ماه که باد، موهاي حضرت را اين سو و آن سو مي زد. زينب عليهاالسلام نگاه کرد و سر پر خون برادر را ديد. پيشاني خود را به چوبه ي محمل زد. خون را ديدم که از زير مقنعه اش بيرون مي زد و با نوايي سوزناک، خطاب به آن سر مي گفت: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پاره‌ی دلم گمان نمی‌کردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «يا أخی فاطِم الصَّغيرَةَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن يَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود. اي برادر! کاش «علي» را هنگام اسارت، همراه يتيمان مي ديدي که طاقت نداشت؛ هر چه با تازيانه او را مي زدند، با اشکي ريزان و مظلومانه تو را صدا مي زد. اي برادر! او را به خودت بچسبان و به آغوش گير و دل ترسانش را آرامش بخش. چه قدر خوار است يتيمي که پدرش را صدا مي زند ولي جوابي از او نمي شنوند. [بحارالانوار، ج 45، ص 114] .

روضه روز دوازدهم محرم اهل بیت(ع) در کوفه

https://share.google/8jdwxKmL8gR1z38r8


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم

تاريخ : چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۴ | 18:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |