استخوان های طلسم شده!

از روزی که فهمیدم در دام یک شیاد حیله گر گرفتار شده ام و همه پس انداز و سرمایه ام را بر باد داده ام، عذاب وجدان رهایم نمی کند چرا که پول های زحمت کشی خودم و شوهر کارگرم را به مردی دادم که قرار بود گرهی از مشکلات خانوادگی من بگشاید اما...

زن 45 ساله که ده ها میلیون تومان سرمایه اش را به مرد رمال داده بود تا از دهن بینی شوهرش جلوگیری کند، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: وارد بیستمین بهار زندگی ام شده بودم که به خواستگاری «رسول» پاسخ مثبت دادم. او شاگرد گچ کار  بود و با زحمت نان حلال به دست می آورد.

همسرم تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و خانواده اش نیز وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند. خلاصه زندگی من و رسول در حالی زیر یک سقف آغاز شد که من هم تصمیم گرفتم شغلی برای خودم دست و پا کنم تا کمک خرج خانواده باشم. همسرم اگرچه دیگر خودش استادکار شده بود اما باز هم درآمدش کفاف هزینه های زندگی را نمی داد.

بالاخره با کمک یکی از آشنایانم دوره بهیاری را گذراندم و سپس به عنوان کمک بهیار در یکی از مراکز درمانی مشهد استخدام شدم. از آن روز به بعد شرایط زندگی ما تغییر کرد و دو نفری برای آینده و سعادت و خوشبختی دو فرزندمان تلاش می کردیم. با آن که از زندگی‌ام راضی بودم و روزهای خوبی را می گذراندم اما ماجرای دهن بینی های شوهرم از همان روزهای آغازین زندگی مشترک آزارم می داد. رسول فقط گوش به فرمان خانواده اش بود و تنها حرف های آن ها را می پذیرفت و بدون چون و چرا اطاعت می کرد.

رفتارهای همسرم به گونه ای بود که هیچ وقت به خواسته ها و نظرات من اهمیتی نمی داد و برای کم ارزش ترین امور زندگی نیز با پدر و مادرش مشورت می کرد و در نهایت همان کاری را انجام می داد که مادرش از او خواسته بود. من هم از این رفتارهای همسرم در حالی ناراحت بودم که کاری از دستم ساخته نبود.

شوهرم دهن بین بود و هیچ گاه درباره موضوعی که پدر و مادرش مطرح می کردند، از خود اراده‌ای نداشت و بدون اندیشیدن به نتیجه آن، خواسته های خانواده اش را انجام می داد. من هم که از این وضعیت در رنج بودم حدود سه سال قبل روزی با یکی از همکارانم به درد دل پرداختم و ماجرای دهن بینی های شوهرم را برایش بازگو کردم. آن روز «نسترن» وقتی مشکل زندگی مرا فهمید پیشنهاد داد برای حل آن نزد یک رمال حرفه ای بروم. همکارم خیلی از آن مرد رمال تعریف و تمجید می کرد به گونه ای که می تواند آینده را به راحتی پیش بینی کند. او طوری از کرامات آن مرد رمال سخن گفت که ناخودآگاه برای دیدنش ترغیب شدم. نشانی منزل مرد رمال را از او گرفتم و صبح روز بعد نزدش رفتم. مرد رمال وقتی در جریان مشکل من قرار گرفت به گونه ای روح و روانم را با حرف هایش تسخیر کرد که دیگر او را ناجی زندگی ام می دانستم.

مرد رمال با ایجاد سوءظن در وجودم، مرا به همسرم و خانواده اش بدبین کرد به طوری که احساس می کردم آن ها تلاش می کنند زندگی شیرین مرا به نابودی بکشانند. او  مرا از آینده می‌ترساند و چنین وانمود می کرد که شوهرم در نهایت مرا طلاق می دهد و با زن دیگری ازدواج می کند! او مدعی بود برای رفع این مشکل از زندگی ام باید گوسفندی را به دست او قربانی کنم تا بر استخوان های گوسفند قربانی طلسمی جاری کند. مرد رمال ابتدا دو میلیون و 500 هزار تومان برای خرید گوسفند و 800 هزار تومان برای نوشتن طلسم از من گرفت و ادعا کرد که باید در پایان کامل شدن ماه در آسمان، نزد او بروم تا زمینه های استحکام زندگی ام را فراهم کند و دهن بینی شوهرم را از بین ببرد. به همین دلیل مجبور بودم شیفت شب هم در مرکز درمانی کار کنم تا بتوانم هزینه های طلسم و جادوگری را بپردازم.

آن مرد در حالی هر بار حدود یک میلیون تومان از من پول می گرفت که ادعا می کرد بخت دخترم را نیز بسته اند و او برای ازدواجش با مشکل مواجه می شود. من هم که ترسیده بودم فقط تلاش می کردم تا پول رمالی های او را تامین کنم و کار به جایی رسید که نه تنها وام گرفتم بلکه النگوی طلایم را نیز فروختم و به او دادم. با این حال، زمانی به خود آمدم که بیش از 40 میلیون تومان سرمایه ام را از دست داده بودم و در این مدت نه تنها گرهی از مشکلاتم باز نشده بود بلکه بر شدت اختلافات خانوادگی ام روز به روز افزوده می شد و ...

شایان ذکر است، همزمان با تشکیل پرونده قضایی در این باره تحقیقات نیروهای انتظامی با دستور سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) برای دستگیری مرد رمال آغاز شد. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20301 - ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳ بهمن

 

خط قرمز!

از دبیر سرویسی روزنامه های مشهور و معتبر تهران به کارگری در یکی از مشاغل کاذب شهری سقوط کرده بودم. مواد مخدر و الکل تار و پود وجودم را از هم گسسته بود به گونه‌ای که دیگر حتی تزریق آن هم نیازم را پاسخ نمی داد.

احساس کردم حتی برای  دوستان هم بساطی‌ام خط قرمز شده ام این بود که روزی همه جنس های مصرفی ام را درون سرویس بهداشتی ریختم و ...

عضو انجمن الکلی های گمنام با بیان این جملات به تشریح سرگذشت خود پرداخت و ادامه داد: سال ها قبل زمانی که از دانشگاه دانش آموخته شدم در جست وجوی شغلی مناسب و طی کردن پله های ترقی به تهران رفتم.

درست در یک شب سرد زمستانی که جغد شوم مرگ بر شانه های خسته و رنجور کارتن خواب های شهر نشسته و آواز می خواند من هم از کنار آن ها عبور کردم و در اتاق نمور و قدیمی یکی از دوستانم در منطقه جنوب غربی پایتخت پای بساط مواد مخدر نشستم و با اولین بار مصرف مواد همه چیز را فراموش کردم حتی حیرانی و سرگردانی ام را در تهران از یاد بردم جسارتی یافته بودم که گویی فرمانده ای اسطوره ای هستم که رویاروی هزاران دشمن قرار گرفته ام تا همه آن ها را نابود کنم!

از آن روز به بعد آن اتاق تاریک و نمور پناهگاه عاشقانه ام بود و هر از گاهی نزد دوست قدیمی ام می رفتم و در حالی به مصرف مواد ادامه می دادم که یک اتفاق مرا که در رشته علوم انسانی تحصیل کرده بودم به خبرنگاری در مطبوعات کشاند و مشغول کار شدم. در همین روزها بود که نیمه گمشده دیگر زندگی ام را نیز پیدا کردم و عاشق دختر زیبایی شدم که قلب مهربانش سراسر وجودم را می لرزاند.

 او هم دل باخته من بود به گونه ای که احساس می کردم ماجرای شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون دوباره تکرار می شود. از آن روز به بعد چنان جملات ادیبانه ای در نوشته هایم به کار می بردم که حتی داستان های عاشقانه شکسپیر را هم به تمسخر می گرفتم. خلاصه طولی نکشید که راه پیشرفتم باز شد و پله های مدیریتی را نیز طی کردم تا به  دبیر سرویسی یکی دو تا از روزنامه های مشهور و معتبر تهران رسیدم.

 این درحالی بود که هر روز بر میزان مصرفم افزوده می شد. تصورم بر این بود که با مصرف الکل و مواد یخ افکارم باز می شود و مطالبی را می نویسم که حتی داوران جشنواره های مطبوعاتی هم در حیرت بمانند.

در واقع مصرف می کردم تا کار کنم و کار می کردم تا مصرف کنم! ولی دیری نگذشت که دیگر کار را فراموش کردم و تنها به مصرف ادامه می دادم.خیلی زود از نوک قله به عمق دره سقوط کردم و زندگی ام رو به تباهی گذاشت.

همسرم که تازه پی به عمق فاجعه هولناک زندگی اش برده بود با خود می اندیشید که یا رویاهای گذشته اش اشتباه بوده یا من اشتباهی وارد آرزوهایش شده ام! تلاش های عاشقانه او برای بیرون کشیدن من از این منجلاب هیچ نتیجه ای نداشت و او مایوس و ناامید درحالی به زندگی با من ادامه می داد که شاید روزی خداوند دستم را بگیرد و روزنه ای برای رهایی من از گرداب مواد افیونی و الکل سوسو بزند.

در این شرایط بود که دیگر وقتی برای نوشتن نداشتم و بیشتر اوقاتم را پای بساط مواد مخدر می گذراندم. به پیشنهاد همسرم قرار شد به مشهد بیاییم تا شاید گره مشکلات در شهر خودمان باز شود. بالاخره عازم مشهد شدیم اما من زمانی به خود آمدم که دیگر به یک معتاد تزریقی تبدیل شده بودم و نای کارکردن نداشتم باورم نمی شد از مدیریت اجرایی و نویسندگی در روزنامه های کثیرالانتشار کشور به کارگری در مشاغل کاذب سقوط کرده باشم!

دیگر توان اداره زندگی که هیچ، حتی توان تامین مخارج خودم را هم نداشتم. همسرم مات و مبهوت به آینده فرزندش می  اندیشید که ناخودآگاه قد می کشید و شاهد تیره بختی‌های من و مادرش بود.

همسرم اگرچه هنوز هم به نجات من امیدوار بود ولی با خودش فکر می کرد ازدواج با من تاوان کدام گناه کبیره ای است که خودش از آن خبر ندارد! خلاصه به وضعیت اسفناکی رسیده بودم که حدود سه سال قبل روزی برای انجام یک کار عازم تهران شدم و به سراغ دوستم رفتم تا در همان اتاق نمور و تاریک مواد مصرف کنم ولی دوستم تغییر کرده بود با کلمات و رفتارهایش به من فهماند که علاقه ای به دیدارم ندارد. در واقع من خط قرمزی برای او بودم. دوستم می گفت: با ورود به انجمن الکلی های گمنام راه  نجات را یافته است و دیگر دوست ندارد به روزهای جهنمی گذشته بازگردد. حرف های او مانند خوره به جانم افتاده بود نمی دانم چه اتفاقی افتاد که بعد از بازگشت به مشهد، همه مواد مخدر همراهم را درون سرویس بهداشتی ریختم و در حالی که به پایان خط رسیده بودم با ترس و تردید وارد انجمن الکلی های گمنام شدم. آن جا آدم های شکست خورده ای از جنس خودم را دیدم که در برابر این هیولای افیونی اظهار عجز می کردند اما دست در دست یکدیگر داده بودند تا ... اکنون که سه سال از آن روزها می گذرد آرامشی یافته ام که ای کاش .. ماجرای واقعی با همکاری انجمن الکلی های گمنام . خراسان : شماره : 20302 - ۱۳۹۸ شنبه ۵ بهمن

 

رهایی پزشک گروگان از شکنجه گاه مخوف!

سجادپور- اعضای یک باند سه نفره که پزشک عمومی را برای اخاذی 200 سکه طلا در مشهد ربودند، پس از 9 روز تلاش شبانه روزی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و با همکاری صمیمانه سربازان گمنام امام زمان(عج) اداره کل اطلاعات خراسان رضوی در حالی دستگیر شدند که پزشک گروگان را درون یک آلونک پلاستیکی و با قفل و زنجیر به ستون فلزی بسته بودند!

فرمانده انتظامی خراسان رضوی پنج شنبه گذشته و ساعاتی بعد از عملیات ضربتی رهایی گروگان در تشریح ماجرای این پرونده به خراسان گفت: حدود ساعت 9:30 بیست و سوم دی، یک پزشک متخصص زنان و زایمان در حالی که به شدت نگران بود با پلیس تماس گرفت و مدعی شد «همسرم که پزشک عمومی است با گوشی تلفن همراهش با من تماس گرفته و گفته که در چنگ آدم ربایان اسیر شده ام و من باید 200 سکه طلا برای آزادی او فراهم کنم!» ولی در همین هنگام ناگهان مرد دیگری گوشی را از دست همسرم گرفت و از آن سوی خط گفت: «شوهرت را ربوده ایم فقط 200 سکه طلا جور کن تا بعد تماس بگیریم!»

سردار محمدکاظم تقوی افزود: به دنبال اظهارات این پزشک متخصص، بلافاصله نیروهای کلانتری شهید رجایی وارد عمل شدند و به تحقیق مقدماتی پرداختند اما با توجه به اهمیت و حساسیت این گونه جرایم، ماجرای آدم ربایی به دیگر یگان های اطلاعاتی و امنیتی نیز گزارش شد و پرونده مذکور برای پیگیری تخصصی و حرفه ای در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت.

وی اضافه کرد: بی درنگ گروه زبده ای از کارآگاهان مامور رسیدگی به ماجرای آدم ربایی شدند و در همان نیمه شب جلسات تجزیه و تحلیل های اطلاعاتی و کارشناسی را با حضور رئیس پلیس آگاهی و رئیس اداره جنایی تشکیل دادند.

رئیس پلیس سرزمین خورشید ادامه داد: در حالی که عملیات ردیابی و رصدهای اطلاعاتی برای شناسایی آدم ربایان آغاز شده بود، همزمان آموزش های لازم به خانواده پزشک گروگان نیز ارائه شد تا هنگام تماس با گروگان گیران خونسردی خود را حفظ کنند و در آرامش به تماس ها پاسخ بدهند چرا که پلیس در کنار آن ها خواهد بود و برای آن که آسیبی به فرد گروگان نرسد، به طور شبانه روزی و غیرمحسوس این پرونده را پیگیری خواهد کرد.

سردار تقوی با تاکید بر این که حفظ جان گروگان مهم تر از سرعت عمل پلیس در این ماجرا بود، تصریح کرد: همه شیوه های اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه آدم ربایان با همکاری بی شائبه سربازان گمنام امام زمان(عج) به کار گرفته شد و گروه ورزیده کارآگاهان در چند شاخه اطلاعاتی- عملیاتی وارد عمل شدند و در اولین مرحله از عملیات نامحسوس به محل مطب گروگان در منطقه شهرک شهید رجایی مشهد عزیمت کردند چرا که محل ربایش طعمه آدم ربایان مشخص نبود!

مقام ارشد انتظامی خراسان رضوی با ابراز تاسف از این که بعضی متصدیان مشاغل خاص ، گاهی توصیه های دلسوزانه پلیس را جدی نمی گیرند، ادامه داد: در تحقیقات میدانی مشخص شد که پزشک مذکور در شیفت بعدازظهر معالجه بیماران، منشی نداشته و به تنهایی در مطب مشغول مداوای بیمارانش می شد. از سوی دیگر نیز هیچ گونه دوربین مداربسته ای در آن محل وجود نداشت که همین موضوع بر روند تحقیقات کارآگاهان تاثیرگذار بود و از طرف دیگر ادامه بررسی ها نشان داد پزشک یاد شده با استفاده از اتوبوس و مترو به منزلش واقع در خیابان کوهسنگی رفت و آمد می کرد که با پیگیری مسیر رفت و آمد وی، محل جغرافیایی آدم ربایی مشخص شد و به این ترتیب رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به کمربند سبز مشهد کشید جایی که ردیابی های کارآگاهان از حضور آدم ربایان در آن بزرگراه حکایت داشت.

سردار تقوی که با توجه به اهمیت این گونه جرایم شخصا بر عملیات های انتظامی نظارت می کند در ادامه افزود: از سوی دیگر گروهی از کارآگاهان به تحقیق گسترده درباره آشنایان و افراد مشکوکی پرداختند که به مطب پزشک رفت و آمد داشتند یا وضعیت زندگی او را به طور نسبی می دانستند.

وی یادآور شد: نتیجه این تحقیقات میدانی گسترده اطلاعاتی بیانگر آن بود که پسر مردی که قبلا به عنوان راننده، پزشک را از مطب به محل سکونتش می رساند، نه تنها بیکار است بلکه از وضعیت اجتماعی و اخلاقی مناسبی نیز برخوردار نیست! به همین دلیل بخشی از تحقیقات کارآگاهان نیز درباره «رضا» (فرزند مرد راننده) متمرکز شد که در همان منطقه شهرک شهید رجایی سکونت داشت.

سردار سرتیپ دوم محمد کاظم تقوی خاطرنشان کرد: تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده نیز نشان داد که آدم ربایان از یک دستگاه پراید برای ارتکاب جرم استفاده کرده اند که بررسی های میدانی مشخص کرد خواهر «رضا» پرایدی با مشخصات مذکور دارد بنابراین با هماهنگی  قاضی عندلیب ( معاون دادستان مرکز خراسان رضوی)  و همچنین دستورات قاضی امیری (بازپرس پرونده در شعبه 410 مجتمع قضایی شهید بهشتی مشهد) ،  عملیات ضربتی کارآگاهان پس از شناسایی مخفیگاه آدم ربایان در خیابان شهید بسکابادی آغاز شد و کارآگاهان دایره مبارزه با آدم ربایی درحالی نیمه شب وارد یک ساختمان دو طبقه در حال احداث شدند که دو عضو باند در طبقه پایین ساختمان و عضو دیگر نیز که متاهل بود در همان نزدیکی و در منزلش به دام افتادند.

کلیددار «امنیت» سرزمین خورشید ادامه داد: با دستگیری متهمان، بلافاصله کارآگاهان به طبقه دوم ساختمان در حال احداث رفتند و گروگان را که در شرایط اسفباری با دست و پاهای بسته نگهداری می شد در حالی رها کردند که او با دیدن کارآگاهان اشک در چشمانش حلقه زد.

سردار تقوی اضافه کرد: آدم ربایان پاهای گروگان را با قفل و زنجیر به ستون بسته بودند و داخل آلونک پلاستیکی فقط یک هیتر برقی وجود داشت. وی با اشاره به این که عملیات کارآگاهان نیمه شب دوم بهمن با رهایی گروگان و دستگیری آدم ربایان به پایان رسید، تصریح کرد: اعضای باند گوشی گروگان را کنار گاردریل های بزرگراه معروف به کمربند سبز مشهد مخفی کرده بودند و هر بار از همان منطقه تماس می گرفتند که گوشی مذکور نیز کشف شد.

فرمانده حافظان امنیت استان خراسان رضوی خاطرنشان کرد: ادامه بررسی های کارآگاهان پلیس آگاهی بیانگر آن بود که «رضا» جوان 36 ساله بیکار و مجرد به دلیل آن که پدرش قبلا به عنوان راننده، پزشک مذکور را به محل سکونتش می رساند، از وضعیت مالی  او اطلاع یافته بود چرا که برخی اوقات نیز رضا در نبود پدرش این پزشک را با خودرو به محل زندگی اش در خیابان کوهسنگی می رساند که دچار وسوسه های شیطانی برای اخاذی از وی شده بود اما به خاطر این که پزشک یاد شده او را نشناسد با همدستی دو نفر از دوستانش به نام های علی 30 ساله و عماد 31 ساله و در حالی که نقاب به چهره داشتند او را از منطقه کوهسنگی به زور داخل پراید انداخته و به ساختمان در حال احداث متعلق به مادر علی انتقال داده بودند.

سردار محمد کاظم تقوی ضمن قدردانی از سربازان گمنام امام زمان (عج) ، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی و همچنین مقامات قضایی تصریح کرد: تحقیقات بیشتر برای کشف زوایای این پرونده همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20302 - ۱۳۹۸ شنبه ۵ بهمن

 

زندان فرجام سرقت های2 دختر پسرنما

دو دختر جوان با پوشش لباس پسرانه سوار بر موتور دست به سرقت از خودروها می زدند که در تعقیب و گریز پلیسی دستگیر شدند.این دو دختر جوان هر یک گذشته عجیبی دارند و تنهایی و فرار از خانه کافی بود تا آن ها برای رسیدن به پول دست به سرقت بزنند.سال گذشته بود که ماموران پلیس در جریان سرقت های دو پسر جوان که با تخریب شیشه های خودرو اقدام به دزدی از لوازم داخل خودروها می کردند قرار گرفتند.بدین ترتیب تیمی از ماموران پلیس تهران برای دستگیری دو سارق حرفه ای وارد عمل شدند و در گام نخست تیم پلیسی با حضور در محل های سرقت به بررسی دوربین های مداربسته پرداختند.در این مرحله تصاویر به دست آمده از صحنه های سرقت نشان از آن داشت که دو پسر که کلاه به سر دارند سوار بر موتور به نزدیکی خودروها می روند  و یکی از آن ها پس از تخریب شیشه خودرو و بازکردن در خودرو، به سرقت لوازم داخل ماشین اقدام می کند و به سرعت پا به فرار می گذارند.ماموران در بررسی شماره پلاک دزدان پی بردند که این موتور چندی قبل به سرقت رفته و هیچ سرنخی از دزدان به دست نیامد و تیم پلیسی صحنه های سرقت را یکی پس از دیگری بررسی کردند و این در حالی بود که دزدان به سرقت هایشان ادامه می دادند و مشخص شد دزدان با چند موتور سرقتی دست به این کار می زنند.

گشت پلیسی

با توجه به افزایش این سرقت ها ماموران به صورت محسوس و نامحسوس محل هایی را که دزدان در آن جا دست به سرقت می‌زدند بررسی کردند تا این که پس از چند روز تیمی از ماموران به دو پسر جوان موتور سوار که کلاه‌های بزرگی روی سرشان داشتند مشکوک شدند.ماموران به صورت نامحسوس دو پسر جوان را تحت نظر قرار دادند و با اعلام این وضعیت به تیم های دیگر محدوده های مسیر دو جوان موتور سوار تحت نظر تیم‌های پلیسی قرار گرفتند تا این که متهمان در کنار یک خودروی پراید توقف کردند.یکی از متهمان به سرعت از موتور پیاده شد و آرام به کنار خودروی پراید سفید رنگ رفت و با نگاه سطحی در خیابان به شکستن شیشه پراید اقدام کرد.همین کافی بود تا ماموران برای دستگیری دزدان وارد عمل شوند که سارق جوان با مشاهده خودروی پلیس سوار بر موتور شد و با سرعت پا به فرار گذاشتند.

دختران پسرنما

تعقیب  و گریز پلیسی ادامه داشت و با اعلام درخواست نیروی کمکی تیم های گشتی در مسیر دو جوان موتور سوار قرار گرفتند و پس از 15 دقیقه تعقیب و گریز ، ماموران به متوقف کردن دزدان موتور سوار موفق شدند و آن‌ها را زمینگیرکردند.ماموران وقتی کلاه دو پسر جوان را کنار زدند با صحنه عجیبی روبه رو شدند، دزدان دو دختر جوان بودند که با پوشش مردانه سعی بر پنهان کردن چهره واقعی خود داشتند.سمیرا و معصومه دو دختر 24 ساله هستند که از خانه های شان فرار کرده و برای تامین هزینه های زندگی شان دست به سرقت از خودروها می زنند.سمیرا در همان ابتدا به سرقت های زیادی اعتراف کرد و گفت که اگر نیاز به پول نداشتم هیچ وقت دنبال سرقت نمی رفتم و معصومه چون موتور سوار خوبی بود همیشه پشت فرمان می‌نشست و من هم دزدی می کردم.معصومه نیز با تایید حرف های دوستش گفت: چون نمی خواستیم دستگیر شویم لباس پسرانه به تن می کردیم و کسی فکر نمی کرد ما دختران دزدی کنیم.

گفت وگو با دختر موتورسوار

معصومه 24 ساله که عاشق موتور سواری است، می گوید: به خاطر مشکلاتی که با خانواده داشتم از خانه فرار کردم و چون نمی‌خواستم بازیچه دست پسران هوسران شوم تصمیم به سرقت گرفتم.

سابقه داری؟

نه، تا حالا خلاف نکرده بودم.

چرا فرار کردی؟

چون بچه آخر خانواده بودم و پدر و مادرم با من اختلاف سنی زیادی دارند و هر روز سر پوشش، رفت و آمد، دیر آمدن به خانه، رنگ مو و هزار اتفاق دیگر بهانه می گرفتند و با هم درگیر می شدیم و تنها حرفی که از مادرم در ذهنم است که دوران ما دختر از خانه بیرون نمی‌رفت ولی دنیا تغییر کرده، زمان آن ها مادرم درسن الان من دو بچه داشت اما ما هنوز دنبال درس و منتظر ازدواج هستیم.

بعد از فرار در خطر نبودی؟

قبل از این‌که فرار کنم شروع به جمع کردن پول کردم و با یک دختر که به تنهایی زندگی می کرد دوست شدم و بعد از آن یک شب از خانه خارج شدم و به خانه دوستم رفتم و هیچ وقت اجازه ندادم کسی به من نگاه چپ کند.

خانواده ات نگران نبودند؟

دیگر برای من مهم نبود، مهم زندگی خودم بود.

الان راضی هستی؟

نه، هیچ کسی دوست نداره کنار خانواده اش نباشه فقط دوست داشتم یک روز خانواده ام را ببینم که در رفتارشان تغییر ایجادشده  است وحاضر به پذیرفتن من هستند.

تو چرا تغییر رفتار ندادی؟

به خدا کار خلافی نمی کردم و فقط دوست داشتم با دوستانم به گردش بروم، حتی دوست پسر هم نداشتم ولی خانواده ام شکاک بودند و هر روز بهانه می گرفتند.

چرا دزدی؟

خب زندگی خرج داره، از هر پسری هم که کمک می خواستیم هزارتا بهانه می آورد و بعدش هم پیشنهاد شوم برای پرداخت پول می دادند که ما اهلش نبودیم برای همین تصمیم گرفتیم دزدی کنیم.

به دنبال کار نرفتی؟

در چند مغازه لباس فروشی مشغول کار شدم اما چون تازه کار بودم حقوق کمی می دادند و فقط هزینه رفت و آمدم تامین می شد.

فکر نمی کردی دستگیر شوی؟

به هیچی فکر نمی کردم، چون چیزی برای از دست دادن نداشتم.

دوست نداشتی به خانه خودتان بازگردی؟

دوست داشتم اما دیگر روی بازگشتن نداشتم و می ترسیدم.

از چه چیزی می ترسیدی؟

این که خانواده ام با من رفتار درستی نکنند و تا آخر عمر در زندان خانه بمانم.

آزاد شوی چه کار می کنی؟

نمی دانم چه اتفاقی می افتد.

موتور سواری را از کجا یاد گرفتی؟

عاشق موتور سواری بودم و از برادر یکی از دوستانم موتور سواری را یاد گرفتم.

فرزند طلاق

سمیرای 24 ساله که فرزند طلاق است ادعا می کند بعد از جدایی پدر و مادرم هر یک به دنبال زندگی خود رفتند و من تنها ماندم و از طرف اعضای خانواده ام حمایت نمی شدم که دست به دزدی زدم.

چرا تنها زندگی می کنی؟

پدر و مادرم از هم جدا شدند و تنها لطفی که به من داشتند این بود که یک خانه برای من گذاشتند که کارتن خواب نشوم.

معصومه را چطور می شناسی؟

با معصومه در دوران مدرسه دوست بودم اما مدتی از هم خبر نداشتیم تا این که پس از چند سال در فضای مجازی همدیگر را پیدا کردیم و دوستی مان دوباره شروع شد.

از پدر و مادرت خبر داری؟

نه، مادرم بعد از جدایی با یک مرد جوان ازدواج کرد و پدرم نیز با عشق قدیمی اش زندگی می کند.

چرا دزدی؟

سرکار نمی رفتم و زندگی خرج دارد به همین دلیل مجبور شدم دزدی کنم.

پیشنهاد دزدی را تو دادی یا معصومه؟

یک روز باهم نشسته بودیم و به دنبال یک کار بودیم که با همدیگر این تصمیم را گرفتیم.

فکر نمی کردی دستگیر شوی؟

چون لباس پسرانه می پوشیدیم فکر نمی‌کردیم کسی به ما شک کند و قرار نبود این دزدی ها ادامه داشته باشد.

قصد داشتی تا کی دزدی کنی؟

قرار بود بعد از این که پول زیادی به دست آوردیم به کلاس های آرایشگری برویم و با سرمایه ای که از سرقت جمع کردیم یک سالن زیبایی بزنیم اما همه این فکرها یک رویا بود چون هر چه به دست می آوردیم هزینه زندگی و خوش گذرانی خود می کردیم.

پدر و مادرت حمایتت نمی کردند؟

بعضی اوقات پدر و مادرم پولی به حسابم می‌ریختند اما کم بود.

حرف آخر؟

من و معصومه سارق شدیم چون هر دو از طرف خانواده های مان بی مهری و بدرفتاری دیدیم و تنها حرفی که می توانم بگویم پشیمانی است.بنا بر این گزارش، این دو دختر جوان که از سوی دادگاه کیفری دو تهران به 18 ماه زندان محکوم شده بودند پس از یک سال و پرداخت پول های سرقتی به مال باخته ها، روانه زندان شدند.

تحلیل کارشناس

ضرورت توجه به پدیده دختران فراری

دکتر قربانعلی ابراهیمی جامعه شناس و استاد دانشگاه

سلامت روانی و اجتماعی دختران و پسران نوجوان، مسئله ای مهم در هر اجتماعی به شمار می رود که نیاز است تا همه سازمان‌ها و نهادهای دولتی و غیر دولتی و مؤسسات علمی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی راجع به آن احساس مسئولیت کنند.فرار دختران  و پسران نوجوان و جوان از محیط خانواده یک پدیده هولناک اجتماعی مهم به شمار می رود که آسیب های بی شماری از جمله فحشا و اعتیاد را در جامعه رقم می زند. برخی نوجوانان و جوانان از روی نداشتن انگیزه در زندگی دچار پریشان فکری می شوند و چون شرایط روحی و روانی شان مناسب نیست در تصمیمات آنی تصمیم به فرار از خانواده می گیرند و وقتی به لحاظ اقتصادی دچار فشار اقتصادی می شوند به سرقت و... پناه می برند.افرادی که درگیر مشکلات حاد فردی و گروهی، انزوا و ... هستند بیشتر به سمت فرار از خانه و ترک محیط خانواده تمایل دارند و اغلب این افراد ابتدا به سوی مصرف مواد مخدر گرایش پیدا می کنند و عضو باندهای تبهکاری و فساد می شوند تا بتوانند هزینه‌های زندگی مجردی خارج از خانواده را تامین کنند.برخی از این افراد از محیط های نامناسب خانوادگی به خارج از خانواده پناه می برند و برخی دیگر خانواده های بااصالتی دارند اما تحت تاثیر گروه همسالان به فکر فرار از خانه و ترک کانون خانوادگی می افتند که بعد از دوره ای زندگی سخت پشیمان می شوند و به خانواده بازمی گردند اما آسیب هایی که در طول این دوران به آن ها تحمیل می شود فراموش نشدنی است.سلامت روانی و اجتماعی، مسئله ای کاملاً فرابخشی و ملی است که نیاز است تا همه سازمان‌ها و نهادهای دولتی و غیر دولتی و مؤسسات علمی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی درباره آن احساس مسئولیت کنند. برای توسعه و ارتقای سلامت روانی اجتماعی باید آموزش‌های عمومی و ارتقای فرهنگ سلامت به معنی عام و با تمرکز به شبکه‌های اجتماعی مجازی و غیر مجازی و با نقش کلیدی مشارکت همه‌جانبه مردمی و سمن‌ها انجام شود.اگر چه اختلالات و آسیب‌های روانی و اجتماعی کمتربه صورت مستقیم منجر به مرگ و میر افراد می‌شود اما بخش زیادی از بار بیماری‌ها را به خود اختصاص می‌دهد و می‌تواند باعث مشکلات حاد فردی و گروهی، انزوا و حذف اجتماعی افراد شود. با همه این ها متأسفانه آسیب‌های اجتماعی در ایران مغفول واقع شده درحالی که  باید در رأس امور و اولویت‌های نظام سلامت کشور قرار گیرد و از آن جایی که درمان و مدیریت این آسیب‌ها فوق‌العاده سخت، زمانبر و در بعضی موارد غیر ممکن است باید رویکرد اصلی بر توانمندسازی و پیشگیری سطح یک با تمرکز برمناطق آسیب‌پذیر جوامع در معرض آسیب، رده‌های سنی حساس و دختران باشد. با توجه به این که بیش از نیمی از نیروی جوان کشور به‌عنوان عامل اصلی توسعه را دختران شکل می‌دهند بنابراین ضروری است برای دستیابی به امر توسعه، زنان مانند مردان در فرایند توسعه مشارکت داشته باشند.از نظر اختلالات روحی و روانی و به دنبال آن اعتیاد، دختران درجات شدیدتری از نابه سامانی‌های روانی و اجتماعی را تجربه می‌کنند. دختران معتاد در مقایسه با پسران با احتمال بیشتری دچار بیماری های روانی و روحی هستند و به ویژه اگر از کانون خانواده فرار کرده باشند از سوی خانواده و اجتماع زودتر طرد می شوند.زنان در مقایسه با مردان پس از شروع سوءمصرف مواد سریع تر گرایش به اعتیاد را نشان می‌دهند و خیلی زود عوارض و پیامدهای منفی را تجربه می‌کنند و هنگام درمان و ترک اعتیاد کمتر به درمان‌های رایج و روان درمانی جواب می‌دهند.دختران در مقایسه با پسران زودتر فریب فرار از خانه را از سوی گروه همسالان خود می خورند و تمایل به تجردگرایی دارند و چون روحیه دختران حساس تر است توان بازگشت به خانه را ندارند زیرا در جامعه نگاه های سنتی هنوز به سوی دختران جوان و نوجوان است. خراسان : شماره : 20302 - ۱۳۹۸ شنبه ۵ بهمن

 

در جست وجوی شهرت!

دخترم همواره با رویاهای خودش زندگی می کرد و آرزوهای بی پایانی داشت. از همان دوران نوجوانی به دنبال شهرت بود. همه تلاشش را به کار می گرفت تا زنی سرشناس باشد و برای رسیدن به این آرزویش دست به هر کاری می زد اما متاسفانه مسیر اشتباهی را رفت و به زنی معتاد تبدیل شد که از شدت خماری...

این ها بخشی از اظهارات زن 60 ساله ای است که برای درمان اعتیاد دختر 35 ساله اش دست به دامان قانون شده بود تا بتواند او را در یکی از مراکز ترک اعتیاد مجاز بستری کند.

این زن در حالی که بیان می کرد، دیگر نمی توانم بیشتر از این شاهد نابودی دخترم باشم، درباره سرگذشت دخترش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: همسرم کارمند یکی از مراکز اقتصادی بود و درآمد خوبی داشت من هم خانه دار بودم و همه تلاشم را برای تربیت دو دختر و یک پسرم به کار می گرفتم.

هیچ وقت نیاز مالی نداشتیم و به همین دلیل فرزندانم در کمال آرامش و در محیطی آرام و بدون دغدغه به تحصیل می پرداختند. خلاصه دختر و پسر بزرگ ترم بعد از گذراندن تحصیلات عالیه ازدواج کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند و اکنون نیز زندگی راحت و خوبی دارند اما در این میان دختر کوچکم با رویاها و آرزوهایش زندگی می کرد. او از همان دوران نوجوانی قصد داشت هنرپیشه معروف و مشهوری شود که همه او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند. او همواره در افکار خودش غرق بود و برای رسیدن به آرزوهایش دست به هر کاری می زد تا زنی سرشناس شود.

همه دیوارهای اتاقش را با پوسترها و تصاویر هنرپیشگان معروف سینما و تلویزیون پوشانده بود و از خودنمایی لذت می برد به طوری که دوست داشت همه به او توجه کنند. من و پدرش نیز سعی می کردیم با او همراه شویم تا غرورش نشکند، چرا که «سپیده» ته تغاری ما بود و دوست نداشتیم چهره اش را غمگین و ناراحت ببینیم. خلاصه سپیده هم با این افکارش در رشته حقوق وارد دانشگاه شد و همه ما را خوشحال کرد اما هنوز یک سال از تحصیلش در دانشگاه نمی گذشت که متوجه شدیم با جوانی به نام «آرین» آشنا شده و قصد دارد با او ازدواج کند. همه اعضای خانواده مخالف این ازدواج بودند، چرا که احساس می کردیم «آرین» به خاطر وضعیت مالی همسرم قصد ازدواج با سپیده را دارد.

با وجود این، گوش دخترم بدهکار این حرف ها نبود. او عاشق آرین شده بود و اصرار به این ازدواج داشت چرا که آرین با چرب زبانی به دخترم قول داده بود که او را به همه آرزوهایش می رساند.

بالاخره با وجود همه مخالفت ها سپیده و آرین با هم ازدواج کردند. این گونه بود که دخترم با ترک تحصیل، اولین مسیر اشتباه زندگی اش را انتخاب کرد. او وارد زندگی مشترک شده بود و ادعا می کرد نمی تواند همزمان با خانه داری به تحصیل در دانشگاه هم ادامه بدهد. از سوی دیگر آرین جوانی زیرک بود و مدام دخترم را مجبور می کرد تا از پدرش مبالغ هنگفتی را به بهانه های مختلف بدهکاری یا مسافرت های خارجی دریافت کند. این شگرد او به جایی رسید که سپیده را برای گرفتن ارثیه پدری نیز تحریک کرد. ما هم به خاطر زندگی و آرامش روحی دخترمان همه خواسته هایش را برآورده می کردیم تا این که روزی دخترم با چشمانی گریان به منزل ما آمد و گفت: آرین از مدتی قبل با زن جوان دیگری ارتباط دارد و اکنون نیز با همان زن به دبی گریخته و مرا نیز به طور غیابی طلاق داده است! از آن روز به بعد روحیه حساس دخترم به هم ریخت و به زنی افسرده تبدیل شد به گونه ای که همیشه خودش را در اتاق زندانی می کرد و جز برای صرف غذا بیرون نمی آمد. او که تازه فهمیده بود در انتخاب همسر اشتباه کرده است، بسیار زجر می کشید. تنها دلخوشی سپیده پسر دو ساله اش بود که نزد ما زندگی می کرد ولی آرام آرام ورق برگشت به گونه ای که سپیده حتی به پسرش نیز بی توجه شد. او با زن مطلقه ای که در یکی از واحدهای آپارتمانی مجتمع سکونت داشت ارتباط برقرار کرده بود و مدام به منزل او رفت و آمد داشت. ما هم از این که دخترمان از تنهایی خودش بیرون آمده است خوشحال بودیم اما چند ماه بعد فهمیدم که آن زن مطلقه رفتار غیرمتعارفی دارد و تاکنون چندین بار به عقد موقت مردان مسن و پولدار درآمده است. آن جا بود که دریافتم سپیده نیز نزد او به مواد مخدر صنعتی آلوده شده و شب ها را تا صبح در بیرون از منزل به سر می برد و ...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد) اقدامات مشاوره ای و قانونی برای نجات زن جوان در دستور کار کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قرار گرفت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20303 - ۱۳۹۸ يکشنبه ۶ بهمن

 

تمساح خلیج فارس اعدام شد

این قاچاقچی بین المللی متولد 62 با دو هزار میلیارد تراکنش بانکی، در هنگام دستگیری در حال قاچاق 100 تن مواد بود

رئیس کل دادگستری استان هرمزگان از اجرای حکم اعدام سرکرده باند بین المللی مواد مخدر معروف به تمساح خلیج فارس خبر داد.  به گزارش فارس علی صالحی صبح دیروز (پنجم بهمن) در این باره اظهار کرد: حکم اعدام سرباند بین المللی مواد مخدر با نام اختصاری (ع – ز) معروف به تمساح خلیج فارس و یکی از شرکای او با نام اختصاری (م-ح) اجرا شد. وی افزود: 18 نفر از سوداگران مرگ و اعضای دیگر این باند نیز در مجموع به ۴۲۰ سال حبس و 21 میلیارد ریال جزای نقدی محکوم شده اند. صالحی یادآور شد: متهم (ع –ز) سرباند این شبکه سازمان یافته قاچاق مواد مخدر که از سوی رسانه‌های مختلف با عنوان تمساح خلیج فارس و مواردی از این دست مطرح شده، یکی از بزرگ ترین سوداگران مرگ و قاچاقچیان مواد مخدر از طریق دریا بود. رئیس شورای قضایی استان هرمزگان تصریح کرد: این فرد متولد سال ۶۲ بود و با وجود آن که پنج کلاس سواد داشت، یکی از بزرگ ترین و مخوف‌ترین شبکه‌های قاچاق و توزیع مواد مخدر را در ایران و منطقه رهبری می‌کرد. این مقام قضایی بیان کرد: تمساح خلیج فارس با چهره‌های مختلف و پوشش‌های گوناگون فعالیت می‌کرد و حین دستگیری‌اش در حال هدایت برای قاچاق بیش از ۱۰۰ تن مواد مخدر به حوزه آب‌های آزاد بود که ناکام ماند. رئیس کل دادگستری استان هرمزگان خاطرنشان کرد: بین چهار تا پنج سال برای دستگیری این فرد ۳۶ ساله اقدامات اطلاعاتی انجام شد و با وجود این که وی هیچ ردی از خود به جا نمی‌گذاشت، سرانجام در حالی که وارد کشور شده بود، در دام مأموران پلیس گرفتار و دستگیر شد. صالحی در خصوص جزئیات پرونده تمساح خلیج فارس یادآور شد: دامنه فعالیت این فرد شرور به عنوان سرکرده باند سازمان یافته مواد مخدر فراتر از ایران بوده است و اقدامات مجرمانه او از آن سوی مرزهای کشور آغاز و با عبور از پهنه زمینی و دریایی استان‌های سیستان و بلوچستان و هرمزگان به عمق سرزمینی ایران به ویژه استان‌های فارس، تهران و آذربایجان کشیده می‌شد.

وی ادامه داد: این سردسته سوداگران مرگ ظرف دو سال فعالیت مجرمانه، بیش از دو هزار میلیارد تومان تراکنش بانکی داشت  و حتی به اسم مردگان حساب باز می‌کرد. رئیس کل دادگستری استان هرمزگان تصریح کرد: این باند بین المللی با استفاده از راهکارهای پول شویی، بسیاری از وجوه درآمدی حاصل از معاملات مواد مخدر را به اراضی، املاک و مستغلات در اقصی نقاط کشور تبدیل کرده بود که بسیاری از این اموال نامشروع، شناسایی و به نفع دولت ضبط شد.

صالحی بیان کرد: باند بین المللی مواد مخدر تحت رهبری تمساح خلیج فارس موفق شده بود، بیش از ۴۰۰ تن مواد مخدر را درقالب محموله‌های بزرگ به کشور وارد کند که خوشبختانه در پی هوشیاری دستگاه‌های انتظامی و امنیتی، بسیاری از این محموله‌ها کشف و ضبط شد.

وی همچنین یادآور شد: طی روند تحقیقات و تکمیل دادرسی از این باند سازمان یافته تعداد زیادی املاک زراعی، ۶۵ منزل مسکونی، چندین فروند شناور از قبیل لنج و قایق، ۱۶ دستگاه انواع خودرو، شش قبضه اسلحه شکاری و حدود ۲۵ میلیارد ریال وجه نقد کشف و ضبط شد. خراسان : شماره : 20303 - ۱۳۹۸ يکشنبه ۶ بهمن

 

قتل فجیع به خاطر انتشار عکس در اینستاگرام!

مرد جوان به خاطر انتشار عکس در اینستاگرام دوستش را کشت و سرش را از بدنش جدا کرد.

این مرد دیروز پای میز محاکمه ایستاد و از خود دفاع کرد.

درخواست قصاص

در  جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت: علی ۳۲ساله متهم است زمستان سال 97 دوست 25 ساله اش به نام عزیز را در خانه شان در حوالی راه آهن  تهران با ضربه چاقو کشته و سرش را از  بدنش جدا کرده است.

وی افزود: این متهم که همان جا از سوی پلیس بازداشت شده بود به قتل اعتراف کرد، اکنون با توجه به مدارک موجود در پرونده و درخواست اولیای‌دم برای وی تقاضای قصاص دارم.

تشریح درگیری خونین

سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد. وی در تشریح آشنایی‌اش با قربانی گفت: من و عزیز که با هم فامیل بودیم  چند سال قبل از افغانستان برای کار به تهران آمدیم .ما با هم در تهران کار و شب ها در خانه اجاره ای زندگی می کردیم.

وی ادامه داد: عزیز مدتی بود گوشی موبایل مدل بالایی خریده بود که دوربین خوبی داشت .او از زنان و دختران جوان عکس می گرفت و آن ها را در اینستاگرامش می گذاشت .مدتی بود  چند نفر از همکارانم از من خواسته بودند تا عزیز را نصیحت کنم عکس های ناجور را در صفحه اینستاگرامش منتشر نکند .

وی گفت:  آن روز تصمیم گرفتم با عزیز  صحبت کنم.من  به او گفتم با رفتارهایش آبروی ما را برده  و بهتر است عکس های ناجور را در صفحه اینستاگرامش منتشر نکند و دست از این کار  زشت بردارد اما او که عصبانی شده بود گفت این ماجرا به من ربطی  ندارد.او به من حمله کرد و با مشت و لگد به جانم  افتاد. من  هم برای این که بتوانم خودم را نجات دهم چاقویی را که در جیب داشتم درآوردم و یک ضربه به شکم عزیز زدم .وقتی  او روی زمین افتاد می خواستم با چاقو یک خط روی گردنش بیندازم. اما چاقو تیز بود و سر او از بدنش جدا شد .ولی من واقعا قصد نداشتم سر او را ببرم .

این متهم در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت:  من  واقعا قصد قتل دوست صمیمی ام را نداشتم و حالا  پشیمانم .می دانم اشتباه کرده‌ام باور کنید من فقط می خواستم او دست از رفتارهای زشت اش بردارد و آبروی ما را بیش از این نبرد ا ما او به من حمله کرد و من برای نجات جانم او را کشتم.

اشک های برادر متهم در دادگاه

سپس  برادر  بزرگ تر متهم که در دادگاه حضور داشت و به شدت گریه می‌کرد به قضات گفت : من و برادرم از بچگی با هم بزرگ شدیم .پدر و مادرم سال ها قبل وقتی که  علی خردسال بودم فوت شدند. پدرم علی را به من سپرد و  من او را بزرگ کردم .چند سالی بود که  فکر می کردم او بزرگ شده و می تواند از پس کارهایش بر بیاید اما او دست به چنین اشتباهی زد و به زندان افتاد .من در این ماجرا خودم را مقصر می دانم چون از برادرم به خوبی مراقبت نکردم .حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم در مجازات برادرم تخفیف قائل شوند .

بنابر این گزارش در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

تحلیل کارشناس

اینستاگرام آلبوم تصاویر خصوصی نیست!

دکتر کاظم قجاوند جامعه شناس و استاد دانشگاه 

صفحات مجازی فضای امنی برای انتشار و به اشتراک گذاشتن تصاویر خصوصی به شمار نمی رود متاسفانه برخی مواقع افراد به ویژه زنان و دختران تصاویر خصوصی خود را در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام منتشر می کنند  یا در پروفایل تلگرام و... خود عکس های خصوصی می گذارند که باعث سوءاستفاده برخی افراد می شود البته از سوی دیگر برخی افراد نیز ممکن است صفحات شان هک شود و در فضاهای گسترده تر انتشار یابد که این اتفاق موجب بروز خشم و عصبانیت آن ها می شود و آنان تصمیم می گیرند فرد مد نظر را ردیابی کنند و انتقام خود را از او بگیرند.

فضای مجازی آلبوم خصوصی افراد نیست و در این بین افرادی که معمولا از اختلالات شخصیتی رنج می برند با انتشار عکس های خصوصی دیگران زمینه و بستر مناسبی را برای وقوع جرم فراهم می کنند و گاهی اوقات آن ها از اتفاقاتی که رخ می دهد آگاه نیستند و خواسته یا ناخواسته پرونده های جنایت های بزرگ را رقم می زنند.

برای پیشگیری از این آسیب های احتمالی باید گفت خانواده ها باید نظارت بیشتری روی عملکرد و رفتار فرزندان خود داشته باشند و آن ها را از سن کم با آسیب های فضای مجازی آشنا کنند به اشتراک گذاشتن تصاویر خصوصی باید محافظت شده باشد زیرا در فرهنگی زندگی می کنیم که همه افراد تمایل ندارند تصاویر خصوصی شان را دیگران به راحتی ببینند بنابراین باید برای انتشار تصاویر خصوصی خود در این فضاها به فالوئرها و افرادی که با آن ها دوست یا همکار هستند اعتماد صد در صدی داشته باشند.افرادی که با این مسئله و آسیب اجتماعی رو به رو می شوند باید به صورت قانونی با این موارد برخورد کنند و دست به انتقام شخصی نزنند زیرا در این فضاها چون شناخت افراد نسبت به یکدیگر کم است و همه به صورت ظاهری شخصیت خود را نشان می دهند و باطن واقعی خود را پنهان می کنند بنابراین خطر همیشه در کمین افرادی است که تصاویر خصوصی خود را در فضاهایی مانند اینستاگرام منتشر می کنند و صفحات شان نیز باز است. همان گونه که در گذشته خانواده ها آلبوم تصاویر خصوصی خود را  در جای امنی نگهداری می کردند و فقط به محارم خود نشان می دادند در فضای مجازی نیز باید متناسب با همان فرهنگ رفتار کرد تا درگیر جرایمی مانند ضرب و شتم، انتقام‌جویی، نزاع و درگیری و در نهایت قتل نشویم. خراسان : شماره : 20303 - ۱۳۹۸ يکشنبه ۶ بهمن

 

رنج‌های چند همسری در سیستان و بلوچستان

«پدرمان دو سال پیش ما را رها کرد و رفت یک زن دیگر گرفت. سه تا ماشین دارد و تا مرز سوخت می‌برد و ماشین‌هایش دست راننده هستند. یک ماهی موقع یارانه ۱۰۰ هزار تومان برایم فرستاد که ۷۰ هزار تومانش رفت برای چند جفت دمپایی، و ۳۰ هزار تومانش ماند. من و دو خواهر و برادرهایم و مادرم پیش مادربزرگم زندگی می‌کنیم و مادربزرگمان خرجمان را می‌دهد. مادرم می‌گوید از سال دیگر نمی‌گذارم درس بخوانی. باید بنشینی خانه و سوزن دوزی کنی تا برای خرج زندگی پول دربیاوری.»

این را حوا می‌گوید؛ دانش آموز کلاس چهارم یکی از روستاهای منطقه بلوچستان. اینها از زبان یک دختر بچه 10 ساله است که خانواده‌اش درگیر چندهمسری است. پدرش را دو سال است ندیده و همانطور که گفت او آنها را بدون خرجی رها کرده و سراغ زندگی جدیدش رفته است. حوا دوست دارد درس بخواند اما مادر مدام می‌گوید درس بخوانی که چه بشود؟ باید خانه‌داری یاد بگیری تا زودتر شوهر کنی. حوا اما دوست ندارد شوهر کند. 

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، برای اینکه درباره چندهمسری در سیستان و بلوچستان بنویسم، سراغ بچه‌ها رفتم؛ کودکان خانواده‌های درگیر این مسأله. شاید بگویید بچه را چه به این حرف‌ها، اما اگر ازآنها سؤال هم نکنی درباره این موضوع حرف می‌زنند چون زندگی‌شان را آنقدر تحت‌تأثیر قرار داده که نمی‌توانند نسبت به این موضوع بی‌تفاوت باشند.

راضیه دانش آموز کلاس سوم می‌گوید از وقتی پدرش زن گرفته، مادرش مدام گریه می‌کند.«انگار مادرم ما را دیگر دوست ندارد. همه‌اش می‌گوید شما سه تا هم بروید، من راحت شوم. ما سه تا خواهریم. مادرم می‌گوید دختر نباید مدرسه برود. شما هم دیگر مدرسه نروید و شوهر کنید. پدرم مادرمان را طلاق نداده و همینجوری ولش کرده است. رفته یک روستای دیگر.»

راضیه می‌گوید خودش هم خیلی وقت‌ها گریه می‌کند، ولی یواشکی گریه می‌کند.

محمد 14 ساله هم درباره وضعیت زندگی‌شان بعد از ازدواج مجدد پدر اینطور می‌گوید:«از وقتی که پدرمان همسر دوم گرفته، نه تنها به مادرمان، حتی به ما بچه‌ها هم توجهی ندارد.

 ما 9 برادر وخواهر تنی هستیم که از همان کوچکی مجبور شدیم پادویی و دستفروشی بنزین کنیم. همه ما برادران و خواهران از مهر پدری دور بودیم  و تا مقطع راهنمایی خواندیم و ترک تحصیل کردیم اما برادران و خواهران ناتنی ما که پدرمان به آنها توجه دارد، ادامه تحصیل دادند. الان نزدیک به 7 سال است که پدرمان انگشت شمار به خانه ما سر می‌زند. اینقدر که زن دوم یعنی نامادری‌ام و فرزندان او از ارث پدر بهره می‌برند واستفاده می‌کنند، ما بهره نمی‌بریم.»

 سعید 13 ساله بچه طلاق است. «پدرم رفت دوباره زن گرفت و مادرم را طلاق داد ولی خیلی‌ها حتی زن شان را طلاق نمی‌دهند. 4 سال است پدرمان رفته و دو تا بچه دیگر دارد الان و انگار اصلاً یادش رفته که ما هم بچه‌هایش بودیم. شاید باز هم برود یک زن دیگر بگیرد و آن بچه‌ها هم مثل من و برادرم شوند. من و برادرم با مادرم زندگی می‌کنیم و درآمدی نداریم. کار هم می‌کردم یک مدت ولی الان کار نیست. اگر پدرم بود، مِهرش را داشتیم.»        

ولی الله بلوچ، فعال اجتماعی در سیستان و بلوچستان از تبعات چند همسری می‌گوید و از اینکه چقدر این مسأله روی خانواده‌ها و بخصوص کودکان تأثیر گذاشته:«از هم پاشیدگی خانواده‌ها و به تبع آن مسائلی مثل ازدواج زودهنگام دختران و پسران، از تبعات چند همسری در استان است و با وجود این نمی‌دانم چرا برخی از چند همسری دفاع می‌کنند. این روزها می‌بینم موضوع چند همسری در کشور و شبکه‌های اجتماعی خیلی داغ شده و خیلی‌ها کلاس آموزشی برای این موضوع گذاشتند. هرچند برخی از افراد جامعه چندهمسری را پدیده مؤثر در کاهش مشکلات تجرد زنان در کشور عنوان می‌کنند ولی باید بدانند این مسأله چقدر باعث بروز مشکلات و ناراحتی‌های روحی بین خانواده‌های درگیر می‌شود. به عقیده من ترویج چند همسری نه تنها در دوره کنونی کارایی ندارد بلکه باعث بروز مشکلات بزرگتری خواهد شد. شاید درگذشته نگاه به زن نوعی نگاه کالایی بوده اما در شرایط  فعلی با در نظر گرفتن شخصیت زن در جامعه، آنها نمی‌توانند بپذیرند که زن دوم باشند یا همسرشان با زن دیگری ازدواج کند.

این افراد نگاهی به تفاسیرو احادیث در این مورد نمی اندازند تا توجه کنند که موارد بحث در این خصوص فقط به ازدواج  با چند زن ختم نمی‌شود بلکه وجوه دیگر هم درآن وجود دارد و هرکدام برای خود به نوعی تحلیل و تفسیر می‌کنند.»

متأسفانه باید گفت استان سیستان و بلوچستان در زمینه چندهمسری سردمدار است به طوری که نزدیک 15 درصد زنان سیستان وبلوچستانی همسران شان بیشتر از یک زن دارند و چند همسری باعث پدید آمدن معضلات اجتماعی در سطح خانواده و جامعه می شود.

نکته ناراحت کننده و قابل تأمل این است که چند همسری در استان سیستان و بلوچستان فرهنگی کاملاً جا افتاده است و خیلی‌ها این را نشانه غرور مرد می‌دانند و هیچ ربطی به وضعیت مالی واقتصادی هم ندارد، به طوری که افراد با سن بالا وهمچنین درآمد کم این عمل را انجام می‌دهند و این موضوع را درحاشیه شهرها و روستاها می‌توان مشاهده کرد؛ جاهایی که وضعیت مالی شان اصلاً خوب نیست.

یکی‌دیگر از فعالان اجتماعی در سیستان و بلوچستان که نمی‌خواهد نامی از او برده شود، در این باره می‌گوید:«کسانی که خیلی در استان ما نفوذ و اشراف کامل بر مردم دارند و تا حدود زیادی می‌توانند در این مورد جلوگیری کنند، خودشان معمولاً چند همسر دارند و از این نظر نمی توانند مبلغ خوبی برای پیشگیری از این موضوع باشند .»

این فعال اجتماعی ادامه می‌دهد: «زنان اولی که در خانواده های چند همسری هستند عزت نفس شان بسیار پایین است و احساس تنهایی در آنها بسیار بالاست. این زنان غالباً احساس نابرابری را از سوی همسران شان  تجربه می‌کنند. خشونت خانگی، تنش، حسادت و رقابت بین همسران و فرزندان از جمله مواردی است که در خانواده‌های چند همسری بیش از خانواده‌های تک همسری دیده می‌شود.

خیلی از مردانی که زوج سوم وچهارم اختیار می‌کنند زنان قبلی خود را با چند فرزند  بدون آنکه طلاق بدهند و بدون هیچ امکانات رفاهی  به حال خود رها می‌کنند وبسیاری از زنان رها شده در جامعه حتی نمی‌دانند برای احقاق حقوق خود به چه مرجع قانونی مراجعه کنند. و از سوی دیگر بسیاری از مردان به دلیل اینکه نیازی به اجازه همسر اول برای ازدواج مجدد خود نداشته باشند از ثبت ازدواج خودداری می‌کنند که در هر صورت در این گونه ازدواج‌ها از هیچ حق وحقوق قانونی از سوی نهادهای حمایتی برخوردار نیستند.  کودکان این افراد نیز بدون شناسنامه می‌شوند. حدود 30درصد از ازدواج‌های زنان در استان به ثبت نرسیده که بیشتر مربوط به جنوب استان و مناطق روستایی وحاشیه شهرهاست. این موضوع باعث بزهکاری و تربیت ناصحیح فرزندان می‌شود. استان سیستان و بلوچستان بالاترین آمار زنان بدسرپرست و بی سرپرست را دارد.  زنان بلوچ از نداشتن قدرت بیان در احقاق حقوق خود،ازدواج‌های اجباری و ازدواج در سنین پایین و چند همسری رنج می‌برند.»

کودکان همه چیز را می‌فهمند، دردی که بر خانواده تحمیل شده و رنجی که روح و جان شان را درگیر کرده است. آنها مهر پدری را طلب می‌کنند که به گفته خودشان انگار یادش رفته که بچه‌هایی داشته. وقتی از پدر می‌گویند، بغض می‌کنند. مادران تنها و کودکان رهاشده، حکایت تلخ خانواده‌های درگیر چند همسری در سیستان و بلوچستان است. منبع : اقتصاد آنلاین 5/ 11/ 98


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸ | 11:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |