بحور شعر فارسی - هزج مفاعیلن - رمل فاعلاتن - رجز مستفعلن - متقارب فعولن - متدارک فاعلن - وافر مفاعلتن - کامل متفاعلن - مُضارِع مفاعیلن فاعلاتن - طویل فعولن مفاعیلن - مدید فاعلاتن فاعلن - بسیط مستفعلن فاعلن - جدید فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن - قریب مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن - مُشاکِل فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن - مُقْتَضَب مفعولاتُ مستفعلن - مُجْتَثّ مستفعلن فاعلاتن - سریع مستفعلن مستفعلن مفعولاتُ - خفیف فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن - مُنْسَرِح مستفعلن مفعولاتُ - بحور ناشناخته: عمیق (فاعلن غاعلاتن) - عریض (مفاعیلن فعولن)

ترصیع از آرایه ‌های ادبی است. ترصیع زمانی پدید می‌آید که یا کلمات دو قرینه سجعِ متوازی باشند یا یکسان باشند. ترصیع خوش‌ وزن‌تر از موازنه است. ترصیع ابزاری برای موسیقی درونی شعر است و در اشعار مسعود سعد سلمان، سعدی و رشیدالدین وطواط بسیار دیده می‌شود.

در تمامی ابیات قصیده سروده رشیدالدین وطواط آرایه ترصیع بکار برده شده است: ای منور به تو نجوم جمال - وی مقرر به تو رسوم کمال ...

ردیف و قافیه یکی از تفاوت‌های ردیف و قافیه آن است که ردیف واژه‌ ایست که عیناً (بدون تغییر) تکرار می‌شود، اما قافیه واژه‌هایی هستند که وزن هجاهای آخرشان مشابه است اما معمولاً با هم مطابق نیستند. با این حال، از دیرباز اشعاری وجود داشته که در آن‌ها یک واژه عیناً تکرار می‌شده و نقش قافیه را ایفا می‌کرده است.[ب][۱۹] .

ردیف واژه‌های عیناً تکراری در پایان مصرع‌های یک بیت است. قافیه نیز، واژه‌های تکراری با معنای متفاوت یا واژه‌های با حروف آخر یکسان در انتهای مصرع‌های یک بیت است. برای مثال در بیت «خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت * به قصد جان من زار ناتوان انداخت» از «حافظ»، واژه‌ «انداخت»، ردیف بیت است و «کمان» و «ناتوان»، قافیه‌های این بیت هستند.

ردیف در شعر فارسی به واژه یا واژه‌هایی اشاره می‌کند که به ‌صورت مکرر و بدون هیچ تغییری در آخر بیت‌ها یا مصراع‌های شعر و پس از قافیه می‌آیند. بیشتر غزل‌های شناخته شده دارای ردیف (یا اصطلاحاً «مُرَدَّف») هستند

ردیف واژه یا واژه‌هایی است که که پیوسته یا گسسته، در یک یا چند معنی، پس از قافیه در پایان مصراع‌ها یا بیت‌های شعر می‌آیند. برای مثال، در بیت زیر از غزلی از حافظ، واژه‌های «کیمیا» و «ما» قافیه هستند و واژهٔ «کنند» ردیف است:[۳][الف] آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند - آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟

در شعر زیر از حافظ، فعل «خواهد شد» در برخی مصراع‌ها فعل خاص) به معنای «خواهد رفت») و در برخی دیگر فعل عام است:[۱۵] نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد - عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد - گل عزیز است،غنیمت شمریدش صحبت - که به باغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد

در بیت زیر از سعدی، واژهٔ «بس» نقش ردیف میانی دارد:[۲۸] تا چند گویی ما و بس، کوته کن ای رعنا و بس - نه خود تویی زیبا و بس، ما نیز هم بد نیستیم

در قصیدهٔ زیر از خاقانی که در مرثیهٔ رشیدالدین وطواط سروده شده است، شاعر با استفاده از واژهٔ «بگشایید» به عنوان ردیف، به گشودن عقده‌های دل خود می‌پردازد که این رابطه به زیبایی کلام کمک می‌کند:[۳۴] صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید - ژالهٔ صبحدم از نرگس تر بگشایید – دانه ‌دانه گهر اشک ببارید چنانک - گره رشته تسبیح ز سر بگشایید - خاک لب تشنهٔ خون است ز سرچشمهٔ دل - آب آتش زده چون چاه سقر بگشایید

بیش از نیمی از ابیات مخزن الأسرار مرّدف هستند.[۵۵] تا کرمش در تتق نور بود - خار ز گل نی ز شکر دور بود - چون که به جودش کرم آباد شد - بند وجود از عدم آزاد شد - با جبروتش که دو عالم کم است - اول ما آخر ما یکدم است - روضه ترکیب ترا حور ازوست - نرگس بینای ترا نور ازوست - کشمکش هر چه در و زندگیست - پیش خداوندی او بندگیست .

در بیت‌های زیر از غزلی از عطار که عبارت «ما را» ردیف آن است و حاوی دو مصوت «آ» است، شاعر با استفادهٔ مکرر از همین مصوت در باقی واژه‌های شعر، به زیبایی آن افزوده است:[۱۰۴] چون نیست هیچ مردی در عشق یار، ما را - سجاده زاهدان را، درد و قمار ما را - جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان - آن نیست جای رندان، با آنچه کار ما را - گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند - می زاهدان ره را، درد و خمار ما را

در شعر زیر از انوری، قافیه‌ها به «آر» ختم می‌شوند و ردیف که «روزگار» است نیز به همین صدا ختم می‌شود و این باعث زیبایی شعر می‌شود:[۱۰۷] ای در نبرد حیدرِ کرّارِ روزگار - وی راست کرده خنجرِ تو کارِ روزگار - معمور کرده از پی امنِ جهانیان - معمار حُرمِ تو در و دیوارِ روزگار

این غزل از مولوی است که اگر چه در بیت اول «مایی» و «چرایی» را به صورت قافیه و بدون ردیف استفاده می‌کند اما در تمام بیت‌های بعدی شعر مردّف می‌شود:[۱۳۰] چه جمال جان فزایی که میان جان مایی - تو به جان چه می‌نمایی، تو چنین شکر چرایی - چو بدان تو راه‌یابی چو هزار مه بتابی - تو چه آتش و چه آبی، تو چنین شکر چرایی - غم عشق تو پیاده شده قلعه‌ها گشاده - به سپاه نور ساده تو چنین شکر چرایی

یک نمونهٔ شاخص از تغییر ردیف در شعری از کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی رخ می‌دهد و ردیف از «می‌آمد» به «می‌آید» تغییر می‌کند و شاعر در خودِ شعر به این تغییر ردیف اشاره می‌کند و به نوعی بابت آن پوزش می‌طلبد:[۱۳۳] سپیده دم که نسیم بهار می‌آید - نگاه کردم و دیدم که یار می‌آمد - چو برگ گل که به یاد صبا درآویزد - به باد پای روان بر سوار می‌آمد - ز بهر فال ز ماضی شدم بمستقبل - که نقل‌های چنین خوشگوار می‌آید - زهی رسیده به جایی که پیش دانش تو - همه نهان سپهر آشکار می‌آید

قافیه به کلمات یا حروفی اطلاق می‌شود که با تکرار آن‌ها می‌توان به شعر ساختار و نظم بخشید. برای این منظور، لازم است که قسمت تکرارشونده به‌گونه‌ای باشد که مانند مثال‌های زیر عمل کند: {خداوند نام و خداوند جای|خداوند روزی ده رهنمای}. در اینجا، «جای» و «رهنمای» به عنوان دو قافیه شناخته می‌شوند و باید توجه داشت که این قافیه‌ها جزئی از کلمه اصلی هستند و به آن‌ها افزوده نشده‌ اند.

همچنین، اگر کل یک کلمه به معنایی مشابه و از یک ریشه واحد تکرار شود، به آن ردیف گفته می‌شود. حرف آخر قافیه را روى می‌نامند؛ به عنوان مثال، در کلمات «جام»، «وام»، «دام»، «نام» و «آرام»، حرف «م» روى است.

معین در فرهنگ لغت خود در مورد «قافیه» چنین نوشته است: ای نرگس پرخمار تو مست [/] دل‌ها ز غم تو رفت از دست.» در اینجا قافیه از آخر کلمه آغاز می‌شود و تا نخستین حرکتی که پیش از حروف ساکن آن وجود دارد ادامه می‌یابد. بنابراین، قافیه این شعر تنها شامل دو حرف و حرکتی است که عبارتند از «س» و «ت» و حرکت ماقبل آن. اما اگر حرف آخر قافیه به‌ طور طبیعی بخشی از خود کلمه نباشد و به دلیل خاصی به آن افزوده شده باشد، مانند مثال زیر: «برخی چشم مستشان [/] و آن زلف همچون شستشان.» در اینجا، کلمات اصلی در پایان شعر «مست» و «شست» هستند و «شان» به دلیل اضافت جمع به آن‌ها ملحق شده است. بنابراین قافیه باید از آخر کلمه شروع شده و تا نخستین حرکتی که پیش از حروف ساکن کلمه وجود دارد ادامه یابد.

انواع قافیه در شعر فارسی، بر اساس تقطیع، به پنج دسته تقسیم می‌شود که این تقسیم ‌بندی مورد توافق شاعران عرب و فارسی‌زبان است: مترادف، متدارک، متکاوس، متواتر و متراکب. برخی از اهل فن این اصطلاحات را «القاب قوافی» نامیده و برخی دیگر به آن‌ها حدود قافیه می‌گویند.

1- مترادف: این نوع قافیه به معنای تکرار پیوسته است و شامل دو حرف ساکن متوالی و یک حرف ساکن در انتها می‌باشد. به‌عنوان مثال، واژه «یار» نمونه ‌ای از این قافیه است (که در آن، قدما حروف صدادار بلند را ساکن به حساب می‌آوردند)

2- متدارک: این واژه به معنای دریابنده ودریافت‌ کننده است وقافیه ‌ای است که شامل دوحرف متحرک ویک حرف ساکن درانتهاست. نمونه ‌ای ازاین نوع قافیه،کلمه«خِرَد»است.

3 - متکاوس: این اصطلاح به معنای انبوه است و در شعر به قافیه ‌ای اطلاق می‌شود که شامل چهار حرف متحرک و یک حرف ساکن در انتها باشد. مثالی از این نوع قافیه، واژه «بزنمش» است.

4- متواتر: تواتر به معنای تکرار پیوسته است و این نوع قافیه دارای یک حرف ساکن در دو طرف خود می‌باشد. مانند واژه «درکش»

5- متراکب: این واژه به معنای برهم ‌نشسته است وقافیه ‌ای است که شامل سه حرف متحرک ویک حرف ساکن درانتها باشد. نمونه ‌ای ازاین نوع قافیه، کلمه«فِکَنَد» است.

ذوقافتین: زمانی که یک یا چند کلمه بعد از قافیه تکرار شوند و دارای معانی متفاوت اما تلفظ مشابه باشند، این کلمات به‌عنوان ردیف محسوب نمی‌شوند بلکه قافیه به شمار می‌آیند و در این صورت، بیت را ذوقافتین می‌نامند. به عبارت دیگر، چنین بیتی به نوعی دو قافیه دارد.

قافیه‌ها در شعر فارسی به چند نوع مختلف تقسیم می‌شوند که هر کدام ویژگی‌ها و قواعد خاص خود را دارند. در زیر به انواع قافیه اشاره می‌شود:

1- قافیه‌های ساده: این قافیه‌ها معمولاً شامل یک یا چند حرف آخر یک کلمه هستند که در انتهای بیت تکرار می‌شوند. مثلاً در کلمات «دل» و «بلبل»، حرف «ل» قافیه است.

2- قافیه‌های مرکب: این قافیه‌ها شامل ترکیبی از چند کلمه یا ترکیب‌های لفظی هستند. مثلاً در شعر«دلم گرفته، دلم تنگ است»، قافیه «گرفته» و «تنگ» به‌ صورت مرکب استفاده شده است.

3- قافیه‌های متنوع: این نوع قافیه‌ها شامل حروف و حرکات مختلفی هستند که ممکن است در انتهای کلمات مختلف وجود داشته باشند. مثلاً در کلمات «آسمان» و «دوران»، قافیه «ان» مشترک است.

4- قافیه‌های مکرر: در این نوع، قافیه یکسان در چندین بیت تکرار می‌شود. این نوع قافیه معمولاً برای ایجاد انسجام و هماهنگی در شعر استفاده می‌شود.

5- قافیه‌های غیرمستقیم: در این نوع، قافیه‌ها به ‌طور مستقیم مشابه نیستند، اما از نظر معنایی یا آوایی به هم نزدیک هستند. مثلاً کلمات «شاعر» و «خواب» می‌توانند به‌عنوان قافیه‌های غیرمستقیم در نظر گرفته شوند.

6- ردیف: ردیف به تکرار یک یا چند کلمه مشخص در انتهای هر بیت گفته می‌شود. این کلمات معمولاً ثابت هستند و به شعر انسجام بیشتری می‌بخشند.

هر یک از این انواع قافیه‌ها می‌توانند برای ایجاد زیبایی و تنوع در شعر استفاده شوند و شاعر با توجه به موضوع و احساس خود، نوع مناسب را انتخاب می‌کند.

احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری دراین‌باره می‌گوید: «می‌توان از قافیه توقع ارجاع‌ دهندگی داشت؛ یعنی خواننده را بی‌درنگ ازطریق قافیه به کلمهٔ خاصی که مورد نظر است توجه داد. حضور نامنتظَرش می‌تواند در القاء موسیقایی شعر هم بسیار کارساز باشد. حتی در پاره‌ای موارد، تمام بارِ ساختاریِ شعر را به دوش می‌کشد»

نمونه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست - تا اشارات نظر نامه رسان من و توست - گوش کن با لب خاموش سخن می گویم - پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست - روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید - حالیا چشم جهانی نگران من و توست - گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید - همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست . هوشنگ ابتهاج

کاش می شد عشق را آغاز کرد - با هزاران گل یاس آن را ناز کرد - کاش می شد شیشه غم را شکست - دل به دست آورد نه این که دل شکست - ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند - به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند - ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا - به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا . خاقانی

زندگی یعنی همین لبخند تو - عشق یعنی یک نفر مانند تو - مرحبا بر عشق تفسیرش تویی - آفرین بر آسمان ماهش تویی - ای عشق همه بهانه از توست - من خامشم این ترانه از توست - من اندوه خویش را ندانم - این گریه‌ی بی‌بهانه از توست - من می‌گذرم خموش و گمنام آوازه ‌ی جاودانه از توست - چون سایه مرا ز خاک برگیر کاینجا سرو آستانه از توست - هوشنگ ابتهاج

نگارینا دل و جانم ته داری - همه پیدا و پنهانم ته داری‌ - نمی‌دونم که این درد از که دارم - همی دونم که درمانم ته داری - خوشا دردی که درمانش تو باشی - خوشا راهی که پایانش تو باشی - خوشا آن دل که دلدارش تو باشی - خوشا جانی که جانانش تو باشی - خوشی و خرمی و کامرانی - کسی دارد که خواهانش تو باشی - چه خوش باشد دل امیدواری

که امید دل و جانش تو باشی . عراقی

کی بوده ‌ای نهفته که پیدا کنم تو را - غیبت نکرده ‌ای که شوم طالب حضور - پنهان نگشته ‌ای که هویدا کنم تو را - با صد هزار جلوه برون آمدی که من - با صد هزار دیده تماشا کنم تو را - زیبا شود به کارگه عشق، کار من - هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را . فروغی بسطامی

ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟ - وی آرزوی هر دو جهانم! چونی؟ - من بی لب لعل تو چنانم که مپرس - تو بی رخ زرد من، ندانم چونی؟

تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم - کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم - به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم - اگر هر آینه سوی گذشته‌ ها بگریزم - به هر کجا که روم آسمان من این است - سیاه مثل دو چشم تو، پس چرا بگریزم . حسین منزوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدوزن پرکاربرد شعرفارسی

تاريخ : چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴ | 18:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |