دعای باران امام حسین و امام زین العابدین و امام حسن عسکری و امام رضا (ع)
متن دعای امام حسین (ع) برای بارش باران: «اللهم مُعطی الخیرات و منزِل البرکات، ارسل السماء علینا مدراراً و اسقِنا غیثاً مغزاراً و واسِعاً غدَقاً مُجَلَّلًا سَحّاً سُفُوحاً ثَجّاجاً، تُنفِسُ به الضعف من عبادک و تحیی به المیت من بلادک. آمین یا رَبِّ العَالَمِین.» . «پروردگارا! ای بخشنده نیکیها و فرستنده برکات! باران آسمانیات را بر ما فرست، بارانی فراوان، گسترده، انبوه و سیرابکننده زمینهای تشنه. با این باران، ضعف بندگان ناتوانت را تسکین بده و زمینهای خشک را زنده کن. آمین ای پروردگار عالمیان.» . گفته میشود که پس از خواندن این دعا، باران نیکویی شروع به باریدن کرد و قحطی از میان رفت
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش، از جدّش روایت کردهاند که فرمودند: اهل کوفه خدمت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدند و از نیامدن باران به آن حضرت شکایت کردند و خواستند که برای باران دعا کند، امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمودند: برخیز و از خدا برای ایشان باران بخواه، امام حسین علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: أَللَّهُمَّ مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ، وَمُنْزِلَ الْبَرَكَاتِ، أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا مِدْرَارَةً، وَاسْقِنَا غَيْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً، مُجَلَّلاً سَحّاً سَفُوحاً فُجَاجاً، تُنَفِّسَ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُحْيي بِهِ الْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. خداوندا ای عطا کننده خیرات و نازل کننده برکات، آسمان را بر ما بارانی ساز که بارانی پیاپی فرو فرستد، و ما را سیراب ساز با بارانی زیاد گسترده پربرکت، فراگیر که همه زمین را پوشش دهد و روان گردد و درّهها و راههای بین کوهها را فراگیرد، که به وسیله آن بندگان ضعیف تو سرزنده شوند و زمینهای مرده به وسیلۀ آن احیا گردد، به اجابت رسان ای پروردگار عالمیان. هنوز امام علیه السلام از دعایش فارغ نشده بود که یک مرتبه خداوند باران را فرو فرستاد، عربی از بعضی از نواحی کوفه آمد و گفت: درّهها و تپهها را دیدم که آب در آنها موج میزد. (بحارالانوار: 187/44 ح 16، الأبواب النورانيّة في كشف الأسرار الحسينيّة: ص 46)
داستان دعای باران امام حسین (ع) به دوران خلافت امام علی (ع) برمیگردد که در آن زمان کوفه دچار خشکسالی و قحطی شدیدی شد. مردم کوفه نزد امام علی (ع) رفتند و از ایشان خواستند برای بارش باران دعا کنند. امام علی (ع) به امام حسین (ع) فرمودند: «برخیز و از خداوند باران طلب کن.» امام حسین (ع) نیز با درود و حمد به جد بزرگوار خود این دعا را قرائت کردند: «اَللَّهُمَّ مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ، وَمُنْزِلَ الْبَرَكَاتِ، أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا مِدْرَارَةً، وَاسْقِنَا غَيْثاً مِغْزَاراً وَاسِعاً غَدَقاً، مُجَلَّلاً سَحّاً سَفُوحاً فُجَاجاً، تُنَفِّسَ بِهِ الضَّعْفَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُحْيي بِهِ الْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» . «پروردگارا! ای بخشنده نیکیها و فرستنده برکات! باران آسمانیات را بر ما فرست، بارانی فراوان، گسترده، انبوه و سیراب کننده زمینهای تشنه. با این باران، ضعف بندگان ناتوانت را تسکین بده و زمینهای خشک را زنده کن. آمین ای پروردگار عالمیان.» . گفته میشود که پس از خواندن این دعا، باران نیکویی شروع به باریدن کرد و قحطی از میان رفت.
علّامه مجلسى قدس سره در كتاب شريف «بحار الأنوار» و شيخ طبرسى رحمه الله در كتاب «إحتجاج» از ثابت بنانى نقل كرده اند كه گفت : با جمعى از عبادت پيشه گان بصره مثل ايّوب سجستانى و صالح و عتبة الغلام و حبيب فارسى و مالك بن دينار به حجّ رفته بودم ، همينكه وارد مكّه شديم با كمبود آب مواجه شديم و مردم را ديديم كه شديداً بخاطر بى آبى دچار تشنگى گشته اند ، اهل مكّه و زائران بيت اللَّه به ما روى آوردند و نزد ما التماس كردند تا براى طلب باران دعا كنيم . پس نزد كعبه آمديم و طواف كرديم ، سپس با خضوع و ناله و زارى از خداوند نزول باران را تقاضا كرديم ولى اثرى از اجابت نديديم . در همين حال ناگاه جوانى وارد شد كه غصّه هايش او را اندوهناك و غمهايش او را مضطرب و ناآرام نموده بود ، گرد كعبه چند بار طواف كرد سپس به ما روى آورد و فرمود : اى مالك بن دينار ! و اى ثابت بنانى ! و اى ايّوب سجستانى ! و اى صالح مرّى ! و اى عُتبة الغلام ! و اى حبيب فارسى ! و اى سعد و اى عمر ! و اى صالح اعمى و اى رابعه ! و اى سعدانه ! و اى جعفر بن سليمان ! ما گفتيم : لبيّك و سعديك ، يعنى گوش به فرمان شما هستيم ، امرى داريد بفرمائيد . امام عليه السلام فرمود : آيا در ميان شما يك نفر نيست كه خداوند مهربان او را دوست داشته باشد ؟ عرض كرديم : اى جوان ! وظيفه ما دعا كردن است و اجابت كردن كار خداوند است . فرمود : از نزد كعبه دور شويد ، اگر يكى در ميان شما بود كه خدا او را دوست مى داشت دعايش را اجابت مى فرمود . سپس خودش نزد كعبه آمد و بر زمين به سجده افتاد پس شنيديم كه در سجده عرض مىكرد : اى سرور من ! به محبّتى كه به من دارى باران رحمت خود را بر اين مردم نازل كن . ثابت بنانى گويد : هنوز كلام آن حضرت تمام نشده بود كه باران مثل دهانه مشك سرازير شد . عرض كردم : اى جوان ! از كجا دانستى كه خداوند تو را دوست دارد ؟ فرمود : لو لم يحبّني لم يستزرني، فلمّا استزارني علمت أنّه يحبّني فسألته بحبّه لي فأجابني . اگر مرا دوست نمى داشت به زيارتش دعوتم نمىكرد ، از اينكه مرا به زيارت طلبيده دانستم كه مرا دوست دارد ، و من به همان محبّتى كه به من دارد از او درخواست كردم و او اجابت فرمود . سپس ما را ترك كرد در حاليكه ابياتى را قرائت مى نمود : من عرف الربّ فلم تغنه - معرفة الربّ فذاك الشقي - ما ضرّ في الطاعة ما ناله - في طاعة اللَّه وماذا لقي - ما يصنع العبد بغير التقى - والعزُّ كلّ العزّ للمتّقي . كسى كه خدا را بشناسد و اين شناسائى او را بى نياز نكند ، پس او در حقيقت شقى و بدبخت است . ضرر نمى زند در طاعت آنچه از نعمتها كه در راه اطاعت خداوند به او برسد و آنچه از مصائب كه به او برخورد كند . بنده بدون تقوا چه مى كند ؟ تمام عزّت و آبرو در سايه تقوا و براى اشخاص باتقوا است . ثابت گويد : از مردم مكّه سئوال كردم كه اين جوان كيست ؟ گفتند : او علىّ بن الحسين بن ابى طالب عليهم السلام است . (بحار الأنوار: 50/46 ح 1 به نقل از احتجاج: 47/2 ح2) به چالش کشیده شدن صوفیه بصره توسط امام سجاد(ع) - جمعی از شاگردان حسن بصری متشکل از: ایوب سجستانی، صالح مروی، عتبة الغلام، حبیب فارسی، مالک بن دینار، صالح اعمی، رابعۀ عدویه (صوفی توبه کار مؤنث)، سعدانه، جعفر بن سلیمان و...
قطب الدين راوندى قدس سره در كتاب «خرائج» همچنين در «مناقب» آمده است: علىّ بن حسن بن سابور گويد: سالى در سامرّاء در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام خشكسالى شد، خليفه به حاجب و اهل كشور دستور داد تا براى نماز استسقا ؛ (طلب باران) به بيرون شهر بروند . مردم سه روز پشت سرهم براى نماز استسقا رفتند و دعا كردند؛ ولى باران نباريد . روز چهارم جاثليق به همراه مسيحيان و عدّه اى از راهبان به سوى صحرا رفتند، در ميان آنان راهبى بود ، همين كه او دست بر دعا برداشت بارش باران از آسمان شروع شد، وى روز ديگر نيز براى دعا به صحرا رفت ، باز هم باران باريد، وقتى مردم اين صحنه را ديدند، به شكّ و ترديد افتادند، و از اين امر در شگفت شده و به دين مسيحيّت متمايل شدند . (اين قضيّه به خليفه رسيد،) وى ناگزير از امام حسن عسكرى عليه السلام كه در آن موقع در زندان بود(!!) يارى طلبيد، او مأمورى به نزد حضرتش فرستاد و آن حضرت را از زندان آزاد كرده و گفت : امّت جدّت را درياب كه هلاك شدند . امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: من فردا بيرون مى روم و ان شاء اللَّه شكّ و ترديد را از بين مى برم . روز سوّم جاثليق به همراه راهبان به سوى صحرا رفتند ، امام حسن عسكرى عليه السلام نيز به همراه عدّه اى از يارانش به صحرا رفتند، وقتى حضرت چشمش به راهب افتاد و ديد كه دستش را براى دعا بلند نموده به يكى از غلامانش دستور داد تا دست راست او را نگهدارد و آنچه ميان انگشتانش است ، بگيرد . غلام ، طبق فرمايش امام عليه السلام دست او را نگهداشت و از ميان دو انگشت سبابّه اش استخوان سياهى گرفت . امام عليه السلام آن را گرفت آنگاه به راهب فرمود: اكنون دعا كن و طلب باران نما! راهب شروع به دعا كرد، آسمان ابرى بود، ولى ابرها پراكنده شده و آفتاب درخشان آشكار گشت. خليفه، از امام حسن عسكرى عليه السلام پرسيد: اى ابا محمّد ! اين استخوان چيست؟ حضرت فرمود: هذا رجل مرّ بقبر نبيّ من الأنبياء فوقع إلى يده هذا العظم ، وما كشف من عظم نبيّ إلّا وهطلت السماء بالمطر . اين شخص از كنار قبر يكى از پيامبران عبور نموده و اين استخوان را از قبر آن پيامبر بدست آورده و استخوان هيچ پيامبرى در پيشگاه خدا ظاهر نمى شود مگر آن كه به زودى از آسمان باران مى بارد . (الخرائج: 441/1 ح 23 ، بحار الأنوار: 270/50 ح 37 . نظير اين روايت در المناقب : 425/4 نقل شده است) . بعد از آن حضرت به روش خود نماز خواند و از حقتعالي طلب باران کرد. از برکت آن حضرت فيض باران تداوم يافت و قحطي به ارزاني مبدل شد و شکها از خاطرها زدوده شد. سپس معتمد از آن حضرت عذرخواهي نمود و براي ايشان احترام قائل شد.
داستان نماز باران امام رضا (ع)
در بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ۱۸۰ و در عیون اخبار الرضا جلد ۲ صفحه ۱۷۲ آمده است که امام حسن عسکری (ع) از پدرانش ماجرای نماز باران امام رضا (ع) را اینطور نقل میکند: زمانی که مأمون امام رضا(ع) را ولیعهد خودش قرار داد، برای مدتی باران نبارید و بعضی از اطرافیان مأمون سخنان ناروایی را بین مردم بازگو میکردند و میگفتند: «ببینید از زمانی که علی بن موسیالرضا ولیعهد شده است دیگر آسمان هم بر ما نمیبارد…» این حرفها به گوش مأمون رسید و از امام رضا (ع) درخواست کرد تا برای باریدن باران دعا کند. آن روز جمعه بود و امام (ع) فرمود که روز دوشنبه دعا خواهد کرد، زیرا دیشب پیامبر (ص) و امام علی (ع) را در خواب دیدم و پیامبر (ص) فرمود: منتظر روز دوشنبه باش و به صحرا برو و برای مردم از خداوند طلب باران کن و از آنچه نمیدانند آنها را باخبر ساز تا فضل و مقام تو را دریابند. روز دوشنبه امام رضا (ع) به صحرا رفت و عده زیادی هم به همراه او از شهر خارج شدند. امام (ع) بر بالای منبر رفت و بعد از حمد خداوند فرمود: «بار خدایا! این تویی که حق ما اهلبیت را بزرگ داشتهای. این مردم همانطور که امر کردهای به ما دست توسّل دراز کردهاند، فضل و رحمت تو را آرزو میکنند و منتظر احسان و نعمت تو هستند. خداوندا آنها را از بارانی مفید که هیچ ضرری در بر نداشته باشد سیراب کن و بارش این باران را بعد از رفتن از صحرا و رسیدنشان به خانههایشان قرار بده!» در این هنگام بادی سخت وزیدن گرفت و ابرها پیدا شدند و شروع به غریدن و رعدوبرق کردند. مردم خواستند خود را به سرپناهی برسانند، ولی امام رضا (ع) فرمود: «بر جای خود بمانید که این ابر برای شما نیست و مال شهر دیگری است.» این ابرها عبور کردند و ابرهای دیگری آمدند و امام (ع) باز هم فرمود: «بر جای خودتان بمانید، این ابرها هم برای شما نیست» ابرها یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند تا این که ابرهای نوبت یازدهم ظاهر شدند و امام (ع) فرمود: «ای مردم! این ابر را خداوند برای شما فرستاده. او را سپاسگزار باشید و به سوی منازل خود بروید که این ابر بالای سر شما خواهد بود تا داخل منازل خود شوید، که بعد از آن بر شما بارش کند.» آنگاه از منبر پایین آمد و مردم هم به خانههایشان رفتند. بعد از آن بارانی شدید آمد و تمام صحراها را پر آب کرد.
دعای باران امام رضا (ع) در کتاب صحیفه رضویه
در کتاب صحیفه رضویه دو دعا به عنوان دعای باران از امام رضا (ع) نقل شده است. اولین دعا در صفحات ۴۰ تا ۴۳ آمده است و همان دعایی است که امام رضا (ع) در داستان بالا آن را به زبان آوردند: اَللّهُمَّ یا رَبِّ اَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنا اَهْلَ الْبَیْتِ، خداونداای پروردگار من، تو حق ما اهل بیت را بزرگ داشتی . فَتَوَسَّلُوا بِنا کَما اَمَرْتَ، لذا (مردم) به ما متوسل شدند همان گونه که تو امر فرمودی . وَاَمَّلُوا فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ، وَتَوَقَّعُوا اِحْسانَکَ وَنِعْمَتَکَ، و به فضل و رحمتت امید بستند و احسان و نعمتت را انتظار کشیدند . فَاسْقِهِمْ سَقْیا نافِعا عامّا غَیْرَ رائِثٍ وَلا ضائِرٍ، پس آنان را سیراب گردان، سیراب کردنی سودمند و فراگیر و بدون درنگ و تأخیر و بی ضرر. وَلْیَکُنْ اِبْتِداءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هذا اِلی مَنازِلِهِمْ وَمَقارِّهِمْ، (و از تو میخواهم که) شروع بارش بارانشان پس از برگشتن آنان از این مکان تجمعشان به خانهها و اقامتگاه هایشان باشد.
دعای دوم در صفحه ۱۶۶ و ۱۶۷ به این شرح آورده شده است:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَعَلی الِ مُحَمَّدٍ، خداوندا بر محمد و بر آل محمد درود و رحمت فرست . اَللّهُمَّ اسْقِنا غَیْثا مُغیثا مُجَلَّلاً طَبَقا مُطْبَقا، خداوندا ما را با باران آبیاری فرما، بارانی مدد رسان، فراگیرنده زمین (و) پوشاننده آن (با ابرهای) متراکم و طبقه طبقه . جَلَلاً مُونِقا راجِیا غَدَقا مُغْدِقا، طَیِّبا مُبارَکا، عظیم و فراوان، زیبا و فریبنده، امید بخش، لبریز، قطره درشت، پاک، با برکت . هاطِلاً مُنْهَطِلاً مُتَهاطِلاً، رَغَدا هَنیئا مَریئا دائِما رَوِیّا سَریعا، فرو ریزنده، پی درپی ریزان، فروبارنده، گسترده، گوارا، خوشگوار، با دوام، سیراب کننده، تند . عامّا مُسْبِلاً نافِعا غَیْرَ ضارٍّ، فراگیر، پیوسته ریزان، سودمند و بدون زیان . تُحْیی بِهِ الْعِبادَ وَالْبِلادَ وَتُنْبِتُ بِهِ الزَّرْعَ وَالنَّباتَ، که بندگان و سرزمینها را به وسیله آن زنده گردانی و کشت و گیاه را به وسیله آن برویانی . وَتَجْعَلُ فیهِ بَلاغا لِلْحاضِرِ مِنّا وَالْبادِ، و آن را مایه کفایت (و یا اتمام حجت) برای شهرنشینان و بادیه نشینان ما بگردانی . اَللّهُمَّ اَنْزِلْ عَلَیْنا مِنْ بَرَکاتِ سَمائِکَ ماءً طَهُورا، بارخدایا از برکات آسمانت آبی بسیار پاک و پاک کننده بر ما فرو بار . وَاَنْبِتْ لَنا مِنْ بَرَکاتِ اَرْضِکَ نَباتا مَسْقِیّا وَتُسْقیهِ، و از برکات زمینت گیاهی سیراب برای ما برویان . مِمّا خَلَقْتَ اَنْعاما وَاَناسِیَّ کَثیرا، و (نیز به گونهای که) آن (آب) را به چهارپایان و آدمیان زیادی که آفریدی بنوشانی . اَللّهُمَّ ارْحَمْنا بِمَشایِخٍ رُکَّعٍ وَصِبْیانٍ رُضَّعٍ، خداوندا به پاس حرمت پیران رکوع کننده و کودکان شیرخوار . وَبَهائِمَ رُتَّعٍ وَشُبّانٍ خُضَّعٍ، و حیوانات چرا کننده و جوانان خاضع و فروتن به ما رحم کن.
نمازباران شیخ بهلول در میدان راه آهن
https://cdn.jahannews.com/images/docs/000785/785546/images/9(4).png
https://cdn.jahannews.com/images/docs/000785/785546/images/15(1).png
https://cdn.jahannews.com/images/docs/000785/785546/images/7(7).png
https://cdn.jahannews.com/images/docs/000785/785546/images/18(1).png
دعای باران هارون الرشید و بهلول
دراحوال بهلول آورده اند كه در 3 بعد از ظهر روزي در بغداد درب خانه هارون الرشيد را دق الباب مي كند و ظاهرا هارون الرشيد با يك عده اي رفته بود در صحرا كه دعا كنند تا باران بيايد. در اين اثني بهلول آمده بود و در ميزد، باغبان از انتهاي باغ آمد و به بهلول گفت براي چه در اين موقع روز در ميزني؟ بهلول گفت شما براي چه خوابيده اي؟ من آمده ام به تو بگويم كه به اين گلها و درخت ها آب بدهي. باغبان گفت: اين فضولي ها به تو نيامده، من در اينجا باغبان هستم و مي دانم چه موقع بايستي به گلها آب بدهم. بهلول گفت پس بيا برو به اربابت هارون الرشيد بگو كه اينجا باغبان دارد و خودش مي داند كي آبياري كند و تو نمي خواهد در كار خدا مداخله نمايي. زيرا تو اينقدر نمي فهمي كه داري به من جواب مي دهي، حداقل اين را به هارون الرشيد نيز بگو كه ظاهرا هارون ارشيد با دست خالي از صحرا برميگردد!
حکایت: باران به خاطر توبه یک گنهکار
در عهد موسی در بنی اسرائیل قحطی شدیدی شد و مؤمنین هفتاد مرتبه برای نماز باران به بیابان رفتند و دعا کردند و مستجاب نشد. یکشب موسی برای مناجات به کوه طور رفت و گریه نمود و عرض کرد: پروردگارا! به آبروی پیغمبری که در وعده فرمودهای در آخر الزمان او را مبعوث نمایی، باران رحمتت را بر ما نازل گردان! خطاب آمد: ای موسی! در میان شما بندهای است که مدت چهل سال است، آشکارا گناه میکند. او را از میان قوم بیرون کنید، تا من باران رحمتم را بر شما بفرستم. حضرت برگشت، در میان صفوف قوم خود میگردید و میفرمود: ای بندهای که چهل سال است، معصیت خدا را کردهای! به واسطه تو است که خداوند رحمتش را از ما قطع کرده است؛ از میان جمعیت ما بیرون شو تا خداوند باران رحمتش را بر ما بفرستد. آن مرد عاصی ندای موسی را شنید و دانست که مانع رحمت الهی او است. با خود گفت: اگر بمانم به واسطه من، بر این مردم باران نخواهد بارید و اگر بیرون روم همه مرا میشناسند و در میان بنی اسرائیل رسوا میگردم. در همان حال، با خدای خود مناجات کرد و گفت: پروردگارا! معصیت تو را کردم و به جهل و نادانی بر تو جرئت نمودم، حال به درگاهت آمدم و توبه میکنم و پشیمانم. خدایا! توبهام را بپذیر و آبرویم را مریز! هنوز سخنش تمام نشده بود، باران باریدن گرفت. موسی عرض کرد: خدایا! هنوز کسی از جمع مردم خارج نشده که باران نازل کردی. خطاب آمد: موسی! به خاطر همان کسی که به واسطه او رحمتم را از شما قطع کردم، باران را نازل کردم. موسی عرض کرد: خدایا! او را به ما معرفی کن. ندا آمد: ای موسی! در حالی که گناه میکرد او را رسوا نکردم، حال که توبه کرده او را رسوا کنم؟! من نمام را دشمن میدارم حال خود نمامی کنم؟! (تحفة الواعظین/ج3/ص4)
خشکسالی امان مردم را بریده بود، چنانکه دیگر هیچ کاری را نمی توانستند انجام دهند. کشیش همه مردم را برای دعای باران به بیرون شهر دعوت کرد، تا از خدا بخواهند که با بارش باران، آنها را از خشکسالی نجات دهد. همه مردم در جایی که از پیش تعیین شده بود گرد آمدند و منتظر شروع مراسم دعا شدند. کشیش بر بالای بلندی قرار گرفت و رو به مردم گفت: تا به امروز نمی دانستم چرا ما از گرفتاری و خشکسالی نجات نمی یابیم ولی امروز با دیدن شما متوجه شدم! چرا؟! همه ما اینجا جمع شده ایم تا از خدای کائنات بخواهیم بر ما باران نازل کند، ولی در جمع شما فقط همین دختر بچه ای که این جلو نشسته با چتر آمده و این یعنی فقط یکی از ما به دعایی که می کنیم، ایمان داریم.
مراسم استغاثه باران و ظهور منجی در ۵۲۲ پایگاه کشور به طور سراسری برگزار شد+ تصاویر
امام رضا عليه السلام : اِذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ وَ اِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ وَ اِذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشى؛[امالى مفيد، ص 310] هرگاه حاكمان دروغ بگويند، باران، بند مى آيد و هرگاه سلطان ستم كند، دولت، سست و بى اعتبار مى شود و هرگاه زكات داده نشود، چارپايان، بميرند.
گناهان عامل خشکسالي
https://share.google/HTGiqQvwL8KxGh09d
بررسی علل خشکسالی از نگاه دین/ قطرات رحمت الهی در انتظار بازگشت بندگان
https://share.google/T02xnNRqxkmOhOvFX
گناه و قطع نزول باران
https://share.google/PTe7hD8Uc5rprmmnA
علل نباریدن باران از نگاه روایات و احادیث
https://share.google/Vb6rTx3TPZhYRJMIz
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: نمازودعای باران
