شکـارچی خودروهـا شکـار شد

دزدی که ۸ فقره سابقه کیفری دارد و با چاقویی که به شکل «شاه کلید» ساخته بود، خودروهای شهروندان مشهدی و مسافران را شکار می کرد، در عملیاتی ضربتی و با شلیک های هدفمند پلیس در حالی شکار شد که چندین فقره سرقت را طی مدت کوتاهی انجام داده بود.
به گزارش خبرنگار ارشد روزنامه خراسان، اواخر مهر بود که گزارش سرقت یک دستگاه پراید هاچ بک، نیروهای انتظامی بخش رضویه مشهد را به تکاپو انداخت. طولی نکشید که سرگرد محمود سالارزاده(فرمانده انتظامی بخش رضویه) به همراه گروهی از افسران کارآزموده راهی محل سرقت شد تا به کنکاش های تخصصی بپردازند؛ اما هنوز ساعتی از حضور آنان در صحنه سرقت پراید نگذشته بود که خبر سرقت قطعات دو خودروی دیگر در بی سیم های پلیس پیچید و پرونده سرقت ها در حالی به کلافی سردرگم تبدیل شد که این بار باتری و صندوق عقب خودروها مورد دستبرد قرارگرفته و اموالی مانند جک و زاپاس و ابزار به یغما رفته بود. 
با توجه به اهمیت موضوع سرقت ها، دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمدچراغ (فرمانده انتظامی مشهد) برای ریشه یابی این حوادث صادر شد و بدین ترتیب جلسه تحلیلی جرم، نیروهای انتظامی را به سوی بازبینی دوربین های ترافیکی کشاند . خیلی زود مشخص شد که سرقت قطعات خودروها توسط راننده یک دستگاه پراید هاچ بک انجام شده و این همان خودرویی است که ساعتی قبل از گزارش سرقت های قطعات، مورد واکاوی نیروهای تجسس قرار گرفته بود. با این سرنخ مهم ، بی درنگ عملیات ردزنی شروع شد و گروه عملیاتی پلیس به نتایجی رسیدند که نشان می داد خودروی پراید هاچ بک با عبور از عوارضی مشهد به سوی رباط سفید حرکت کرده است. به همین خاطر پلیس با اشراف اطلاعاتی ،راننده پراید را زیر چتر تحقیقات گرفت؛ چرا که با توجه به مستندات پلیسی ، فرضیه بازگشت زودهنگام راننده به مشهد قوت گرفته بود. 
این گزارش حاکی است:در همین حال، عوامل انتظامی در ابتدای محور ورودی مشهد به کمین نشستند و همزمان به رصدهای اطلاعاتی ادامه دادند تا این که بالاخره مشخص شد پراید هاچ بک وارد بزرگراه شده و به سوی مشهد در حرکت است. با آن که همه نیروها به حالت آماده باش درآمدند اما با تدابیر پلیسی قرارشد، خودرو از کمینگاه عبور کند و زمانی که در مسیر میدان بار رضویه قرارگرفت، عملیات دستگیری ادامه یابد؛ چرا که احتمال تیراندازی و آسیب احتمالی به خودروهای دیگر وجود داشت. هنگامی که پراید به کمینگاه پلیس رسید، هیچ عکس العملی از سوی نیروهای انتظامی رخ نداد اما با صدای آرام بی سیم ها دیگر نیروها درحالی وارد ماجرا شدند که فرمانده انتظامی بخش رضویه خود هدایت مستقیم عملیات را به عهده گرفت و در موقعیت مناسب  به راننده خودروی پراید دستور«ایست»داد ؛اما او که متوجه حضور پلیس شده بود، پدال گاز را تا انتها فشرد و به طرز وحشتناکی در لابه لای خودروها به ویراژهای خطرناک پرداخت .ماموران که دیگر وارد عملیات ضربتی شده بودند،آخرین اخطارهای قانونی را صادر کردند ولی راننده پراید همچنان به رفتارهای پرخطر خود ادامه داد  به گونه ای که در مسیر با ۳ خودروی دیگر برخورد کرد و به سمت میدان بار رضویه گریخت. دراین هنگام بود که لوله سلاح کلت از شیشه خودروی پلیس بیرون آمد و شلیک های هدفمند به سوی لاستیک های پراید آغاز شد. 
راننده جوان که دیگر نمی توانست در شرایط بسیار خطرناک به فرار ادامه دهد، از خودرو بیرون پرید اما خیلی زود به محاصره عوامل انتظامی درآمد و حلقه های فولادین قانون بر دستانش خودنمایی کرد. با انتقال سارق هاچ بک به مرکز انتظامی، بازجویی های فنی ادامه یافت و مشخص شد که او ۸فقره سابقه سرقت قطعات خودرو دارد . همچنین مقداری موادمخدر صنعتی از نوع شیشه نیز در بازرسی بدنی از این دزد حرفه ای کشف شد که نشان می داد او به مواد مخدر هم اعتیاد دارد.
بنابرگزارش خبرنگار ارشد روزنامه خراسان،این متهم جوان اعتراف کرد ۲ خودروی دیگر را نیز پس از سرقت برخی از قطعات، در بیابان های روستای رضویه رها کرده است. بنابراین بلافاصله عوامل انتظامی به محل رفتند و ۲ خودرو را در حالی کشف کردند که چهارچرخ یکی از خودروها سرقت شده و آجر و سنگ زیر آن قرارداشت و چراغ های آن نیز مورد دستبرد قرارگرفته بود. با انتقال خودروها به پاسگاه انتظامی ،تحقیقات از سارق سابقه دار وارد مرحله جدیدی شد. بررسی های بیشتر بیانگر آن بود که وی پژو۴۰۵ همسایه اش را نیز مورد دستبرد قرارداده است.اما در همین حال مالک پراید که مسافر اصفهانی بود، لبخندزنان وارد مرکز انتظامی شد و گفت:برای زیارت به مشهد آمده بودم اما چون در پارکینگ جای خالی پیدا نکردم خودرو را در حاشیه خیابان گذاشتم و قفل پدال و کاپوت هم زدم؛ ولی نمی دانم این سارق چگونه آن ها را شکسته و خودروام را به سرقت برد. واقعا درمانده بودم و نمی توانستم به اصفهان برگردم  که خبر کشف خودروام را شنیدم ...
سارق جوان در ادامه بازجویی های تخصصی به افسران تجسس گفت:من با چاقویی که به شکل شاه کلید درآورده ام، خودروها را سرقت می کردم و قفل ها را نیز با میله ای شبیه یک تایلور کوچک می شکستم.او اضافه کرد:اموال و قطعات سرقتی را هم به یک فروشنده ضایعات در شهرک شهید رجایی می دادم که آخرین بار فقط مقدار اندکی شیشه گرفتم. براساس این گزارش نیروهای انتظامی در ادامه عملیات ضربتی خود،مالخر اموال سرقتی را نیز دستگیر کردند و بررسی ها برای کشف سرقت های احتمالی دیگر وی ادامه یافت.
ماجرای ازدواج با پیرزن همسایه!
هنوز هم نمی توانم این ماجرای تلخ را باور کنم. من همواره پیرزن همسایه را به اندازه مادرم دوست داشتم و هر کاری که از دستم برمی آمد، برای او انجام می دادم تا این که ...
 زن۲۸ ساله که با چشمانی اشکبار در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد نشسته بود، با بغض غریبی ادامه داد:من و همسرم که اهل یکی از شهرهای کوچک مرزی خراسان رضوی هستیم، از دوران کودکی نه تنها با هم بزرگ شدیم بلکه از همان آغازین روزهای زندگی بزرگترها ما را برای ازدواج با یکدیگر مناسب می دیدند و به قول معروف به نام هم بودیم. از سوی دیگر نیز من عاشق «سلیمان» بودم و او هم به من عشق می ورزید تا این که بالاخره به سن ازدواج رسیدیم و در میان هلهله و شادی روستایی پای سفره عقد نشستم. همه فامیل خوشحال بودند که دختر عمو و پسرعمو با هم ازدواج کرده اند. در واقع زندگی مشترک ما زبانزد اهالی روستا بود تا این که برای یک زندگی بهتر به مشهد مهاجرت کردیم. حدود یک سال قبل بود که پیرزنی به نام «عاطفه» همسایه ما شد ولی تنها بود و هیچ کس را نداشت. وقتی یک روز پای درددل هایش نشستم، او سرگذشتش را برایم بازگو کرد و من خیلی دلم به حالش سوخت. چون فرزندی نداشت و چندبار هم در جوانی بچه هایش سقط شده بودند. او می گفت:شوهرش نیز چندسال قبل از دنیا رفته است و دیگر کسی به او که اکنون پیرزنی بیمار است، کمکی نمی کند! به همین خاطر تصمیم گرفتم من هم مانند همسایگان دیگر درکنارش بمانم و هر کاری از دستم ساخته است، برایش انجام بدهم . به جز کمک مالی ، همسرم و فرزندانم را هم تشویق می کردم که هوای«عاطفه خانم»را داشته باشند. حتی یکی از فرزندانم را شب ها می فرستادم تا در کنار او بماند که تنها نباشد. بیشتر اوقات نیز او را به خانه ام دعوت می کردم تا سر سفره ما غذای گرمی با هم صرف کنیم.
خلاصه من که از مادرم دور بودم، او را «مادر» صدا می زدم و حتی نزد پزشکان معالج می بردم و داروهایش را تهیه می کردم. او هم همدم من بود و دیگر از سیر تا پیاز زندگی مشترکم خبر داشت. ولی این ماجرای تلخ از مدتی قبل زمانی شروع شد که پدرم در شهرستان به بیماری سختی دچار شد و هرکدام از فرزندانش یک شب نزد او می رفتیم تا از پدرمان مراقبت کنیم. هفته ای یک بار هم نوبت من بود که به شهرستان می رفتم و از «عاطفه خانم» می خواستم مراقب فرزندانم باشد و برای همسرم نیز غذا درست کند. او هم انصافا در نگهداری از خانواده ام کم نمی گذاشت تا این که یک روز وقتی به خانه ام آمدم، متوجه رفتارهای مشکوکش با شوهرم شدم که به طرز زننده ای در کنار همسرم ظاهر شده بود. وقتی به شوهرم اعتراض کردم او مرا سرزنش کرد و گفت:به خاطر روز تولدت قصد داشتیم تو را غافلگیر کنیم! ولی این رفتارها تا جایی ادامه یافت که حتی در حضور من همسرم را به آغوش می گرفت و من هربار بیشتر نگران می شدم و با اخم و قهر قصد داشتم به آن ها بفهمانم که من از این رفتارها بیزارم .اما یک روز پسرم گفت:وقتی شما به شهرستان می روید آن ها با هم در اتاق شما استراحت می کنند! 
زمانی که این موضوع را با ناراحتی و جنجال به همسرم گفتم، او در میان بهت و حیرت من گفت که عاطفه خانم را به عقد موقت خودش درآورده است. دیگر دنیا روی سرم خراب شد و اشک ریزان به کلانتری آمدم تا راهکاری قانونی برای این مشکل پیدا کنم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد) اقدامات مشاوره ای و روانشناختی این ماجرا توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
آدمکشی دزد تبعه خارجی با همدستی زن جوان!
دزد افغانستانی که با همدستی یک زن جوان،پیرمرد بازنشسته ای را درون باغ ویلای در حال ساخت به قتل رسانده بود، درحالی با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد و دستورهای ویژه قضایی دستگیر شدند که بررسی های مقدماتی نشان داد: عاملان جنایت به قصد سرقت خودرو و قطعات آن مرتکب قتل شده اند.به گزارش خبرنگار ارشد روزنامه خراسان، در تاریکی شب ششم مهرگذشته، نگهبان یک مجتمع باغی درحال احداث که با دیوار و حصار از یکدیگر جدا شده بودند، هنگام تردد در قسمتی از مجتمع، خودروی سمند یکی از مالکان را دید که درهای آن باز است و سوئیچ خودرو نیز روی آن قرار دارد. او بلافاصله موضوع را به یکی از مسئولان مجتمع باغی اطلاع داد و بدین ترتیب خودرو را برای جلوگیری از سرقت لوازم به محل نگهبانی انتقال دادند اما طولی نکشید که پیکر مجروح و نیمه جان پیرمرد سمند سوار نیز درون نخاله های ساختمانی درون باغ پیدا شد و بلافاصله توسط امدادگران اورژانس به بیمارستان طالقانی مشهد انتقال یافت ،ولی مرد ۶۷ ساله که بازنشسته بود به کما رفت و با وجود مراقبت های ویژه در تاریخ پانزدهم مهر درحالی جان سپرد که آثاری از کبودی و شکستگی برپیکرش نمایان بود.این گزارش حاکی است طولی نکشید که با گزارش مرگ مرد بازنشسته به قاضی ویژه قتل عمد مشهد بلافاصله تحقیقات گسترده ای با دستورهای محرمانه قاضی وحید خاکشورآغاز شد و دامنه بررسی های قضایی به محل باغ محصور درروستای چهارفصل رسید.با توجه به اهمیت این پرونده جنایی، گروه تخصصی کارآگاهان به سرپرستی سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)رصدهای اطلاعاتی را درکنار مقام قضایی ادامه دادند.درهمین حال همسر مرد۶۷ ساله به قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد گفت: با آن که خانواده زیاد به حضور شوهرم در باغی که امکانات اندکی داشت و درحال ساخت بود رضایت نداشتیم اما او بیشتر اوقات لوازم صرف چای را برمی داشت وسوار برخودروی سمند به درون باغ محصور می رفت که این حادثه تلخ رخ داد. بنا بر گزارش خبرنگار روزنامه خراسان، از سوی دیگر بررسی دقیق خودرو که بنا به اظهارات نگهبان مجتمع درفاصله ای دورتراز باغ رها شده بودنیز نشان داد که لوازمی مانند مانیتور، ضبط،گوشی تلفن و حدود۱۰ میلیون تومان وجه نقد از داخل خودروی سمند نقره ای سرقت شده است. این گونه بود که جنایت با فرضیه سرقت قوت گرفت و کارآگاهان با راهنمایی های قاضی ویژه قتل عمد به بازبینی دوربین های مداربسته در اطراف روستا پرداختند و بعد از مدتی تلاش های بی وقفه دریکی از دوربین های یکی ازاهالی محل، تصویر دختر و پسرجوانی نمایان شدکه نشان می داد:پسری جوان(احتمالا تبعه خارجی) از داخل باغ بیرون آمد و پشت فرمان خودروی سمند نشست. هنوز دقایقی نگذشته بودکه دختری هم ازدرون باغ خارج شد و به داخل سمند رفت اما آن ها پس ازطی مسافتی کوتاه متوجه نقص فنی شدند و با رها کردن خودرو از محل گریختند.با این سرنخ مهم،تلاش کارآگاهان با هدایت مستقیم سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمدآگاهی مشهد)برای شناسایی هویت دختر و پسرجوان وارد مرحله جدیدی شد و کارآگاهان از فن آوری های نوین و تجهیزات تخصصی پلیس بهره گرفتند تا این که با چهره نگاری های فنی مشخص شد که هردو مظنون پرونده اعتیاد دارند. به همین خاطرتحقیقات کارآگاهان به پاتوق های استعمال مواد مخدر کشید و آنان ده ها پاتوق درروستاهای اطراف تا پیچ ساغروان در بزرگراه آسیایی مشهد-چناران را مورد بررسی های نامحسوس قراردادند. بالاخره در یکی از پاتوق ها دختر وپسر جوانی دستگیر شدند که یکی از آنان چهره دختر تحت تعقیب کارآگاهان را شناخت و مدعی شد او با یک جوان تبعه افغانستانی معاشرت دارد ولی مکان دقیق پاتوق آن ها را نمی داند و تنها از این اطلاع دارد که به پیچ ساغروان رفت وآمد دارند!بدین ترتیب منطقه فعالیت های اطلاعاتی کارآگاهان گسترده تر شد تا این که بالاخره روزگذشته یکی از آخرین پاتوق های مدنظر پلیس در انتهای روستای ساغروان بازرسی شد و دختر وپسر جوانی به دام افتادند که مشخصات آنان با تصاویر چهره نگاری از دوربین های مداربسته مطابقت داشت. ساعتی بعد با انتقال «غلامرضا-ح»(تبعه افغانستانی) و «آیشه-ن» به مقر پلیس، بازجویی های تخصصی آغاز شدو دو متهم ۲۸ و ۲۹ ساله روز وقوع جنایت در محل روستای چهار فصل حضور داشتند. این گونه بود که با دستور های ویژه قاضی وحید خاکشور،تحقیقات به شیوه پلیسی در حالی ادامه یافت که جوان افغانستانی هرگونه حضور خود را در محل باغ انکار می کرد اما در نهایت با مشاهده اسناد و مدارک انکار ناپذیر کارآگاهان ،لب به اعتراف گشود و راز قتل پیرمرد ۶۷ ساله را فاش کرد. او گفت:به قصد سرقت لوازم وارد باغ شدیم و او را آن قدر با مشت و لگد زدیم که بی حال افتاد . دراین شرایط من قصد سرقت خودرو را داشتم اما دچار نقص فنی شد که به ناچار برخی از لوازم آن را سرقت کردیم و به مالخران فروختیم تا مواد مخدر تهیه کنیم.بررسی های بیشتر کارآگاهان با نظارت مستقیم سرهنگ جوادبیگی (رئیس پلیس آگاهی مشهد) برای کشف ابعاد و زوایای پنهان این جنایت هولناک همچنان با دستورهای قضایی ادامه دارد.
مهمـانی سیـاه!
کودکی و نوجوانی ام درخانواده ای لبریزاز مهر و محبت سپری شد و من زیرنگاه پر از عشق پدری کارگر و مادری خانه دار قد کشیدم که آرزوی های زیادی برای خوشبختی تنها دخترشان در دل داشتند.
 بالاخره روزی رسید که منتظر نتایج کنکور بودم. متاسفانه در دانشگاه دولتی مشهد قبول نشدم اما تلاش هایم آن قدرها هم بی نتیجه نبود و من در رشته مامایی دانشگاه اهواز پذیرفته شده بودم .خانواده ام اوایل مخالف رفتن من به شهر دیگر بودند اما بالاخره رضایت آن ها را جلب کردم و راهی اهواز شدم . خیلی زود دوستان زیادی درآن جا پیدا کردم. ترم۳ را شروع کرده بودم که با پسری به نام «هوشنگ» آشنا شدم. او در بیشتر کلاس های من هم حضور داشت. پسر شر و شوخ دانشگاه بود.کم کم ارتباط ما شکل گرفت و قوی شد. به ظاهرپولدار بود. پیوند عاطفی عمیقی بین ما به وجود آمد اما نمی دانستم من هم مثل دیگر دختران طعمه عشق های خیابانی خواهم شد. او مرا ماه ها وابسته خودش کرد اما من چون در خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شده بودم، پای برخی چهارچوب ایستادم که از کودکی آموخته بودم. او مرا به قصد ازدواج بعد از تحصیل همچنان منتظرگذاشته بود. یک روز مرا به خانه شخصی اش دعوت کرد و گفت: مهمانی ای به مناسبت فارغ التحصیلی ام برگزار کرده ام و از من خواست به آن مهمانی بروم. خلاصه به اصرار«هوشنگ » با ترس و دلهره عجیبی پا به منزل او گذاشتم. صدای موسیقی تا بیرون از در ورودی پیچیده بود. در را که باز کردم با مهمانی که تعداد کمی از دختران و بیشترپسران دانشگاه حضور داشتند روبه رو شدم. آن شب من از ترس این که دیگران به من آسیبی وارد نکنند از کنار «هوشنگ» دور نشدم. چون هیچ کدام از آن ها حالت طبیعی نداشتند و من با اصرار «هوشنگ» تا آخر شب ماندم و لحظه شماری می کردم زودتر جشن تحصیلی او تمام شود. همه ذهنم را پدرم پرکرده بود که اگر می دانست قدم درچه مهمانی نامتعارفی گذاشتم، روزگارم را سیاه می کرد. از استرس زیاد چشمانم سیاهی رفت که «هوشنگ» با یک لیوان آبمیوه به سمتم آمد و این آخرین چیزی بود که من ازآن شب به یاد داشتم. صبح که بیدار شدم هنوز هم در منزل شخصی او بودم و اتفاقی که همیشه ازآن می ترسیدم به سرم آمد و یک شبه عفت و آبرویم را درآن مهمانی گذاشتم. نمی دانستم چه واکنشی باید داشته باشم فقط بی اختیار اشک می ریختم و برخلاف ممانعت های«هوشنگ» از خانه خارج شدم. چند روزی گذشت و من به اجبارکلاس ها را شرکت می کردم .«هوشنگ» هم مدام به من پیامک می داد که مرا دوست دارد و به زودی با خانواده اش به خواستگاری ام می آید اما من قبول نکردم و گفتم اصلا آدم قابل اعتمادی برای یک عمرزندگی مشترک نیستی و تکیه گاه مطمئنی در شرایط سخت نخواهی بود.این سرنوشت تلخی  بود که خودم برای خودم رقم زدم. بالاخره با شرمندگی موضوع را برای خانواده ام  بازگو کردم و آن ها تصمیم گرفتند برای تسکین ضربه های روحی و بررسی راهکارهای قانونی به مشاور کلانتری مراجعه کنیم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد) تحقیقات گسترده پلیس برای ریشه یابی این ماجرای تاسفبارآغاز شد و دختر۲۳ ساله نیز به همت مشاوران زبده مورد بررسی های روان شناختی قرار گرفت.
بر اساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
