ورود امامزاده علی به کاشان و شهادت
جمعی از اهالی فین و چهل حصاران کاشان، پرچم دوستی اهل بیت علیهم السلام را برافراختند و انجمن کردند و نامه ای خدمت امام محمد باقر علیه السلام فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع اسلام به جانب آنها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشته اند که منطقه به وجود نماینده ای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد. پس از مشورت و اتخاذ تصمیم نهایی، عده ای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود. عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمیدهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد. راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستاده اند، باید مسئول آنها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینه ی آنها نگذاری تا روز قیامت ایراد و مواخذه ای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه وآله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقه ی جدم راهنمائی کند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر والد بزرگوارش را وداع کرد و از مدینه بیرون آمد. وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قریه جاسب شد. پس از چند روزی توقف در آن جا، حضرت متوجه قریه خاوه شد و مدت یک ماه در آن قریه به ارشاد و هدایت مردم پرداخت. عامر بن ناصر، قاصدی را به منطقه فین و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماینده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیاده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بیرون قریه باریکرسف منزل کردند و آسوده خوابیدند. بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریه ی جاسب و یک ماه توقف در قریه ی خاوه، با عزت و جلال وارد منطقه ی کاشان شد. روایت شده که آن حضرت در مسجد جامع کاشان اقامه نماز جماعت و جمعه مینموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش میشتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهره مند میشدند. پس از گذراندن یک سال در منطقه ی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از مدینه ی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، امام جعفر صادق علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامه ای نوشت و خبر شهادت امام باقر علیه السلام را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیده ام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نموده اند. باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنی." حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقه ی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب میگوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده ای عاجز و زمینگیر هستند و نمیتوانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه اردهال شد. والی اردهال شخصی به نام حارث ملقب به "زرین نعل (کفش)" بود که پس از مشاهده ی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامه ای به ازرق ابرح که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت. وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامه ای مینویسد و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار میدهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامه ای جداگانه به کمک ارقم شامی میفرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع میسازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر میکند. فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهی اش، شبانه و مخفیانه وارد منطقه ی اردهال شدند. طبق آنچه در تذکره ی حضرت آمده است، روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن نماز جمعه به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه های خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه ی آنها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه ای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند. حضرت علی بن محمد الباقر در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و جهاد بود، به طرف قریه خاوه حرکت میکند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر کفر حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زبیر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوه ای به شهادت رسیدند. حضرت نامه ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او هم صحبت شود. به نظر میرسد نامه حضرت سلطان علی زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که آن حضرت به شهادت رسیده بودند. پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم. حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده ایم. آنگاه فرمود: ای حارث، میدانی من خود به این منطقه نیامده ام بلکه با اصرار آورده اند... البته شنیده ای آن جماعت که در صحرای کربلا پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد... . وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد، فرمود: خدا میداند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چرا که شهادت، کار آباء و اجداد من است. وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت او به جوش آمد و خواست او را بکشد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب وضو خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده عبادت پروردگار شوند. و حضرت فرمود تا چراغها و مشعلها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت میشد. اما آن حضرت در دامنه ی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعه ی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شهید شده بودند و جنگ به مرحلهی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیله ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبه ی کوهی که در پشت سر لشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر حمله ور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان اسلام را به شهادت رسانید. وقتی حضرت سلطان علی این وضیت را مشاهده کرد و دید که عده ای از یاران سپاهش به شهادت رسیده اند و دشمن دست به نیرنگ زده و از عقب لشکر را مورد حمله قرار داده است، شمشیر را آماده کرد و بر مرکب سوار شد و بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند میجنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحتهای زیادی نیز بر بدن او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود و ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدانجا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید. با افتادن حضرت از روی اسب، دشمن حیلهگر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرماندهی لشکر هجوم آورد و این در حالی بود که او از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمیگرفت... . ارقم و یارانش از فرصت استفاده کردند و با تیر و نیزه و خنجر به حضرت سلطان على حمله نمودند و او را در همان مکان (ازناوه) در ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۱۶ هجری به شهادت رساندند.[۵] . خبر شهادت حضرت سلطان على و یاران باوفایش به اهالى فین، چهل حصاران و سایر نواحى رسید. فینىها پیاده و سواره با چوب و چماق، خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند. پیکر پاک حضرت سلطان على را براى غسل، از قتلگاه به سوى نهرى، که اکنون به نهر شاهزاده حسین معروف است، حمل کردند و پس از غسل، تا مکان فعلى (مشهد اردهال) که حضرت بدان وصیت نموده بود، تشییع کردند و به خاک سپردند. فینىها پس از خاکسپارى حضرت سلطان على، به خونخواهى شهیدان اردهال برخاستند و با همان چوب و چماقهاى خود، به تعقیب دشمنان و قاتلان پرداختند و زرّین کفش و اکثر مأمورانش را دستگیر کردند و به قتل رساندند و پس از آن با خود عهد بستند که هر سال، در دومین جمعه فصل پاییز، که مصادف با روز خاکسپارى حضرت سلطان على است، به زیارتش بیایند و این واقعه را با برگزارى مراسم قالىشویان زنده نگه دارند.[۶] . اردهال پس از شهادت حضرت سلطان على علیه السلام، به «مشهد اردهال» و به سبب حُرمت تخته قالى که تمثیلى از پیکر پاک امامزاده است و آن را براى غسل تمثیلى به کنار نهر حمل مىکنند و بر آن آب مىریزند، به «مشهد قالى» یا «مشهد قالى شویان» شهرت یافته است.
سلطان علی بن محمد باقر علیه السلام
علی بن محمد باقر، فرزند بیواسطه امام باقرعلیه السلام است. در منابع غالبا از او با عنوان سلطان علی یاد میشود. براساس برخی گزارشهای تاریخی، او بنا به درخواست دوستداران اهل بیت علیه السلام از اهالی چهل حصران و فین کاشان در سال ۱۱۳ق به این منطقه هجرت نمود و مدت سه سال به امر تبلیغ وارشاد مردم همت گماشت. علی بن محمد سرانجام در سال ۱۱۶ ق به همراه تعدادی از اهالی منطقه توسط نیروهای حکومتی به شهادت رسید. پیکر او در مشهد اردهال به خاک سپرده شد. مراسم قالی شویان هر سال در دومین جمعه مهرماه به یاد شهادت علی بن محمد، همراه با عزاداری و نوحه خوانی در مشهد اردهال برگزار میشود.
زندگی علی بن محمدباقر
نفوذ اسلام و تشیع در ایران مدیون تلاشها و از خودگذشتگیهای امامان و امامزادگان و یاران ایشان میباشد که با جانفشانی و کوششهای طاقت فرسای خویش توانستند بذر اسلام ناب و اصیل را در این آب و خاک کاشته و با قطرات خون خود آن را آبیاری کنند تا اسلام به بار نشسته و ثمر دهد و حق و عدالت و بندگی در جوامع بشری رشد کرده بشریت به سوی کمال و توحید ناب در حرکت باشد. قبل از ورود مبارک و با میمنت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام به خاک ایران افرادی چند از امامزادگان، این آب و خاک را به قدوم خود متبرک کرده و این مرز و بوم را برای رشد تشیع بارور کردند. یکی از این افراد طبق نقلی علی بن محمد باقر (علیه السّلام) میباشد که معروف به سلطانعلی است و کنیز آن حضرت ابوالحسن ملقب به طاهر و فرزند بلافصل امام پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السّلام میباشد که گویا طبق آنچه که مشهور شده در مشهد اردهال کلمه اردهال از دو کلمه «ارد» و «هال» به معنای سرزمین مقدس تشکیل شده است در این مسیر شهرهای نیاسر و نشلج واقع شده است. نامهای قدیمی مشهد اردهال عبارتند از: بارکرسف، بارکرس، بارکرز، بارکرسب، باریکرس. خوانساری در روضات الجنات و قاضی نورالله در مجالس المؤمنین و بحرالعلوم در تحفة العالم و شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب الرد علی النقض نقل کرده اند که علی بن امام محمد باقر (علیه السّلام) در ناحیه کاشان در روستائی به نام بارکرسب در آرامگاهی آباد مدفون است. هرچندحاج شیخ عباس قمی درمنتهی الآمال این مسئله راشهرت مینامند. [۱] مدفون است. این قبه و بارگاه بسیار عالی قدیمی و عدت و آلت صحنهای متعدد و موقوفات و نذورات و خدمه واقع است و از قدیم الایام تا کنون جمیع مردمان کاشان و فینین و حوالی کاشان و خلق بسیاری از سایر بلاد ایران برای ادراک زیارت و توسل به تربت پاک آن بزرگوار در این محل مبارک مخصوصاً در هفدهم مهر ماه جلالی اجتماع مینمایند و بسیاری از کرامات ظاهره و خوارق عادات باهره از مشهد کثیر الانوار این شاهزاده نقل میکنند.
و برای اوست قبه بلند عظیمی و ذکر فرمودهاند جماعتی از علماء ما، در شان آن بزرگوار فضائل زیادی و ایراد کرده اند در کرامات او و کرامات مشهدش حکایات بسیاری.
و بدانکه سید جلیل سید احمد معروف به امامزاده احمد مدفون در محله باغات اصفهان بوده است ـ فرزند این سید جلیل یعنی حضرت سلطانعلی، پس بنابر این غافل مباش و از کتاب رجال شیخ نقل شده که علی بن محمد بن علی بن الحسین علیهم السّلام بوده است از اصحاب حضرت صادق (علیهالسّلام) : السید الجلیل الحجه الآیه السید الامام ضیاء الدین ابوالرضا فضل الله الحسنی الراوندی القاسانی که از علماء قرن ششم و در کاشان بوده است.
مراسم قالیشوری
روز جمعه قالی امامزاده را عده زیادی روی دست بطرف محل قالیشوری که در هشتصد متری واقع است میبرند و عده زیادی با چوبدست حاملین قالی را محاصره و مانع رسیدن دست دیگران بقالی میباشند صد متر آخر را بحالت دو انجام و پس از قرار دادن قالی کنار رودخانه با زدن چوبدستی به آب و پاشیدن آب به (قالی) در حالی که عموم حاملین خیس شده اند قالی را بر میگردانند در حال رفتن و برگشتن یک نفر سوار اسب جای نماز امامزاده را روی دست حمل مینماید و این سمت ارثی به او رسیده است، حمل قالی از سالهای کهن اختصاص به اهالی فین کاشان دارد، اگر در این مورد دیگران بخواهند اقدام و دستی به (قالی) زنند نزاع در میگیرد و در بعضی از سالها منجر بقتل میشود، مردمان فین این عمل را مایه افتخار خود دانسته و تعصب زیادی به خرج میدهد نکته جالب توجه این است که همه ساله این عمل در ۱۷ مهر ماه شمسی تجدید میگردد. [۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مشهداردهال کاشان